در این بخش از پایگاه دانش برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله دلایل شکست در برابر فلاسفه و 6 روش موثر برای فیلسوف شدن را به صورت کامل مورد بررسی قرار دهیم.
دلایل شکست در برابر فلاسفه و 6 روش موثر برای فیلسوف شدن
در مقاله دلایل شکست در برابر فلاسفه و 6 روش موثر برای فیلسوف شدن به طور کامل علم فلسفه را مورد بررسی قرار داده و ابعاد مختلف این علم را برای شما تشریح خواهیم نمود.پس تا انتهای این مقاله با ما همراه باشید.
فلسفه
واژه فلسفه philosophy یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است:
فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی.
اولین کسی که این کلمه را به کار برد، فیثاغورس بود. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد:نه، اما دوستدار دانایی فیلوسوفر هستم.
بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است. تعریف فلسفه فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم. سوالاتی مانند:زیبایی چیست؟ قبل از تولد کجا بوده ایم؟ حقیقت زمان چیست؟
آیا عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟
دلایل شکست در برابر فلاسفه چیست؟آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت می دانیم، اما واقعیت به چه معناست؟سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می شود؟
چنانچه در این سئوالات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود.مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.
یک ویژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است و این یکی از دلایل شکست در برابر فلاسفه محسوب می شود.
همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائل ارائه می گردد.
فلسفه مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته اند.در این مقاله دلایل شکست در برابر فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد.
به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می پردازد.
ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می گوید:”فلسفه علم به احوال موجودات است ، از آن حیث که وجود دارند.یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد های عقلی و فکریی است که انسان را قادر می سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد.فلسفه در این معنا مترادف حکمت است. فلسفه در پی دستیابی به بنیادی ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.
دلایل شکست در برابر فلاسفه
فلسفه همواره از روزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس و فرا بشری تلقی می شد و آن را علمی الهی می دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می گوید:فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،یعنی زندگانی درست بود. فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود: فلسفه نظری و فلسفه عملی.
فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفلپایین تر نامیده می شد. فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مد ر ن اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود. دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود.
تاریخچه فلسفه و نگاهی به دلایل شکست در برابر فلاسفه
تاریخ فلسفه بیان دیدگاههای فلسفی، نظامها و مکاتب فلسفی است که شامل مطالعه زندگی فیلسوفان، جستوجو پیرامون ارتباط متقابل مکاتب و نظامهای فلسفی و تلاش برای ردیابی مسیر پیشرفت یا پسرفت آن در بستر تاریخ است که با کمک ماهیت و گستره اندیشهورزی، خِرد را برای مطالعه فلسفه آماده میکند. تاریخ فلسفه، از وحدت دو رشته متمایز تاریخ و فلسفه پدید آمده که هرکدام برای دیگری، محدودیتهایی ایجاد میکنند. تاریخ فلسفه، پژوهشی در تاریخ اندیشههاست و برای رسیدن به آن، لازم است با داشتن «نظرگاهی وابسته به دورانی خاص»، فهم درستی از این موضوع وجود داشته باشد که فیلسوفان، چهطور به پرسشها پاسخ میدادند، چارچوبشان برای بررسیدن موضوعها، فرضیهها، هدف و نقاط ضعف و قوتشان چه بودهاست. تاریخ فلسفه، بهطور حتم، گردآوری صرف عقیدههای فلسفی نیست. بلکه میان این عقاید، یافتن کنش و واکنش، تز و آنتیتز، اهمیت دارد و هیچ فکر فلسفیای قابل درک نیست مگر در بستر تاریخی خودش و در یافتن ارتباطش با نظامهای فلسفی دیگر.
پیشنهاد ویژه : کارگاه های آموزش فلسفه و نظریات فلاسفه
دوران باستان
فلسفه دوران باستان اَشکال ابتداییِ تفکر فلسفی برای نخستین بار در دوران باستان و در سرزمینهای مختلفی از جمله مصر، ایران، چین، هند و یونان پدید آمده است. فلسفه باستان ویژگیهای بارزی دارد که بعدها در فلسفه مدرن غرب بروز میکند. در دوران باستان فلسفه متکی بر علم نبود زیرا بر پایه رشد و شناسایی سطحی و ابتدایی آن دوران تکیه داشتهاست. پیش از فلسفه، ادیان مختلف به تمام پرسشهای مردم جواب میدادند. این پاسخها و توضیحات دینی سینه به سینه و نسل به نسل انتقال مییافتند. انسان تاریخ باستان بر آن بود تا با اسطوره به مسئله زندگی، تقدیر، گذشته و آیندهاش پاسخ دهد. اسطوره در اصل داستانی درباره خدایان است و توضیح میدهد چرا زندگی به این شکلی است که هست که موضوع اساسی همه اساطیر نبرد میان نیروهای نیک با نیروهای بد است. با گذشت سدهها، بیان اسطورهای در تار و پود پرسشهای فلسفی ریشه دواندند. فلاسفه یونانی با تلاش برای یافتن منشأ همهچیز (آرخه) و پاسخ به پرسش از تکثر، تلاش میکردند نشان دهند که این توضیحات معتبر نیستند و انسان نمیتواند به آنها اعتماد داشته باشد.
ایران باستان
فلسفه ایرانی به اندیشهها و سنن فلسفی ایرانی باستان بر میگردد که از اندیشههای باستانی هندوآریایی آغاز میشود که بعدها همین اندیشهها تحت تأثیر زرتشتی قرار گرفتند و مکتب زرتشت را تشکیل دادند. براساس دائرهالمعارف فلسفه آکسفورد، تاریخ موضوع و دانش فلسفه به هند وآریاییهای ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. این دائرهالمعارف اضافه میکند که پس از آن فلسفه زرتشتی از طریق یهودیت وارد اندیشه غربی و نهایتاً افلاطونی میشود. اما هیچگاه تأثیر فلسفه ایرانی تا اندازه تأثیر متقابل یونان بر ایران نمیشود. از جمله فلاسفه این دوره میتوان به استون و پولس ایرانی، مانی و مزدک اشاره کرد. سرتاسر تاریخ ایران را به دلیل تغییرات قابل توجه سیاسی اجتماعی متأثر از حمله مسلمانان در سال ۶۵۱ میلادی و مغولها در سال ۱۲۲۱ میلادی پهنه فراخی از اندیشههای فلسفی پوشانده است؛ از ایران باستان و آموزههای زرتشتی تا مکاتب مانوی، مزدکی و آئین زروانی که پیش از اسلام ظهور کردهاند.
مصر باستان
فلسفه مصر باستان به عنوان آغاز فلسفه، توسط یونانیان باستان اعتبار یافت. انعطافپذیر بودن، عملگرا بودن و توجه کردن به احساسات از ویژگیهای این فلسفه محسوب میشود.
چین باستان
منزلت فلسفه در تمدن چین قابل مقایسه با منزلت دین در سایر تمدنهاست. فلسفه در چین مورد علاقه هر فرد تحصیل کردهای بوده و در روزگار پیشین، انسانهای فرهیخته نخستین دانشی که میآموختند فلسفه بود. هنگامی که کودکان به مدرسه میرفتند، نخستین کتابهای آموزشی آنان عبارت بود از «چهار کتاب» شامل: «منتخبات کنفوسیوس»، «کتاب منسیوس»، «دانش بزرگ» و «اصول اعتدال»، این کتابها مهمترین متنهای درسی نئو کنفوسیانیسم بود و نخستین جمله آن چنین بود: «سرشت انسان در اصل نیکوست.» این نکته یکی از اساسیترین اندیشههای فلسفه منسیوس است.
هند باستان
فلسفه هند، دستگاهِ فلسفی سنتی غنی و گوناگون دارد که ترکیبی است از اوپانیشاد در دوره ودایی. مطابق نظریات ساروپالی رادهاکرشنن قدیمیترین ترکیب فلسفی در جهان هستند.
یونان باستان
فلسفه یونان باستان به وجود آمده در قرن ۶ پیش از میلاد و با طیف گستردهای از موضوعات، از جمله فلسفه سیاسی، اخلاق، متافیزیک، هستیشناسی، منطق، زیستشناسی، فصاحت و بلاغت، و زیباییشناسی درآمیخته است. یونان در نزد دانشمندان و بسیاری از مردم جهان زادگاه فلسفه محسوب میگردد و بسیاری از آثار ارزشمند فلسفی حاصل تلاش فیلسوفان شهیر یونانی است.
تاریخ دنیای یونانی زبان را در زمان باستان میتوان به سه دوره تقسیم کرد: دوره «دولت شهر»های آزاد که به دست فیلیپ و اسکندر پایان گرفت؛ دوره تسلط مقدونیه، که آخرین بقایای آن با الحاق مصر به روم پس از مرگ کلئوپاترا از میان رفت؛ و سرانجام دوره امپراتوری روم. در این سه دوره، صفت مشخص دوره نخست آزادی و بینظمی و از آن دوره دوم رقیت و بی نظمی و از آن دوره سوم رقیت و نظم است.
پس از دهها قرن از حیات فیلسوفان یونانی، تأثیرات تفکرات فلاسفه یونانی در آثار فیلسوفان معاصر مشاهده میشود. آتن خاستگاه معنویت یونانی و پیشگام تفکر فلسفی است و اوج فلسفه یونان در قرن ۴ پیش از میلاد یعنی در زمان ظهور سقراط، افلاطون و ارسطو بودهاست. اگرچه پیش از افلاطون و سقراط نیز فلاسفهای چون هراکلیتوس، تالس و آناکسیماندروس نیز میزیستهاند. اما بیشتر متفکران فلسفه غرب را با فلاسفه یونانی آغاز میکنند و در واقع میپندارند که افکار و نظرات افلاطون و ارسطو تأثیرات شگرفی بر فلسفه غرب داشتهاست.
پیشاسقراطیان
فیلسوفان پیشاسقراطی نخستین متفکرانی بودند که کوشیدند تا به جای تفسیر اسطوره شناختی، جهان را به روشی عقلانی توصیف کنند، و برای ادعاهایشان دلیل ارائه دهند.
کوشش نخستین فیلسوفان برای شناختن جهان، از آن رو از سخنان پیشینیانشان افتراق داده میشود که آنها در تلاش بودند تا از راه مشاهده و تفکر و واقعبینی، با دور انداختن افسانههای دینی و تفسیرهای اساطیری، و بیتوسل به خدایان و افسانهها و نیروهای نامحدود آنان، جهان را بفهمند.
از جمله مشهورترین متفکّران پیش از سقراط میتوان به تالس، فیثاغورث، هراکلیتوس، پارمنیدس، دموکریت و پروتاگوراس اشاره نمود؛ که به ترتیب به مکاتب ملطی، فیثاغوری، افسوسی، الئایی، اتمگرایی و سوفسطائیگری تعلّق داشتند.
اما این جریان از جهتی دیگر نیز با فلسفه پس از سقراط متمایز است. پیش از سقراط، فیلسوفان بهطور کلی بروننگر بودند و تلاش میکردند تا پدیدههای جهان را توضیح دهند.
مسائل فلسفه و دلایل شکست در برابر فلاسفه
مسائل فلسفه، اساسی ترین سوالاتی است که بشر می تواند بپرسد. ویژگی این سوالات، این است که همیشه وجود داشته و خواهند داشت و هیچ علمی نمی تواند به آنها پاسخ دهد. هر انسانی با این سؤالات بنیادین که به زندگی معنا می بخشند، روبروست. سؤالاتی مانند:زیبایی چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ علم ما واقعی است یا اینکه همه چیز یک نمایش است؟ و سئوالاتی مانند آن. هر علمی موجودات را از جنبه ای خاص بررسی می کند. مثلا هندسه هر چیز را از حیث اندازه و بعد و شیمی از جنبه خواص شیمیایی بررسی می کند. اما فلسفه در وجود موجودات، شناخت ما به آنها و چیستی حقیقی آنها سئوال می پرسد. به طور کلی اگر نتوان پرسشی را به طور تجربی و با استفاده از حواس یا با انجام آزمایش، پاسخ گفت، آن پرسش، یک پرسش فلسفی است. به این ترتیب، می توان مسائل فلسفی را در پنج دسته اصلی قرار داد. این دسته ها شاخه های اصلی فلسفه محسوب می شوند و ما برای نمونه چند پرسش از مسائلی را که در هر کدام از این شاخه ها مطرح است، ذکر می کنیم.
فلسفه منطق
معنای استدلال و نتیجه گیری از یک سری مقدمات چیست؟ فرق استدلال های معتبر با استدلال های نامعتبر چیست؟ اصولا چرا به استدلال نیاز داریم؟ فرق استدلالهای قیاسی و استقرایی چیست؟
معرفت شناسی
آیا اساسا شناخت چیزی ممکن است؟ اگر چیزی را می شناسیم از کجا بدانیم که آنرا می شناسیم و از کجا بدانیم که آنرا همانطور که واقعا هست می شناسیم؟ آیا یقین به چیزی ممکن است و یا اینکه همه شناختهای ما چیزی بیش از حدس و گمان نیست؟ چگونه می توان به شناخت صحیح رسید؟ آیا عقل همه چیز را می تواند درک کند و یا اینکه بعضی چیزها هستند که خارج از دسترس عقل می باشند؟
مابعدالطبیعه
بودن یعنی چه؟ آیا عدم وجود دارد؟ آیاهستی منحصر به موجودات مادی است؟ آیا جهان نامتناهی است؟ جسم و ذهن و یا بدن و روح چه رابطه ای با هم دارند؟ وحدت و کثرت یعنی چه و در جهان چه نسبتی با هم دارند؟ یعنی جهان تا کجا وحدت و این همانی دارد وتا کجا کثرت و اختلاف؟ آیا خدا وجود دارد؟
فلسفه اخلاق
اخلاق چیست؟ ارزش به چه معناست؟ عمل نیک چه ملاکی دارد؟ آیا ارزشهای اخلاقی همیشگی اند و یا نسبی؟ آیا در انسان چیزی به نام وجدان اخلاقی وجود دارد؟ آیا عمل بد در هر اوضاع و شرایطی بد است؟
زیبایی شناسی
ما به چه چیزی زیبا می گوییم و ملاکمان برای زیبا نامید ن یک چیز چیست؟ آیا زیبای امری عینی و واقعی است؛ یعنی واقعا چیزی به نام زیبایی در اشیا وموجودات وجود دارد یا اینکه امری ذهنی است و به هر شخص مربوط می گردد و ممکن است کسی چیزی را زیبا بداند و کسی دیگر زیبا نداند؟ آیا زیبایی انواع مختلفی دارد؟ قوه ای که در انسان زیبایی را درک می کند، چیست؟ کارکرد هنر چیست؟ این سئوالات، تنها نمونه هایی است از سئوالاتی که در مسائل و شاخه های عمده فلسفی مطرح می گردد. سئوالات فلسفی در هر یک از این شاخه ها بسیار است و هر فیلسوفی نیز جواب هایی متفاوت از دیگر فلاسفه به این سئوالات داده است. فایده فلسفه آیا اساسا فلسفه فایده ای هم دارد و لازم است که به آن بپردازیم؟ و یا این که صرفا انباشته ای از آرا و سخنان عده ای در گذشته است و هیچ گونه فایده ای برای ما ندارد؟
دانش فلسفه، مانند هر دانش دیگری، غریزه کنجکاوی انسان را در زمینه سوالات و پرسشهای مختلف ارضاء می کند؛ با این تفاوت که سوالات و مسائلی که فلسفه در پی حل آن ها است اساسی ترین و بنیادی ترین نوع مسائلی است که بشر با آن ها سر و کار داشته و دارد.
اساسا در فلسفه لذتی وجود دارد که از نیاز ما به خود فلسفه؛ یعنی نیاز به دانستن و فهم جریانات عالم هستی بر می خیزد و گواه این مطلب، معنای خود واژه فلسفه یعنی عشق به دانایی و خرد است.
لئوناردو داوینچی می گوید:
عالی ترین لذت، لذت درک و معرفت است.
فلسفه ما را بسوی این لذت متعالی راهنمایی می کند.
اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسمانی، همواره به دنبال حقیقتی هستیم. در جستجوی فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنیم؛ گر چه همیشه به این نیاز درونی و فطری خود آگاه نباشیم. فلسفه به دلیل طبیعتی که دارد، به این نیاز ما پاسخ می دهد. و برای همین نیز از اولین روز حیات آدمی بر روی کره زمین، وجود داشته است.
اگر کمی تامل کنیم، می بینیم بدون گزاره های فلسفی نمی توان زیست.
به عنوان مثال، یک رویداد ساده و روزمره را در نظر می گیریم:
فرض کنید در منزل هستید و تلفن در اتاق بغلی زنگ می زند. شما به سمت تلفن رفته و آنرا بر می دارید. تحلیل همین رویداد ساده نشان می دهد که کار شما بدون فرض و قبول تعدادی گزاره فلسفی امکان پذیر نیست و توجیهی هم ندارد. مثلا برای این که حرکت شما و رفتن به سمت تلفن معنا داشته باشد، باید مفاهیم علت و معلول، هستی و نیستی، زمان و مکان، ذات یا جوهرکه در این جا مقصود از آن همان تلفن است و غیره… را که هیچ یک توسط حواس به ما داده نمی شوند؛ بلکه همه عقلی اند، مفروض بگیریم.
برای توضیح بیشتر مطلب می گوییم که باید گزاره های فلسفی زیر را صادق فرض کرده و آن ها را قبول کرده باشید تا پس از زنگ زدن تلفن به سمت آن رفته و گوشی را بردارید:
- چیزی که آثاری دارد، حتما هست. صدای زنگ تلفن می آید، پس حتما تلفنی هست که دارد زنگ می زند.
- هر معلولی، علتی می خواهد. اگر تلفن زنگ می زند معلول، پس حتما علتی دارد.کسی که زنگ زده است.
- هر جسمی مکانی دارد. اگر تلفن زنگ می زند، پس حتما جایی دارد. بنابراین باید به آن جا بروم. در حقیقت رفتن شما به اتاق بغلی مبتنی بر این گزاره عقلی است.
- چیزهایی را که حس می کنیم، موهوم و خیالی نیستند. بدون فرض این گزاره، شما به تلفن جواب نمی دهید، زیرا آن را موهوم و در خواب و رویا می دانید.
- اجتماع و ارتفاع نقیصین محال است.که معنای آن در این رابطه این است که تلفن نمی تواند هم باشد و هم نباشد. اگر دارد زنگ می زند، حتما هست و نمی شود که نباشد.
با تامل بیشتر، به گزاره ها و پیش فرض های فلسفی بیشتری نیز خواهیم رسید و این گزاره ها فقط چند نمونه بودند. اگر در سایر امور نیز دقت کنیم، متوجه می شویم که از گزاره های فلسفی بسیار زیاد دیگری نیز بهره می بریم. مانند: قانون ضرورت علی معلولی، قانون علیت، امتناع تضاد، امتناع تناقص، امتناع دور، امتناع تسلسل و غیره … . این گزاره های فلسفی در ذهن همه ما انسان ها موجودند؛ به آنها باور داریم و دائما آن ها را به کار می گیریم، بی آنکه توجهی به آن ها داشته باشیم.
نقش بنیادین گزاره های فلسفی در امور در زندگی روزمره هنگامی بخوبی درک می شود که فرض کنیم همه آن ها از ذهن همه انسان ها پاک شود. در این صورت همه می دانیم که زندگی به کلی مختل خواهد شد. البته چنان که اشاره شد، تمامی انسان ها بی آنکه نیاز به آموختن دانش فلسفه داشته باشند، چنین گزاره هایی را به طور نا خود آگاه به کار می گیرند. در حالی که فلاسفه آن ها را به طور دقیق استخراج کرده؛ مفاهیم درونی و حدودشان را روشن ساخته و به اشکالات وارده بر آن ها پاسخ می گویند.
فیلسوف کیست؟
فیلسوف کسی است که به فلسفه و فلسفه ورزیدن می پردازد؛ یعنی دانشمند فلسفه است. گذشتگان، فیلسوف را حکیم می نامیدند و مقصودشان از این کلمه این بود که حکیم کسی است که بر علوم مختلف، از علم طب گرفته تا علم ریاضیات تسلط دارد و همچنین حکمت فلسفه را نیز که به معنای علم به احوال موجودات است، آموخته است. فیثاغورس اولین کسی بود که خود را فیلسوف، یعنی دوستدار حکمت نامید؛ زیرا در نظر او، صفت حکیم فقط به خداوند اختصاص داشت.
وی زندگی را به میدان های مسابقه تشبیه می کرد و می گفت:
کسانی که در این میدان ها حضور می یابند، سه گروهند؛ یکی کسانی که برای شرکت در بازی حاضر شده اند. دوم کسانی که برای خرید و فروش بلیط به آن جا آمده اند و سوم کسانی که برای تماشا آمده اند. در میدان زندگی، گروه سوم فلاسفه اند. فلاسفه جهان را از بالا همانند تماشاچیاننگاه می کنند و در مورد آن قضاوت می کنند. فیلسوف همواره به ملاحظه مسائل و مشکلاتی می پردازد که برای همه ما دارای اهمیت است. وی با مطالعه انتقادی صحیح می کوشد تا عقاید و شناخت ما را درباره جهان و انسان ارزشیابی کند. وی می کوشد تصویری کلی و منظم و منطقی در مورد آنچه می دانیم و آنچه می اندیشیم، پیدا و مطرح نماید. شخص معمولی در پرتو پژوهش فیلسوف و با نظر به طرح جامعی که وی فراهم آورده است، می تواند تصور خود را در مورد جهان و امور انسانی متناسب با آن طرح کلی اصلاح کرده و اعمال و رفتار خود را با آن بسنجد. از همان آغاز پیدایش فلسفه، عقیده متفکرانی که به این نوع پژوهش ها سرگرم بودند، این بود که نظریاتی را که درباره خود و جهان قبول می کنیم، باید مورد رسیدگی دقیق قرار دهیم تا ببینیم آیا عقلا پذیرفتنی هست یا نه.همه ما عقاید و معلوماتی درباره جهان و انسان حاصل کرده ایم؛ اما فقط معدودی از ما تامل و فکر کرده ایم که آیا این معلومات و عقاید قابل اعتماد و معتبر است یا خیر.
فیلسوف اصرار دارد که این همه را در معرض مطالعه و بررسی دقیق قرار دهد تا دریابد که آیا این نظریات و عقاید مبتنی بر دلیل و مدرک کافی هست یا خیر.
سقراط دلیل توجه خود را به فلسفه چنین یاد کرده است:
زندگی بدون تفکر و تامل، زندگی نیست و ارزش ندارد.
وی دریافت که همه مردم اطرافش، زندگی خود را در نیل به هدفهای گوناگون مانند لذت و ثروت صرف می کنند؛ بدون آن که از خود بپرسند که آیا این امور مهم و قابل اعتماد هست یا خیر. و چون چنین سوالی را از خود نمی پرسند و در طلب جواب هم نیستند، نمی توانند بدانند که آیا درست عمل می کنند یا نه و سراسر حیاتشان در طلب اغراض بی فایده و مضر تلف می شود. به همین دلایل، فلاسفه به طور کلی همه بر آن بوده اند که مطالعه و بررسی و نقد و تحلیل نظریات و عقاید و افکار و دلایل آن ها، مهم و با ارزش است. اساسا فیلسوف به کسی گفته می شود که خصوصیاتی را که بر گرفته از خصوصیات روح فلسفی است، در خود داشته باشد. برخی از این ویژگی ها عبارتند از: 1- فیلسوف، کسی است که به ارزش عقل ایمان دارد و در علم و عمل خود مقید به احکام عقل است. در این زمینه وی برخلاف کسی است که در علم و عمل خود، معتقد به وحی و الهام یا متکی به خرافات است. 2- فیلسوف، کسی است که درباره علل بنیادین امور و حوادث تحقیق می کند. به عبارت دیگر، او متفکری است که در مورد حوادث به تفسیر عقلی پرداخته و به جستجوی علل آن ها می پردازد. 3- فیلسوف در پی یافتن معنای جهان و چیستی آن است. به اشیا از جنبه هایی که علوم دیگر به آن ها می پردازند، کاری ندارد. بلکه با هستی اشیا و بودن آنها سر و کار دارد و می خواهد قوانین بودن را بیابد. 4- فیلسوف جزئی نگر نیست؛ بلکه همه امور را در یک کل واحد می بیند؛ یعنی همه دیدگاه ها و نظرات درباره زندگی و جهان را در یک کل واحد کنار هم قرار داده و سازماندهی می کند و سپس به نقد و بررسی آن ها می پردازد. 5- فیلسوف هیچ چیزی را بدون دلیل و برهان و استدلال نمی پذیرد؛ بلکه قبل از هر چیز مطلب مورد نظر را مورد بازرسی و مداقه قرار می دهد تا مبادا عنصری غیر عقلی وارد در دستگاه فلسفی گردد. 6- فیلسوف بدون توجه به اغراض، هدف ها و یا حرفه ای که بدان اشتغال دارد، می خواهد افکار و نظریات در باره جهان و زندگی را مطالعه ونقد کند. وی می خواهد دریابد که ما انسان ها در مسائل اساسی که با آن ها روبروییم، چگونه می اندیشیم، شناخت ما مبتنی بر چه چیزی است و برای نیل به احکام و داوریهای صحیح، چه ملاک ها و موازینی را باید برگزینیم. 7- فیلسوف به روشن کردن عقاید ما و نظریه هایی که درباره جهان و انسان و ارزشهای انسانی داریم، اصرار می ورزد. او پیش از آنکه صرفا دارای مجموعه ای از عقاید باشد، احساس می کند که این عقاید را باید مورد بازرسی دقیق قرار دهد و در نظامی از افکار که دارای ارتباط منطقی باشتد، مرتب و منظم سازد. 8- فیلسوف همیشه دنبال درک حقایق است و غیر از حقیقت، به چیز دیگری وابسته نیست.
چگونه فیلسوف شویم؟
در ادامه قصد داریم تا راه های فیلسوف شدن را به شما عزیزان آموزش دهیم، پس با گروه علمی برنا اندیشان همراه باشید.
چه لباسی بپوشیم؟
فلاسفه به ندرت به لباس پوشیدن اهمیت میدهند. لباس میتواند منبع لذت زیباشناختی باشد و تعدادی از فلاسفه به شدت مخالف لذت هستند. انتخاب برخی لباسها با روح فلسفی جور در نمیآید. فلسفه، اساسا ضداقتدارگرایی است یا حداقل، فلسفه به قدرت عقل، جدل و شهود اذعان دارد. اقسام تردیدآمیز اقتدار اعم از جمعیت، مذهب و دولت که به اطاعت کورکورانه گرایش دارند با تلاشهای فلسفی در تضادند. جالب توجه است که بسیاری از فلاسفه از سقراط تا آبلار و از آبلار تا راسل با اقتدار دنیوی مشکل داشتند. یکی از چیزهای جذاب در مورد رژیمهای اقتدارگرا، علاقه شدید آنها به یونیفرم و لباس یکدست پوشیدن است؛ از پیراهن قهوهای فاشیستها گرفته تا قبای بنفش اسقفها. رژیمهای اقتدارگرا جذابیت بتوارهای به خیاطی و کلاهدوزی داشتند. بعضی یونیفرمها، مانند پیراهن چسبان فوتبالیستها، برای آسانکردن وظیفهشان در بازی در نظر گرفته شده است. همه موارد به کنار، اگر وسوسه شدید که پوشش ظاهریتان را تغییر دهید و یونیفرم یا لباس یکدست بپوشید، یا بدتر از آن، دیگران را نیز به این کار تحمیل کنید، در این صورت بهتر است در اعتبار فلسفی خود تجدیدنظر کنید.
چه چیزی بخوریم؟
فلاسفه مانند افراد دیگر، همه انواع خوراکیها را میخورند، اما گرایش بیشتری نسبت به گیاهخواری دارند، حداقل این امر در مورد فلاسفه انگلیسیزبان معاصر دیده میشود. گیاهخواری به طور گسترده تحتتاثیر پیتر سینگر بوده است. سینگر بسیاری از فلاسفه را متقاعد کرده است که گوشتخواری به هرحال از نظر اخلاقی اشتباه است. او خوردن گوشت را که منبع پروتئین و لذت است، انکار نمیکند، اما به گمان او ارزش حیوانات بیش از منفعت گوشتخواری است. نفعی که ما در گوشتخواری به دست میآوریم به قیمت درد و رنج حیوانات است و این از نظر او قابل قبول نیست.
چه چیزی بنوشیم؟
هر چیزی که دوست دارید. اما رک بگوییم فلاسفه قهوه را در میان دیگر چیزها ترجیح میدهند. جان بیگلو، فیلسوف استرالیایی معتقد است: در کافئین حقیقت هست. مسلما در قهوه خوب عصاره شناختی من به جریان میافتد.
چه کتابی بخوانیم؟
برای فیلسوف خوب بودن، شما نیازمند مطالعه تعداد زیادی کتاب فلسفی هستید. آندره اریکسون تخمین زده است که یک متخصص در بیشتر رشتهها برای متخصصشدن، باید حدود 10هزار ساعت تمرین کند تا به یک متخصص نابغه تبدیل شود. در فلسفه، تمرین (اما نه به معنای خستگی مفرط) شامل ارتباط متقابل با اذهان فلسفی بزرگ است و بهترین راه برای انجام آن- برای بسیاری از فیلسوفان تنها راه- خواندن کتابهایشان است. گاهی اوقات آنچه باید بدانید در یک کتاب کسلکننده دفن شده است، در چنین موردی شما باید دندانهایتان را به هم بفشرید و کتاب را بجوید. بیشتر اوقات بهتر و مفیدتر است که مثل یک کلاغ عمل کنید. فصلهایی را بخوانید که توجهتان را جلب کرده است. اگر یک کتاب فلسفی بیربط و کسلکننده بود یا خیلی خوب نبود، آن را کنار بگذارید و کتاب بهتری برای خواندن پیدا کنید. در طول 20سال گذشته، دیکشنریهای فلسفی، کتابهای راهنما و همراه، به طرز قابلتوجهی زیاد شده است. این دیکشنریها هم مفید و هم سرگرمکننده هستند. سه دیکشنری مورد علاقه من دیکشنری فلسفه آکسفورد، دیکشنری فلسفه بلکول و دیکشنری فلسفه آنلاین استنفورد است. لذت ببرید.
به چه چیزی فکر کنیم؟
هنگامی که دانشجوی لیسانس بودم، به من گفته شد که فلسفه با حقیقت، زیبایی و امر نیک مرتبط است. این تعریف اکنون بسیار محدودکننده است. همه علوم طبیعی و اجتماعی نیز درست مثل هنر، ادبیات، سیاست، تاریخ و امور جاری، زمین باروری را برای فلسفه فراهم میکنند؛ در اینجا من به فهرست برخی از افراد منتخب خود از مطالعات اخیرم اشاره میکنم: کیم استرلنی در کتابش با عنوان «تفکر در جهانی خصمانه» از تعامل با زیستتعاملی و علم شناختی صحبت میکند، سوزان هرلی در مقالهاش از ریشههای رفتار خشن، تقلید، خشونت رسانه و آزادی بیان صحبت میکند، مارتا نوسبام در کتابش با عنوان «عدالت شاعرانه» توجهها را به وظیفه هنجاری ادبیات جلب میکند و جاناتان گلور در کتابش با عنوان «بشریت»، تاریخ اخلاقی جذابی را از قرن بیستم ارایه میدهد.
چطور در مورد یک مساله فکر کنیم؟
در فلسفه شما میتوانید هر نظری را که دوست دارید، داشته باشید تا زمانی که بتوانید با استدلالی محکم از آن دفاع کنید. دیوید لوییس در کتاب «درباره کثرت جهانها»(1986) به نحو درخشانی به دفاع از این دیدگاه پرداخت که این جهان تنها یکی از جهانهای ابدی است. پل چرچلند هم به دفاع از این دیدگاه پرداخت که به عکس دیدگاه رایج و فهم مشترک آدمیان، هیچکس به هیچ چیز نه اعتقاد دارد و نه میل، زیرا چیزی به نام اعتقاد و میل وجود ندارد.
صحبت کردن در مورد یک مساله
تی جیندرسینگ، نوازنده فوقالعاده گروه کرنرشاپ توصیه میکند با دوستان و دشمنانمان صحبت کنیم، چرا که هر دو قلبمان را جوان نگه میدارند. صحبت از فلسفه در میان دوستان و دشمنان روشی خوب برای جوان ماندن است. افلاطون کل زندگیاش را اینگونه گذراند. (ظاهرا او از کشتیگرفتن هم خوشش میآمد.) استدلالها – نتیجهگیری عقلانی از مقدمات- نقشی محوری در فلسفه دارند. معنای دیگر استدلال نیز- مبادله دقیق ایدهها، چه شفاهی و چه کتبی- درمیان فیلسوفان معمول است. تبادل نظر، کانون به دست آوردن حقیقت است و افرادی که از حقیقت خجالت میکشند، میخواهند از استدلال طفره بروند. بنابراین آماده گفتوگوی صریح و بیپرده باشید. گفتوگو، شما را نمیکشد و در پیشرفت فهم شما موثر است.
خوش اخلاق باشیم
لذت ببرید. جری فودر فیلسوف بزرگ آمریکایی، که جوک گفتن در مطبوعات را دوست دارد، یکبار به همین دلیل متهم شد که فلسفه را جدی نمیگیرد. وی در پاسخ به این اتهام گفت: «فلسفه را جدی میگیرد، خودش را جدی نمیگیرد.»
زندگی و مرگ
دلایل شکست در برابر فلاسفه را بشناسیم،اگر فلسفه به ما کمک نمیکرد که بدون خیانت به ارزشهایمان، زندگی کنیم و بیواهمه بمیریم، برایمان نفعی نداشت. برای مثال دیوژن، سقراط و ولتر، سازش برسر ارزشهایشان را انکار میکردند. گفته میشود اسکندر مقدونی قاتل و جنگ افروز از دیوژن میپرسد که اگر کمک میخواهد به او کمک کند. دیوژن که در حال گرفتن حمام آفتاب بود، اینگونه پاسخ او را میدهد: «از جلو آفتاب برو کنار.» بسیاری از فلاسفه بدون ترس مردند. نمونه باستانی آن سقراط است که با خونسردی و بعد از یک بحث فلسفی، جام شوکران را سر کشید. در میان فلاسفه مدرن هم میتوان از متانت دیوید هیوم در هنگام مرگ نام برد که موجب خشم بدگویان کلیسایی شد. من هر روز علیه مصالحه و سازش مبارزه میکنم، اما در این آزمایش موفق نمیشوم. فلسفه را امتحان کن.
معرفی یار مهربان
کتاب چگونه فیلسوف شویم؟ راهنمای عملی موفقیت در رشتهی فلسفه
مؤلف: نایگل واربرتون
مترجم: علیرضا حسنپور
ناشر: رویش نو