خودپنداره در نظریه روانشناسی کارل راجرز

خودپنداره در نظریه روانشناسی کارل راجرز

یکی از موضوعات مهم در علم روانشناسی مربوط به نظریه کارل راجرز در مورد انسان است. راجرز از طریق کار با مراجعانش توانست را نظریه خودش را تدوین کند. دیدگاه او نسبت به انسان نگرشی مثبت داشته و به عنوان یکی از نظریات خوشبینانه راجع به انسان شناخته می شود. شایان ذکر است که خودشکوفایی و خودپنداره دو مفهوم مهم در نظریه راجرز هستند. ما در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا یکی دیگر از مقالات علمی روانشناسی با عنوان نظریه کارل راجرز در مورد انسان را به صورت کامل مورد بررسی قرار دهیم.

نگاهی به زندگی کارل راجرز

کارل راجرز (Carl Rogers) در ماه ژانویه و سال ۱۹۰۲ در شهر شیکاگو به دنیا آمد. راجرز در ابتدا در رشته کشاورزی ثبت نام نمود و بعد از آن وارد رشته تاریخ شد. او در سال ۱۹۲۴ مدرک لیسانس خودش را دریافت نمود. بعد از آن که راجرز فارغ التحصیل شد به دانشگاه کلمبیا رفت و در رشته روانشناسی بالینی مشغول تحصیل شد و در سال ۱۹۲۸ فوق لیسانس خودش را دریافت نمود و در سال ۱۹۳۱ هم مدرک دکترای خودش را گرفت.

رساله دکترای راجرز در مورد سازگاری شخصیت در کودکان بود. او فهمید رویکرد روانکاوی که در آن زمان بسیار مورد استفاده قرار می گرفت در بسیاری از موارد ناکارآمد است و به مراجع هیچ کمکی نمی کند. سپس متوجه شد که روانشناسان و متخصصانی که در زمینه روان درمانی مشغول به فعالیت هستند نمی توانند با یکدیگر در خصوص بهترین روش درمان به توافق برسند. همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی درمان مراجع محور کارل راجرز مراجعه نمایید.

از این رو او متوجه شد که صرفا استفاده از یک روش برای درمان بیماری های رایج روانشناختی نمی تواند به ما کمکی بکند و فقط موجب سردی بیماران می شود. بعد از آن بود که راجرز به شدت تحت تاثیر آلفرد آدلر قرار گرفت و از او آموخت که روش مطالعه موردی بسیار زمان بر و خشک است و کاملا غیر ضروری به حساب می آید. در سال ۱۹۳۹ هنگامی که راجرز هنوز در دپارتمان مطالعات کودکان بود اولین کتاب خودش را با عنوان درمان بالینی کودکان دشوار نوشت. راجرز در سال ۱۹۴۰ از کار عملی به کار آکادمیک دانشگاهی تغییر فعالیت داد.

در همین سال ها بود که راجرز سمت استادی روانشناسی بالینی دانشگاه اوهایو را بر عهده گرفت. در همان جا بود که برای فرمول بندی و امتحان رویکرد خود به روان درمانی پرداخت. این کتاب او اولین جایگزین عمده روانکاوی را توصیف کرد. راجرز در دانشگاه شیکاگو مهمترین کتاب خودش را با نام ”روان درمانی مراجع محور: مفاهیم، شیوه ها و کاربردها” نوشت. او بیشتر علاقه داشت شرایطی را کشف کند که شخص می تواند در آنها پتانسیل های خود را کاملا به فعل درآورد. همچنین راجرز در اواخر فعالیت حرفه ای خودش به ارتقای صلح جهانی علاقه مند شد و در سال ۱۹۸۵ میلادی پروژه ژنو را سازماندهی کرد.

تجربه ذهنی از نظر راجرز

روش منحصر به فرد تک تک انسان ها در نگرش به رویدادهای دنیا و تجربه های حاصل از آنها تحت عنوان تجربه ذهنی شناخته می شود. به باور کارل راجرز تمام انسان ها در یک دنیای ذهنی شخصی زندگی می کنند که تنها برای خودشان شناخته شده است و هیچ کس دیگری نمی تواند آن را به طور کامل بشناسد. لازم به ذکر است که دنیای ذهنی رفتار انسان ها را مشخص می کند. همچنین راجرز روی نقش تجربه ها در شخصیت تاکید می کند.

کارل راجرز تحت تاثیر روانشناسان اگزیستانسیالیسم، میدان دیداری و میدان ادراکی را به این صورت تعریف می کند. رویدادهایی که در هر لحظه از زمان در محیط فرد رخ می دهند و این پتانسیل را دارند که وارد آگاهی شوند. همچنین تجربه به محرک هایی گفته می شود که شخص را تحریک می کند و هیچ فرقی نمی کند که این محرک ها داخل آگاهی باشند یا نباشند. در حالت ایده آل فرد باید ذهنش را در مقابل تجربیات باز کند و به خوبی احساساتش را تجربه کند. همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه درمان هیجان مدار مراجعه نمایید.

اگر فرد با تجربه هایش همخوانی داشته باشد تجربه های بالقوه فرد در هنگام سمبولیزه شدن وارد آگاهی فرد شده و قسمتی از میدان پدیداری او را تشکیل می دهد. سمبل هایی که به صورت وسیله نقلیه وارد عمل میشوند تا تجربه های فرد را در آگاهی جای دهند معمولا کلمات هستند. اما کارل راجرز بر این باور بود که علاوه بر کلمات تصاویر ذهنی – بصری یا سمعی نیز می تواند نماد و سمبل باشند. از نظر راجرز تمیز بین تجربه و آگاهی بسیار مهم است.

رابطه بین هیجانات و تجربه

در نظریه کارل راجرز تجربه شامل تمام هیجانات، افکار و ادراکاتی است که در هر لحظه رخ می دهند و امکان دارد که فرد آن ها را به شکل هشیار در نظر بگیرد. همچنین لازم است اشاره شود که آگاهی ادراک تجربه ها می باشد. شایان ذکر است که هر فردی برای درک تجربه هایی که دارد روش منحصر به فردی دارد و واکنش های او نیز با شخص دیگر به طور کلی متفاوت است.

به عنوان مثال هنگامی که فردی از کار اخراج می شود به شدت دچار استرس و اضطراب می شود. چرا که او شغل را با امنیت فکری و آرامش برابر می داند و از دست دادن آن برایش بسیار سخت است. اما در همین شرایط فردی دیگر می تواند احساساتش را کنترل کند و فرصت های شغلی بسیاری را امتحان کند. از این رو باید اشاره شود که نوع اتفاق احساس ما را تعیین نمی کند و در واقع این فکر و نگاه ما به آن پدیده است که مشخص می کند ما چه احساسی داشته باشیم.

زمان حال

کارل راجرز در خصوص تجربه شخصی بر روی زمان حال تمرکز می کند. به این معنا که تفسیر شخص از تجربه هایی که در زمان حال دارد به چه شکل است. او در این باره تاکید می کند که تجربیات فرد در همان لحظه که اتفاقی رخ می دهد بسیار مهم است. از این رو ما نباید به تفسیر رویدادهای گذشته کاری داشته باشیم. چرا که تفسیر گذشته هیچ کمکی به ما نمی کند و نمی تواند در زمان حال مفید و کاربردی باشد.

آشنایی با نظریه روانشناسی کارل راجرز در مورد انسان

با این حال کارل راجرز به طور کامل گذشته را نادیده نمی گیرد ولی در هنگام درمان بیشتر بر روی اطلاعاتی که فرد در زمان حال تجربه کرده است تمرکز می کند. به عنوان مثال هنگامی که والدین یک دانش آموز برای درس خواندن به او فشارهای زیادی را وارد می کنند اما در مورد این که آن دانش آموز درباره امتحان هفته آینده خودش دچار اضطراب است ارتباطی به گذشته ندارد و باید ریشه آن را در نگرش فرد راجع به وضعیت دانشگاه و زندگی دانشجویی مورد بررسی قرار داد. پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی درمان هیجانی عقلانی مراجعه فرمایید.

ساختار خود از دیدگاه راجرز

ساختار خود چارچوبی از مجموعه انگیزه ها، ادراکات، تفکرات، احساسات و ارزش های فرد است. هنگامی که مراجع به نزد راجرز می آمد سوالاتی از او می کرد. به عنوان مثال آنها سوال می کردند که چگونه می توانم خودم را پیدا کنم؟ چرا بعضی وقت ها احساس می کنم که هیچ شناختی از خودم ندارم؟ چرا کارهایی را انجام می دهم که هرگز از خودم انتظار ندارم آن کارها را انجام دهم؟ راجرز در مورد این سوالات گیج کننده پاسخ بسیار جالبی می دهد. او می گوید که ”خود” دارای دو نوع می باشد که عبارتند از خود واقعی و خود ایده آل.

خود واقعی آن چیزی است که باعث می شود تا ما اقدام به انجام کاری کنیم و فعالیتی را انجام دهیم. راجرز در خصوص خود واقعی بر روی تجربه های واقعی تاکید می کند و نشان می دهد که واقعا انسان ها چه تصویری از خودشان دارند.

خود آرمانی یا همان خود ایده آل نیز بر امیدها و آرزوها استوار است و نشان می دهد که دوست دارید خودتان را به چه صورتی مشاهده کنید. گاهی اوقات خود آرمانی فرد با خود واقعی او دارای تضاد است و در نتیجه فرد دچار چالش های روانی می شود. به عنوان مثال دانشجویی که خود آرمانی اش به این صورت است که خودش را بسیار مسئولیت پذیر و درس خوان می داند.

اما خود واقعی او به این صورت است که همواره کارهای امروزش را به فردا می اندازند و خیلی درس نمی خواند. جنبه دیگر نوع نگاه به خود است که تحت عنوان خودپنداره شناخته می شود. سومین جنبه ساختار خود نحوه تصویرپردازی از خودتان است. هنگامی که می توانید در بهترین حالت قرار داشته باشید که این خود ایده آل یا همان خود آرمانی است.

چهارمین جنبه ”آشکار” یا خود عمومی است که همان چیزی که دیگران شما را به آن شکل می بینند. شایان ذکر است که با توجه به مواردی که گفته شد حفظ عزت نفس به این معناست که فرد چگونه می تواند به خودش ارزش بدهد و خودش را ارزیابی کند.

همخوانی و ناهمخوانی

عناصر مختلف خودپنداره با میزان انگیزه برای حفظ یکپارچگی بین برداشت ارزیابانه و شخصی از تجربه ها و ادغام آنها در خودپنداره مرتبط است. هنگامی که فرد از درون به این باور برسد که احساس او در مورد یک موضوع و نحوه ارتباط آن با خودپنداره اش رابطه وجود دارد گفته می شود که در درون شخص همخوانی وجود دارد.

به عنوان مثال فردی که در محیط کارش تبعیض وجود دارد و به همین دلیل بسیار احساس خشم می کند. در واقع او خودش را بسیار انسان دوست و مخالف تبعیض می داند و از این رو احساس خشم از تبعیض با خودپنداره درباره نژادپرست نبودن همخوانی دارد. همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی درمان شناختی رفتاری مراجعه نمایید.

اما هنگامی که بین احساسات فرد و خودپنداره ای که دارد یکپارچگی وجود نداشته باشد حالت ناهمخوان به وجود می آید. به عنوان مثال هنگامی که فردی از زندگی زناشویی خودش راضی است و متوجه می شود که گرایش جنسی او به همکارش با خودپنداره وی در مورد پایبندی به اخلاق و وفاداری به همسر همخوانی ندارد. ناهمخوانی به احساس اضطراب باعث می شود تا فرد انگیزه پیدا کند که برای منسجم کردن خود پنداره ای که دارد این احساس را از بین ببرد. خودپنداره برای کاستن از این ناهمخوانی از فرایند خودشکوفایی استفاده می کند.

بنابراین با توجه به مواردی که گفته شد همخوانی و ناهمخوانی در نظریه راجرز به این معناست که بین احساس فرد و تجربه هایی که دارد و احساساتی که از خودش دارد تا چه حد مطابقت وجود دارد. به عنوان مثال فردی که در امتحان خود تقلب کرده بسیار ناراحت است و این کار با ادراکی که از خودش به عنوان یک فرد صادق و درستکار دارد همخوانی ندارد.

خودشکوفایی

کارل راجرز مفهوم خودشکوفایی را به این دلیل بیان نمود که بگوید انگیزه انسان همواره در مسیر خودشناسی و تقویت خود است، تمایل به خودشکوفایی از طریق فرآیند انگیزشی به نام خودشکوفایی نمود پیدا می کند. هدف اصلی خودشکوفایی کمک به فرد است که بتواند نیاز اساسی به تقویت عزت نفس را ارضا کند. فرد برای تقویت عزت نفس خودش باید به طور دائم در جهت رشد و تکامل شخصی حرکت کند و فرایند آن به شکل زیر می باشد.

نیاز به آزادی در تجربه و برخورد صادقانه با تجربه ها

کارل راجرز بیان نمود که انسان زمانی می تواند به خودشکوفایی برسد که از روی اراده آزاد بخواهد کاملا آزاد باشد تا تجربه ها و هیجانات مختلفی را که در درون میدان پدیداری قرار دارند تجربه کند و با آنها برخورد صادقانه داشته باشد. برای مثال جوانانی که مجبور نیستند دلایل انتخاب رشته خاصی را تحریف یا انکار کنند.

مثلا برای دلخوشی اعضای خانواده و راضی شدن آنها، در موقعیت بهتری قرار دارند تا رشته ای را انتخاب کند که به علایق و استعدادهای شخصی آنها اجازه شکفته شدن می دهد. به این ترتیب آزادی تجربی منعکس کننده یک رویکرد صادقانه و منصفانه به رویدادهای زندگی است.

فرآیند مستمر خودشکوفایی

خودشکوفایی فرایندی مستمر است چرا که فرد انگیزه درونی دارد تا به طور دائم در مسیر تقویت عزت نفس و روش شخصی حرکت کند. همزمان با تجربه تقویت عزت نفس و رشد شخصی تمایل به بهتر شدن نیز وجود دارد. مثلا استادان خوب هر اندازه هم که عالی باشند باز هم به دنبال روش هایی هستند که بهتر درس بدهند.

تفاوت های فردی در خودشکوفایی

در نظریه راجرز مفهوم تفاوت های فردی به این معناست که هر فرد در مسیر خودشکوفایی و تقویت عزت نفس ویژگی های مخصوص به خودش را دارد. مثلا تمام دانشجویان قصد دارند نمرات بهتری به دست آورند اما یکی به کلاس های تقویت حافظه می رود و فرد دیگر بعد از کلاس در راهرو یا در دفتر استاد سوالاتی می پرسد و سومی از وقت تفریح خودش کم می کند تا ساعات بیشتری را به درس خواندن اختصاص دهد. پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی ذهن آگاهی مراجعه نمایید.

کلی بودن شکوفایی

مفهوم کلی بودن شکوفایی به این معناست که مردم قصد دارند تا در هنگام تلاش برای تقویت عزت نفس از تمام توانایی هایشان استفاده کنند. مثلا برای موفق شدن در دانشگاه دانشجویان باید توانایی های شناختی مانند درس خواندن برای امتحان، توانایی های غیر شناختی مانند انگیزه برای اختصاص دادن وقت برای درس خواندن و توانایی های فیزیکی مانند خوب تغذیه کردن و استراحت کافی داشتن برای سالم ماندن را با یکدیگر هماهنگ کنند. اگر یکی از ابعاد این تلاش هماهنگ، کاربردش را از دست بدهد به عنوان مثال فرد انگیزه خود برای درس خواندن را از دست بدهد بر پیشرفت فرد به سمت رشد شخصی تاثیر می گذارد.

لازم به ذکر است که خودشکوفایی در دیدگاه کارل راجرز با خودشکوفایی در نظریه مزلو از لحاظ معنایی یکی است اما راجرز اولی را بیشتر ترجیح می دهد. به عقیده راجرز خودشکوفایی پدیده ای است که همواره در حال انجام شده است. خودشکوفایی یکی از روش هایی است که افراد منحصر به فرد بودن و اراده برای رشد شخصی را نشان می دهند. رشد موفقیت آمیز شخصیت نیز در دستیابی به خودشکوفایی موثر واقع می شود.

خودپنداره در نظریه راجرز

از نظر راجرز بخشی از کل میدان ادراکی به تدریج تغییر می کند و در نهایت ”خود” شکل می گیرد. به عبارتی دیگر خودپنداره قسمتی از میدان پدیداری است که به تدریج تغییر یافته و متمایز شده است. راجرز خودپنداره را مجموعه ای منظم از ویژگی های تعریف می کند که آنها را بخشی از مایملک و متعلقات خود تشخیص می دهد. یعنی خودپنداره از باورهای شما درباره خودتان تشکیل شده است. به عقیده راجرز خودپنداره که برای هر کسی منحصر به فرد است چیزی نیست که خود به خود رخ دهد.

خودپنداره بخشی از یک فرآیند دائمی است که به طور تدریجی اما همیشگی و در لابلای تجربه های مربوط به میدان پدیداری به وجود می آید. بنابراین خودپنداره از طریق روبرو شدن فرد با رویدادهای زندگی و تاثیر آنها به دست می آید. دستیابی فرد به خودشناسی ملزم به تعامل فعال دو جنبه متفاوت از خود انگاره است که شامل ارگانیسم و خود می باشد. برای آموزش بیشتر به کارگاه نظریات مشاوره مراجعه نمایید.

در روانشناسی ارگانیسم یعنی یک موجود زنده بیولوژیک که در مقابل محرک های مختلف محیط واکنش نشان می دهد. اما راجرز از این اصطلاح در معنای کمی متفاوت استفاده می کند. به نظر او ارگانیسم عبارت است از کل تجربه هایی که در یک لحظه خاص برای فرد روی می دهند. ارگانیسم مکان یا محله همه تجربه ها بوده و از ادراک رویدادهای داخل بدن گرفته تا ادراک رویدادهایی که در دنیای بیرون رخ می دهند.

شخصیت از دیدگاه کارل راجرز

راجرز شخصیت را به شکلی کلی و یکپارچه مورد بررسی قرار می دهد. یعنی به جای تمرکز بر روی سازه های روانشناسی مانند ”نهاد” یا ”من” تلاش کرد تا درباره کل شخصیت یک نظریه ارائه کند. نظریه ای که از لحاظ تجربی قابل آزمایش باشد.

ارگانیسم یکی از جنبه های خودپنداره است که با فرآیند ارزیابی ارگانیسمی رابطه نزدیکی دارد. ارگانیسم بخشی از خودپنداره است که به فرد اجازه می دهد تا تجربه های مختلف را ارزیابی و دسته بندی کند. اطلاعاتی که از این تجربیات به دست می آید به فرد کمک می کند تا بتواند خودش را به خوبی بشناسد.

به عنوان مثل فرض کنید که یک دانشجو در ترم اول دانشگاه دروس تاریخ، زمین شناسی و روانشناسی شخصیت را می گیرد. اما فقط به روانشناسی شخصیت علاقه پیدا می کند. ترم بعدی دروس ریاضی و علوم سیاسی را می گیرد و این بار نیز متوجه می شود که فقط به روانشناسی علاقه دارد. بعد از چند بار برخورد نزدیک و مثبت روانشناسی میفهمد که به قول معروف خوراکش روانشناسی است.

خوره روانشناسی بودن به بخشی از خودانگاره این دانشجو تبدیل می شود که راجرز آن را ”خود” می نامد. در واقع خود بخشی از خودپنداره است که فرد را قادر می سازد تا خودش را از دیگران تشخیص دهد. در نظریه کارل راجرز ”خود” احساس هویت شخصی است که در میدان پدیداری ظاهر می شود. منحصر به فرد بودن ادراک از خود به این علت است که فرایند ارزیابی ارگانیسمی دائما در حال فعالیت بوده و نتایج حاصل از تفسیر اطلاعات را در اختیار فرد قرار می دهد.

رشد و تحول شخصیت

نظریه کارل راجرز در مورد رشد شخصیت به تشریح تعامل دو گروه از نیازها می پردازد.

۱. نیازهایی که آرزوی فرد برای جلب توجه، احترام، قدردانی و پذیرش از سوی دیگران  است.

۲. نیازهایی که آرزوی فرد برای پذیرش و احترام به خود را بازتاب می دهد.

شایان ذکر است که برای راجرز بخش مهم رشد شخصیت عبارت است از رابطه ما با دیگران و ماهیت احساسات آنها نسبت به ما.

نیاز به پذیرش مثبت

یکی از نیازهای اساسی انسان ها این است که از سمت دیگران مورد پذیرش مثبت قرار بگیرند. تمام افراد آرزو دارند که دیگران مخصوصا افراد مهم زندگی شان به آنها محبت کنند و برایشان احترام قائل شوند و احساسات و عواطف آنها را متوجه شوند. به عبارت ساده تر همزمان با رشد و شکل گرفتن خودپنداره، فرد می خواهد که دیگران نیز خودپنداره او را بپذیرند.همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی رفتاردرمانی مراجعه فرمایید.

به عنوان مثال کودکان رفتارهایی را انجام می دهند که باعث می شوند والدینشان به آنها لبخند بزنند تا تشویقشان کنند. مثلا هنگامی که فرد تمام غذایش را خورد والدینش او را تشویق کنند. این نیاز در بزرگسالی تغییر شکل می دهد و ممکن است فرد به صورت خریدن یک لباس تازه آن را نشان دهد. به این امید که دوستان و اطرافیان بگویند که چه لباس زیبایی است. تجربه پذیرش مثبت از سوی دیگر به دو صورت زیر می باشد.

پذیرش مثبت نامشروط

زمانی پذیرش مثبت نامشروط رخ می دهد که فرد از سمت دیگران به شیوه مثبت پذیرفته شود بدون آنکه شرایط محدود کننده ای برای آن در نظر گرفته شود. پذیرش مثبت نامشروط یعنی آنکه دیگران را به همان صورت که هستند بپذیریم و برای این کار هیچ شرطی را در نظر نگیریم. به عنوان مثال در روابط دوستانه افراد متوجه می شوند که در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف نظر دارند.

کودکان می فهمند که حتی اگر از تاریکی بترسند یا از غذایی بدشان بیاید باز هم والدینشان آنها را دوست دارد. به عبارت دیگر پذیرش مثبت نامشروط به این معناست که ما دیگران را به همان صورتی که هستند بپذیریم و برای این کار هیچ شرط و محدودیتی قائل نشویم. در این صورت افراد می توانند از قید و بندها رها شوند و خود واقعی شان را به صورت آزادانه آشکار می کنند.

پذیرش مثبت مشروط

پذیرش مثبت مشروط به این معناست که دیگران را با شرایط خاصی قبول می کنیم. به عنوان مثال والدینی که برای فرزندشان شرط می گذارند که ما تو را در صورتی دوست داریم که سر و صدا نکنی. در این حالت فرد به این نتیجه می رسد که باید شرایط خاصی را قبول کند تا مورد پذیرش والدین قرار بگیرد. گاهی اوقات نیز ممکن است یک دوست به شما بگوید که اگر واقعا من را دوست داری باید به تمام تمایلات من پاسخ مثبت بدهی و این کار موجب می شود تا برای دوستی و رفاقت قیمت و ارزش تعیین شود.

تحلیل شخصیت و خودپنداره در نظریه کارل راجرز

به این معنا که برای پذیرفتن فرد مقابل شرایط خاصی وضع می شود. در مورد پذیرش مشروط مثال های زیادی وجود دارد که می توانیم به اخاذی های اخلاقی و عاطفی نیز اشاره کنیم. لازم به ذکر است که اگر فرد با پذیرش مشروط رشد کند خودپنداره اش توسط دیگران تعیین می شود و این کار به عنوان مانعی برای خودشکوفایی محسوب می شود.

شرایط ارزش یا استحقاق

افراد میتوانند کاری کنند که دیگران به خودشکوفایی برسند و یا مانعی برای آن ایجاد کنند. شرایط ارزش و استحقاق هنگامی رخ می دهد که افراد مهم زندگی فرد مانند والدین یا همسر به او عناوینی بدهند که در خودپنداره او جا بگیرد. این کار زمانی تحقق پیدا می کند که فرد به تدریج پذیرش مثبت مشروط و خود پذیرشی مثبت را در حد تعادل نگه می دارد.

تنها صرفا زمانی به احساس خود پذیرشی می رسد که بتواند انتظارات دیگران را برآورده کند. به عنوان مثال بسیاری از پسران جوان هنگامی احساس مردانگی می کنند که تحت فشار گروه دست به جرم های کوچک می زنند. شرایط استحقاق می تواند فرایند ارزیابی ارگانیسمی واقعی را مختل سازند و به همین دلیل است که راجرز اعتقاد داشت که شرایط استحقاق می تواند تلاش برای رسیدن به خودشکوفایی را تهدید کند.

نتیجه گیری

نظریه کارل راجرز یکی از مهمترین مباحث در علم روانشناسی انسانگرا است. این نظریه همان طور که بررسی شد به رشد و خودشکوفایی انسان ها می پردازد. همچنین لازم به ذکر است که برخی از درمانگران امروزه از نظریه راجرز برای درمان استفاده می کنند.

دسته‌بندی‌ها