کارگاه فلسفه جمهور افلاطون به صورت جامع

کارگاه فلسفه جمهور افلاطون به صورت جامع
نوع فایل
Mp3
حجم فایل
400 مگابایت
دسته بندی
300,000 تومان

در این بخش از فروشگاه اینترنتی برنا اندیشان قصد داریم تا یکی دیگر از بهترین و کاربردی ترین کارگاه های فلسفه با عنوان کارگاه فلسفه جمهور افلاطون – نظریه جمهوریت افلاطون را برای دانلود در اختیار شما کاربران محترم وب سایت برنا اندیشان و تمامی علاقه مندان به فلسفه قرار دهیم.

کارگاه فلسفه جمهور افلاطون – نظریه جمهوریت افلاطون

در کارگاه فلسفه جمهور افلاطون – نظریه جمهوریت افلاطون شما علاقه مندان به علم فلسفه به صورت کامل با نظریه جمهوریت افلاطون آشنا شده و ابعاد مختلف آن مورد بررسی قرار می گیرد.

کتاب جمهور (Republic) که در فارسی با نام جمهوریت نیز شهرت دارد اثر سترگ فلسفی افلاطون است که از مشهورترین و تأثیرگذارترین متون کلاسیک فلسفه سیاسی در غرب به‌شمار می‌آید. کتاب شامل ۱۰ نمایشنامه به صورت گفتگو میان سقراط و افراد دیگر است و در آن به مسایلی از قبیل عدالت، نوع حکومت و حقیقت پرداخته شده‌است.

کارگاه فلسفه جمهور افلاطون

بخش اول

مباحثه در خانه‌ای واقع در نزدیکی دروازه پیرائوس شهر آتن صورت می‌گیرد. صاحب‌خانه پیرمردی ثروتمند و آریستوکرات به نام کفالوس است. در میان جمع علاوه بر سقراط، پولمارخوس پسر کفالوس، گلاوکن و آدیمانتوس برادران افلاطون، و تراسیماخوس سوفسطایی نیز حضور دارند.

جمهوری با توصیف کفالوس از سن پیری آغاز می‌شود. او می‌گوید در سن پیری انسان از هیجان‌های جوانی رهایی می‌یابد و هم چون برده‌ای است که از بند شهوات آزاد شده‌است. حال روحی هرکس در سن پیری به این بستگی دارد که ایام عمر را چگونه گذرانده‌است.

انسان در ایام پیری زندگی خود را مرور می‌کند. اگر بد زندگی کرده و کارهای ظالمانه کرده باشد، به تشویش می‌افتد؛ ولی آنکه در گذشتهٔ خود عملی ظالمانه نیابد، آرامش خود را بازمی‌یابد و امید یار او می‌شود. البته اگر کسی در ایام پیری از تمکن مالی برخوردار باشد، راحت‌تر و بهتر زندگی را می‌گذراند.

سقراط از کفالوس می‌پرسد: «بزرگترین خوشی و نیکی که از ثروت به تو رسیده‌است چیست؟»

کفالوس می‌گوید که ثروت بیش‌تر از آن جهت خوب است که او را سخی و شریف و عادل بار می‌آورد. ثروت آدمی را بازمی‌دارد از اینکه عملی خلاف عدالت انجام دهد یا مدیون دیگری باشد، امّا «نه خردمند اگر تنگدست باشد رنج پیری را به آسانی می‌تواند تحمل کند، و نه بی‌خرد هر چند توانگر باشد آرامشی در درون خود می‌یابد.» پس تنها مردمان عدالت‌پیشه و درستکار از ثروتی که اندوخته‌اند، سود می‌برند.

سقراط از کفالوس می‌پرسد که مقصودش از عدالت چیست و بدین ترتیب مباحثه جهت فلسفی می‌گیرد. کفالوس عدالت را «درستکاری و پس دادن مال غیر» تعریف می‌کند، و سقراط می‌گوید اگر کسی مالی را در حال سلامتی از کسی بگیرد و آن را در حال جنون به او پس بدهد؛ آیا عادلانه رفتار کرده‌است؟ کفالوس ایراد را می‌پذیرد و از بحث کناره می‌گیرد و ادامه آن را به فرزند خود پولمارخوس واگذار می‌کند تا به گفتهٔ طنزآمیز سقراط در بحث نیز وارث پدر باشد.

پولمارخوس نخست از قول سیمونیدس شاعر می‌گوید «عدالت این است که آدمی دِینی را که به هر کسی دارد، ادا کند.» به این تعریف همان انتقاد قبلی وارد می‌شود.


پیشنهاد ویژه : کارگاه فلسفه نیچه


پس از چندبار انتقاد و تعدیل، پولمارخوس می‌گوید «عدالت آن است که به دوستان، نیکی کنیم و به دشمنان، بدی کنیم.» سقراط بازمی‌گوید «کار عادل این نیست که به کسی، خواه دوست باشد و خواه دشمن، بدی و زیان برساند؛ بلکه این کار، کار ستمگران است»

سرانجام تراسیماخوس ناشکیبا:«نتوانست خودداری کند، یکباره چون جانوری درنده به ما حمله‌ور گردید، چنان‌که گویی می‌خواست ما را پاره‌پاره کند… و فریاد برآورد… من آماده نیستم سخنان مهمل بشنوم.»

بخش دوم

کتاب دوم با سخنان گلاوکن آغاز می‌شود. او نظر عوام‌الناس راجع به عدل و ظلم را نقل می‌کند، و از طرف آن‌ها وظیفهٔ دفاع از ظلم را عهده‌دار می‌شود. نخست می‌گوید: همهٔ چیزهایی را که مردم می‌خواهند، می‌توان بر سه دسته تقسیم کرد. بعضی چیزها، برای انسان فایده‌ای ندارد؛ اما وقتی انسان به آن می‌رسد، شاد و خوشحال می‌شود.

بعضی چیزها هم برای انسان فایده دارد و هم باعث شادی می‌شود؛ مثل تندرستی؛ و بعضی چیزهای دیگر برای انسان فایده دارد، اما سبب رنج و سختی می‌شود؛ مثل ورزش و درمان دارویی. گلاوکن از سقراط سؤال می‌کند که عدالت جزء کدام یک از این سه دسته‌است. سقراط می‌گوید از هر سهٔ آن برتر است.

مردم می‌گویند ظلم فی نفسه خوب است و تحمل ظلم فی نفسه بد؛ و بدی تحمل ظلم بیش از خوبی ارتکاب ظلم است. وقتی مردم هم ظلم کردند و هم متحمل ظلم شدند، کسانی از آن‌ها که نمی‌توانستند ظلم کنند و فقط می‌بایست متحمل ظلم شوند؛ قانون تصویب کردند که هیچ‌کس به دیگری ظلم نکند و هیچ‌کس هم تحمل ظلم نکند و این را عدل پنداشتند.

پس عدالت یعنی میانه‌روی؛ نه ظلم کن و نه به زیر ظلم برو. اگر انسان ظالم یا انسان عادلی را آزاد بگذاریم، می‌بینیم که هر دو به دنبال ثروت و قدرت می‌روند و تنها قانون آنان را وامی‌دارد که از حد تجاوز نکنند. عدل فی نفسه خوب نیست و باعث رنج و ناراحتی می‌شود؛ لذا اگر کسی مانند گوگس، حلقه‌ای پیدا می‌کرد که او را از چشم دیگران پنهان می‌ساخت، هرگونه انگیزهٔ عادلانه رفتار کردن را از دست می‌داد، زیرا می‌توانست خاطرجمع شود که قادر است از مجازات هر نوع جنایت، فریب یا اغوا در امان بماند.

بخش سوم

افلاطون در کتاب سوم چگونگی تربیت پاسداران را پی می‌گیرد. یکی از ابزارهای تربیت در کودکی، داستان است. داستان‌سرا باید چهره‌ای نیک از خدا نشان دهد. همچنین است داستان‌هایی که دربارهٔ آدمیان می‌گویند. برای مثال نباید بگویند که خدایان ستمکارند یا آنکه انسان ستمکار عمری را در نیکبختی بسر می‌برد و فایدهٔ عدالت همواره به دیگران می‌رسد و برای خود عادل جز زیان حاصلی ندارد.

جوانان ما به هیچ عنوان نباید دروغ بگویند و دروغ فقط برای زمامدار و آنهم در حالتی خاص رواست. «اگر دروغ گفتن اصلاً روا باشد، باید آن را تنها برای زمامداران کشور مجاز شمرد که هر گاه خیر و صلاح جامعه ایجاب کند آن را خواه به منظور فریب دادن دشمنان و خواه به نفع مردم کشور بکار ببرند.»

موسیقی در تربیت کودکان نقشی بس مهم دارد؛ زیرا وزن و آهنگ آسان‌تر و سریع‌تر از هر چیز در اعماق روح آدمی راه می‌یابد. وقتی روح انسان زیبا شد، به زیبایی روی می‌آورد و از زشتی پرهیز می‌کند؛ و اوج درک زیبایی در عشق است. خویشتنداری با لذائذ مفرط جور در نمی‌آید؛ لذا کسی که عاشق معشوقی است «حق دارد چون پدری او را دوست بدارد و ببوسد و با او معاشر باشد.

این دوستی فقط باید برای زیبایی معشوق باشد و روابط آن دو هرگز نباید از این حد تجاوز کند و گرنه عاشق متهم خواهد شد به اینکه از تربیت بویی نبرده و از درک زیبایی ناتوان است.» پس تنها کسانی که از تربیت روحی درست بهره‌مند هستند، می‌توانند خویشتن‌دار باشند. عاشق باید از جسم معشوق بگذرد؛ و عاشق روح زیبای او شود؛ لذا «کسی که روحش از زیبایی بی نصیب است، سزاوار عشق نیست؛ ولی اگر صاحب روح زیبا عیبی در بدن داشته باشد؛ می‌توان از آن عیب چشم پوشید و دوستش داشت.» اوج تربیت روحی دل بستن به زیبایی است.

همزمان با تربیت روح، جوانان باید از تربیت جسم هم برخوردار شوند. نه اینکه از انواع غذاها بخورند و چاق و بداندام شوند و هر روز به پزشک مراجعه کنند و عمری را در علیلی و مریضی زندگی کنند و فرزندان علیل به دنیا بیاورند. آسکلپیوس خدای دانش پزشکی «معالجهٔ بیمارانی را، که ادامهٔ زندگی نه برای خود آنان سودمند بود و نه برای جامعه، وظیفهٔ خود نمی‌دانست.»

راهنمای خرید
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.