نقد و بررسی کتاب تزار عشق و تکنو

نقد و بررسی کتاب تزار عشق و تکنو

کتاب “تزار عشق و تکنو” داستانی است که صدسال اخیر کشور روسیه را روایت می‌کند. این کتاب شامل ۹ داستان کوتاه جذاب است که هر کدام با داستان قبلی به طرز ظریفی ارتباط دارد. نویسنده سعی دارد با استفاده از این ۹ داستان، تصویری شفاف از یک قرن اخیر روسیه ترسیم کند. با این که سیاست و رنج‌های “تزار عشق و تکنو” تاثیری بر زندگی این انسان‌های معمولی دارد اما در مقابل سایر داستان‌ها، معمولی‌ترین انسان‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد.

با این حال، به راحتی می‌توانیم خودمان را در جایگاه شخصیت‌های این کتاب قرار داده و آن‌ها را به خوبی درک کنیم. واقعاً کمتر کتابی قادر است تا یک قرن از تاریخی مانند روسیه را به خوبی شرح دهد و در عین حال جذاب و غیر منفی باشد. قبل از آشنایی با کتاب “تزار عشق و تکنو”، لازم است چند توضیح کوتاه دربارهٔ نویسنده آن داده شود.

آنتونی مارا نویسنده کتاب تزار عشق و تکنو

آنتونی مارا در سال ۱۹۸۴ در شهر واشنگتن دی‌سی آمریکا به دنیا آمد. او کودکی خود را در همان شهر سپری کرد. مارا مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت کرد و در رشته نویسندگی خلاق به تحصیلات تکمیلی خود در دانشگاه آیووا ادامه داد. شایان ذکر است که این دانشگاه برخی از نویسندگان معروف را فارغ‌التحصیل کرده و اساتید برجسته‌ای را در خود جای داده است.

سپس مارا کمک‌هزینه تحصیلی استگنر برای شرکت در دوره‌ی دو ساله نویسندگی در دانشگاه استنفورد را به دست آورد و پس از آن در همان جا به تدریس مشغول شد. رمان اول مارا به نام “منظومه‌ای از پدیده‌های حیاتی” در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و جوایز متعددی از جمله جایزه جان لئونارد از سوی حلقه منتقدان کتاب ملی آمریکا، جایزه بارنز و نوبل بهترین نویسنده تازه‌کار و جایزه ادبی آتن در یونان را دریافت کرد.

مارا در سال ۲۰۱۷ در فهرست بهترین نویسندگان جوان آمریکایی قرار گرفت. لازم به ذکر اس که نشریه گرانتا این فهرست را هر ده سال یک‌بار منتشر می‌کند. وی همچنین در سال ۲۰۱۸ برنده جایزه سیمپسون به ارزش پنجاه هزار دلار شد.

نگاهی به زندگی آنتونی مارا نویسنده کتاب تزار عشق و تکنو

آنتونی مارا از تبار ایرلندی و ایتالیایی است و باور دارد که داستان‌ها ابزاری هستند که به کمک آن‌ها می‌توانیم یکدیگر را درک کنیم. رمان “تزار عشق و تکنو” نیز در این راستاست و با اینکه محوریتش بر روسیه است، حس همدردی و همراهی تمام خوانندگانش را به وجود می‌آورد.

نگاهی به کتاب تزار عشق و تکنو

کتاب “تزار عشق و تکنو” همزمان با نگارش “منظومه‌ای از پدیده‌های حیاتی” در سال ۲۰۱۳ به پایان رسید. ابتدا، این کتاب شامل نه داستان کوتاه مستقل از یکدیگر بود. اما نویسنده برای بازنگری وقت طولانی‌تری را به آن اختصاص داد و داستان‌ها با هم پیوند یافتند. این فرایند بازنگری “تزار عشق و تکنو” سه سال به طول انجامید و داستان‌ها به شکلی ادغام شدند که اگر جداگانه قرار داده شوند، همبستگی کتاب به طور کلی از بین می‌رود.

این کتاب از سه بخش و نه فصل تشکیل شده است و داستان‌های آن به صورت زمانی پیچیده و پیش‌وبرگشتی است. “تزار عشق و تکنو” در سال ۱۹۳۷ در شهر لنین‌گراد آغاز می‌شود. در این دوره، استالین در حال انجام تسویه‌های ترسناک است و سانسور به شدت اجرا می‌شود. حکومت شوروی که قرار بود به ضعیفان کمک کند، به بزرگ‌ترین دشمن ملت تبدیل شده است.

هیچکس از بازداشت جان سالم به در نمی‌برد. تزار نابود شده است و جای خود را به ترور، سرکوب، خفقان، سانسور و نظارت دائم سازمان‌های اطلاعاتی می‌دهد. خبرچینی، جاسوسی و سرپرستی تحت تشویق قرار می‌گیرند و هیچ امیدی باقی نمی‌ماند. اولین داستان با یک شروع هیجان‌انگیز آغاز می‌شود و داستان‌های بعدی کتاب به دوران‌های مختلف از خروشچف، برژنف، گورباچف، سقوط کمونیسم در اوایل دهه ۹۰، جنگ‌های روسیه و چچن و قدرت‌گیری ولادیمیر پوتین اشاره دارند.

کتاب “تزار عشق و تکنو” از چند نظر بسیار جالب و شکننده است. اولاً، بخشی از داستان در یک شهر صنعتی در سیبری رخ می‌دهد که ساکنان آن به دلیل نزدیکی به مواد سمی تولید شده توسط کارخانه‌ها، به بیماری‌های مختلف مبتلا می‌شوند. این شرایط برای حکومتی است که قرار بود شرایط بهتری را برای کارگران فراهم کند، اما آن‌ها را به سوی مرگ می‌برد. دومین جنبه مهم این داستان‌ها اشاره به جنگ چچن است.

به طور معمول، داستان‌های روسی معطوف به شهرهای روسی زبان هستند و گروه‌های دیگر کمتر توجه می‌شوند، اما در این کتاب، بخشی از رویدادها در گروزنی و ارتفاعات چچن رخ می‌دهد. باید اشاره شود که روایت جنگ چچن و روسیه کمتر مورد توجه مخاطبان بوده است. داستان “تزار عشق و تکنو” در پایان، سفری به طول تاریخ روسیه در سال‌های ۲۰۱۱-۲۰۱۳ دارد و فصل پایانی آن در یک زمان نامشخص در خارج از محدوده جهان و در فضا رخ می‌دهد.

نقد کتاب تزار عشق و تکنو

در داستان “تزار عشق و تکنو”، نقاشی از پیوتر زخارف چچنتس که در سال ۱۸۴۳ خلق شده است، نقش مهمی را بازی می‌کند و در تقریباً تمام داستان‌ها حضور قابل توجهی دارد. این نقاش در توصیف این تصویر آورده است که “کار مهمی نیست”، اما در این کتاب، این نقاشی باعث می‌شود تا بعدازظهری در مزرعه خالی به داستان معنا و اهمیت بیفزاید. “تزار عشق و تکنو” داستانی درباره افراد عادی است؛ افرادی که می‌خواهند علاوه بر نزاعات و جدال‌های ایدئولوژیک، زندگی آرام و آسوده‌ای داشته باشند، اما سرنوشت آن‌ها را در یک مسیر خاص قرار می‌دهد.

بعضی از داستان‌ها برای چند نسل از یک خانواده رخ می‌دهند، در حالی که برخی دیگر اینگونه نیستند. این کتاب نشان می‌دهد که با وجود تغییرات دولت و حکومت در روسیه، همچنان مکانیسم استبدادی دوباره تکرار شده است؛ اگرچه اکنون افراد به اردوگاه کار اجباری فرستاده نمی‌شوند مانند دوران استالین، اما قدرت هنوز هم در دست الیگارش‌ها است و آن‌ها با استفاده از زورگویی، ترور مخالفان و کنترل حامیان کشور، کشور را در دست خود قرار داده‌اند. همچنین پیشنهاد می‌شود مقاله تحلیل و بررسی کتاب ابله نوشته فئودور داستایوفسکی را مطالعه کنید.

نکته مهمی که در این داستان باید توجه شود، این است که نویسنده آمریکایی است. او هرگز در سن پطرزبورگ، مسکو یا گروزنی بزرگ نشده است، اما با استفاده از منابع تاریخی، اثری را خلق می‌کند که باعث همدلی روس‌ها با “تزار عشق و تکنو” می‌شود. این اتفاق به دو دلیل رخ می‌دهد، اولاً به دلیل استعداد فوق‌العاده نویسنده در نگارش و دوماً به دلیل درک مشترک و هم‌ذاتی که انسان‌ها نسبت به ظلم و ستم دارند. همانطور که اشاره شد، این داستان درباره افراد عادی نوشته شده است.

کتاب تزار عشق و تکنو برای چه کسانی مفید است؟

اگر به رمان‌های تاریخی علاقه‌مند هستید و می خواهید جذابیت فضای روسیه در قرن بیست و بیست و یک را احساس می‌کنید، به شدت توصیه می‌شود این کتاب را بخوانید. همچنین، علاقه‌مندان به داستان‌هایی که درباره استبداد نوشته شده‌اند، نیز از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

تحلیل و بررسی کتاب تزار عشق و تکنو اثر آنتونی مارا

در بخشی از کتاب «تزار عشق و تکنو» می‌خوانیم:

من اول نقاشم، بعد مأمور سانسور.

این جمله را پیرارسال که کشان کشان به طبقهٌ سوم مجتمعی از آپارتمان‌های اشتراکی می‌رفتم که بیوه برادرم و پسر چهارساله اش در آن زندگی می کردند باید به خودم متذکر می‌شدم. زن برادرم با اندک اخمی از سر تعجب در را باز کرد. انتظار دیدنم را نداشت. تا پیش از آن هرگز همدیگر را ندیده بودیم. گفتم: «من رومن أسیپوویج مارکین هستم. برادر شوهرتان.» به ‌تأیید سری تکان داد و همچنان که بر پیلی‌های از ریخت‌افتاده دامنی خاکستری‌رنگ دست می کشید کنار ایستاد تا داخل شوم. اگر نام واسکا هراسی هم در او ایجاد کرد ماهرانه آن را مخفی کرد.

بلوزی طلایی با دکمه‌های بلوطی پوشیده بود. خطوط شانه بر موهای خیس تیره‌اش را انگار با مداد زغالی کشیده بودند. پسری در گودی وسط کاناپه فرو رفته بود. حتماً برادرزاده‌ام بود. به‌خاطر خودش هم که شده امیدوار بودم شبیه مادرش باشد. شروع کردم: «نمیدونم برادرم به شما چی گفته. اما من کارمند اداره تبلیغات و تهییج حزب هستم. چیزی از این کار میدونی؟»

پسر گفت: «نه.» طفلک بیچاره پیشانی پدرش را به‌ارث برده بود. آینده نامعلومی انتظارش را می کشید.

رو کردم به مادرش که: «واقعاً شوهرتون چیزی از من نگفته؟»

«البته یه چیزایی گفت که برادرش یکی از اون ابله‌های روستایی توی پاولوفسک بوده.» و با لحن ملایم‌تری ادامه داد: «اما نگفت دارید کچل میشید.»

گفتم: «اون‌قدرها هم که به‌نظر میاد بد نیست.»

«شاید حالا میتونید دلیل ملاقاتتون رو بگید؟»

«هر روز عکس‌هایی از خائن‌ها، فتنه گرها، خرابکارها، ضدانقلابی‌های از دشمن‌های ملت میبینم. در ده سال گذشته هر روز تعداد زیادی از اونها رو میدیدم. چند ماهی میشه که این تعداد از حد معمول بیشتر شده. قبلاً هر ماه یه پرونده نازک به‌دستم میرسید. حالا هر روز صبح یکی از اینها رو برام میارن. خیلی زود به یه جعبه هم میرسه. بعد هم میشه چند جعبه.»

«قطعاً اینجا نیومدین که وضعیت اداره‌تون رو برای ما شرح بدید؟»

گفتم: «اومدم آخرین خدمت رو به برادرم بکنم.»

پرسید: «که چی باشه؟»

دسته‌بندی‌ها