ورود به ضمیر ناهشیار و نگاهی عمیق به جهان درونی

ورود به ضمیر ناهشیار و نگاهی عمیق به جهان درونی

در این مقاله از برنا اندیشان، می‌خواهیم به بررسی این سوال بپردازیم که چگونه می‌توانیم به ناهشیار خود دست یابیم؟ ابتدا باید توجه داشته باشیم که وقتی از “ذهن” صحبت می‌کنیم، اغلب آن را با “مغز” مترادف می‌پنداریم. اما این تفکر ممکن است دقیق نباشد.

“مغز” به عنوان یکی از اجزای جسمانی ما شناخته می‌شود، در حالی که “ذهن” نیروی تصمیم‌گیرنده درونی ماست که ما را به یک هویت مجزا تبدیل می‌کند. به طور کلی، “ذهن” از دو بخش اساسی تشکیل شده است: “هشیار” و “ناهشیار”. این دو بخش با هم تعامل داشته و نقش‌های مختلفی را در شکل‌گیری تصمیمات و هویت انسان ایفا می‌کنند.

مغز و ذهن

همانطور که از نامشان پیداست، سطح هشیار در دنیای آگاهی ما قرار دارد و مسئولیت فعالیت‌های ذهنی و تفکر را بر عهده دارد. این بخش از ذهن بیشتر با استفاده از منطق و دلایل مشغول به کار است و به عنوان مکانی برای انجام فعالیت‌های شناختی مانند یادگیری، حل مسائل، نگهداری حافظه و سایر فرآیندهای ذهنی شناخته می‌شود. در واقع، سطح هشیار ذهن ما محور عملکرد هوشی، منطقی و فعالیت‌های ذهنی آگاهانه است.

سطح ناهشیار در واقع به عنوان خانه‌ی عقاید، آرمان‌ها و الگوهای ما شناخته می‌شود. این سطح همچون مخزنی است که اعتقادات در آن نهادینه شده‌اند و در لحظاتی که لحن گفتار ما ناخودآگاه در ارتباط با دیگران تغییر می‌کند، به طور معمول به تأثیرات سطح ناهشیار مربوط می‌شود. این بخش از ذهن بیشتر چارچوب‌ها و الگوهای شخصیتی مان را در خود جای داده و نقش مهمی در تشکیل شخصیت و رفتارهای ما ایفا می‌کند.

پیشنهاد می شود به پکیج آموزش روانکاوی مراجعه فرمایید. در حقیقت، مغز به عنوان یک جزء از بدن و جسم ما شناخته می‌شود، اما این مغز به ویژه در سطح ناهشیار، مسئولیت تعاملات ما با دنیای خارج از خود را بر عهده دارد.

همانند لمس دنیا با دست‌هایمان، جابه‌جایی با پاهایمان، شنیدن با گوش‌هایمان و دیدن با چشم‌هایمان، همه این فعالیت‌ها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با مغز مرتبط هستند و در تداخل با سطح ناهشیار، الگوهای رفتاری و تصمیمات ناخودآگاه ما را شکل می‌دهند.

در این جهان، هر تعاملی دارای پاسخی است؛ اما واقعیت این است که پاسخات تعاملات ما با دنیای اطراف چگونه شکل می‌گیرند؟ اینکه چگونه جهان بیرون به اقدامات و تعاملات فیزیکی ما واکنش نشان می‌دهد، مستقیماً توسط بخش هشیار ذهن مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد و در نهایت باعث ایجاد احساسات و حالات مختلف درونی ما می‌شود. این پروسه نشان‌دهنده تأثیر عمیقی است که تعاملات ما با محیط اطراف بر ذهن و احساسات ما می‌گذارد، و این نقش تحلیلگر بخش هشیار در فهم و تجربه زندگی ما را نمایان می‌سازد.

تئوری کوه یخ

فروید به طور متداول از تصویر کوه یخی به منظور توضیح دو جنبه اساسی شخصیت انسان استفاده می‌کرد. نوک برجسته کوه یخی که از سطح آب برآمده است، به عنوان نمادی برای ذهن آگاه و فعال انسان مطرح می‌شود. همچنین، زیر سطح آب که قسمت بزرگی از کوه یخ را تشکیل می‌دهد، به عنوان نمایانگر ناخودآگاه و ابعاد ناهشیار انسان تفسیر می‌شود.

تکنیک های ورود به ضمیر ناهشیار

این تصویر به وضوح نشان می‌دهد که شخصیت انسان از دو بخش اصلی تشکیل شده است؛ بخش آگاه که در زمینه تصمیم‌گیری و اعمال فعالیت‌های مدرک‌پذیر نقش دارد، و بخش ناخودآگاه که تحت سطح و بیرون از دید ادراک ذهن فعالیت می‌کند و در شکل‌گیری احساسات و رفتارهای ناهشیار تأثیرگذار است. این مدل نمادین، تفکرات فروید در زمینه روانشناسی عمیق انسان را بازتاب می‌دهد.

در حالی که هر دو ابعاد خودآگاه و ناخودآگاه در دینامیک ذهن انسان اهمیت دارند، اما زیگموند فروید باور داشت که حیات ناخودآگاه به طور چشمگیری برتر است. ذهن آگاه شامل همه مواردی است که در حال حاضر از آنها آگاه هستید و در ذهن خود فعالیت می‌کنید. این بخش تا حدی شباهت با حافظه کوتاه‌مدت دارد و از نظر ظرفیت محدودی برخوردار است. آگاهی شما از خود و دنیای اطراف، بخشی از آگاهی کلی شماست.

فروید به عنوان یکی از بنیان‌گذاران روانکاوی ناخودآگاه، به اهمیت بیشتری که به ناخودآگاه نسبت داده بود، تأکید داشت. بر اساس دیدگاه او، اکثر تصمیمات و رفتارهای انسانی به صورت ناخودآگاه و از دیدگاه غیر آگاهی تحت تأثیر قرار می‌گیرند. این مدل تفکری در روانشناسی برجسته است و به تحلیل عمیق‌تر و پیچیده‌تر ابعاد روانی انسان می‌پردازد.

اگرچه ممکن است در لحظه حال به فرآیند تقسیم طولانی فکر نکنید، اما هنگام مواجهه با یک مسئله ریاضی، قابلیت دسترسی به اطلاعات را دارید و می‌توانید آنها را به صورت آگاهانه به یاد بیاورید. ذهن ناخودآگاه، بخشی از ذهن است که با حافظه معمولی تداخل دارد. این خاطرات از نظر آگاهی به صورت خودآگاه نیستند، اما ما قادر به بازیابی آنها و به یادآوری آنها در هر زمان هستیم.

به عبارت دیگر، حتی اگر در لحظه فعلی به تفکر عمیق درباره تقسیم طولانی نپردازید، ذهن ناخودآگاه شما قادر به استفاده از اطلاعات ذخیره شده و ارتباط‌های موجود در ذهن شما در زمینه مسائل ریاضی است. این توانایی به شما اجازه می‌دهد که حتی بدون فکر آگاهانه، به دانش و مهارت‌های ریاضی خود دسترسی داشته باشید.

زیگموند فروید، پدر بنیان‌گذار روانکاوی، با اشاره به پنهانی بودن بسیاری از عناصر ذهنی در زیر سطح آگاهی، تأکید داشته است که این عناصر نه تنها در تداخل با هویت و شخصیت ما حضور دارند، بلکه بیشترین تأثیر را بر رفتارها و واکنش‌های ما دارند. او معتقد بوده که اکثریت اعمال و تصمیمات انسان در زندگی روزمره نه تنها از آگاهی فعلی، بلکه از ناخودآگاه و ابعاد پنهان شده درونی تصمیم‌گیری‌های انسان ناشی می‌شوند.

به عبارت دیگر، فروید تأکید داشت که عناصر نهان و پنهانی که از آگاهی پنهان‌مان می‌مانند، اثرگذارترین نقش را در ساختار شخصیت و ماهیت رفتاری ما ایفا می‌کنند. این دیدگاه نشان‌دهنده اهمیت بالای ناخودآگاه در تحلیل عمیق فرآیندهای روانی انسان و تأثیر آن بر زندگی انسانی است.

نحوه تاثیر ناهشیار

اعتقادات و الگوهای ما به وفور تحت تأثیر شیوه زندگی و تجارب شخصی ما قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، شکل‌گیری اعتقادات و الگوهای ذهنی ما ناشی از تجارب و سبک زندگی ماست. حالا تصور کنید که یک الگوی X را در ذهنتان درباره خود دارید.

برای توضیح، مثلاً احساس تنبلی یا کمبود اعتماد به نفس. این الگو به صورت ناخودآگاه به بدن و احساسات منتقل شده و رفتارها و اقدامات شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، بدن شما نمایانگر الگوی X شده است. با انجام این اعمال، دنیای بیرون به شما بازخوردی ارائه می‌دهد که با الگوی X مطابقت دارد.

حالا که بازخورد این اقدامات قابل لمس شده است، بخش هشیار ذهن شما می‌تواند این الگوی X را درک و تفسیر کند. این تفسیر به شما احساسات و تجربیات شخصی در مورد بازخوردهای بیرونی را ارائه می‌دهد. به عبارت دیگر، وقتی با عواقب اعمال خود روبرو می‌شوید، بخش هشیار شما می‌تواند این الگوی ذهنی را در زمینه بازخوردها درک کرده و به تفسیر احساسات و واکنش‌های شما پرداخته و در نتیجه به شکل‌گیری الگوها و باورهای شما تأثیر بگذارد.

با ارائه یک مثال ذهنی، فکر کنید که بازخوردهایی که از دنیای بیرون دریافت کرده‌اید را مورد بررسی قرار دهید. در این زمینه، احساساتی که به دنبال این بازخوردها پیدا کرده‌اید، بازیچه تأثیر گذاری در ناخودآگاه شما دارند. به عبارت دیگر، هر چه این احساسات به شدت مثبت یا منفی باشند، ناخودآگاه شما این احساسات را بیشتر به خود جذب می‌کند و در نهایت، یک الگوی چرخه‌ای از آنها شکل می‌گیرد.

با استفاده از مثال خود، می‌توانید با دقت به نحوه تأثیرگذاری این احساسات در ذهن ناخودآگاه خود را بررسی کنید. این تفکر به شما امکان می‌دهد تا عمیق‌تر در میزان تأثیرگذاری الگوها و چرخه‌های احساسات بر رفتارها و اعمال شما پرداخته و به درک بهتری از تعاملات ذهنی و رفتارهای خود برسید.

در صورتی که الگوی ذهنی شما به شکل تنبلی (الگوی X) تعریف شده باشد و شما اعتقاد داشته باشید که تنبلی بخشی از هویت شماست، این الگو به صورت متقابل در رفتارها، اعمال، گفتارها، و حتی در نگاه شما به دنیا بازتاب می‌یابد. این تصویر تنبلی، نه تنها در ظاهر و رفتارهای شما، بلکه در نگرش و نحوه برخورد با دنیا نیز آشکار می‌شود. به عبارت دیگر، شما از این الگوی ذهنی در ایفای نقش‌های مختلف زندگی‌تان استفاده می‌کنید.

این تعاملات و رفتارها، بازخوردهای محیط بیرونی را فراهم می‌کنند که ممکن است شامل مواردی چون سرزنش از سوی دیگران، مواجهه با مشکلات در دروس دانشگاهی، ناتوانی در انجام فعالیت‌ها، یا دیگر موارد مشابه باشد. این بازخوردها نقش مهمی در تثبیت یا تغییر الگوی تنبلی شما ایفا می‌کنند و به عنوان عوامل محرک بر رفتارها و تصمیمات آتی شما تأثیرگذار می‌شوند.

بخش هشیار ذهن شما با دقت و آگاهی کامل به بازخوردهایی که از محیط بیرون دریافت می‌کنید، می‌نگرد و سپس شروع به تفسیر این بازخوردها می‌کند. احتمالاً این تفاسیر، در شما احساساتی نظیر ناامیدی یا سرخوردگی به وجود می‌آورند. این احساسات به تدریج به ناخودآگاه شما بازمی‌گردند و در صورتی که با الگوی ذهنی تنبلی (الگوی X) همخوانی داشته باشند، آن را تشدید می‌کنند. این چرخه ادامه پیدا کرده و الگوی تنبلی درونی شما را تقویت می‌کند.

برنامه ریزی مجدد ناهشیار

ممکن است به صورت مداوم به خود تکرار کنیم که باید نقش Y را ایفا کنیم به جای نقش X، اما ممکن است تجربه کنیم که نتیجه مطلوب مورد انتظار را حاصل نکنیم یا اینکه این تغییرات دیر پایدار باشند. دلیل این امر به سادگی این است که در تلاش برای درک الگوی جدید (Y)، اغلب به وسیله بخش شناختی و هوشمندانه خود (بخش هشیار) عمل می‌کنیم، در حالی‌که هنوز بخش ناشناخته و ناهشیار ما به ما راهنمایی کافی نکرده است.

برای مطالعه بیشتر به مقاله کنترل ضمیر ناخودآگاه مراجعه نمایید. در ادامه، برای برنامه‌ریزی مجدد بخش ناهشیاری از تجربیات دکتر لوئیس سی. آمیلدا، از تمریناتی که او برای تسلط بر ذهن ناخودآگاه و دستیابی به اهداف خود انجام داده است، بهره خواهیم برد.

برای یک سال کامل، این تمرینات را اجرا کنید و به طور مداوم به احساسات و تجربیاتی که در اثر این فعالیت‌ها پدید آورید، توجه کنید. این تمرینات به دقت همان فعالیت‌هایی هستند که من خودم انجام دادم تا ترس از شکست در دوره دکترا در یکی از ده دانشگاه برجسته را به کنترل درآورم، که در نهایت به اتمام دوره تحصیلی منجر شد.

فروتنی

تصور نکنید که دانش کاملی از همه مسائل دارید. در دوران جوانی، اندکی از فروتنی به خودم تعلق نمی‌دهم و اغلب به طور غیر صحیح فکر می‌کنم که تمامی مسائل را به خوبی درک کرده‌ام. ضمیر ناخودآگاهم را به نادیده می‌گیرم و این اندکی عدم فروتنی، منجر به تصمیماتی شده است که در نهایت باعث شده تا کشورم را ترک کرده و به جایی مناسب‌تر برای زندگی و کارمان مهاجرت کنیم.

چگونه وارد بخش ناهشیار ذهن شویم؟

من در دنیای گلف بزرگ شدم، و این امر به خصوص جالب است زیرا در کشوری که در تاریخ ورزشی گلف هیچ ریشه‌ای نداشته است. این وضعیت من را به یک بازیکن گلف بسیار موفق تبدیل کرد، و این موفقیت باعث شد فروتنی در برابر این دستاوردها برایم چالش برانگیز باشد. این حس فروتنی ناشی از این بود که به طور مداوم باور داشتم تمام جزئیات پیچیده بازی گلف را درک کرده‌ام.

اما از سن 16 سالگی، ناخودآگاه من به من تذکر می‌داد: “بله، شما یک بازیکن گلف برجسته هستید، اما برزیل هیچ لیگ حرفه‌ای گلف ندارد. آیا بهتر نیست به جای گلف، در مسیر تحصیلی خود پیش بروید؟” این پیشنهاد ناخودآگاه، من را به چالش کشید و فرصتی برای بازنگری به آینده‌ام ارائه داد.

در کل، ناخودآگاه من درست بود. من بسیار طولانی درخواست کردم که چیزی غیر قابل دستیابی باشم، زیرا به نظر می‌آمد “می‌دانم” چه چیزی برای من بهترین است. این در حالی بود که دیدگاه درونی من نسبت به توانمندی‌های یک بازیکن گلف در برزیل، بسیار بدبینانه بود. علاوه بر این، بیشتر دوستان نزدیک من هم با نگرش ناخودآگاهم موافقت می‌کردند. با این حال، من به این مقاومت کردم و پیشرفت خود را تحقق دادم.

وقتی در سال 1998 به می‌سی‌سی‌پی آمدم، تصمیم گرفتم که یک مسیر جدید را آغاز کنم. برنامه‌ریزی کردم که هر روز، یک ساعت به تنهایی بنشینم و به حرفهای ضمیر ناخودآگاهم گوش دهم. این تصمیم باعث شد که فروتنی و تواضع بیشتری را در خودم بیاورم و در نهایت، با قبول مخالفت‌های ناخودآگاه خود، تغییرات چشمگیری در زندگی خود ایجاد کنم.

تفسیر ترس های درونی

زمانی که دانشجوی مدیریت ورزشی در دانشگاه اسلیپری راک بودم، هدفم این بود که به عنوان یک مدیر برنامه ورزشی فعالیت کنم. اما برای دستیابی به این هدف، ضرورت تحصیل در دانشکده حقوق و کسب نمره بالا در آزمون ورودی دانشگاه وجود داشت، که این موضوع باعث شد تصمیماتم را مورد بازنگری قرار دهم. اصلاح مسیر تحصیلی من به دلیل ترس از شکست امکان‌پذیر بود. یادم می‌آید که به منظور مقابله با این ترس‌ها، یک روز با یک دفترچه به محوطه دانشگاه در پیتزبورگ رفتم تا با ترس‌هایم روبرو شوم و آن‌ها را شرح دهم.

پس از دقیق‌ترین تفکر و بررسی، به نتیجه رسیدم که ادامه تحصیل در یک دانشکده کوچکتر با رشته ارتباطات ممکن است ایده‌ای بهتر و موفق‌بخش باشد. پس از مدتی، با پایان دوره تحصیلی در مقاطع بالاتر و با کسب نمرات عالی، به موفقیت در تحصیلات خود دست یافتم. در نهایت، از طریق برنامه‌ریزی مجدد و به کمک ضمیر ناخودآگاه، توانستم به موفقیتی برسم که نهایتاً من را در انتخاب عاقلانه‌ترین مسیر تحصیلی هدایت کرد.

مرور باورهای صحیح

در دوران تحصیل در مقطع کارشناسی، همواره اعتقاد داشتم که آینده‌ام به عنوان یک استاد در همین دانشگاه خواهد بود. با وجود اینکه بسیاری از دوستانم در آن زمان از صحبت‌های من استهزا می‌کردند، اما همواره به دیگران بی‌تفاوت نگاه می‌کردم.

دلیل این بی‌تفاوتی نه تنها از قبلی‌تر باورم به این موضوع بود که یک روز در این دانشگاه به عنوان استاد تدریس خواهم کرد، بلکه از درون احساس می‌کردم که این روز فرا خواهد رسید که نقش استادی را در کلاس‌ها برای دانشجویان آینده ایفا کنم. به هر حال، نهایتاً این آرزو به حقیقت پیوست و من در همان دانشگاه به عنوان یک استاد تدریس کردم.

نتیجه گیری

در این مقاله، به بررسی ضمیر ناخودآگاه پرداخته و متوجه شدیم که چگونه این بخش از ذهن می‌تواند تأثیر مهمی بر سرنوشت افراد بگذارد. متأسفانه، بسیاری از افراد اعتقاد دارند که ناخودآگاه قابل تغییر نیست، اما باید در نظر داشت که برنامه‌ریزی مجدد در ضمیر ناخودآگاه امکان‌پذیر است و برای دستیابی به موفقیت ضروری است. همانطور که در این مقاله آمده است، سه راهکار اصلی برای برنامه‌ریزی مجدد وجود دارد: فروتن بودن، تحلیل ترس‌های درونی و اعتماد به ضمیر ناخودآگاه.

لازم به ذکر است که برخی از الگوها و باورها به‌طور عمیق در ذهن ما جا گرفته‌اند و این امر نیازمند صبر و پیشرفت تدریجی است. بهتر است انتظار معجزه را از خود کم کنیم و در صورت مواجهه با مشکلات جدی، به مشاوره حرفه‌ای مراجعه کنیم.

دسته‌بندی‌ها