کاروشی؛ مرگی در لباس موفقیت

کاروشی؛ از جاه‌طلبی تا فرسودگی

در جهانی که سرعت، معیار ارزش و «مشغول بودن» نشان افتخار شده است، مرز میان تلاش و فرسودگی روزبه‌روز باریک‌تر می‌شود. در دل همین مرز خاکستری است که پدیده‌ای تلخ اما واقعی زاده شد: کاروشی (Karōshi – 過労死)؛ مرگ انسان بر اثر کار بیش‌ازحد.

واژه‌ای ژاپنی که شاید در ظاهر به دور از ما به نظر برسد، اما حقیقتش در قلب بسیاری از زندگی‌های مدرن می‌تپد همان جایی که لپ‌تاپ هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود و زندگی، در تقویم کاری محو شده است.

در این مقاله از برنا اندیشان، سفری خواهیم داشت از ریشه‌های فرهنگی و روان‌شناختی کاروشی در ژاپن تا بازتاب جهانی آن در دنیای امروز؛ از خستگی‌های ناپیدای مغز و دل تا راه‌حل‌هایی برای بازگرداندن تعادل و معنا به کار و زندگی.

تا انتهای این مسیر با ما همراه باشید، تا دوباره بیاموزیم که استراحت، بخشی از کار نیست؛ جوهرِ زندگی است.

راهنمای مطالعه مقاله نمایش

مقدمه: وقتی کار، جان می‌گیرد

در جهانی که سرعت پیشرفت تکنولوژی، رقابت‌های شغلی و فشارهای روانی هر روز شدت می‌گیرد، مرز میان تلاش برای موفقیت و نابودی تدریجی سلامت روان و جسم روزبه‌روز باریک‌تر می‌شود. پدیده‌ی ژاپنی «کاروشی» (Karōshi – 過労死) که به‌معنای «مرگ بر اثر کار بیش از حد» است، نماد هشداردهنده‌ای از این واقعیت تلخ به شمار می‌آید؛ واقعیتی که نشان می‌دهد کار، اگر از حد تعادل بگذرد، می‌تواند جان انسان را بگیرد.

در این مقدمه، با نگاهی روان‌شناختی و اجتماعی، تلاش می‌کنیم معنای ساده و در عین حال عمیق کاروشی را درک کنیم، مرزهای جغرافیایی آن را کنار بزنیم، و بفهمیم چرا بررسی این موضوع در دنیای پرشتاب امروز، بیش از هر زمان دیگری حیاتی است.

معنای کاروشی به زبان ساده

کاروشی در زبان ژاپنی از سه جزء تشکیل شده است: 「過」 (ka) به‌معنای «زیاد» یا «بیش از حد»، 「労」 (rō) به‌معنای «کار»، و 「死」 (shi) به‌معنای «مرگ».

در نتیجه، کاروشی یعنی «مرگی که از دلِ کار بیش‌ازحد برمی‌خیزد».

اما در معنای روان‌شناختی، کاروشی چیزی فراتر از مرگ فیزیکی است این واژه به نمادی از فرسودگی روانی شدید، استرس مزمن، اضطراب شغلی و ناتوانی در توقف چرخه‌ی بی‌پایان کار تبدیل شده است.

در فرهنگ شرقی، به‌ویژه ژاپن، کار نه فقط وظیفه بلکه نوعی افتخار است؛ اما وقتی تلاش برای موفقیت به فداکاری بیمارگونه برای شرکت تبدیل می‌شود، مرز میان «کار سالم» و «کار کشنده» از بین می‌رود.

از دید روان‌شناسی سلامت، کاروشی پیامد نهایی حالتی است که در آن استرس کاری مزمن، نبود خواب کافی، خستگی جسمی و روانی، و خودانکاری هیجانی با هم جمع می‌شوند و سیستم بدن را به فروپاشی می‌رسانند.

چرا مفهوم کاروشی محدود به ژاپن نیست؟

گرچه واژه‌ی «کاروشی» از ژاپن آمده است، اما پدیده‌ی پشت آن امروز جهانی شده.

در دوران معاصر، فرهنگ‌هایی مانند «Hustle Culture» یا «فرهنگ کار بی‌وقفه» در بسیاری از کشورها رواج یافته‌اند فرهنگی که در آن «مشغول بودن» مساوی با «ارزشمند بودن» تلقی می‌شود.

در کشورهای غربی و حتی در ایران، کارکنان بسیاری تحت تأثیر فشارهای رقابتی، امنیت شغلی پایین و آرزوی ارتقای جایگاه اجتماعی دچار فرسودگی شغلی (Burnout Syndrome) می‌شوند.

به عبارت دیگر، کاروشی دیگر مفهومی خاص ژاپن نیست؛ بلکه بازتابی از بحران جهانی سلامت روان در محیط‌های کاری مدرن است.

در شرکت‌های بزرگ فناوری، بانکداری و حتی آموزش، نمونه‌هایی از «کاروشی پنهان» دیده می‌شود جایی که افراد ممکن است نمیرند، اما به تعبیر روان‌شناسی مثبت‌گرا، «زنده هم نیستند»؛ آنها فقط کار می‌کنند، بدون معنا، بدون انرژی، بدون لذت.

اهمیت پرداختن به موضوع در دنیای مدرن

در دنیای امروز که مرز میان کار و زندگی شخصی به‌واسطه‌ی اینترنت، تلفن‌های هوشمند و فرهنگ دورکاری از بین رفته است، توجه به خطرات کاروشی یک ضرورت انسانی است.

طبق پژوهش‌های روان‌شناسی سازمانی، کار بیش‌ازحد باعث افزایش احتمال بروز افسردگی، اضطراب، سکته‌ی قلبی و حتی خودکشی کاری (Karōjisatsu) می‌شود.

در عین حال، از نظر اجتماعی، شیوع کاروشی نشان می‌دهد که ما در تعریف موفقیت دچار خطا شده‌ایم جایی که سلامت روانی و تعادل زندگی فدا می‌شود تا اهداف اقتصادی برآورده شوند.

برای همین، پرداختن به پدیده‌ی کاروشی تنها یک بحث ژاپنی یا پزشکی نیست؛ بلکه دعوتی برای بازنگری در ارزش‌های انسانی و سازمانی ماست:

این‌که آیا موفقیت واقعاً در «بیشتر کار کردن» است، یا در «بهتر زیستن»؟

ریشه‌شناسی و تاریخچه‌ای از ظهور «کاروشی»

پدیده‌ی کاروشی (Karōshi – 過労死) در ظاهر مفهومی مدرن و مربوط به قرن بیستم است، اما در بطن خود فلسفه‌ای عمیق از فرهنگ کار، وجدان حرفه‌ای و ساختار اجتماعی ژاپن را در خود دارد. بررسی ریشه‌های تاریخی و زبانی این واژه، درک ما را از چرایی گسترش این بحران روانی و انسانی عمیق‌تر می‌کند. از دل تاریخ صنعتی‌شدن ژاپن پس از جنگ جهانی دوم تا عصر رقابت‌های شرکتی امروزی، کاروشی بازتابی از تنش میان پیشرفت اقتصادی و سلامت روان انسان است.

بررسی واژه‌شناسی ژاپنی (過労死)

واژه‌ی ژاپنی 「過労死」 از سه کاراکتر تشکیل شده است:

  • 「過」 (Ka) به معنای «زیاده‌روی» یا «افراط»
  • 「労」 (Rō) به معنای «کار» یا «رنج کشیدن»
  • 「死」 (Shi) به معنای «مرگ»

در کنار هم، این ترکیب معنای مستقیمی دارد: «مرگ ناشی از افراط در کار». اما در لایه‌ی عمیق‌تر، کاروشی نوعی واکنش اجتماعی و فرهنگی به نظام کار مبتنی بر فداکاریِ افراطی است نظامی که در آن خستگی، از خودگذشتگی و بی‌خوابی نشانه‌ی افتخار است نه هشدار.

از منظر واژه‌شناسی، کاروشی نشان می‌دهد که در فرهنگ ژاپنی، «کار» نه فقط فعالیت اقتصادی بلکه نوعی وظیفه‌ی اخلاقی و اجتماعی تلقی می‌شود. همین دیدگاه فرهنگی موجب شد که مرگ بر اثر کار بیش‌ازحد، پدید‌ه‌ای شناخته‌شده و حتی قابل‌بحث در سطح ملی گردد.

نخستین موارد ثبت‌شده و واکنش جامعه

نخستین گزارش رسمی از مرگ بر اثر کار بیش‌ازحد (کاروشی) در ژاپن به سال ۱۹۶۹ بازمی‌گردد؛ زمانی که یک کارمند ۲۹ ساله در شرکت بزرگ بیمه‌ای در اثر سکته‌ی مغزی ناشی از اضافه‌کاری مداوم جان خود را از دست داد. در آن دوران، چنین اتفاقی امری خصوصی تلقی می‌شد، اما با تکرار موارد مشابه در دهه‌ی ۷۰ میلادی، رسانه‌ها و پزشکان نام «Karōshi» را برای این نوع مرگ انتخاب کردند تا به ابعاد اجتماعی پدیده اشاره کنند.

در سال ۱۹۸۷، وزارت بهداشت و کار ژاپن یک گزارش رسمی منتشر کرد و واژه‌ی «کاروشی» را به‌عنوان اصطلاحی پزشکی–اجتماعی پذیرفت. این اقدام، نقطه‌ی عطفی در آگاهی عمومی بود؛ جامعه برای اولین‌بار پذیرفت که مرگ بر اثر فشار روانی و کاری، یک واقعیت قابل‌تشخیص است نه اتفاقی فردی یا تصادفی.

واکنش عمومی جامعه در ابتدا آمیخته با شوک و انکار بود، چراکه کار در ذهن مردم ژاپن همواره نشانه‌ی تعهد و افتخار ملی بوده است. اما به‌مرور، خانواده‌های قربانیان به دادگاه‌ها شکایت کردند تا «مرگ عزیزانشان به‌عنوان کاروشی» شناخته شود و غرامت دولتی دریافت کنند. این پرونده‌ها آغازگر حرکت‌های اجتماعی گسترده‌ای شد که بعدها در سراسر آسیا و حتی غرب الهام‌بخش جنبش‌های «حق استراحت و سلامت روان در کار» گردید.

نقش اقتصادی و فرهنگی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم در شکل‌گیری این پدیده

برای درک عمیق‌تر کاروشی، باید به دوران بازسازی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم بازگردیم. کشور ویران‌شده‌ای که برای احیای اقتصاد خود به یک الگوی کاری شدیداً منضبط و فداکارانه نیاز داشت. دولت ژاپن با تکیه بر ارزش‌های سنتی چون وفاداری جمعی، پشتکار، انضباط و اطاعت از سلسله‌مراتب، فرهنگی به نام «Salaryman Culture» را شکل داد فرهنگی که در آن کارمندِ شرکت، تمام وجود خویش را وقف سازمان می‌کند.

در این نظام، موفقیت ملی با فداکاری فردی گره خورد. اصطلاحاتی مانند «Karōshi» و «Karōjisatsu» (خودکشی شغلی) تنها زمانی ظهور کردند که آثار منفی این فداکاری‌ها نمایان شد.

افزایش رقابت میان شرکت‌ها، ساعات کاری سرسام‌آور، نبود مرخصی و فشار جمعی برای «کار کردن تا آخرین نفس»، همه دست‌به‌دست هم دادند تا کاروشی از استثنا به پدیده‌ای اپیدمیک تبدیل شود.

از دید روان‌شناسی اجتماعی، ارزش‌های سنتی ژاپن مانند «Giri» (وظیفه‌گرایی اجتماعی) و «Ganbaru» (تلاش بی‌وقفه برای هدف) در ترکیب با نظام سرمایه‌داری مدرن موجب شکل‌گیری نوعی اضطراب وجودی سازمانی شدند: فرد موجودیت خود را تنها از طریق کار تعریف می‌کند، و توقف کار، معادل از‌دست‌دادن معنا و عزت نفس است.

علل روان‌شناختی و رفتاری کاروشی

پدیده‌ی کاروشی (مرگ بر اثر کار بیش از حد)، نه فقط نتیجه‌ی ساعات طولانی کار یا فشار اقتصادی است، بلکه زاییده‌ی ترکیب پیچیده‌ای از عوامل روان‌شناختی، فرهنگی و رفتاری است که در طول زمان در ذهن و رفتار کارمندان نهادینه می‌شوند.

درک این علل، کلید اصلی پیشگیری از این فاجعه‌ی مدرن است؛ زیرا کاروشی در نهایت نه از خستگی جسم، بلکه از فروریختن روان انسان در برابر فشار بی‌وقفه‌ی کار آغاز می‌شود.

فشارهای درونی: کمال‌گرایی، احساس گناه در استراحت و اضطراب عملکرد

در بسیاری از قربانیان کاروشی، الگوی شخصیتی مشخصی دیده می‌شود:

افرادی که به‌شدت کمال‌گرا (Perfectionist)، مسئولیت‌پذیر و وابسته به تأیید دیگران هستند.

از منظر روان‌شناسی شخصیت، این افراد باوری ناخودآگاه دارند که «ارزش من در گرو کار من است». نتیجه آن می‌شود که لحظه‌ای استراحت، در ذهنشان نوعی گناه کاری تلقی می‌شود گویی اگر کار نکنند، بی‌فایده‌اند.

این طرز فکر به‌تدریج منجر به نوعی اضطراب عملکردی (Performance Anxiety) می‌شود؛ حالتی که در آن فرد به‌طور وسواسی تلاش می‌کند همیشه در بالاترین سطح عملکرد باقی بماند، حتی به قیمت از دست دادن سلامت و روابط شخصی.

در روان‌شناسی، این فرآیند را «درونی‌سازی فشار بیرونی» می‌نامند؛ یعنی نیروی اجبار دیگر از سوی سازمان یا جامعه نمی‌آید، بلکه از درون ذهن فرد سرچشمه می‌گیرد.

بنابراین، قربانی کاروشی در واقع قربانی خودش نیز هست، قربانی باورِ ناتمام‌ماندن و نایستادن.

نقش فرهنگ سازمانی در ایجاد اجبار به کار

فرهنگ سازمانی سمی یکی از قوی‌ترین عوامل ایجاد کاروشی است.

در چنین محیط‌هایی، معیار ارزش فردی نه کیفیت کار بلکه مقدار کار است. حضور طولانی در اداره، ماندن بعد از ساعت کاری، یا پاسخگویی به ایمیل‌ها در آخر شب، نشانه‌ی «تعهد» تلقی می‌شود.

در ژاپن، این نوع محیط به‌ویژه در ساختارهای سلسله‌مراتبی رایج است؛ جایی که کارمندان جوان‌تر نمی‌توانند پیش از مدیر خود محل کار را ترک کنند، یا حتی از گرفتن مرخصی احساس شرم دارند. این همان چیزی است که روان‌شناسان سازمانی آن را اجبار فرهنگی پنهان (Implicit Cultural Coercion) می‌نامند.

نتیجه چنین سیستمی، شکل‌گیری نوعی وابستگی رفتاری به کار (Workaholism) است؛ یعنی وقتی فرد نه به دلیل علاقه، بلکه از ترس قضاوت یا طرد شدن در محیط کار، همچنان به فعالیت ادامه می‌دهد.

فرهنگ سازمانی کاروشی‌زا، به‌جای تقویت رشد انسانی، «ماشین‌وارگی» را ارزش می‌داند و به‌شکل خطرناکی، مرز میان انسان و ابزار را محو می‌کند.

اگر به دنبال رشد حرفه‌ای در مدیریت منابع انسانی هستید، با کارگاه روانشناسی صنعتی و سازمانی مهارت تحلیل رفتار کارکنان و بهبود بهره‌وری را یاد بگیرید و به متخصص سازمانی توانمند تبدیل شوید.

ارتباط میان استرس شغلی مزمن و فرسودگی شغلی (Burnout)

از دید روان‌شناسی بالینی، کاروشی، مرحله‌ی نهایی سندروم فرسودگی شغلی (Burnout Syndrome) است.

فرسودگی شغلی، حالتی است که در آن فرد دچار خستگی عاطفی، کاهش کارایی و احساس بی‌معنایی کار می‌شود.

این وضعیت معمولاً در اثر استرس مزمن شغلی شکل می‌گیرد؛ یعنی زمانی که تعارض میان فشار کاری و منابع ذهنی فرد، به حدی می‌رسد که دیگر قابل جبران نیست.

در ابتدا، فرد سعی می‌کند با افزایش ساعات کار، کمبود انرژی را جبران کند، اما این تلاش، فقط چرخه‌ی فرسودگی را عمیق‌تر می‌کند.

از منظر مدل «ماسلاچ» (Maslach Burnout Model)، این سندروم سه بُعد دارد:

1. خستگی هیجانی: احساس تهی شدن و بی‌انرژی بودن دائمی

2. شخصیت‌زدایی (Depersonalization): دید منفی نسبت به همکاران و محیط کار

3. کاهش احساس موفقیت شخصی: باور به بی‌فایده بودن تلاش‌ها

در مرحله‌ی پیشرفته، بدن نیز وارد بازی می‌شود؛ فشار خون بالا، بی‌خوابی، و در نهایت حمله قلبی یا سکته، که ریشه‌ی بسیاری از مرگ‌های کاروشی هستند.

عملکرد هورمون‌های استرس (کورتیزول و آدرنالین) در بروز عوارض جسمی

در سطح فیزیولوژیک، بدن انسان برای پاسخ به استرس به سیستم عصبی–غددی خود متکی است. در شرایط استرس مزمن کاری، محور هیپوتالاموس–هیپوفیز–آدرنال (HPA) به‌صورت مداوم فعال می‌شود و باعث ترشح دو هورمون کلیدی می‌گردد:

کورتیزول (Cortisol): افزایش طولانی‌مدت آن منجر به تضعیف سیستم ایمنی، افزایش قند خون و اختلال در خواب می‌شود.

آدرنالین (Epinephrine): افزایش مداوم سطح آن موجب بالا رفتن ضربان قلب، فشار خون، و ایجاد التهاب در رگ‌ها می‌شود.

ترشح بی‌وقفه‌ی این هورمون‌ها در اثر استرس کاری شدید، بدن را در وضعیت «آماده‌ی جنگ دائمی» نگه می‌دارد، اما این آماده‌باش بی‌پایان به مرور منابع فیزیولوژیکی بدن را می‌سوزاند.

نتیجه‌ی نهایی آن می‌تواند سکته‌های قلبی یا مغزی باشد همان محرک‌های فیزیکی که در گزارش‌های پزشکی از کاروشی به‌عنوان علت اصلی مرگ ذکر شده‌اند.

عوامل اجتماعی و فرهنگی در ایجاد کاروشی

پدیده‌ی کاروشی (مرگ بر اثر کار بیش‌ازحد) در ژاپن، صرفاً نتیجه‌ی فشار کاری یا استرس شغلی نیست؛ بلکه ریشه‌ای عمیق در ساختار فرهنگی، فلسفه‌ی زندگی، و نظام ارزشی جامعه‌ی ژاپنی دارد. جامعه‌ای که کار را نه فقط ابزار بقا، بلکه وظیفه‌ای اخلاقی، دینی و حتی میهن‌دوستانه می‌داند.

برای درک چرایی ریشه‌دار بودن کاروشی، باید از روان‌شناسی فردی فراتر رفت و نقش فرهنگ جمع‌گرا، نظام سرمایه‌داری و تصویر اجتماعی از «کار» را بررسی کرد عناصری که با هم فرهنگ کاری افراطی ژاپنی را ساخته‌اند.

مفهوم «Giri» و وفاداری افراطی به شرکت

در قلب بسیاری از پدیده‌های اجتماعی ژاپن، مفهومی عمیق به نام 義理 (Giri) قرار دارد واژه‌ای که به معنای «وظیفه اخلاقی»، «دِین اجتماعی» یا «وفاداری در برابر لطف دیگران» است.

این مفهوم، از دوران فئودالی ژاپن تا امروز، روح جمع‌گرایی را در جامعه حفظ کرده است. اما همین خصلت فرهنگی، در قرن بیستم با ظهور شرکت‌های مدرن، شکلی جدید به خود گرفت: وفاداری مطلق کارمند به شرکت (Corporate Loyalty).

یک کارمند ژاپنی نه فقط کارگر یا متخصص، بلکه عضوی وفادار از خانواده‌ی شرکت خود است؛ وفاداری‌ای تا مرز قربانی‌کردن سلامت جسم و روان. در چنین فرهنگی، ترک‌کردن محل کار پیش از رئیس، مرخصی طولانی یا حتی شکایت از فشار کاری می‌تواند نشانه‌ی بی‌تعهدی تلقی شود.

از دید روان‌شناسی فرهنگی، این میزان از هم‌ذات‌پنداری شغلی (Job Identity) خطرناک است، زیرا فردِ کارمند مرز میان «خودِ انسانی» و «نقش شغلی» را از دست می‌دهد.

کاروشی در واقع، نقطه‌ی نهایی همین وفاداری افراطی است جایی که Giri از یک ارزش اخلاقی، به وسیله‌ای برای خودویرانگری روانی تبدیل می‌شود.

تأثیر ساختار اقتصاد‌محور ژاپن و رقابت شغلی

پس از جنگ جهانی دوم، اقتصاد ژاپن با سرعتی شگفت‌انگیز بازسازی شد. این موفقیت در گروی مدل اقتصادی‌ای بود که بر رقابت شدید، بهره‌وری حداکثری و رشد مستمر استوار بود. در چارچوب چنین مدلی، هر کارمند بخشی از موتور ملی توسعه بود و «ایثار در کار» ارزشی قهرمانانه محسوب می‌شد.

اما با ورود ژاپن به قرن بیست‌ویکم، همین ساختار رقابتی دیگر هماهنگ با نیازهای انسانی نبود. افزایش جمعیت شهری، فشار بازارهای جهانی و ساختار استخدام مادام‌العمر (Lifetime Employment System) باعث شد که افراد برای حفظ موقعیت شغلی خود دست به کار بیش‌از‌حد بزنند.

در واقع، رقابت اقتصادی با ارزش‌های فرهنگی سنتی درهم آمیخت و محصولش شد همان چیزی که امروز «جامعه‌ی کاروشی» می‌نامیم:

جامعه‌ای که در آن ساعات کاری، معیار ارزش انسانی است.

از دید جامعه‌شناسی، این ترکیب میان سرمایه‌داری غربی و اخلاق کنفوسیوسی شرقی، باعث پیدایش نوعی سرمایه‌داری ریاضت‌گرا (Ascetic Capitalism) شد؛ مدلی که در آن زیاده‌روی در کار نه فقط پذیرفته، بلکه ستوده می‌شود.

مقایسه با فرهنگ‌های کاری غربی

برای درک عمق تفاوت فرهنگی، کافی است نگاهی به کشورهای اسکاندیناوی مانند سوئد، دانمارک و نروژ بیندازیم. در این کشورها، مفهومی محوری به نام «Lagom» رایج است؛ معنایی نزدیک به «نه زیاد، نه کم بلکه به اندازه و متعادل».

در سیاست‌های کاری اسکاندیناوی، شاخص‌هایی مانند Work-Life Balance و Well-being جایگزین معیارهای صرفاً اقتصادی شده‌اند.

به‌عنوان مثال، در سوئد تعطیلات تابستانی اجباری است و کارفرمایان موظف‌اند اطمینان حاصل کنند که کارمند از حق استراحت خود استفاده می‌کند.

از دید روان‌شناسی سازمانی، این سیاست‌ها باعث افزایش بهره‌وری پایدار و کاهش استرس شغلی مزمن شده‌اند.

در مقابل، مدل ژاپنی هنوز بر محور Job Presence (حضور فیزیکی ممتد) متمرکز است؛ یعنی حضور طولانی در محل کار به‌عنوان نشانه‌ی تلاش و تعهد.

در نتیجه، اگرچه ژاپن از نظر تکنولوژی و نظم سازمانی پیشرفته است، اما هنوز در بعد سلامت روان کاری از الگوهای تعادلی غربی عقب‌تر است.

جایگاه اجتماعی «سخت‌کوشی» و نگاه منفی به «استراحت»

در فرهنگ ژاپن، «سخت‌کوشی» معنایی مقدس دارد؛ این ارزش به‌قدری در ذهن مردم نهادینه شده که حتی کودکان از سنین دبستان با فرهنگ تلاش بی‌وقفه بزرگ می‌شوند. این امر در طول زمان به درونی‌سازی فشار اجتماعی برای کار بیش‌از‌حد منجر شده است.

در مقابل، «استراحت» اغلب با تصورات منفی همراه است:

  • استراحت یعنی تنبلی
  • مرخصی یعنی بی‌تعهدی
  • خواب زیاد یعنی ضعف اراده

چنین نگرشی، به‌صورت جمعی در ناخودآگاه فرهنگی مردم ریشه دوانده و به مدل رفتاری‌ای انجامیده که استرس و خستگی در آن ارزش اجتماعی مثبت دارند.

از دید روان‌شناس‌ها، این همان پدیده‌ی «خودفرسایی فرهنگی» است؛ زمانی که جامعه به فرد یاد می‌دهد برای معتبر بودن، باید خود را تا مرز نابودی به کار بگیرد.

در دوره‌ی مدرن، شبکه‌های اجتماعی نیز این تفکر را تقویت کرده‌اند. نمایش لحظات کاری طولانی، جلسات پی‌در‌پی و «موفقیتِ بدون استراحت»، تصویری ایده‌آل و فریبنده از انسان نمونه خلق کرده است؛ انسانی که درست در اوج موفقیت، از درون در حال سوختن است.

نشانه‌ها و هشدارهای روانی قبل از وقوع کاروشی

کاروشی یا مرگ بر اثر کار بیش از حد، اتفاقی ناگهانی نیست؛ بلکه فرایندی تدریجی است که در طی ماه‌ها یا سال‌ها در جسم و روان فرد شکل می‌گیرد.

بدن و ذهن انسان پیش از فروپاشی نهایی، هشدارهایی مشخص و قابل‌تشخیص می‌فرستند اما در فرهنگ‌هایی که سخت‌کوشی ارزش است، این هشدارها نادیده گرفته می‌شوند.

در این بخش، به سه دسته از نشانه‌های هشداردهنده می‌پردازیم: علائم جسمی، علائم روانی و شاخص‌های رفتاری.

علائم جسمی: وقتی بدن فریاد می‌زند

از دید فیزیولوژیک، استرس مزمن کاری سیستم عصبی و غدد درون‌ریز را در حالت آماده‌باش دائمی نگه می‌دارد. این وضعیت به مرور باعث ایجاد اختلال در عملکرد حیاتی بدن می‌شود. نشانه‌های کلیدی عبارت‌اند از:

فشار خون بالا و تپش قلب دائم

افزایش مزمن کورتیزول و آدرنالین باعث تنگ‌شدن رگ‌ها، بالا رفتن فشار خون و افزایش بار قلب می‌شود.

در افرادی که به‌طور مستمر زیر فشار کاری هستند، ضربان قلب حتی در زمان استراحت بالا باقی می‌ماند. پزشکان شغلی ژاپن در بیماران مستعد کاروشی، گاهی الگوی “قلب همیشه بیدار” را مشاهده می‌کنند قلبی که هرگز آرام نمی‌گیرد.

خستگی مزمن و ناتوانی در بازیابی انرژی

در مراحل اولیه، خستگی قابل پوشش است؛ اما با ادامه‌ی فشار، بدن توانایی بازسازی خود را از دست می‌دهد. فرد حتی پس از خواب شبانه نیز احساس «خستگی در بیداری» دارد نشانه‌ای از فرسودگی عصبی (Neurasthenia) و اختلال سیستم ایمنی.

اختلال خواب و بیداری مکرر شبانه

اضطراب شغلی باعث افزایش فعالیت محور HPA در مغز می‌شود و هورمون کورتیزول را در ساعات غیرعادی (مثلاً نیمه‌ شب) ترشح می‌کند.

نتیجه: سخت‌به‌خوابی، کابوس‌های کاری، یا بیدار شدن‌های مکرر با تپش قلب. این الگو اغلب پیش‌درآمدِ فروپاشی جسمیِ ناشی از کاروشی است.

علائم روانی: وقتی معنا در کار گم می‌شود

پیش از آنکه بدن از کار بیفتد، ذهن فرو می‌ریزد. در روان‌شناسی صنعتی و سازمانی، این مرحله با نشانه‌های هیجانی و شناختی همراه است که اغلب با سندروم فرسودگی شغلی (Burnout) هم‌پوشانی دارد:

بی‌معنایی کار و احساس پوچی

کارمند به‌تدریج احساس می‌کند کارش دیگر هیچ هدف یا ارزشی ندارد. از نظر روانی، این مرحله با بی‌تفاوتی عاطفی و احساس از‌دست‌دادن هویت شغلی همراه است. حتی موفقیت‌های واقعی، در ذهن فرد بی‌اهمیت جلوه می‌کنند.

اضطراب مزمن و نگرانی وسواسی از عملکرد

فرد ممکن است به طور مداوم از ناکافی بودن خود بترسد. هر اشتباه جزئی در کار، فاجعه‌آمیز به نظر می‌رسد.

در این مرحله، سیستم شناختی فرد درگیر Overthinking یا «تفکر مفرط» می‌شود یعنی پلی ذهنی که هر تصمیم ساده را به بحران تبدیل می‌کند.

بی‌انگیزگی، انزوا و کاهش لذت

کاروشی تنها از اضافه‌کاری ایجاد نمی‌شود، بلکه از کار کردن بدون احساس رضایت زاده می‌شود. فرد دیگر نه از کار، نه از روابط انسانی لذت می‌برد.

او ممکن است به‌تدریج از دوستان، خانواده و تفریحات کناره بگیرد، یا دچار علائم افسردگی عملکردی شود:

ظاهر فعال، اما دروناً خالی و خاموش.

شاخص‌های رفتاری هشداردهنده در کارکنان

پیش از وقوع فروپاشی کامل، مجموعه‌ای از تغییرات رفتاری واقعیت را فاش می‌کند. این تغییرات، برای مدیران و متخصصان منابع انسانی نشانه‌هایی حیاتی جهت پیشگیری از کاروشی هستند:

یکی از راه‌های شناسایی مراحل اولیه‌ی کاروشی، توجه به الگوهای رفتاری هشداردهنده در محیط کار است. برای مثال، افزایش ناگهانی ساعات کاری بدون هیچ الزام سازمانی همچون ماندن داوطلبانه در اداره یا حذف زمان ناهار نشانه‌ای از تلاش وسواسی برای اثبات خود و در واقع فراری ناخودآگاه از اضطراب درونی است.

همچنین، کاهش تعامل اجتماعی و اجتناب از گفت‌وگو با همکاران یا گوشه‌گیری تدریجی، معمولاً بیانگر آغاز فاز افسردگی عملکردی است.

از سوی دیگر، پاسخ‌گویی شبانه‌روزی به ایمیل‌ها و پیام‌ها نشان می‌دهد که فرد مرز میان کار و زندگی را از دست داده و دچار افت توان خودتنظیمی ذهنی شده است.

در رفتارهای جسمانی نیز باید به افزایش مصرف کافئین، سیگار یا داروهای محرک توجه کرد؛ زیرا نشانه‌ای از وابستگی مصنوعی به انرژی بیرونی و تلاش برای بقا در خستگی مزمن است.

در نهایت، قضاوت‌های منفی و بدبینی نسبت به سازمان یا همکاران که معمولاً با پرخاشگری پنهان یا طنز تلخ همراه است از آغاز مرحله‌ی شخصیت‌زدایی در فرسودگی شغلی خبر می‌دهد؛ همان جایی که فرد دیگر با هویت کاری خود ارتباط عاطفی ندارد و به‌تدریج از معنا تهی می‌شود.

از دید روان‌شناسی سلامت شغلی، زمانی که این علائم به‌صورت تجمعی ظاهر شوند، فرد عملاً در منطقه خطر روانی قرار دارد مرحله‌ای که تنها مداخله‌ی آگاهانه می‌تواند از سقوط او جلوگیری کند.

بررسی‌های علمی و آمارهای مرتبط با کاروشی

پدیده‌ی کاروشی (Karōshi – 過労死) سال‌هاست که از یک واژه‌ی فرهنگی فراتر رفته و به مسئله‌ای اجتماعی و پزشکی در ژاپن و دیگر کشورهای صنعتی تبدیل شده است.

داده‌ها و پژوهش‌های منتشر‌شده در حوزه‌ی روان‌شناسی سلامت، پزشکی شغلی و جامعه‌شناسی، تصویری دقیق از ابعاد فاجعه‌بار این پدیده ارائه می‌دهند تصویری که نشان می‌دهد مرگ ناشی از کار، واقعیتی مستند و آماری است، نه تعبیری استعاری.

آمار رسمی دولت ژاپن درباره‌ی مرگ‌های ناشی از کار

دولت ژاپن از اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی، پس از موجی از مرگ‌های ناشی از سکته و خودکشی‌های مرتبط با کار، نهادهایی رسمی برای پایش کاروشی تأسیس کرد.

بر اساس گزارش‌های وزارت بهداشت، کار و رفاه ژاپن (MHLW):

تنها در سال 2022 میلادی، بیش از ۲٬۹۶۸ گزارش رسمی مرگ یا خودکشی مرتبط با فشار کاری ثبت شده است.

میانگین سنی قربانیان بین ۳۰ تا ۵۰ سال بوده — یعنی در اوج سن بهره‌وری شغلی.

در حوزه‌های حمل‌ونقل، مالی و فناوری، نرخ گزارش‌شده‌ی کاروشی بالاتر از میانگین ملی است.

همچنین بر اساس نظرسنجی ملی دولت در سال ۲۰۱۶، حدود ۲۵٪ از کارکنان ژاپنی بیش از ۸۰ ساعت اضافه‌کاری در ماه دارند همان آستانه‌ای که دولت ژاپن آن را “مرز خطر کاروشی” می‌نامد (Overtime Death Line).

نکته قابل‌تأمل این است که این آمارها تنها شامل موارد به‌ثبت‌رسیده‌ی رسمی است، در حالی که بسیاری از خانواده‌ها به دلایل حقوقی یا فرهنگی هرگز درخواست “تشخیص کاروشی” را ثبت نمی‌کنند. برآورد می‌شود تعداد واقعی مرگ‌های ناشی از کار، حداقل دو تا سه برابر آمار رسمی باشد.

یافته‌های روان‌شناسی و پزشکی: پیوند میان استرس کاری و مرگ زودرس

پژوهش‌های علمی متعددی در دهه‌های اخیر نقش مستقیم استرس شغلی مزمن را در بروز بیماری‌های مرگ‌آفرین تأیید کرده‌اند.

پژوهش‌های روان‌پزشکی و فیزیولوژی

مطالعات دانشگاه توکیو و کیوتو نشان داده‌اند که ساعات کاری بیش از ۶۰ ساعت در هفته، با:

  • افزایش ۵۰٪ خطر سکته‌ی مغزی
  • افزایش ۴۰٪ احتمال بیماری‌های قلبی–عروقی
  • افزایش دو برابری میزان افسردگی شدید (MDD)

ارتباط مستقیم دارد.

در مدل‌های روان‌شناسی استرس مانند نظریه‌ی «نسبت تلاش–پاداش» (Effort-Reward Imbalance) زیگریست (Siegrist, 1996)، مشخص شده افرادی که تلاش زیاد می‌کنند اما پاداش (مالی یا عاطفی) کمی دریافت می‌کنند، بیشترین احتمال ابتلا به اختلالات قلبی ناشی از استرس را دارند؛ وضعیتی شایع میان کارمندان ژاپنی.

مطالعات بین‌المللی

گزارش سازمان جهانی بهداشت (WHO, 2021) تخمین می‌زند که سالانه حدود ۷۴۵ هزار نفر در سراسر جهان در نتیجه‌ی کار بیش از ۵۵ ساعت در هفته جان خود را از دست می‌دهند.

از این تعداد، ۳۹۸ هزار مورد سکته و ۳۴۷ هزار مورد بیماری قلبی ایسکمیک مستقیم با اضافه‌کاری مزمن مرتبط است.

کاروشی، در واقع چهره‌ی ژاپنیِ همین بحران جهانی است اما در فرهنگی که خود را با کار تعریف می‌کند، ابعاد آن روشن‌تر و تراژیک‌تر جلوه می‌کند.

نمونه‌های مستند و پرونده‌های رسانه‌ای معروف

در تاریخ معاصر ژاپن، چند مورد از قربانیان کاروشی به‌دلیل بازتاب گسترده‌ی رسانه‌ای، به نماد این بحران تبدیل شده‌اند:

«که‌نو نامی» (Kenichi Uchino – 2002)

مدیر ۳۰ ساله‌ی شرکت تویوتا که پس از انجام ۸۰ ساعت اضافه‌کاری در ماه، دچار حمله‌ی قلبی شد. مرگ او نخستین پرونده‌ای بود که در دادگاه به‌عنوان کاروشی رسمی در صنعت خودروسازی شناخته شد.

«میوا ساتو» (Miwa Sado – NHK, 2013)

خبرنگار ۳۱ ساله‌ی شبکه‌ی ملی NHK که طی تنها یک ماه ۱۵۹ ساعت اضافه‌کاری انجام داده بود. علت مرگ: نارسایی قلبی ناشی از خستگی مفرط.

پرونده‌ی او پس از انتشار در رسانه‌ها، موجی از اصلاحات در قوانین کار رسانه‌ای به راه انداخت.

«ماتسوری تاکاه‌شی» (Matsuri Takahashi – Dentsu, 2015)

کارمند جوان شرکت تبلیغاتی “دنتسو” که پس از ماه‌ها کار ۱۰۰ ساعته در هفته و دریافت فشار روانی شدید، خودکشی کرد.

دادگاه این مورد را به‌عنوان کاروشی تأیید کرد. پس از این حادثه، مدیرعامل دنتسو استعفا داد و دولت طرحی برای کاهش ساعات اضافه‌کاری اجباری تدوین نمود.

مورد تاکاه‌شی باعث شد عبارت جدیدی وارد گفت‌وگوهای عمومی شود: 「Karojisatsu」 یعنی “خودکشی ناشی از کار بیش‌ازحد”.

تحلیل داده‌های سازمانی و روند تغییرات اخیر

در دهه‌ی اخیر، دولت ژاپن بسته‌ای با عنوان «Reform to Prevent Karōshi» تصویب کرده که شامل:

  • محدودیت قانونی اضافه‌کاری (حداکثر ۴۵ ساعت در ماه)
  • الزام شرکت‌ها به پایش سلامت روان کارکنان
  • امکان دریافت مشاوره‌ی بالینی کارمحور

بر اساس گزارش MHLW در سال ۲۰۲۳، این اصلاحات باعث کاهش نسبی پرونده‌های رسمی شده، اما ذهنیت فرهنگی سخت‌کوشی افراطی هنوز غالب است.

به همین دلیل، کارشناسان روان‌شناسی کار تأکید دارند که پیشگیری پایدار از کاروشی، نیازمند تغییر باورهای فرهنگی و آموزش مهارت‌های تنظیم هیجان است، نه صرفاً وضع قوانین زمانی.

پیامدهای روانی و اجتماعی کاروشی بر خانواده و جامعه

مرگ بر اثر کار بیش از حد، یعنی کاروشی (Karōshi)، فقط زندگی یک کارمند را پایان نمی‌دهد؛ بلکه نظامی از روابط انسانی، عاطفی و اجتماعی را فرو می‌ریزد.

کاروشی پدیده‌ای فردی نیست، زلزله‌ای خاموش است که پس‌لرزه‌های آن در خانواده‌ها، ساختار اقتصادی و حتی روان جمعی جامعه احساس می‌شود.

در این بخش، از سه زاویه‌ی روانی و اجتماعی به پیامدهای گسترده‌ی آن می‌پردازیم: اثرات سوگ، آسیب‌های ملی، و شکل‌گیری نسل‌های منزوی کاری.

اثرات سوگ ناشی از کاروشی بر خانواده‌ها

مرگ طبیعی یا تصادفی، برای بازماندگان معنای مشخصی دارد. اما مرگی که در اثر «زیاده‌کاری» رخ می‌دهد، سوگی پیچیده و دردناک به‌جا می‌گذارد؛ سوگی همراه با احساس خشم، شرم و گناه توأمان.

احساس گناه و ناتوانی در درک علت

خانواده‌ی قربانیان کاروشی غالباً دچار نوعی سوگ مبهم (Ambiguous Grief) می‌شوند زیرا علت مرگ، در ظاهر طبیعی (مثل سکته یا افسردگی) است اما در عمق، حاصل سیستمی ظالمانه و بی‌ملاحظه است. همسر یا والدین اغلب خود را سرزنش می‌کنند: «اگر نگذاشته بودم این‌قدر کار کند…»

این احساس گناه مانعی روانی در مسیر پذیرش واقعیت است و می‌تواند به افسردگی ثانویه در بازماندگان منجر شود.

فروپاشی ساختار عاطفی خانواده

از نظر روان‌شناسی خانواده، کاروشی معمولاً در خانواده‌هایی رخ می‌دهد که سال‌ها تعادل عاطفی خود را به دلیل فقدان حضور والد (عموماً پدر) از دست داده‌اند.

کودکی که هرگز پدرش را در زمان بیداری نمی‌بیند، در سال‌های بعد ممکن است دچار احساس پوچی یا ترس از صمیمیت شود. به همین دلیل، بسیاری از روان‌درمانگران ژاپنی می‌گویند «کاروشی یک مرگ جسمی نیست، بلکه میراثی روانی است که نسل‌ها را درگیر می‌کند.»

کاروشی؛ مرز باریک میان کار و زندگی

چالش‌های حقوقی و اقتصادی

خانواده‌هایی که خواهان تشخیص رسمی کاروشی می‌شوند، گاه ناچارند ماه‌ها یا سال‌ها درگیر روند‌های بوروکراتیک شوند.در این دوران، نه‌تنها از حمایت روانی متقابل بی‌بهره می‌مانند، بلکه درگیر نبردی فرسایشی با ساختارها و نهادهای رسمی می‌شوند.

این چرخه‌ی مضاعف از استرس، سوگ را طولانی‌تر و سیاه‌تر می‌کند.

کاهش بهره‌وری ملی و فرسایش سرمایه‌ی انسانی

از سطح فردی که فراتر رویم، کاروشی نشانه‌ی شکنندگی در ساختار کلان اقتصادی است.

سیستمی که برای بیشتر کردن بازدهی، انسان را می‌فرساید، در نهایت خود را از درون تهی می‌کند.

کاهش بهره‌وری واقعی

بر خلاف تصور عمومی، ساعات کاری بیشتر الزاماً بهره‌وری را افزایش نمی‌دهد. طبق مطالعات OECD، کشورهایی با ساعات کاری کمتر (مانند دانمارک و هلند) بازدهی بیشتری نسبت به ژاپن دارند.

کاروشی، نشانه‌ای از اقتصاد غیرمتعادل است که در آن «زمان صرف‌شده» با «کیفیت کار» اشتباه گرفته می‌شود.

کارکنان خسته و فرسوده، در تصمیم‌گیری و خلاقیت دچار افت عملکردی‌اند، و هزینه‌های درمانی و غیبت از کار نیز به طور مستمر افزایش می‌یابد.

فرسایش سرمایه‌ی انسانی و بیگانگی سازمانی

در روان‌شناسی سازمانی، سرمایه‌ی انسانی نه فقط مهارت‌ها، بلکه انرژی روانی و انگیزش درونی کارکنان است. کاروشی و فرهنگ کاری افراطی، این سرمایه را می‌سوزاند.

در نتیجه، نسل جوان‌تر نسبت به مدل‌های سنتی کار دچار بی‌اعتمادی می‌شود و تمایل کمتری به مشارکت در شرکت‌های بزرگ دارد. این تغییر نگرش، در بلندمدت منجر به پیری نیروی کار و کاهش نوآوری اجتماعی خواهد شد.

پیامد اقتصادی ملی

برآوردهای مالی مؤسسه‌ی NLI ژاپن نشان می‌دهد هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از استرس کاری، حدود ۱۰ تا ۱۵ تریلیون ین در سال است.

یعنی هر مرگ کاروشی، نه‌تنها تراژدی انسانی، بلکه هزینه‌ای ملی برای سلامت عمومی و رشد اقتصادی محسوب می‌شود.

اختلال در روابط عاطفی و افزایش جمعیت منزویان کاری (Hikikomori)

پدیده‌ی Hikikomori (هیکیکوموری) در ژاپن به‌عنوان نوعی انزوای اجتماعی مزمن شناخته می‌شود؛ افرادی که از جامعه کناره می‌گیرند و ماه‌ها یا سال‌ها در خانه می‌مانند. در پژوهش‌های جدید، بخشی از ظهور این پدیده، به فرهنگ کاری افراطی مرتبط دانسته شده است.

انتقال اضطراب کاری نسل به نسل

فرزندان قربانیان کاروشی یا خانواده‌هایی که در محیط‌های کاری پر فشار بزرگ می‌شوند، الگوی «ترس از شکست» و «اضطراب عملکرد» را درونی می‌کنند.

این اضطراب می‌تواند به اجتناب اجتماعی و در نهایت به انزوای خانگی منجر شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که بسیاری از Hikikomoriها فرزند افرادی بوده‌اند که با فرهنگ کار طولانی و غیبت عاطفی والدین روبه‌رو بوده‌اند.

سرد شدن روابط زوجین و فرسایش پیوندهای خانوادگی

زندگی کاری شدید سبب ازهم‌گسیختگی روابط زناشویی می‌شود. ازدواج دیرهنگام، کاهش نرخ تولد و افزایش طلاق‌های خاموش از پیامدهای ثانویه‌ی «فرهنگ حضورِ بی‌پایان در محل کار» است.

این روند نه‌تنها نرخ زاد و ولد ژاپن را کاهش داده، بلکه ساختار سنتی خانواده را نیز دگرگون کرده است.

جامعه‌ی خسته و خاموش

کاروشی در مقیاس اجتماعی به تولید نوعی روان‌جمعی فرسوده (Collective Fatigue) منجر می‌شود. جامعه‌ای که اعضایش هم‌زمان کارگر، سوگ‌دیده، و نظاره‌گر هستند.

در چنین جامعه‌ای، شور زندگی جای خود را به اضطراب نهادینه می‌دهد، و «خاموشی» به هنجار تبدیل می‌شود.

سیاست‌ها و راهکارهای پیشگیری از کاروشی در ژاپن

پس از دهه‌ها تلاش ناموفق و انباشت بحران‌های انسانی، دولت و جامعه‌ی ژاپن سرانجام کاروشی (Karōshi – 過労死) را نه صرفاً به‌عنوان ناهنجاری فردی، بلکه به‌عنوان مسئله‌ای ساختاری و اجتماعی پذیرفته‌اند.

در نتیجه، از میانه‌ی دهه‌ی ۲۰۱۰ سلسله‌ اقدام‌هایی در سطوح قانون‌گذاری، فرهنگی و سازمانی آغاز شده تا حلقه‌ی معیوب «زیاده‌کاری-فرسودگی-مرگ» شکسته شود.

قوانین و اصلاحات ساعات کاری

از نظر قانونی، نخستین واکنش رسمی دولت ژاپن به بحران کاروشی، اصلاح قانون کار (Labor Standards Act) بود هدفی مشخص: محدود کردن ساعت کاری و الزام شرکت‌ها به مسئولیت‌پذیری در قبال سلامت روان کارکنان.

تعیین سقف قانونی «اضافه‌کاری»

در قانون اصلاح‌شده‌ی ۲۰۱۸، که بخشی از طرح ملی «Work Style Reform» محسوب می‌شود:

حداکثر اضافه‌کاری به ۴۵ ساعت در ماه و ۳۶۰ ساعت در سال محدود شد.

در شرایط خاص، امکان افزایش موقت تا ۱۰۰ ساعت در ماه (با توافق رسمی کارفرما و کارمند) وجود دارد، اما باید بلافاصله بعد از آن دوره‌ی استراحت اجباری اعطا شود.

شرکت‌هایی که از این قانون تخطی کنند، مشمول جریمه‌ی کیفری و مالی خواهند بود.

پایش سلامت و استرس در محیط کار

از ۲۰۱۵ قانون «Stress Check Program» شرکت‌ها را ملزم کرد سالانه در کارکنان آزمون ارزیابی استرس شغلی انجام دهند. نتایج در پرونده‌ی سلامت روانی ذخیره می‌شود و افرادی با ریسک بالا به مراکز مشاوره‌ی روان‌شناسی ارجاع داده می‌شوند.

این تحول، گامی مهم در جهت روان‌پزشکی سازمانی (Occupational Psychiatry) در ژاپن بود.

حمایت قانونی از قربانیان و خانواده‌ها

بر اساس «Karōshi Recognition System»، خانواده‌ها می‌توانند در صورت اثبات رابطه‌ی میان مرگ و اضافه‌کاری، غرامت و حقوق بازماندگی از دولت دریافت کنند.

افزایش تعداد پرونده‌های تأییدشده، نشان داد تابوی اجتماعی صحبت از کاروشی در حال شکستن است.

برنامه‌های «Premium Friday» و طرح «Work Style Reform»

برای مقابله با کاروشی، قوانین کافی نیست؛ باید سبک زندگی کاری تغییر کند.

به همین منظور، دولت ژاپن و وزارت بازرگانی در سال ۲۰۱۷ برنامه‌ی فرهنگی–اقتصادی‌ای با عنوان «Premium Friday» معرفی کردند.

Premium Friday: نماد بازتعریف زمان

بر اساس این طرح، در آخرین جمعه‌ی هر ماه، شرکت‌ها تشویق می‌شوند کارکنان را از ساعت ۱۵:۰۰ آزاد کنند تا وقت خود را با خانواده، تفریح یا فعالیت‌های غیرکاری بگذرانند.

دولت با همکاری کارخانه‌ها و فروشگاه‌ها حتی تخفیف‌هایی در این روز اعمال کرد تا انگیزه‌ی مشارکت افزایش یابد.

هرچند استقبال در آغاز پایین بود (تنها حدود ۱۵٪ شرکت‌ها در سال نخست اجرا شرکت کردند)، اما اثر نمادین آن در تغییر ذهنیت فرهنگی «کار بی‌پایان» بسیار پررنگ بود.

Work Style Reform (Kaikaku)

عبارت «Work Style Reform» مجموعه‌ای از سیاست‌هاست که هدف آن ایجاد تعادل بین کار و زندگی (Work–Life Balance) است.

محورهای اصلی آن عبارت‌اند از:

  • افزایش مرخصی اجباری حداقل ۵ روز در سال برای تمام کارکنان تمام‌وقت.
  • گسترش دورکاری (Telework) برای کاهش رفت‌و‌آمدهای طولانی.
  • حمایت از کار نیمه‌وقت و اشتغال منعطف به‌ویژه برای والدین.
  • الزام شرکت‌های بالای ۱۰۰۰ نفر به ارائه‌ی گزارش عمومی درباره‌ی میانگین ساعات کاری و نرخ مرخصی استفاده‌شده.

بررسی‌های وزارت کار ژاپن در سال ۲۰۲۳ نشان می‌دهد که اجرای این سیاست‌ها موجب افزایش ۹٪ی استفاده از مرخصی‌ها و کاهش ۱۲٪ی میانگین ساعات کاری ماهانه در صنایع خدماتی شده است.

نقش دولت و شرکت‌ها در ایجاد فرهنگ استراحت و سلامت روان

قانون می‌تواند چهارچوبی بسازد، اما فرهنگ است که رفتار را پایدار می‌کند.

ژاپن که قرن‌ها فرهنگ اخلاق کاری شدید (Giri و Ganbaru) را تقدیس کرده بود، اکنون در تلاش است مفهوم «استراحت سازنده» (Constructive Rest) و «سلامت روان شغلی» را به‌عنوان بخشی از فضیلت حرفه‌ای معرفی کند.

کمپین‌های فرهنگی و آموزش عمومی

وزارت سلامت و سازمان‌های مردم‌نهاد از ۲۰۱۶ کمپین‌هایی راه انداخته‌اند با شعارهایی مانند:

「働きすぎない勇気」 «شهامتِ کمتر کار کردن».

هدف آن تغییر تدریجی نگرش عمومی نسبت به استراحت است.

در رسانه‌ها، از مجریان محبوب و سلبریتی‌ها برای ترویج گفت‌وگو درباره‌ی سلامت روان کاری استفاده می‌شود.

مسئولیت‌پذیری سازمانی

بسیاری از شرکت‌های بزرگ ژاپنی از جمله Toyota، Panasonic، Hitachi برنامه‌هایی برای حمایت روانی کارکنان برپا کرده‌اند، شامل:

  • کادر مشاوران روان‌شناسی صنعتی در محل کار
  • ارائه‌ی جلسات مدیتیشن، یوگا و Mindfulness در وقت اداری
  • برپایی «اتاق‌های سکوت» یا «Relax Zones» در ساختمان‌های مرکزی
  • تشویق مدیران به سنجش بار روانی تیم‌ها، نه فقط خروجی کاری

در نتیجه، مفهوم جدیدی در فرهنگ سازمانی ژاپن شکل گرفته:

«Well-Being Management» مدیریتی که سلامت روان را بخشی از دارایی سازمان می‌داند.

هم‌افزایی میان بخش خصوصی و دولت

دولت با اعطای مشوق‌های مالیاتی به شرکت‌هایی که شاخص سلامت روان بالاتری دارند، تلاش می‌کند نهادینه‌سازی فرهنگ استراحت را اقتصادی و جذاب کند.

هم‌زمان، دانشگاه‌ها برنامه‌های آموزشی ویژه‌ای در حوزه‌ی روان‌شناسی کار و پیشگیری از استرس شغلی ایجاد کرده‌اند تا نسل جدید مدیران، با علم به روان انسان مدیریت کنند، نه صرفاً با عدد و ساعت.

رویکردهای روان‌شناسی برای مقابله با پدیده‌ی کاروشی

پدیده‌ی کاروشی (Karōshi – 過労死)، گرچه ظاهراً نتیجه‌ی اضافه‌کاری و فرهنگ سازمانی است، اما ریشه‌های عمیقی در ذهنیت، باورها و هیجانات انسان شاغل دارد.

اصلاح قانون و سیاست ضرورت دارد، اما کافی نیست؛ چرا که در نهایت، این نگاه فرد به «کار»، «ارزشمندی» و «استراحت» است که تعیین می‌کند آیا او به سمت فرسودگی می‌رود یا تعادل.

در این بخش، به رویکردهای روان‌شناسی مدرن برای پیشگیری و درمان گرایش‌های منتهی به کاروشی می‌پردازیم: بازتعریف موفقیت، مداخلات درمانی علمی، و تقویت تاب‌آوری شغلی.

تکنیک‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا برای بازتعریف مفهوم «موفقیت»

Psychology of Success در قرن ۲۱ دیگر به معنای رسیدن به اهداف بیرونی نیست؛ بلکه به توانایی ایجاد معنای درونی و رضایت پایدار اشاره دارد.

در فرهنگ‌هایی که کار افراطی ارزش تلقی می‌شود، تغییر این درک نخستین گام درمان است.

تمرین «بازتعریف ارزش‌ها» (Value Reframing)

در روان‌شناسی مثبت‌گرا، از مراجع خواسته می‌شود ارزش‌های زندگی‌اش را فهرست کند و آن‌ها را به دو گروه تقسیم کند:

  1. ارزش‌های بیرونی (شهرت، درآمد، تایید اجتماعی)
  2. ارزش‌های درونی (رشد، آرامش، ارتباط انسانی، سلامت)

افرادی در خطر کاروشی عموماً به‌طور ناهوشیار در گروه اول غرق شده‌اند. آموزش بازتعریف ارزش‌ها به آن‌ها یاد می‌دهد کار را وسیله بدانند، نه هویت.

خودشفقتی (Self-Compassion)

یکی از متغیرهای محافظ در برابر فرسودگی شغلی، میزان خودشفقتی است؛ یعنی توانایی مهربانی با خود در شرایط ناکامی.

مطالعات Kristin Neff (2011) نشان می‌دهد افرادی که خودشفقت‌اند، در برابر فشار کاری مزمن واکنش هیجانی سالم‌تری نشان می‌دهند.

تمرینات ساده‌ای مانند گفت‌وگوی درونی حمایتی («حق دارم خسته باشم») می‌تواند چرخه‌ی کمال‌گرایی و تقصیر را قطع کند.

قدردانی آگاهانه (Gratitude Practice)

یکی از راه‌های افزایش احساس معنا و کاهش اضطراب عملکرد، تمرکز روزانه بر سه نکته‌ی مثبت در کار و زندگی است.

این تکنیک علاوه بر افزایش رضایت از زندگی، موجب تنظیم محور استرس–ادراک خطر در مغز می‌شود؛ زیرا ذهن را به سمت فراوانی می‌برد، نه کمبود.

مداخلات درمانی: CBT، Mindfulness و تنظیم هیجان

جنبه‌ی درمانی مقابله با کاروشی، تمرکز بر کاهش اضطراب شغلی، بازسازی باورهای ناکارآمد درباره‌ی ارزش فرد، و بازگرداندن تعادل جسمی–ذهنی است.

درمان شناختی–رفتاری (CBT) برای اصلاح باورهای کاری

کارکنان درگیر کاروشی اغلب دارای باورهای تحریف‌شده‌اند، مانند:

«اگر کار نکنم، بی‌ارزش می‌شوم.»

«موفقیت یعنی تمام‌وقت بودن.»

CBT با شناسایی و بازسازی این افکار به کمک تکنیک‌هایی نظیر بازسازی شناختی (Cognitive Restructuring) و آزمایش رفتاری (Behavioral Experiment) کمک می‌کند تا فرد الگوی فکری‌اش را از “ترس از شکست” به “تمایل به یادگیری” تغییر دهد.

این تغییر شناختی، پایه‌ای‌ترین سد در برابر فرسودگی محسوب می‌شود.

مراقبه ذهن‌آگاه (Mindfulness Meditation)

کاروشی با بی‌توجهی به بدن و احساسات آغاز می‌شود. Mindfulness، برعکس، فرآیند بازگشت آگاهی به لحظه‌ی حال و به بدن است.

مطالعات متعددی (Kabatzinn, 2013; Shapiro, 2018) نشان داده‌اند که تمرین روزانه‌ی ۱۰ تا ۱۵ دقیقه‌ای ذهن‌آگاهی، منجر به کاهش سطوح کورتیزول و بهبود تمرکز و تعادل هیجانی می‌شود.

در محیط کاری ژاپن، بسیاری از شرکت‌ها اکنون جلسات کوتاه “Mindful Morning” برگزار می‌کنند تا کارکنان روز را با تمرکز بر تنفس و حضور آغاز کنند.

برای درک عمیق‌تر احساسات و رفتار انسان، با کارگاه روانشناسی اختلالات عاطفی هیجانی مهارت شناسایی، تحلیل و درمان اختلالات احساسی را بیاموزید و در مسیر موفقیت تخصصی گام بردارید.

آموزش تنظیم هیجانات (Emotion Regulation)

یکی از پیش‌بین‌های اصلی کاروشی، عدم توانایی در خاموش کردن حالت برافروختگی ذهنی بعد از کار است.

درمان‌گران با آموزش مهارت‌هایی مانند نام‌گذاری احساس، فاصله‌گیری از افکار (Cognitive Defusion) و روش‌های فیزیولوژیک مانند تنفس دیافراگمی و آرام‌سازی عضلانی پیشرونده (PMR)، به مراجع یاد می‌دهند چگونه سیستم عصبی خود را از «حالت تهدید» به «حالت ایمنی» بازگرداند.

آموزش تاب‌آوری شغلی (Job Resilience)

در روان‌شناسی کار، تاب‌آوری شغلی به معنای توان بازگشت مثبت به عملکرد عادی پس از دوره‌های استرس است.

هدف این رویکرد، جلوگیری از فرسودگی پیش از بروز بحران است.

چهار ستون تاب‌آوری شغلی

۱. خودآگاهی هیجانی: شناخت مرزهای انرژی و علائم اولیه‌ی فرسودگی.

۲. شبکه‌ی حمایت اجتماعی: حفظ روابط حمایتی در محیط کار و خانواده، چون تنهایی استرس را چندبرابر می‌کند.

۳. انعطاف در هدف‌گذاری: یادگیری رها کردن اهداف غیرواقع‌بینانه و بازطراحی مسیرها.

۴. ترمیم از راه روتین‌های سلامت: خواب منظم، تغذیه متعادل، فعالیت بدنی و برنامه‌ی استراحت ساختارمند.

آموزش در محیط‌های کاری

برنامه‌های “Resilience Training” اکنون در بسیاری از شرکت‌های پیشرو ژاپنی اجرا می‌شود؛ جلساتی کوتاه ولی مستمر که ترکیبی از روان‌آموزی، نقش‌آفرینی (Role Play) و تمرینات ذهنی است.

نتایج این برنامه‌ها نشان می‌دهد در کارکنان صنعتی، سطح اضطراب شغلی تا ۲۸٪ و نیت استعفا تا ۱۵٪ کاهش یافته است.

روان‌درمانی پیشگیرانه

در سطح فردی، روان‌درمانگران ژاپنی توصیه می‌کنند که کارمندان پیش از بروز علائم بالینی، جلسات روان‌درمانی حمایتی دوره‌ای را تجربه کنند همان‌گونه که برای بدن آزمایش سالانه انجام می‌دهند، برای ذهن نیز باید «چکاپ روانی» در نظر گرفت.

کاروشی در جهان امروز: از ژاپن تا سیلیکون‌ولی

پدیده‌ی کاروشی (Karōshi – 過労死) مدت‌ها به‌عنوان معضلی خاص ژاپن شناخته می‌شد محصول فرهنگی که وفاداری کاری را با فداکاری شخصی یکی می‌دانست.

اما در دهه‌ی اخیر، در حالی که فناوری مرز میان زمان کار و استراحت را در سراسر جهان محو کرده است، نسخه‌ی جهانی و دیجیتال‌شده‌ی کاروشی در حال رشد است.

امروز در سیلیکون‌ولی، نیویورک یا برلین همان الگوهای روانی و رفتاری مشاهده می‌شود که روزی کارمندان ژاپنی را تا مرز مرگ پیش می‌برد: کمال‌گرایی، کار بی‌وقفه، بی‌خوابی مزمن و خستگی معنوی.

از توکیو تا سیلیکون‌ولی: کاروشی و «فرهنگ هَسل» (Hustle Culture)

در غرب نیز مفهومی هم‌ردیف کاروشی رشد کرده است: Hustle Culture فرهنگی که سخت‌کوشی را به‌طور افراطی، نه برای معنا، بلکه برای اثبات ارزش شخصی تقدیس می‌کند.

چنان‌که در ژاپن شعار نانوشته‌ی کارمندان این بود «تا وقتی ایستاده‌ای، کار کن»، در سیلیکون‌ولی نیز شعارهای مدرن‌تر اما مشابهی شنیده می‌شود: «Sleep when you’re dead» یا «Grind 24/7».

هر دو فضا، ظاهراً متفاوت اما از نظر روان‌شناختی همسان‌اند:

  • تاکید بر هویت شغلی به‌عنوان تمام هویت فردی.
  • ترس از عقب‌ماندن (FOMO) به‌جای میل به رشد واقعی.
  • نادیده‌گرفتن علائم فرسودگی ذهنی به نفع بهره‌وری ظاهری.

در هر دوی این فرهنگ‌ها، خط بین انگیزه و اجبار نازک می‌شود. کار دیگر به‌عنوان فعالیتی هدفمند دیده نمی‌شود، بلکه تبدیل به جنگ دائمی برای بقا در اقتصاد توجه (Attention Economy) می‌گردد.

جالب آن‌که پژوهش‌های جامعه‌شناسی (Newport, 2020) نشان داده‌اند که کارکنان استارتاپی در صنایع فناوری آمریکا، از نظر الگوهای خواب، اضطراب شغلی و سطح کورتیزول شباهت‌های فیزیولوژیکی با کارکنان ژاپنی دهه‌ی ۱۹۹۰ دارند.

کاروشی دیجیتال: مرگ در سکوتِ نوتیفیکیشن‌ها

با گسترش دورکاری و کار از خانه (Remote Work) در سال‌های اخیر، شکل تازه‌ای از کاروشی پدید آمده که می‌توان آن را «کاروشی دیجیتال» نامید فرسودگی ناشی از اتصال بی‌پایان به کار و حضور مداوم در فضای دیجیتال.

همیشه در دسترس بودن

در دوران پسا‌کرونا، مرز «پایان ساعت کاری» عملاً حذف شد. پیام‌ها و وظایف شغلی از طریق تلفن‌های هوشمند حتی در نیمه‌شب ادامه دارند.

بر اساس گزارش Microsoft Work Trend Index (2023)، کارمندان جهانی به‌طور متوسط روزانه ۲ ساعت بیشتر از قبل از پاندمی کار می‌کنند، بدون افزایش حقوق یا رضایت شغلی.

خستگی زوم (Zoom Fatigue)

تحقیقات دانشگاه استنفورد (Bailenson, 2021) نشان داده که تماس‌های ویدیویی مکرر باعث فرسودگی شناختی، اضطراب تصویری و احساس خستگی چشمی–اجتماعی می‌شود.

افراد در جلسات مجازی مجبورند مداوم چهره‌ی خود را نظارت کنند که منجر به افزایش خودآگاهی اضطرابی و کاهش تمرکز عمیق می‌شود.

کار بدون مکان، استراحت بدون معنا

کاروشی دیجیتال برخلاف نوع سنتی‌اش، الزاماً با حضور فیزیکی در شرکت همراه نیست، بلکه با عدم جدایی روانی از کار تعریف می‌شود.

شخص در خانه است، اما ذهنش هنوز در محیط کاری می‌چرخد. این «حضور ذهنی مداوم» سبب می‌شود که مغز نتواند به فاز ترمیم (Restorative Mode) وارد شود و در بلندمدت، بیماری‌های قلبی–عروقی و اختلالات اضطرابی افزایش یابند.

سلامت روان کارکنان در عصر پسا‌کرونا

پس از پاندمی کووید-۱۹، سازمان جهانی بهداشت (WHO) هشدار داد که افسردگی، اضطراب و فرسودگی شغلی (Burnout) در میان نیروهای کار جهانی به بالاترین سطح در نیم‌قرن اخیر رسیده است.

کاروشی ژاپنی دیگر صرفاً یک پدیده‌ی بومی نیست؛ بلکه نماد دوران فراتولید و فرسایش روانی انسان مدرن شده است.

رواج سندرم «Quiet Quitting»

پاسخ نسل‌های جدید، به‌ویژه Gen Z، نه مرگ در اثر کار بلکه مرگ تدریجیِ انگیزه است.

Quiet Quitting به معنای انجام حداقل موردنیازِ شغل است؛ نوعی واکنش دفاعی ناخودآگاه در برابر فرهنگ Hustle.

این پدیده اگرچه ظاهراً منفی به نظر می‌رسد، اما از دید روان‌شناسی اجتماعی نشانه‌ی جست‌وجوی تعادل روانی و هویت مستقل از کار است چیزی که اگر نظام‌های کاری نپذیرند، به بهره‌وری پایین‌تر و نارضایتی گسترده‌تر خواهد انجامید.

سیاست‌های نوظهور سلامت روان جهانی

در پی افزایش بحران‌ها، شرکت‌های بزرگ غربی نیز شروع به الگوبرداری از مدل‌های «Well-Being Management» ژاپن کرده‌اند.

گوگل، مایکروسافت و SAP اکنون برنامه‌های منظم Wellness Days، ساعات خالی از جلسه و خدمات مشاوره‌ی روانی رایگان ارائه می‌دهند.

شهرهایی چون تورنتو و کپنهاگ سیاست «Right to Disconnect» تصویب کرده‌اند تا کارفرمایان نتوانند خارج از ساعات کاری به کارکنان پیام دهند قانونی که از تجربه‌ی تلخ کاروشی الهام گرفته است.

از بحران تا تحول فرهنگی

کاروشی، چه در قالب کارمند ژاپنی در دهه‌ی ۸۰ باشد، چه در قالب برنامه‌نویس استارتاپی در سال ۲۰۲۵، پیام یکسانی دارد:

زندگی بشر هنوز تسخیرشده‌ی وسواس کار است.

اما نشانه‌هایی از تغییر دیده می‌شود. نوعی بازگشت جمعی به ارزش‌های متفاوت:

  • رشد جنبش‌های «Slow Work» و «Digital Detox».
  • تمایل جوانان به کارهای معنادار به‌جای پردرآمد.
  • افزایش گفت‌وگو درباره‌ی سلامت روان به‌عنوان شاخص توسعه‌ی انسانی.

فرهنگ جهانی کار در مرحله‌ای میانی است؛ در مرز میان «اعتیاد به کار» و «آگاهی از کار».

اگر کاروشی را زبانی برای هشدار بدانیم، جهان امروز در حال شنیدن این هشدار است و شاید برای نخستین بار، به جای تمجید از کسانی که می‌سوزند، در حال تجلیل از کسانی است که به تعادل می‌رسند.

راه‌حل‌های فردی و سازمانی برای پیشگیری از کاروشی

پدیده‌ی کاروشی (Karōshi – 過労死) صرفاً حاصل تصمیم فرد برای اضافه‌کار نیست، بلکه نتیجه‌ی تعامل پیچیده‌ی سه جریان است:

۱. فرهنگ سازمانی که فرسودگی را تشویق می‌کند،

۲. ساختار مدیریتی که سلامت روان را نادیده می‌گیرد،

۳. و فردی که ارزش وجودی خود را به میزان کارش گره زده است.

به همین دلیل، پیشگیری از کاروشی نیازمند راهکارهایی چندسطحی است—از اصلاح نگاه فرد و آموزش سبک زندگی متعادل، تا بازطراحی ساختارهای سازمانی و سیاست‌های منابع انسانی.

سطح فردی: بازسازی رابطه‌ی انسان با کار

جلوگیری از کاروشی از درون آغاز می‌شود با توانایی «نه» گفتن به افراط، شنیدن صدای بدن و تعریف دوباره‌ی حدود سلامت شخصی.

خودآگاهی نسبت به نشانه‌های هشدار

کارکنان باید بیاموزند که علائم فیزیولوژیک (بی‌خوابی، تپش قلب، خستگی بی‌دلیل) و ذهنی (احساس بی‌معنایی، بی‌انگیزگی، تحریک‌پذیری) سیگنال‌های حیاتی‌اند، نه ضعف.

آموزش Self-Monitoring می‌تواند در کارگاه‌های روان‌شناسی شغلی گنجانده شود تا افراد به پایش علائم استرس عادت کنند.

تعیین مرزهای روانی با کار (Psychological Detachment)

پژوهش‌ها نشان می‌دهد افرادی که پس از ساعات کاری، حتی ذهنی از شغل جدا نمی‌شوند، سطح کورتیزولشان بالاتر است.

برای بازسازی این مرزها:

  • اعلان‌های شغلی خارج از ساعت کاری را خاموش کنید.
  • آغاز و پایان روز را با روتین‌های رسانشی (مثل پیاده‌روی، موسیقی یا چای عصرانه) از هم تفکیک کنید.
  • در زمان استراحت، از مصرف ذهنیِ اخبار کاری پرهیز کنید.

طراحی سبک زندگی متعادل

تمرین‌هایی ساده اما مؤثر برای جلوگیری از فرسودگی:

خواب منظم و کافی (۷–۸ ساعت) به‌عنوان اولویت درمانی.

تمرین بدنی منظم برای تخلیه‌ی آدرنالین اضافی.

برنامه‌ی هفتگی «رخوت آگاهانه» (Conscious Idleness)؛ یعنی زمان‌هایی بدون هدف برای آرامش و بودن.

تغذیه‌ی ذهنی سالم: محدود کردن محتوایی که فشار رقابت و مقایسه را القا می‌کند (مانند شبکه‌های اجتماعی شغلی).

سطح سازمانی: فرهنگ و ساختار سلامت‌محور

کاروشی در ژاپن نشان داد که حتی کارکنان منضبط و وفادار، در صورت نبود سیستم انسانی، قربانی خواهند شد.

پیشگیری واقعی در سطح سازمانی یعنی ساختن محیطی که انسان‌بودن مجاز باشد.

ترویج واقعی «تعادل کار و زندگی» (Work-Life Balance)

شرکت‌ها باید از رویکردهای نمایشی فراتر روند و این تعادل را در سیاست‌ها، ساختار و زبان مدیریتی نهادینه کنند.

اقدامات مؤثر شامل:

ارزیابی مدیران نه فقط بر اساس خروجی کاری، بلکه بر مبنای سلامت تیم.

تشویق استفاده‌ی کامل از مرخصی سالانه؛ انتشار عمومی نرخ استفاده از مرخصی به‌عنوان شاخص فرهنگی.

ایجاد «روزهای بدون جلسه» یا «Friday Flex» برای کاهش فرسودگی شناختی.

در ژاپن و اروپا، تجربه نشان داده شرکت‌هایی که برنامه‌های تعادل کار و زندگی را جدی گرفته‌اند، بهره‌وری واقعی و رضایت شغلی بالاتری داشته‌اند.

طراحی محیط کاری سالم و انسان‌محور

محیط فیزیکی، مستقیماً بر سلامت روان اثر دارد.

اصول طراحی کارگاه‌ها و دفاتر مدرن باید شامل موارد زیر باشد:

  • نور طبیعی و فضای سبز داخلی برای کاهش استرس محیطی.
  • نواحی «Silent Room» برای تمرکز یا استراحت ذهنی.
  • امکان انعطاف مکانی (Hybrid work) برای گروه‌های پرریسک در برابر فرسودگی.
  • تأمین خدمات سلامت روان در محل کار (اتاق مشاوره، جلسات گروهی ذهن‌آگاهی).

سیاست مرخصی الزامی و ساعات منع کار

تجربه‌ی برنامه‌ی “Mandatory Rest” در ژاپن، دانمارک و فرانسه نشان داده که اجرای اجباریِ دوره‌های استراحت مؤثرتر از توصیه‌های اختیاری است.

هر کارمند باید حداقل ۵ روز متوالی مرخصی سالانه‌ی پیوسته داشته باشد، حتی اگر داوطلبانه انصراف دهد.

در برخی شرکت‌ها، سامانه‌های خودکار پس از ساعت ۱۹:۰۰ دسترسی به سیستم‌های داخلی را قطع می‌کنند نمونه‌ای ساده از مفهوم “Right to Disconnect.”

نقش مدیران منابع انسانی و روان‌شناسان سازمانی

اگر سیاست‌های کلان ستون‌های پیشگیری‌اند، مدیران منابع انسانی و روان‌شناسان سازمانی قلب تپنده‌ی آن محسوب می‌شوند.

ارزیابی منظم سلامت روان تیم‌ها

استفاده از پرسش‌نامه‌های «Burnout Inventory (MBI)» و «Job Stress Survey» به‌صورت دوره‌ای.

گزارش مستقیم به مدیریت ارشد درباره‌ی شاخص‌های استرس سازمانی.

طراحی سیستم هشدار سازمانی برای کارکنان در معرض خطر، بر اساس الگوی «Early Intervention.»

آموزش رهبران تیم

رهبران خط مقدم باید یاد بگیرند نشانه‌های فرسودگی را بشناسند و به‌جای سرزنش، گفت‌وگو کنند.

آموزش «رهبری همدلانه (Empathic Leadership)» ترکیبی از روان‌شناسی مثبت و مدیریت مدرن است که در شرکت‌های IBM، Toyota و Unilever اجرا شده و نرخ استعفا را به شکل معناداری کاهش داده است.

مشارکت روان‌شناسان سازمانی

روان‌شناسان می‌توانند در سه محور کلیدی نقش فعال داشته باشند:

۱. تحلیل فرهنگی شرکت و بازطراحی سیاست‌های استرس‌زا

۲. مداخلات پیشگیرانه شامل جلسات گروهی Mindfulness و حمایت‌های مشاوره‌ای

۳. بازآموزی مدیران در حوزه‌ی هوش هیجانی

حضور رسمی روان‌شناس سازمانی در ساختار منابع انسانی، نه به‌عنوان «درمانگر»، بلکه به‌عنوان استراتژیست سلامت روان، رمز ماندگاری در دنیای کاری پرشتاب است.

از پیشگیری تا فرهنگ‌سازی

پیشگیری از کاروشی باید از پروژه‌ی اداری فراتر رود و به سطح فرهنگ برسد.

وقتی استراحت به رسمیت شناخته شود، رقابت سالم جای “خودفرسایی” را بگیرد، و سلامت روان شاخص ارزیابی عملکرد باشد، نیازی به نجات در لحظه‌ی بحران نخواهد بود.

سازمانی که به جای «قهرمانِ تا آخرِ شب»، «انسانِ سالمِ بازده» را تحسین می‌کند، از چرخه‌ی کاروشی عبور کرده است.

نتیجه‌گیری: وقتی استراحت، یک سرمایه است

کاروشی (مرگ بر اثر کار بیش‌ازحد) تنها تراژدیِ ژاپن نیست؛ بلکه استعاره‌ای عمیق از بحران مدرن بشر است: جایی که انسان به ابزارِ بهره‌وری تقلیل یافته است.

در این مسیر، «کار» از معنای اصیل خود، آفرینش، ارتباط، و شکوفایی دور شده و به میدان رقابت نفس‌گیرِ بی‌پایان تبدیل شده است.

اما همان‌طور که تاریخ نشان داده، هر افراطی، بذرِ آگاهی خود را هم در دل دارد. کاروشی، در حقیقت نه‌فقط درباره‌ی مرگ جسمی، بلکه هشداری درباره‌ی خستگی معنوی جامعه‌ی معاصر است: یادآور این‌که انسان بیش از آن‌که به ساعات اضافه نیاز داشته باشد، به لحظات بازگشت به خود نیاز دارد.

بازتعریف موفقیت؛ از خروجی به کیفیت زندگی

در فرهنگ صنعتی قرن بیستم، «موفقیت شغلی» بر حسبِ ساعات کار، درآمد و جایگاه تعریف می‌شد.

اما قرن بیست‌و‌یکم، در میان بحران‌های سلامت روان و فرسودگی جمعی، به تعریفی تازه نیاز دارد:

موفقیت یعنی توان زیستنِ سالم در کنارِ کار، نه قربانی‌کردنش به پای کار.

این بازتعریف، تنها تغییر در واژگان نیست، بلکه تحولی پارادایمی در فلسفه‌ی کار است.

نه «بیشتر کار کردن»، بلکه معنادارتر کار کردن ارزش است.

نه «رقابت»، بلکه تعادل و رشد انسانی معیار پیشرفت واقعی‌اند.

سازمان‌هایی که امروز این رویکرد را درونی می‌کنند، هم نیروی انسانی پایدارتر دارند و هم فرهنگی مقاوم‌تر در برابر بحران‌ها.

پیام نهایی برای کارفرمایان، مدیران و کارکنان

پیام نهایی: سلامت روان و تعادل، ستون پایداری کار است؛ کار برای زندگی است، نه زندگی برای کار.

برای کارفرمایان

سرمایه‌ی انسانی مهم‌ترین دارایی است، نه فقط از منظر اقتصادی، بلکه روان‌شناختی و اخلاقی.

استراحت نیروی کار را خرجی بی‌ثمر نپندارید، بلکه به‌عنوان سرمایه‌گذاری در بهره‌وری پایدار ببینید.

فرهنگ پاداش‌دهی را از «کار تا فرسودگی» به «کار با سلامت» تغییر دهید و شاخص‌هایی مانند رضایت، آرامش و وفاداری انسانی را در مدل ارزیابی بگنجانید.

برای مدیران

مدیریت امروز، فراتر از زمان‌بندی و کنترل خروجی‌هاست. رهبرِ آینده، کسی است که مرزهای سلامت تیم خود را محافظت کند.

همدلی، گوش‌دادن و احترام به محدودیت‌های انسانی، ابزارهای رهبری نسل جدیدند.

مدیری که به کارمندش اجازه‌ی استراحت می‌دهد، در حقیقت او را برای ماندن در مسیر پرانرژی‌تر می‌سازد.

برای کارکنان

ارزش خود را، نه در تعداد ساعات کاری بلکه در کیفیت حضور و اصالت عملکرد بدانید.

«خستگی» را به‌مثابه‌ی نشانه‌ی شکست تعبیر نکنید. گاهی توقف، بخشی از مسیر رشد است.

سکوت، استراحت و مرخصی نه ضعف، بلکه مقاومتی آگاهانه در برابر فرهنگ فرسودگی‌اند.

افقی برای آینده‌ی کار

شاید مهم‌ترین پیام کاروشی برای جهان این باشد که «تحول واقعی در کار، از تحول در نگاه به انسان آغاز می‌شود.»

وقتی جامعه بپذیرد که استراحت دشمنِ پیشرفت نیست، بلکه پایه‌ی آن است،

وقتی سیستم‌های کاری سلامت روان را بخشی از ساختار بدانند،

و وقتی موفقیت به‌معنای زیستن با کیفیت معنا شود،

آنگاه کار بار دیگر به مأمنِ رشد و معنا تبدیل خواهد شد، نه میدانِ فرسایش و مرگ تدریجی.

در نهایت، استراحت نه وقفه‌ای از زندگی کاری، بلکه خودِ زندگی است. بیاییم آن را دوباره به رسمیت بشناسیم به‌عنوان سرمایه‌ای که هیچ اقتصادی بدون آن دوام نخواهد آورد.

سخن آخر

به انتهای این سفر فکری رسیدیم؛ سفری در دل جهان پرشتاب کار، جایی که آموختیم مرز میان «تلاش» و «فرسودگی» گاهی به باریکی یک نفس است.

کاروشی، تنها واژه‌ای ژاپنی نیست؛ آینه‌ای است که بازتابش را در چهره‌ی امروزِ همه‌ی ما می‌توان دید. اما آگاهی، نخستین گامِ رهایی است، رهایی از فرهنگی که خستگی را افتخار می‌داند و سکوتِ درون را فراموش کرده است.

از شما سپاسگزاریم که تا انتهای این مقاله با برنا اندیشان همراه بودید.

امید که این همراهی، تلنگری باشد برای بازنگری در معنای کار، موفقیت و زندگی؛

و یادمان نرود که به‌موقع مکث‌کردن، آغاز دوباره‌ی زیستن است.

سوالات متداول

کاروشی واژه‌ای ژاپنی است به‌معنای مرگ بر اثر کار بیش‌ازحد، زمانی که فشار روانی و فیزیولوژیکِ شغلی به سکته‌های قلبی، مغزی یا خودکشی منجر می‌شود.

فرسودگی شغلی مرحله‌ای برگشت‌پذیر از استرس مزمن است؛ اما کاروشی، نقطه‌ی نهایی و غیرقابل بازگشت آن است، جایی که بدن دیگر توان تطبیق با فشار را از دست می‌دهد.

طبق استانداردهای دولت ژاپن، بیش از ۸۰ ساعت اضافه‌کاری در ماه یا بیش از ۵۵ ساعت کار در هفته، به‌طور قابل توجهی ریسک مرگ ناشی از فشار شغلی را بالا می‌برد.

خیر؛ هرچند ریشه‌ی واژه ژاپنی است، اما مفهوم آن جهانی شده است. پدیده‌هایی مانند Hustle Culture و Digital Burnout در غرب، بازتابی از همان الگوی کاری افراطی هستند.

با اجرای تعادل میان کار و زندگی (Work-Life Balance)، آموزش خودتنظیمی هیجانی، داشتن مرخصی منظم، و فرهنگ سازمانی حمایتگر. یادمان باشد: سلامت روان سرمایه‌ی کار است، نه هزینه‌ی آن.

دسته‌بندی‌ها