در این مقاله از برنا اندیشان، قصد داریم به تفصیل درباره یکی از مفاهیمی حرف بزنیم که برای اکثر خوانندگان و علاقمندان به روانشناسی تا حدی تازه و ناآشنا است. موضوع این مقاله را روانشناسی پارادوکس تشکیل میدهد. در این راستا، قصد داریم با توجه به اهمیت این مفهوم و تأثیراتی که میتواند بر فهم افراد و نگاه آنها به جوانب مختلف زندگی داشته باشد، به بررسی عمیقتری از پارادوکسهای روانشناسی پرداخته و سعی کنیم مفهوم و پیچیدگی آن را به نحوی بسنجیم که اطلاعات بهتری برای مخاطبان فراهم شود.
روانشناسی پارادوکس
روانشناسی پارادوکس یک نگرش است که هدف آن تقویت و توسعه حوزههای روانشناسی عمومی و درمانی است، و این هدف با تأکید بر سه جنبه اساسی ارتقاء مییابد:
1. تمرکز بر مراجع مقاوم در برابر درمان:
این رویکرد به طور خاص به مطالعه و درک افرادی اشاره دارد که ممکن است در برابر فرآیندهای درمانی مقاومت نشان دهند. با توجه به این نقطه، روانشناسی پارادوکس به تجزیه و تحلیل این افراد و تبیین عواملی که باعث مقاومت شدهاند، میپردازد.
2. پشتیبانی از فرآیند تغییر خود به خودی:
این رویکرد علمی سعی دارد به فرآیند “تغییر خود به خودی” پشتیبانی کند. به عبارت دیگر، روانشناسی پارادوکس به اهمیت و نقش فرآیندهای داخلی در تغییر و تحول فردی تأکید میکند و سعی دارد این جنبهها را به شیوههایی که بهبود و تقویت آنها را تسهیل کند، مورد بررسی قرار دهد.
3. وحدت بخشی به جهتگیریهای رفتاری، شناختی و روانپویایی تحت یک چتر واحد:
روانشناسی پارادوکس در پی ایجاد وحدت بخشی بین جنبههای مختلف روانشناختی مانند رفتار، شناخت و پویایی روانی است. این رویکرد سعی دارد تا هماهنگی و ارتباط میان این جنبهها را تقویت کرده و تحت یک چتر واحد، به بهبود عملکرد و رشد فردی کمک کند.
یک مدل مبتنی بر دانش که نشان می دهد چگونه رفتارهای غیرجرمزای ثانویه، از جمله عصبانیت، اعتماد به نفس پایین و مهارتهای اجتماعی ضعیف، به صورت مستقیم بر رفتارهای جرمزای هدفمند اولیه، از قبیل خشونت، رفتار جنسی مشکلآفرین و آتشسوزی، تأثیر میگذارد، در اینجا به تفصیل بررسی میشود.
روانشناسی پارادوکس تلاش میکند تا روابط و اتصالات پنهان و آشکار بین رفتارهای ناپسند غیرجرمزای و رفتارهای جرمزای هدفمند را بررسی کند. بهویژه، تمرکز بر این است که چگونه عوامل مختلف مانند عصبانیت، اعتماد به نفس پایین و مهارتهای اجتماعی ناکارآمد میتوانند مسیرهای رفتاری را شکل دهند و به نتیجه نهایی، به وقوع رفتارهای جرمزای هدفمند اولیه منجر شوند.
با بررسی این تأثیرات و پیچیدگیهای ارتباطی، این مدل سعی دارد راهکارها و مسیرهایی را برای پیشگیری از وقوع رفتارهای جرمزای هدفمند اولیه ارائه دهد. این تحلیل نقش بسیار مهمی در درک ژنرال و پیشگیری از جرمزاهای مختلف دارد و از اهمیت ویژهای در زمینهی پژوهشهای جرمشناسی و روانشناسی جرم است.
آرای مختلف در حوزه درمان و روانشناسی وجود دارند که به تفکیک جنبههای مختلف رفتار، احساسات، و تفکر پرداختهاند. با این حال، این رویکرد متمرکز به نظریه “پارادوکس زنده” است و تلاش میکند تا این حقیقت را بازتاب دهد که وجود انسان به صورت یکپارچه و متفاوتی از ابعاد گوناگون رفتاری، احساسی و ذهنی تشکیل شده است.
در این زمینه، بحرانی پدیدار میشود که ما به عنوان انسان درون یک بدن حیوانی زندگی میکنیم، اما در عین حال با “ذهن خود در حرکت” هستیم. DNA ما به گونهای برنامهریزی شده است که از طریق غریزه عمل کند، اما همچنین ما تمایل داریم به اراده آزاد تسلط پیدا کنیم. ما دارای هوشمندی کافی برای “شناخت بهتر” هستیم، اما به طور متناقض، اغلب در تکرار اشتباهات گذشته میافتیم.
از این منظر، میتوان ادعا کرد که مطالعه “انسان به عنوان یک پارادوکس” با “جوهر” ما به عنوان یک انسان، بهترین هماهنگی را ایجاد میکند. این نگرش به انسان به عنوان یک واحد جامع و متعادل، تلاش برای درک تضادها و پیچیدگیهای وجود انسانی است و به عنوان یک پارادوکس زنده در نظر گرفته میشود.
درمانگران متخصص
اگرچه روش پارادوکسیکال از سوی آلفرد آدلر در اوایل دهه 1920 معرفی شد، تبیین جزئیات و سبک ضد شهودی آن همواره چالشبرانگیز بوده است. آدلر یک بار این روش را با توصیف “تُف در سوپ بیمار” توصیف کرد، به این معنا که این روش میتواند بدون نیاز به “متقاعد کردن یا پاداش دادن” به بیمار، بر تغییر در رفتار تأثیر بگذارد. در دهه 1960 تا 1980، بسیاری از حرفهایترین درمانگران از این روش با موفقیت زیاد استفاده کردند. این نامها عبارتند از: میلتون اریکسون، ویکتور فرانکل، جی هیلی، سالوادور مینوچین، و فریتز پرلز.
اثبات شده است که روش پارادوکسیکال قابلیت تأثیرگذاری بر رفتار افرادی را دارد که با مسائل رفتاری گستردهای مواجه هستند. این رویکرد، با استفاده از تکنیکها و ابزارهای خاص، بدون نیاز به استفاده از ابزارهای معمول درمانی مانند متقاعد کردن یا پاداش دادن، موفق به تحول و بهبود در رفتارهای افراد شده است. این تجربیات نشان دهنده اهمیت و کارایی این روش در مواجهه با چالشهای روانشناختی و رفتاری گوناگون است.
تحقیق در زمینه روانشناسی پارادوکس
تحقیقات بیطرف نشان میدهد که موفقیت روشهای رفتاری، شناختی، و روانپویایی در مراجعین با انگیزه، به یک اندازه متقارن است. به عبارت دیگر، مداخلات متفاوت نسبت به یکدیگر، در حالتهای مختلف، از نظر میزان کارآمدی به یکسانی دست پیدا میکنند. این تحقیقات نشان میدهد که عملکرد متقابل این روشها در مراجعین با انگیزه به یک سطح برابر ایجاد میشود.
در این سیاق، مشاهدات حاکی از این است که مداخلات متناقض، در مواجهه با مراجعین مقاوم در برابر درمان و در مواجهه با چالشهای مختلف، به میزان بالاتری از موفقیت برخوردار هستند. این نتایج نشانگر این است که روشهای دارای تناقض، به خودی خود در مواجهه با مراجعینی که به دلایل مختلف ممکن است مقاومت به درمان نشان دهند، عملکرد بهتری دارند. این اطلاعات توجیهی را برای ادامه تحقیقات و توسعه راهکارهای مؤثر در حوزه درمان و مشاوره ارائه میدهد.
شواهد علمی روانشناسی پارادوکس
گرچه اثبات شده است که مداخلات پارادوکسیکال در مقابل مقاومت در برابر درمان موفقیتآمیز هستند، اما این روش در اواخر دهههای ۱۹۸۰ و ۹۰ از محیط تحقیقاتی بهطور موقت بازنشسته شد. دلیل این انحراف به این نکته بازمیگردد که در آن زمان، حوزه روانشناسی تمایل داشت تا خود را به عنوان یک علم محور معرفی کند و در جستجوی رویکردهای “مبتنی بر شواهد” بود.
این پویش باعث شد که به دلیل باقیماندن تئوری و مکانیسم ناکامل رویکرد پارادوکسیکال به عنوان یک “معمای حل نشده”، امکان ترویج این روش به صورت مختصر و منطقی وجود نداشته باشد. این موقتیت، موجب کاسته شدن توجه به این رویکرد شگفتآور گردید.
اخیراً، دکتر الیوت پی. کاپلان با موفقیت یک چارچوب علمی ساده ارائه داده است که به درستی به نظر میآید که از پیچیدگی ظاهری این رویکرد درک فراهم کند. در زمینه درمان نوجوانان مبتلا به رفتارهای جنسی مشکلدار (PSB)، او توانسته است با ارائه یک مدل گرانشی مدار اصلی، ماهیت گیجکننده این رویکرد را توضیح دهد.
این مدل فرایند بین انرژی/رفتار تکراری (مدارها) و قدرت پیوستگی (نیروی جاذبه) را از طریق اتحاد درمانی مشخص میکند. با استفاده از این مدل، این روش میتواند به طور مداوم در خلع سلاح و دور زدن مقاومت به درمان به صورت مؤثری عمل کند.
یکی از جنبههای جذاب این رویکرد، طبیعت شوخطبعی و کیفیت پوچ در مداخلات ضد شهودی آن است. اغلب، این شوخطبعی غیرمنتظره از جانب مراجعان، تلاشهای رایج آنان برای دور نگه داشتن از پزشک و مقاومت در برابر درمان “شکست” میدهد. این نگاه دقیقتر به جوانب عملی و تجربیات این رویکرد نقل از تجربههای پژوهشی و بالینی جدیدی ارائه میدهد.
بعضی از مداخلات شناختهشده شامل اقدامات زیر میشوند:
1. تجویز علائم:
– این مدخل شامل ارائه راهنماییهای خاص برای تشخیص و تشخیص علائم مرتبط با وضعیتی خاص میشود.
2. پیشبینی رفتار و نتایج:
– با استفاده از این رویکرد، تلاش میشود رفتارها و نتایج آتی پیشبینی شوند، تا از پیش اقدامات مناسبی انجام شود.
3. اغراق در رفتارهای علامتی:
– این مداخله متمرکز بر افزایش یا کاهش نشانهها و علائم مربوط به یک وضعیت خاص است، با هدف تاثیرگذاری بر فهم و تفسیر اطرافیان.
4. برنامهریزی علائم و نشانهها:
– با این رویکرد، برنامههای مشخصی برای مدیریت و کنترل علائم و نشانههای خاص در نظر گرفته میشود، به منظور بهبود وضعیت افراد.
این اقدامات تلاش میکنند تا با بهرهگیری از شناخت و فهم عمیقتر از شرایط و نیازهای فردی، بهبودهای معناداری در وضعیت فردی ایجاد کنند. این رویکردها هر کدام با تأکید بر جنبههای مختلفی از شناخت و تداوم نیازها مطرح شده و در کاربردهای مختلف، ابزارهای موثری برای مداخلات روانشناختی فراهم میکنند.
روانشناسی معکوس
افرادی که از اعماق رویکردهای متضاد آگاهی ندارند، سعی دارند این نوع رویکرد را به عنوان یک انحراف از روانشناسی معکوس تلقی کنند. با این حال، با وجود شباهتهای ظاهری ممکن است، این دو رویکرد از لحاظ هدف و جهت چشمانداز به شدت از یکدیگر تفاوت دارند.
در حالی که در روانشناسی معکوس، درمانگر به امید تغییر مراجعان و هدایت آنها به سمت توصیهها و دستورالعملهای مشخص خود امیدوار است، در مقابل، در رویکرد پارادوکسیکال، تلاش برای ایجاد مقاومت و انکار در مراجعان انجام میشود.
در روانشناسی معکوس، به مراجع گفته میشود که باید به دستورالعمل تعیینشده بپردازند، در حالی که در رویکرد پارادوکسیکال، با ایجاد تناقض و مخالفت، تلاش میشود مراجعان را به سمتی هدایت کند که عیناً مقاومت نشان دهند و از مسیر پیشتعیین شده خارج شوند، به طوری که به عنوان مثال، اگر دستور داده شود به سمت چپ بروند، مراجع با مخالفت به سمت راست حرکت کنند. این تفاوت اساسی در هدف و رویکرد این دو رویکرد توضیحات بیشتری ارائه میدهد.
به هر حال، یک مداخله متناقض “خالص” هدفش فقط از طریق تقویت اتحاد، بدون درنظر گرفتن انگیزههای پنهانی اجرا میشود. این اقدام با درک این مطلب انجام میشود که مراجع با “تغییر گرایش در گرانش” به طور خود به خود تغییراتی در خواسته و اختیار خود ایجاد میکنند.
در اینجا، درمانگر توجه مثبت بیقیدوشرط را اظهار میکند و تأیید میکند که الگوی معمول مراجع “چپ رفتن” است، و واقعاً قبول میکند که احتمالاً این الگو را در آینده نزدیک ادامه خواهد داد. با این حال، به طور متناقض، در حال حاضر پیشبینی شده و نتیجه آینده پذیرفته شده است، مراجع در موقعیتی قرار دارند که “یک انتخاب آزادانه” را انجام دهند تا رفتار پیشبینی شده را خنثی کنند.
تفاوت اساسی در اینجا این است که مداخلات پارادوکسیکال از توانایی مراجع در برداشتن مسئولیت از اعمال خود حمایت میکند، در حالی که روانشناسی معکوس بر توانایی درمانگر در “فریب” مراجع تمرکز دارد. مزیت این رویکرد در توانایی نزدیک شدن به مراجع به یک شیوهای غیرمخاطبهای و غیر تهدید آمیز است، به گونهای که مراجع مقاوم در برابر درمان را “ملزم” به پذیرش مسئولیت از واکنشها و الگوهای رایج خود میکند.
استفاده از مداخلات پارادوکسیکال برای هدف مستقیم قرار دادن به رفتارهای خطرناک یا جرمزایی توصیه نمیشود. در شرایطی که معالجان با مواجهه به رفتارهای خطرناک میباشند، نیاز به استفاده از مداخلات استراتژیک حاکم است. این استراتژیها برآنند تا به جای مستقیم هدف گذاری به رفتارهای جرمزایی، بلکه با نهادن هدف بر روی رفتارهای ثانویه غیر جرمزایی، تأثیرگذاری را بر روی رفتارهای اولیه ناپایدار داشته باشند.
در واقع، در این شرایط، پزشکان نیاز به اجرای مداخلات استراتژیک دارند تا با تمرکز بر رفتارهای غیرجرمزایی ثانویه، بتوانند به طور مستقیم بر تنظیم رفتار ناپایدار اولیه تأثیر بگذارند. این رویکرد از جلب و تشویق به جای مجازات و ایجاد تغییر در انگیزه و روحیه مراجعان بهره میبرد. از این رو، ترکیب استراتژیهای استراتژیک با مداخلات پارادوکسیکال میتواند به شکل هوشمندانهتری به بهبود رفتارها و جلب تعامل مثبت با مراجعان کمک کند.
نتیجه گیری
در این مقاله، به بررسی مفهوم “روانشناسی پارادوکس” پرداخته شده است. این رویکرد هدف اصلی خود را در پیشبرد حوزههای عمومی و درمانی روانشناسی قرار داده است. یکی از مزیتهای برجسته این رویکرد، توانایی نزدیک شدن به مراجع به نحوی که غیرمخاطبهای و بدون ایجاد تهدید به نظر بیاید، میباشد. این نگرش از مراجع مقاوم در برابر درمان، با ایجاد شرایطی که آنها را “ملزم” به پذیرش مسئولیت از واکنشها و الگوهای رایج خود میکند، بهره میبرد.
از این جهت، روانشناسی پارادوکس نه تنها به اهداف عمومی روانشناسی بلکه به تسهیل فرآیند درمان نیز توجه دارد. این رویکرد با ایجاد محیطی ارتباطی که مراجعان احساس میکنند در آن مورد احترام قرار گرفتهاند، به آنها اجازه میدهد تا به طور خودبخود به تغییر و بهبود بپردازند. در نتیجه، این مقاله سعی در تبیین ویژگیها و مزایای روانشناسی پارادوکس دارد تا درک بهتری از این رویکرد فراهم شود.