کارگاه فلسفه مرگ و زندگی با رویکردی نوین به این پدیده

نوع فایل
Mp3
حجم فایل
80 مگابایت
دسته بندی
300,000 تومان

در این قسمت از وب سایت برنا اندیشان قصد داریم تا یکی دیگر از کارگاه های فلسفی با عنوان دانلود کارگاه فلسفه مرگ و زندگی را جهت دانلود در اختیار شما کاربران محترم فروشگاه برنا اندیشان قرار دهیم.

مدرس دوره آموزشی در کارگاه فلسفه مرگ و زندگی به صورت کامل در رابطه با فلسفه مرگ و زندگی و بحث و گفتگو می کند و جنبه های مختلف آن را مورد بررسی قرار می دهد.

دانلود کارگاه فلسفه مرگ و زندگی

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا
یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

پس پرسش این است که ما چرا آفریده شده ایم و هدف از خلقت انسان چیست و اگر خدا ما را نمی آفرید چه می شد و به اصطلاح به کجای عالم بر می خورد؟

باید توجه داشت که برای پاسخ به این پرسش اساسی، متفکران مختلفی، پا به این عرصه گذارده و در این باره قلم فرسایی کرده اند و البته هر کدام، از زاویه خاصی بینش و جهان بینی خود پاسخ هایی را ارائه کرده اند که در این میان می توان به گفتار عرفا و متکلمان و فلاسفه اشاره کرد که هر گروه خود نیز گاه دارای رویکرد ها و تبیین های متفاوت و مختلفی در این باره هستند که ما برای پرهیز از طولانی شدن سخن از ذکر بسیاری از مطالب صرف نظر کرده و به معرفی منبع، تتبع در این باره را به شما واگذار می کنیم و در عین حال برای آن که دورنمایی از بحث در دسترس ما قرار گیرد به یک تبیین از فلاسفه و یک تبیین از متکلمان درباره فلسفه آفرینش انسان و جهان بسنده کرده و پایان سخن را به تبیین قرآن از فلسفه خلقت اختصاص می دهیم.


پیشنهاد ویژه:کارگاه درمان سوگ و افسردگی به همراه پروتکل درمانی

نظریه فلاسفه: فلاسفه اسلامی هدف آفرینش انسان را بر مبنای فیاضیت الهی مطرح می سازند. به این بیان که خدا، هستی مطلق و وجود صرف است و از جمیع کمالات وجودی نیز برخوردار است. چنین وجودی منشأ و سرچشمه تمام خیرات و فضایل و کمالات است ذات احدیت واجد همه صفات کمالیه است و هیچ نقص و عیبی در ذات او راه ندارد و همه صفاتش عین ذات متعالی وی هستند ذات واجب الوجود از آن جهت که کامل و تمام است، فیاض علی الاطلاق است چرا که لازمه کمال، فیاضیت است و هر موجودی که کامل باشد فیاض نیز هست و هر موجودی که ناقص باشد از فیض بخشی تهی است، بنابراین فیاضیت مطلقه حق تعالی ایجاب می کند فیض بخشی را و جهان آفرینش نیز محصول عالیه فیض اوست خدا = واجب الوجود –> دارا بودن همه صفات و کمالات –> فیض بخشی یکی از کمالات است –> آفرینش جهان نتیجه صفت فیاضیت است (نصری، عبدالله، فلسفه خلقت انسان، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379).

پس آنچه از مبدأ وجود صادر می شود، صدورش براساس فیض وجودی آن مبدأ است. از آنجا که همه موجودات از ذات احدیت کسب فیض می کنند، هیچ یک از آنها به هیچ وجهی از وجوه، نه سبب وجود اوست و نه غایت وجود او و نه موجب کمالی برای اوست. چرا که درغیر این صورت نمی توان از خدا به عنوان وجودی کامل و مطلق یاد کرد.

نظریه متکلمان:متکلمان معتزلی معتقدند که خلق موجودات بر خداوند واجب است؛ یعنی آفرینش موجودات از سوی حق تعالی براساس ضرورت انجام گرفته است. در بحث از فاعلیت حق تعالی و کیفیت افعال وی معتزله معتقدند که صدور فعل از خدا برای رسیدن به اغراض و غایاتی زاید بر ذات است یعنی غرض از فعل حق تعالی رساندن خیر و منفعت به بندگان است نه به ذات خود تا اشکال استکمال نفس ذات پیش آید.

توضیح آن که: اگر غرض زاید بر ذات، به خود خداوند بازگشت کند لازمه آن این است که خداوند بعد از رسیدن به هدف خود استکمالی در ذاتش ایجاد شود و این هم با کمال ذاتی حق تعالی منافات دارد چرا که باید قبلا در ذات خداوند نقص فرض شود تا پس از صدور فعل و رسیدن به غایت آن، آن نقص برطرف شود در حالی که می دانیم وجود خداوند سراسر خیر است و کمال و تصور نقص نیز در ذات وی با توحید منافات دارد. (نصری، عبدالله، فلسفه آفرینش، ص 416، دفتر نشر معارف، چاپ اول 1382).

دیدگاه عرفان: عرفا انسان را کون جامع می دانند. دیدگاه عرفان اسلامی به همان دیدگاه قرآن کریم که انسان را خلیفه خدا معرفی می کند، انی جاعل فی الارض خلیفه، باز می گرد. از نظر عرفا انسان مظهر جامع تمامی اسما و صفات خداوند است و خداوند انسان را آفرید تا مرتبه ظهورجامع خود را در آینه تمام نمای انسان به نمایش بگذارد و آفرینش کامل گردد.

از دیدگاه عرفان اسلامی انسان مظهر جامع خداوند است و هدف زندگی نیز چیزی جز تحقق همین مظهریت در خود نیست. انسان سالک در زندگی خود می کوشد که هر چه بیشتر مظهر خداوند شود و کمالات الاهی را در خویش ظاهر سازد و کمال و سعادت او نیز در همین مظهریت است. به هر مقدار که از صفات و کمالات الهی بهره مند می شود، به کمال می رسد و از زندگی خود لذت می برد و به خداوند نزدیک می گردد. راه رسیدن به چنین مظهریت و کمالی نیز عبادت و فنای فی الله است. بر این اساس انسان به هر صفت کمالی که دست می یابد، به همان مقدار و در همان هنگام به خداوند نزدیک شده و به هدف زندگی دست یافته است. این فرایند تا ابدیت ادامه دارد، چون حرکت از لوازم ذات هستی است و نقطه ایستایی در کل هستی نمی توان فرض کرد.

دیدگاه قرآن: در چند آیه از قرآن به فلسفه خلقت اشاره شده که خلاصه وار به آنها می پردازیم:
1. «انی جاعل فی الارض خلیفه ؛ همانا من روی زمین جانشین قرار خواهم داد» (بقره، آیه 30) .

این آیه که پیرامون خلقت انسان است هدف از آفرینش انسان را خلافت و جانشینی خدا معرفی می کند. منظور از جانشینی خدا نیز این است که خداوند پرتوی از صفات خود را در درون انسانها به ودیعه نهاده است که اگر این استعدادها به فعلیت برسند، انسان به والاترین مراحل کمال دست خواهد یافت. بنابراین طبق این آیه، هدف از خلقت، «انسان کامل» است.

2. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ و من جن و انس را نیافریدم مگر آن که مرا عبادت کنند» (ذاریات، آیه 56).

بنا بر آیه فوق، هدف خلقت انسان، عبادت و بندگی خداست یعنی انسان باید تن به بندگی خدا و عبودیت وی داده و جز در برابر او در برابر هیچ کس سر فرود نیاورد، باید توجه داشت که منظور از عبادت صرف نماز و روزه و سایر فروعات و اذکار نیست بلکه طبق جهان بینی قرآن هر حرکت و عمل مثبتی که از انسان صورت گیرد به شرط آن که به انگیزه قرب ربوبی و براساس ارزش ها و تکالیف الهی باشد آن عمل و حرکت عبادت است. البته عبادت خود وسیله معرفت و رسیدن به مقصود نهایی هستی که همان خلافت الهی است، می باشد.
3. «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از خداییم و بازگشت ما به سوی اوست» (بقره، آیه 156).

آیه مزبور هم مبدأ انسان را خدا می داند و هم مقصد وی را، چه آن که آغازش از خداست و پایان و سرانجامش نیز به سوی اوست بر طبق این آیه، هدف انسان سیر به سوی خداست.

سیر به سوی خدا، یعنی این که انسان، مراتب وجودی را طی کرده و با «شدن های» خویش، خود را به سوی هستی مطلق کشاند.
4. «الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هوالعزیز الغفور؛ او کسی است که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان دارای عمل بهتر هستید و او عزیزی آمرزنده است» (ملک، آیه 2).

بنابراین آیه هدف از آفرینش وجود انسان های نیکوکار بوده است خدا انسان ها را آفریده است تا مشخص شود که چه کسی خوب است و چه کسی بد و هر انسانی که از عمل نیکوتری برخوردار باشد خود را به هدف آفرینش نزدیکتر ساخته است. در حقیقت این آیه هدف خلقت را نیل انسانها به کمال وجودیشان دانسته است.

فلسفه مرگ و زندگی

یکی از اندیشه‏ هایی که همواره بشر را رنج داده است اندیشه مرگ و پایان‏ یافتن زندگی است . آدمی از خود می‏پرسد چرا به دنیا آمده‏ایم و چرا می‏میریم ؟ منظور از این ساختن و خراب کردن چیست ؟ آیا این کار لغو و بیهوده نیست ؟

منسوب به خیام است :
ترکیب پیاله‏ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی‏دارد مست
چندین قد سرو نازنین و سر و دست
از بهر چه ساخت وز برای چه شکست ؟
جامی است که عقل آفرین می‏زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می‏زندش
این کوزه گرد هر چنین جام لطیف
می‏سازد و باز بر زمین می‏زندش
دارنده که ترکیب طبایع آراست
از بهر چه افکند و را در کم و کاست ؟
گر نیک آمد ، شکستن از بهر چه بود ؟
ور نیک نیامد این صور ، عیب‏ که راست ؟

ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور می‏کنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و می‏کند ، با خود می‏اندیشند اگر بنابر رفتن و مردن‏ است نمی‏بایست می‏آمدیم ، حالا که بدون اختیار آمده‏ایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به‏ بیهودگی خود عملی خردمندانه است.

و نیز منسوب به خیام است :
گر آمدنم به خود بدی نامدمی
ور نیز شدن به من بدی کی شدمی
به زآن نبدی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
بر شاخ امید اگر بری یافتمی
هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند به تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم رهی یافتمی

نگرانی از مرگ

پیش از اینکه مسأله مرگ و اشکالی را که از این ناحیه بر نظامات جهان‏ ایراد می‏گردد بررسی کنیم ، لازم است به این نکته توجه کنیم که ترس از مرگ و نگرانی از آن ، مخصوص انسان است . حیوانات درباره مرگ ، فکر نمی‏کنند . آنچه در حیوانات وجود دارد غریزه فرار از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است . البته میل به بقاء به معنای حفظ حیات موجود ، لازمه مطلق حیات
است، ولی در انسان، علاوه بر این، توجه به آینده و بقاء در آینده نیز وجود دارد. به عبارت دیگر در انسان آرزوی خلود و جاویدان ماندن وجود دارد و این آرزو مخصوص انسان است. آرزو فرع بر تصور آینده، و آرزوی جاویدان ماندن، فرع بر اندیشه و تصور ابدیت است و چنین اندیشه و تصوری از مختصات انسان است. علیهذا ترس و خوف انسان از مرگ که همواره
اندیشه او را به خود مشغول می‏دارد چیزی جدا از غریزه فرار از خطر است که‏ عکس العملی است آنی و مبهم در هر حیوانی در مقابل خطرها . کودک انسان‏ نیز پیش از آنکه آرزوی بقاء به صورت یک اندیشه در او رشد کند به حکم‏ غریزه فرار از خطر ، از خطرات پرهیز می‏کند .
نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می‏توان این میل را دلیلی‏ بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می‏بریم‏ خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی‏شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می‏داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی‏آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه‏ است . گویی هر استعداد ، سابقه‏ای ذهنی و خاطره‏ای است از کمالی که باید به سوی آن شتافت . آرزو و نگرانی درباره خلود و جاودانگی که همواره‏ انسان را به خود مشغول می‏دارد ، تجلیات و تظاهرات نهاد و واقعیت نیستی‏ ناپذیر انسان است . نمود این آرزوها و نگرانیها عینا مانند نمود رؤیاهاست که تجلی ملکات و مشهودات انسان در عالم بیداری است .

آنچه‏ در عالم رؤیا ظهور می‏کند تجلی حالتی است که قبلا در عالم بیداری در روح‏ ما وارد شده و احیانا رسوخ کرده است ، و آنچه در عالم بیداری به صورت‏ آرزوی خلود و جاودانگی در روح ما تجلی می‏کند که به هیچ وجه با زندگی‏ موقت این جهان متجانس نیست ، تجلی و تظاهر واقعیت جاودانی ماست که‏ خواه ناخواه از وحشت زندان سکندر رهایی خواهد یافت و رخت بر خواهد بست و تا ملک سلیمان خواهد رفت . مولوی این حقیقت را بسیار جالب بیان کرده آنجا که می‏گوید :

پیل باید تا چو خسبد اوستان
خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب
خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب
پس مصور گردد آن ذکرش به شب

این گونه تصورات و اندیشه‏ها و آرزوها نشاندهنده آن حقیقتی است که‏ حکما و عرفا آن را غربت یا عدم تجانس انسان در این جهان‏ خاکی خوانده‏اند.

مرگ ، نسبی است

اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشته‏اند و حال آنکه‏ مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی‏ مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .

انسان مرگ مطلق ندارد . مرگ ، از دست دادن یک حالت و بدست آوردن‏ یک حالت دیگر است و مانند هر تحول دیگری فناء نسبی است . وقتی خاک‏ تبدیل به گیاه می‏شود ، مرگ او رخ می‏دهد ولی مرگ مطلق نیست ، خاک ، شکل سابق و خواص پیشین خود را از دست داده و دیگر آن تجلی و ظهوری را که در صورت جمادی داشت ندارد ، ولی اگر از یک حالت و وضع مرده است ، در وضع و حالت دیگری زندگی یافته است .

از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی زمردن کم شدم ؟
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شی‏ء هالک الا وجهه

دنیا ، رحم جان

انتقال از این جهان به جهان دیگر ، به تولد طفل از رحم مادر بی شباهت‏ نیست . این تشبیه ، از جهتی نارسا و از جهتی دیگر رساست . از این جهت‏ نارساست که تفاوت دنیا و آخرت ، عمیق تر و جوهری تر از تفاوت عالم‏ رحم و بیرون رحم است . رحم و بیرون رحم ، هر دو ، قسمتهایی از جهان‏ طبیعت و زندگی دنیا می‏باشند ، اما جهان دنیا و جهان آخرت دو نشئه و دو زندگی اند با تفاوتهای اساسی ، ولی این تشبیه از جهتی دیگر رساست ، از این جهت که اختلاف شرایط را نشان می‏دهد . طفل در رحم مادر به وسیله جفت‏ و از راه ناف ، تغذیه می‏کند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه‏ مسدود می‏گردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه می‏کند . در رحم ، ششها ساخته می‏شود اما بکار نمی‏افتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار می‏گیرد .

شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفاده‏ای از مجرای‏ تنفس و ریه‏ها نمی‏کند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظه‏ای بکار افتد ، منجر به مرگ او می‏گردد ، این وضع تا آخرین لحظه‏ای که در رحم است‏ ادامه دارد ، ولی همینکه پا به بیرون رحم گذاشت ناگهان دستگاه تنفس‏ بکار می‏افتد و از این ساعت اگر لحظه‏ای این دستگاه تعطیل شود خطر مرگ‏ است .

اینچنین ، نظام حیات قبل از تولد با نظام حیات بعد از تولد تغییر می‏کند ، کودک قبل از تولد در یک نظام حیاتی ، و بعد از تولد در نظام‏ حیاتی دیگر زیست می‏نماید .

اساسا جهاز تنفس با اینکه در مدت توقف در رحم ساخته می‏شود ، برای آن‏ زندگی یعنی برای مدت توقف در رحم نیست ، یک پیش بینی و آمادگی قبلی‏ است برای دوره بعد از رحم . جهاز باصره و سامعه و ذائقه و شامه نیز با آنهمه وسعت و پیچیدگی ، هیچکدام برای آن زندگی نیست ، برای زندگی در مرحله بعد است .

دنیا نسبت به جهان دیگر مانند رحمی است که در آن اندامها و جهازهای‏ روانی انسان ساخته می‏شود و او را برای زندگی دیگر آماده می‏سازد . استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشه‏های وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی می‏کند همینهاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نیی داشته باشد که او را از نیستان بریده‏اند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینه‏ای شرحه شرحه‏ از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است .

قرآن کریم می‏فرماید :

« افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون »
آیا گمان بردید که ما شما را ( با اینهمه تجهیزات و ساز و برگها ) عبث آفریدیم و غایت و هدفی متناسب با این خلقت و این ساز و برگ‏ها در کار نیست و شما به سوی ما بازگردانده نمی‏شوید ؟ .

اگر انسان با اینهمه تجهیزات و ساز و برگ‏ها بازگشتی به سوی خدا ، به‏ سوی جهانی که میدان وسیع و مناسبی است برای این موجود مجهز ، نداشته‏ باشد درست مثل این است که پس از عالم رحم ، عالم دنیایی نباشد و تمام‏ جنینها پس از پایان دوره رحم فانی گردند ، اینهمه جهازات باصره و سامعه‏ و شامه و مغز و اعصاب و ریه و معده که به کار رحم نمی‏خورد و برای زندگی‏ گیاهی رحم زائد است لغو و عبث آفریده شود و بدون استفاده از آنها رهسپار عدم گردد .

آری ، مرگ ، پایان بخشی از زندگی انسان و آغاز مرحله‏ای نوین از زندگی‏ او است .

مرگ ، نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنیا تولد است‏ ، همچنانکه تولد یک نوزاد نیز نسبت به دنیا تولد ، و نسبت به زندگی‏ پیشین او مرگ است .

دنیا ، مدرسه انسان

دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیؤ و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است .

در نهج البلاغه ، بخش کلمات قصار ، آمده است که شخصی آمد خدمت‏ امیرالمؤمنین علی ( ع ) و زبان به ذم دنیا گشود که دنیا چنین است و دنیا چنان ، دنیا انسان را فریب می‏دهد ، دنیا انسان را فاسد می‏کند ، دنیا دغلباز و جنایتکار است ، و از این قبیل سخنان . این مرد شنیده بود که‏ بزرگان ، دنیا را مذمت می‏کنند ، خیال کرده بود مقصود از مذمت دنیا مذمت واقعیت این جهان است ، مقصود این است که جهان فی حد ذاته بد است ، نمی‏دانست که آنچه بد است دنیا پرستی است ، آنچه بد است دید کوتاه و خواست محدود است که با انسان و سعادت انسان ناسازگار است . علی ( ع ) به او فرمود : تو فریب دنیا می‏خوری ، دنیا تو را فریب نمی‏دهد ، تو بر دنیا جنایت وارد آورده‏ای ، دنیا بر تو جنایت نکرده است . . . تا آنجا که فرمود : دنیا با کسی که با صداقت رفتار کند صدیق است و برای‏ کسی که آن را درک کند مایه عافیت است ، دنیا معبد دوستان خدا ، مصلای‏ فرشتگان خدا ، فرودگاه وحی خدا ، تجارتخانه اولیاء خداست . . .

شیخ فریدالدین عطار این داستان را به نظم آورده می‏گوید :

آن یکی در پیش شیر دادگر
ذم دنیا کرد بسیاری مگر
حیدرش گفتا که دنیا نیست بد
بد تویی، زیرا که دوری از خرد
هست دنیا بر مثال کشتزار
هم شب و هم روز باید کشت و کار
زانکه عزّ و دولت دین سر به سر
جمله از دنیا توان برد ای پسر
تخم امروزینه فردا بر دهد
ور نکاری ای دریغا بر دهد
گر ز دنیا بر نخواهی برد تو
زندگی نادیده خواهی مرد تو
دائما در غصّه خواهی ماند باز
کار، سخت و مرد، سست و ره دراز
ناصر خسرو خطاب به جهان می‌گوید:
جهان چه در خورد و بایسته‌ای
اگر چند با کس نپایسته‌ای
به ظاهر چو در دیده خس، ناخوشی
به باطن چو دو دیده بایسته‌ای
اگر بسته‌ای را گهی بشکنی
شکسته بسی نیز هم بسته‌ای
چو آلوده بیندت آلوده‌ای
ولیکن سوی شستگان، شسته‌ای
کسی کو تو را می‌نکوهش کند
بگویش: هنوزم ندانسته‌ای
ز من رسته‌ای تو اگر بخردی
چه بنکوهی آن را گزان رسته‌ای
به من بر، گذر داد ایزد تو را
تو در رهگذر،‌پسته چه نشسته‌ای
ز بهر تو ایزد درختی بکشت
که تو شاخی از بیخ او جسته‌ای
اگر کژ بر او رسته‌ای سوختی
و گر راست بر رسته‌ای رسته‌ای
بسوزد بلی، هر کسی چوب گژ
نپرسد که بادام یا پسته‌ای
تو تیر خدایی سوی دشمنش
به تیرش چرا خویشتن خسته‌ای

قرآن کریم می‌فرماید:
الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایّکم احسن عملا
«خدا مرگ و زندگی را آفریده تا بیازماید که کدامیک از شما درست کارترید.»
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت وحیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.

باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون می‌آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.

با این توضیح روشن می‌گردد که آیه یادشه مبیّن همین حقیقت است که دنیا، پرورشگاه استعدادها و دار التربیه انسانهاست.

کتاب: مجموعه آثار، ج 1، ص 199
نویسنده: آیت الله شهید مطهری

منبع:پارسینه

راهنمای خرید
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.