جایزه گنکور، به طور معمول، تنها یک بار به هر نویسنده اعطا میشود. اما در مورد «رومن گاری»، قصه یک استثنا بود. او کتاب خود به نام “زندگی در پیش رو” را با نام مستعار “امیل اراژ” منتشر کرد و موفق شد که هیأت نمایندگان جایزه گنکور را متقاعد کند که این جایزه به او تعلق گیرد. البته، این موضوع تا زمان فوت “رومن گاری” به عنوان یک راز باقی ماند و هیچکس از این اسرار آگاه نشد. این نویسنده پیشتر به خاطر کتاب “ریشههای آسمان” که در سال ۱۹۵۶ نوشته بود، جایزه گنکور را از آن خود کرده بود.
کتاب “زندگی در پیش رو” اثری بینظیر و منحصر به فرد است. در این کتاب، “رومن گاری” در مورد افرادی صحبت میکند که معمولاً در داستانها و آمارهای رسمی جایی ندارند و همواره در کنارههای زندگی جای میگیرند. او با استفاده از یک رویکرد هنری و جذاب، یکی از این شخصیتها را از حاشیه جامعه به قلم آورده و زندگی پر از درد و رنج او را به زیبایی روایت میکند. این اثر موجب تعجب و تحسین عمیق خوانندگان میشود.
در سال ۱۹۷۵، اثر بزرگی به نام “زندگی در پیش رو” توسط “رومن گاری” منتشر شد و در همان سال توانست جایزه گنکور را از آن به خود اختصاص دهد. در این مقاله از مجله علمی تخصصی برنا اندیشان، میخواهیم با کتاب “زندگی در پیش رو” آشنا شویم، اما قبل از آن، به طور خلاصه به زندگینامه “رومن گاری” و تاریخچه جایزه گنکور اشاره خواهیم کرد.
آشنایی با جایزه گنکور
جایزه گنکور، یک جایزه ادبی معتبر، به دنبال وصیت ادمون دو گنکور در سال ۱۸۹۶ تأسیس شد. وی خود نیز یک نویسنده، منتقد و ناشر برجسته فرانسوی بود. مجمع ادبی گنکور به طور رسمی در سال ۱۹۰۲ تأسیس شد و نخستین جایزه آن در سال ۱۹۰۳ به ژان آنتوان نو اعطا شد.
جایزه گنکور هر سال به بهترین کتاب داستانی که در همان سال منتشر شده است اختصاص مییابد، و به طور معمول به رمانها تعلق میگیرد، اگرچه داستانهای کوتاه نیز در برنامه جایزه حضور دارند. ارزش نقدی این جایزه ده یورو است و به واقعیت، نمادی برای افتخار و شهرت نویسندهها محسوب میشود. از طرف دیگر، این جایزه به نویسندگان در ترویج آثارشان کمک میکند.
آکادمی گنکور بیش از یک قرن است که فعالیت خود را ادامه میدهد و به عنوان معتبرترین و مهمترین جایزه ادبی در فرانسه شناخته میشود. بیشتر برندگان این جایزه ادبی فرانسویزبان هستند، اما آکادمی گنکور در سالهای اخیر تلاش کرده است تا به آثار نویسندگان دیگر ملتها نیز توجه بیشتری داشته باشد. این جایزه به دنبال کشف و حمایت از استعدادهای برجسته در حوزه نویسندگی است.
رومن گاری کیست؟
“رومن گاری”، نام اصلیاش “رومن کاتسف”، در شهر ویلنا که اکنون در کشور لیتوانی واقع شده است، در تاریخ ۸ می سال ۱۹۱۴ به دنیا آمد. وی از خانوادهای یهودی به دنیا آمد و در این خانواده، پدر وی به نام لیب کاسو، در سال ۱۹۲۵ خانوادهاش را ترک کرد. به علت این واقعیت، “رومن” و مادرش به ورشو، که در لهستان واقع شده بود، مهاجرت کردند.
با این حال، لهستان مقصد نهایی آنها نبود، زیرا یهودیان در منطقه شرقی اروپا مواجه با شرایط دشواری بودند. مادر “رومن” اراده داشت که فرزندش بهترین فرصتها را داشته باشد و موقعیت مساعدی داشته باشند، بنابراین در سال ۱۹۲۸ (زمانی که “رومن” ۱۴ ساله بود) به شهر نیس در فرانسه مهاجرت کردند و در آنجا سکونت گرفتند.
“رومن گاری” از دوران جوانیاش علاقه زیادی به حقوق داشت و بنابراین تصمیم به تحصیل در این رشته گرفت. او بیانگر تلاشهای زیادی برای یادگیری و پیشرفت در این حوزه نمود. اما در حین تحصیلات دانشگاهی او، جهان با شروع جنگ جهانی دوم به دنیای تحصیلاتش وارد شد.
“رومن گاری” به عنوان جوانی شجاع در این دوران به نیروی هوایی فرانسه پیوست و خلبانی را دریافت کرد. او به صورت فعال در عملیاتهای هوایی نیروهای متفقین در مناطقی نظیر نرماندی شرکت کرد. او به تیمی از نیروهای آزاد فرانسه تحت رهبری ژنرال شارل دوگل پیوست و در این عملیاتهای حیاتی شرکت داشت.
“رومن گاری” نخستین اثر ادبی خود را در سال ۱۹۴۵ تحت عنوان “تربیت اروپایی” نگاشت. این رمان به عنوان اثری نوآورانه شناخته شد و موفق به کسب جایزه منتقدین فرانسه شد. این انجاز نشاندهنده استعداد نویسندگی و تأثیرگذاری “رومن گاری” در عرصه ادبی فرانسه بود.
با پایان جنگ جهانی دوم، “رومن گاری” به عنوان یک دیپلمات در شهرهای مختلف به مأموریتهای مهم مشغول شد. وی دارای مدرک حقوق از دانشگاه پاریس بود و همچنین به زبانهای اسلاوی مسلط بود. در طی یک دوره از زندگیاش، “رومن گاری” به عنوان سخنگوی هیات نمایندگان فرانسوی در سازمان ملل متحد در شهر نیویورک خدمت میکرد. اما پس از مدتی فعالیت در عرصه دیپلماسی، او تصمیم به ترک این شغف اختصاصی گرفت و به نوشتن معطوف شد.
کتاب “ریشههای آسمان” این نویسنده، که در سال ۱۹۵۶ نوشته شد و جایزه گنکور را به خود اختصاص داد، در همان دوره که او در دیپلماسی مشغول به کار بود، نوشته شد. این اثر نشاندهنده استعداد ادبی “رومن گاری” و توانایی وی در آفرینش آثار ادبی به عنوان یک نویسنده برجسته بود.
“رومن گاری” در طول زندگیاش دو بار ازدواج کرد. ازدواج او با لزلی بلانش اولین ازدواج او بود که در سال ۱۹۶۳ پس از مدتی از وی جدا شد. ازدواج دوم او با جین سیبرگ در سال ۷ سال دوم پیدا کرد و از این ازدواج پسری به نام دیهگو به دنیا آمد.
در طول عمر خود، “رومن گاری” بیش از ده رمان نوشت. برخی از آثار او با نامهای مستعاری نظیر “امیل آراژ” منتشر شدند. از میان این آثار، برخی چون “خداحافظ گاری کوپر” و “بادبادکها” توجه و علاقه بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کردند.
اگرچه “رومن گاری” از همسر دوم خود، جین سیبرگ، جدا شده بود، اما او همچنان ارتباط خوبی با او داشت. فوت جین در سال ۱۹۷۹ برای او یک حادثه تلخ بود و به عنوان یک بحران جدی در زندگی او تلقی میشد. “رومن گاری” در تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۸۰ در سن ۶۶ سالگی درگذشت و در پاریس به خاک سپرده شد.
کتاب زندگی در پیش رو
کتاب “زندگی در پیش رو” در سال ۱۹۷۵ به چاپ رسید و موفق به جلب توجه هیات نمایندگان جایزه گنکور شد. این اثر دو شخصیت اصلی به نامهای مومو (یا محمد) و مادام رزا را به تصویر میکشد. داستان از زبان مومو، یک کودک کوچک، روایت میشود و او در طول داستان به واقعیتهای سخت و چالشهای زندگی در منطقه گورت دور پرداخت میکند.
مومو، یک کودک بدون شناسنامه و بدون آگاهی از والدین خود، از سن سه سالگی تنها مادام رزا را میشناسد. او بزرگتر شده و درک میکند که مادرش پولی را به مادام رزا داده تا از او مراقبت کند. این واقعیت برای مومو منجر به حس ناراحتی و ابهام میشود.
مادام رزا، یک زن یهودی و بازمانده از اردوگاه آشویتس، مدتی در الجزایر زندگی کرده است و بعداً به طور نادرست انتخاب شریک عاطفی خود را انجام داده و از کودکان روسپیها مراقبت میکند، از جمله مومو که او نیز یکی از این کودکان است.
در داستان “زندگی در پیش رو”، مادام رزا تا دیری به سن میرسد و در معرض مشکلات و سختیهای زندگی قرار میگیرد. با این حال، با تمامی چالشهایی که پیش میآید، علاقه زیادی به کودکان دارد و از آنها مراقبت و محبت میکند.
در این داستان، شخصیت مومو، که گاهی اوقات عباراتی “گندهتر از دهانش” را به کار میگیرد، به نظر میرسد که خود هم معنای واقعی این عبارات را نمیفهمد و فقط اصطلاحاتی را از بزرگترها شنیده و تکرار میکند. او به عنوان یکی از قدیمیترین کودکانی که در خانه مادام رزا زندگی میکنند، هرگز مادر خود را ندیده است، و این وضعیت غمناک داستان را تلختر میکند.
نقد کتاب زندگی در پیش رو اثر رومن گاری
کتاب “زندگی در پیش رو” در ابتدا به نظر میآید که تنها داستانی از رنج و درد یک کودک محروم باشد. اما زمانی که به دقت به داستان پرداخت کنیم، متوجه میشویم که این کتاب داستان افرادی را روایت میکند که در آمارهای رسمی و برنامههای دولتی نادیده گرفته شده و محرومیت آنها برای سیاستمداران اهمیتی ندارد. این افراد به خودی خود ترک شدهاند و مشکلاتشان به طور عمدی نادیده گرفته میشود.
این کتاب در زمان خود بسیار جسورانه عمل میکند زیرا به موضوعاتی مانند مهاجرت و نسل دوم مهاجران تمرکز میکند. شخصیتهای اصلی این داستان افراد مهاجر عرب و مسلمان هستند که مجبور به انجام شغلهای پایین و دستمزد کم شدهاند و بدون امید به بهبود شرایط زندگی خود رنج میبرند. این افراد در منطقه گورت دور زندگی میکنند و تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی زندگی میکنند، اما به نادرستی توسط جامعه و دولت نادیده گرفته میشوند.
این کتاب به ما از زبان یک قربانی بیگناه روایت میشود؛ یک کودکی که در وضعیتی از اسف و تحمل نقش کمی دارد و با لحن و نگرش کودکانه خود، واقعیتهای ترسناک را به تصویر میکشد.
پیشنهاد می شود به مقاله تحلیل کتاب به امید دیدار در آن دنیا مراجعه فرمایید. یک نکته دیگری که در این داستان به چشم میخورد، وجود شخصیت مادام رزا است؛ او همچنین یک قربانی است و در عین حال مجرم به شمار میآید. او کارهایی انجام میدهد که غیرقانونی هستند، اما به دلیل شرایط و محیطی که در آن زندگی میکند، چارهای غیر از انجام این کارها ندارد. مادام رزا همیشه از گذشتهاش ترس دارد و همچنان از دستگیری توسط نیروهای گشتاپو و اجبار به کار در اردوگاههای کار اجباری وحشت دارد.
او این نگرانی را همراه خود حمل میکند و بعضی از افراد از این ترس او سوءاستفاده میکنند. مادام رزا توانسته از اردوگاههای کار اجباری فرار کند، اما در زندگی خود همچنان با مشکلاتی روبرو است و به تنهایی باید با آنها کنار بیاید.
کتاب “زندگی در پیش رو” در دهه شصت و هفتاد میلادی در فرانسه روایت میشود و جامعه آن زمان را به دقت مورد نقد و بررسی قرار میدهد. در این دوره زمانی، فرانسه در حال تغییر و تحولات اجتماعی و فرهنگی بزرگی بود، اما مسائل مربوط به مهاجران به ندرت توجهی به خود جلب میکرد. “رومن گاری” در این کتاب به عنوان نویسنده، یک پنجره جدید به جامعه فرانسه و مسائل مهاجران مسلمان باز میکند. چهار دهه گذشته از نوشتار این داستان میگذرد، اما مسائل مطرح شده در آن هنوز هم از اهمیت بسیاری برخوردارند و جوامع غربی به تازگی به آنها پاسخ میدهند.
کتاب زندگی در پیش رو برای چه افرادی مناسب است؟
خواندن کتاب “زندگی در پیش رو” اثر “رومن گاری” را به افراد زیر پیشنهاد میدهم:
1. علاقهمندان به ادبیات فرانسوی: این کتاب یکی از اثرات برجسته ادبی فرانسوی است و به خوانندگانی که به ادبیات این کشور علاقه دارند، تجربه جذابی از این اثر فراهم میکند.
2. علاقهمندان به ادبیات معاصر: این کتاب نمونهای از ادبیات معاصر فرانسوی است و بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی معاصر را در بر میگیرد.
3. علاقهمندان به موضوعات اجتماعی: “زندگی در پیش رو” به تحلیل مسائل مهاجران و جوامع چندفرهنگی در فرانسه پرداخته و برای افرادی که به مسائل اجتماعی علاقه دارند، جذابیت دارد.
4. داوطلبان یادگیری زبان فرانسوی: اگر شما به یادگیری زبان فرانسوی علاقه دارید، خواندن کتابهای فرانسوی به شما کمک میکند تا واژگان و دستور زبان خود را بهبود دهید.
5. علاقهمندان به داستانهای انسانی: این کتاب داستانی درباره روابط انسانی، مهاجرت، و تجربیات کودکان در یک محیط چندفرهنگی را روایت میکند و به خوانندگانی که به داستانهای انسانی و معنوی علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
بعد از خواندن کتاب “زندگی در پیش رو” اثر “رومن گاری”، میتوانید به خواندن دیگر آثار این نویسنده و آثار مشابه در زمینههایی مانند ادبیات معاصر، اجتماعی، و مهاجرت ادامه دهید. همچنین، این کتاب میتواند درک شما از مسائل اجتماعی و چالشهای مهاجران را عمیقتر کند.
در یک قسمت از کتاب “زندگی در پیش رو” آمده است:
همینطور که به مقصد رسیدم، متوجه شدم که غیاب من تأثیر بدی بر حالت او گذاشته و به ویژه بیشتر از هر جا دیگری او را آزرده کرده است. او همواره به شوخی میگفت که زندگی با حضور او بسیار شاد و پرانرژیتر است و اینکه حالا میتوانستم مفهوم این جمله را درک کنم. هر عضو بدنش به شدت درد میکرد.
یک ماه میگذشت که به دلیل عدم حضور او، حتی به فروشگاه نمیرفتم. او به من میگفت که اگر او حاضر به زندگی نبود، دیگر علاقهای به ادامه زندگی ندارم. من درباره اتاقی که تمام خاطرات عاشقانهاش در آن آغاز و پایان مییافتند، تعریف کردم. اما او فقط عمیقاً نفس کشید. شام را با یکدیگر خوردیم. او میدانست که زمان زندگیاش به سرعت به اتمام میرسد، اما همچنان آشپزی عالی میپزید. تنها چیزی که از تمام چیزهای دنیا نفرت داشت، سرطان بود و از این نظر خوششانس بود چرا که تنها چیزی که نداشت، همین سرطان بود.