اختلال عقلانی رشدی، به عنوان ناتوانی عقلانی یا عقب ماندگی ذهنی نیز شناخته میشود، یک حالت بیماری است که در دوره کودکی شکل میگیرد و موجب عدم تطابق کودک با سطح توانمندی های عقلانی متناسب با گروه سنی خود میشود. این اختلال به معنای عدم توانایی در رسیدن به سطوح عقلانی معمولی در مقایسه با افراد همسن و مشابه، نمایانگر نقص در رشد عقلی و تفاوتهای چشمگیر در عملکرد شخصیتی است.
با توجه به استانداردهای تشخیصی و آماری اختلالات روانپزشکی DSM-5، این اختلال به عنوان یکی از اختلالات طیف اوتیسم دستهبندی میشود. علائم و نشانههای اختلال عقلانی رشدی میتوانند شامل کاهش قابلیت یادگیری، مشکلات در توجه، ضعف در مهارتهای اجتماعی، و تاخیر در توسعه زبانی باشند. این اختلال میتواند تأثیرات قابل توجهی بر زندگی روزمره و تعاملات اجتماعی فرد داشته باشد.
با توجه به جوانب مختلف این اختلال، اقدامات درمانی متنوعی اعمال میشود که شامل ترکیبی از مشاوره روانشناختی، تربیتی، و درمانهای پزشکی میباشد. همچنین، پشتیبانی خانواده نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است تا فرآیند بهبودی و توسعه کودکان مبتلا به این اختلال را تسهیل نماید.در این مقاله از برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد ناتوانی عقلانی را در اختیار شما افراد علاقه مند به رواندرمانی قرار دهیم.
ناتوانی عقلانی
عقب ماندگی ذهنی، که به نام دیگر اختلال عقلانی رشدی نیز معروف است، یکی از اختلالات روانی رایج در کودکان محسوب میشود. این اختلال، با متغیرهای شدت متنوع، از سطوح خفیف تا عمیق، در جمعیت کودکان ظاهر میشود و معمولاً پیش از رسیدن به سن 18 سالگی تشخیص داده میشود. عوامل مختلفی میتوانند به علت این اختلال مؤثر باشند، از جمله ناهنجاریهای ژنتیکی و یا عوامل خطر طبیعی که در دوران قبل از تولد ایجاد میشوند.
ناهنجاریهای ژنتیکی میتوانند به وجود آمدن این اختلال را تسهیل کنند، به عبارت دیگر، میراث ژنتیکی ممکن است نقش مهمی در ایجاد عقب ماندگی ذهنی داشته باشد. همچنین، مخاطرات طبیعی نظیر عوامل زیست محیطی، عفونتها یا تغییرات در سلامت مادر در دوران بارداری ممکن است به بروز این اختلال مرتبط باشد.
برای درک کاملتر این اختلال، میتوان به علائم و نشانههای مرتبط با هر سطح شدت اشاره کرد و به بررسی مداخلههای درمانی مناسب برای هر یک از این سطوح پرداخت. این شناخت به پزشکان و متخصصان روانپزشکی کمک میکند تا توجیهات درمانی را با دقت بیشتری اعمال کرده و راهکارهای مناسبتری را برای کودکان و نوجوانان مبتلا به این اختلال ارائه دهند.
ملاک های تشخیصی اختلال عقلانی رشدی
اختلال عقلانی رشدی، یا همان ناتوانی عقلانی، یک اختلال روانی است که در طول فرآیند رشد و تکامل فردی به وجود میآید و باعث مشکلاتی در زمینههای فهم مفاهیم، تعاملات اجتماعی، و عملکرد عملی میشود. برای تشخیص این اختلال، سه معیار زیر باید بررسی و تأیید شوند:
1. کمبودهای در کارکردهای عقلانی:
این معیار متنوعی از کمبودها را شامل میشود که در حوزههای استدلال، حل مسائل، برنامهریزی، تفکر انتزاعی، قضاوت، یادگیری تحصیلی و یادگیری از تجربه ظاهر میشوند. این کمبودها باید توسط ارزیابی بالینی و اندازهگیری هوش فرد بهصورت استاندارد تأیید شوند.
2. کمبودهای در عملکرد انطباقی:
این معیار به کمبودهایی اشاره دارد که منجر به ناتوانی در برآورده ساختن معیارهای رشدی و اجتماعی-فرهنگی میشود. این کمبودها باعث میشوند که فرد نتواند استقلال شخصی و مسئولیت اجتماعی خود را بهخوبی تحقق بخشد. بدون کمک مناسب، این کمبودها میتوانند عملکرد فرد را در زندگی روزمره، از جمله ارتباطات، مشارکت اجتماعی، و زندگی مستقل، در محیطهای گوناگون مثل خانه، مدرسه، محل کار و جامعه محدود کنند.
3. شروع کمبودهای عقلانی و انطباقی در طول دوره رشد:
این معیار به موقعیت زمانی ابتدایی کمبودهای عقلانی و انطباقی اشاره دارد، یعنی این کمبودها در طول دوره رشد و تکامل فردی فعال میشوند.
اجازه دهید توضیح داده شود که اصطلاح “ناتوانی عقلانی” معادل تشخیص اختلالات عقلانی رشدی II-ICD است.
شاخص ها
شاخصها در این سیاق بر اساس سطوح مختلف شدت، به عنوان نتیجه عملکرد انطباقی تعیین میشوند و نه بر اساس نمرات آزمونهای هوش. دلیل این انتخاب این است که عملکرد انطباقی نقش اساسی در تعیین سطح کمکهای مورد نیاز افراد با اختلال عقلانی رشدی دارد. در واقع، این عملکرد انطباقی نشاندهنده توانایی فرد در مواجهه با وظایف روزمره، ارتباط برقرار کردن با محیط اطراف، و انجام وظایف مستقل در محیطهای گوناگون است.
به عبارت دیگر، نمرات آزمونهای هوش در حوزه پایین تر دامنه هوش، توانایی ارزیابی کاملی از عملکرد انطباقی را فراهم نمیکنند و از این رو میزان اعتبار و قدرت تشخیصی کمتری دارند. برعکس، عملکرد انطباقی بهعنوان یک شاخص مستقل و برجسته، میتواند بهترین نمایانگر برای تعیین نیازهای فرد با اختلال عقلانی رشدی در زندگی روزمره باشد.
با توجه به این توضیحات، تمرکز بر شاخصهای عملکرد انطباقی بهعنوان اساس تعیین سطوح شدت در افراد با اختلال عقلانی رشدی، تحلیل کامل تر و دقیقتری از نیازها و توانمندیهای آنان را فراهم میکند.
ویژگی های تشخیصی اختلال عقلانی رشدی
ویژگیهای اساسی ناتوانی عقلانی، که به عنوان اختلال عقلانی رشدی نیز شناخته میشود، شامل کمبودهایی در تواناییهای ذهنی کلی (ملاک الف) و عدم عملکرد انطباقی معمولی در زندگی روزمره نسبت به همسالان هم سن و سال (ملاک ب) میباشد. این نقاط تفاوت بر اساس جنسیت و سن فرد نیز مورد ارزیابی قرار میگیرند. این اختلال با بررسی مقایسهای نحوه عملکرد افراد در زمینههای اجتماعی و فرهنگی با همتاهایشان در نظر گرفته میشود.
یکی از ویژگیهای مهم دیگر این اختلال، شروع آن در دوران رشد فرد است (ملاک ج). به عبارت دیگر، این اختلال از جوانب مختلف عمری فرد، از جمله کودکی یا نوجوانی، شکل میگیرد و تأثیر مستمری بر زندگی او دارد.
برای تشخیص ناتوانی عقلانی، ارزیابی بالینی و استفاده از آزمونهای استاندارد شده که به کارکردهای عقلانی و انطباقی میپردازند، امری بسیار حیاتی است. این ارزیابیها به وسیله تخصصهای روانپزشکی و ارائهدهندگان خدمات بهداشتی انجام میشود تا تشخیص دقیقی از وضعیت فرد حاصل شود و برنامه درمانی مناسبی برای کاهش تأثیرات منفی این اختلال تدوین گردد.
ملاک الف به عناصر و کارکردهای مرتبط با عقلانی بر اساس استدلال، حل مسئله، برنامهریزی، تفکر انتزاعی، قضاوت، یادگیری از آموزش و تجربه، و درک عملی اشاره دارد. این عناصر مهم شامل درک کلامی، حافظه فعال، استدلال ادراکی، استدلال کمّی، تفکر انتزاعی، و کارآمدی شناختی هستند. ارزیابی عملکرد عقلانی معمولاً از طریق آزمونهای هوش انجام میشود که باید به صورت فردی اجرا شده و به لحاظ روانسنجی معتبر، جامع، متناسب با فرهنگ و دقیق باشند.
اشخاص مبتلا به ناتوانی عقلانی نمراتی دارند که تقریباً دو انحراف استاندارد یا بیشتر زیر میانگین جمعیت قرار دارد، که معمولاً با اختلاف برای خطای ارزیابی همراه است (عموماً ۵ + نمره). به عنوان مثال، در یک آزمون با انحراف استاندارد ۱۴ و میانگین ۱۰۰، نمره ۷۵-۶۵ (۵ + ۷۰) را شامل میشود. برای تفسیر نتایج آزمون و ارزیابی عملکرد عقلانی، نیاز به استفاده از مهارتها و تخصصهای آموزش و قضاوت بالینی میباشد.
عواملی که ممکن است بر نتایج آزمون هوش تأثیر بگذارند، شامل تأثیرات تمرین و “اثر فلین” (یعنی، نتایج بسیار بالا به دلیل استفاده از استانداردهای آزمون قدیمی) میشوند. این تأثیرات میتوانند ناشی از استفاده از آزمونهای کوتاهمدت یا گروهی باشند؛ همچنین، نتایج ناهماهنگ آزمونهای فردی کوچک، ممکن است نتیجه کلی آزمون هوش را نقض کنند. برای اطمینان از اعتبار نتایج، ابزارهای ارزیابی باید با در نظر گرفتن پیشینه اجتماعی – فرهنگی فرد و زبان اصلی او، هنجاریابی شوند.
علاوه بر این، وجود همزمان اختلالاتی که بر روابط اجتماعی، زبان، یا کارکرد حرکتی و حسی اثر میگذارند، ممکن است نتایج آزمون را تحت تأثیر قرار دهد. به جای اتکا به نمرات هوشبهر به تنهایی، استفاده از آزمونهای نوروپسیکولوژیکی با نیمرخ شناختی خاص میتواند مفیدتر باشد.
این نوع آزمونگذاری میتواند زمینههای قدرت و ضعف نسبی فرد را شناسایی کند، که این تحلیل برای برنامهریزی تحصیلی و حرفهای اهمیت دارد. توجه به این جوانب جزئیاتی از توانمندیهای عقلانی فرد را برجسته میکند و کمک میکند تا برنامهها و مداخلهها بهطور دقیقتر به نیازهای او پاسخ دهند.
نمرات حاصل از آزمون هوش، تنها نمایانگر عملکرد مفهومی فرد هستند و از نظر ارزیابی توانایی در مواجهه با وظایف زندگی عملی و مهارت در اجرای وظایف عملی، کافی نیستند. به عنوان مثال، فردی که به نمره بالای ۷۰ در آزمون هوش دست پیدا کرده باشد، ممکن است در زمینههای قضاوت اجتماعی، فهم اجتماعی و دیگر حوزههای عملکرد انطباقی، با چالشهایی روبرو شود که باعث مشکلات جدی در انطباق اجتماعی شود. در نتیجه، عملکرد واقعی این فرد ممکن است با یک فرد دیگر با نمره هوش پایینتر مقایسه شود.
از این رو، برای تفسیر درست نتایج آزمونهای هوش، نیاز به انجام قضاوت بالینی داریم. این ارزیابی مستلزم بررسی دقیقتر عملکرد فرد در زندگی واقعی، به ویژه در زمینههای اجتماعی و تطابق با محیط اجتماعی و فردی است. با توجه به اینکه مفهوم هوش یک ویژگی چندگانه است، استنباطهای بهدستآمده از آزمون هوش برای درک عمیقتر مشکلات و نیازهای فرد نیازمند تحلیل متنوعی از عملکرد او در شرایط واقعی است.
کمبودها در عملکرد انطباقی (ملاک ب) به این اشاره دارد که چگونه فرد میتواند معیارهای جامعه را در زمینه استقلال شخصی و مسئولیت اجتماعی در مقایسه با افراد دیگری که سن و زمینه اجتماعی – فرهنگی مشابه دارند، به خوبی برآورده کند. عملکرد انطباقی، استدلال انطباقی را در سه زمینه شامل میشود: مفهومی، اجتماعی، و عملی.
همچنین پیشنهاد می شود به مقاله اختلال یادگیری خاص مراجعه فرمایید. زمینه مفهومی (تحصیلی) شامل مواردی مانند شایستگی در حافظه، زبان، روخوانی، نگارش، استدلال ریاضی، فراگیری دانش عملی، حل مسئله و قضاوت در موقعیتهای تازه را در بر میگیرد.
زمینه اجتماعی شامل مواردی چون آگاهی از افکار، احساسات و تجربیات دیگران؛ همدلی؛ مهارتهای ارتباط میان فردی؛ تواناییهای دوستی و قضاوت اجتماعی میباشد.
زمینه عملی شامل مواردی نظیر یادگیری و اداره کردن خود در موقعیتهای زندگی؛ مراقبت شخصی؛ مسئولیتهای شغلی؛ مدیریت پول؛ تفریح؛ مدیریت رفتار و سازماندهی تکالیف تحصیلی و شغلی را در بر میگیرد.
توانایی عقلانی، تحصیلات، انگیزش، جامعه پذیری، ویژگیهای شخصیت، فرصتهای شغلی، تجربه فرهنگی و وجود همزمان بیماریهای جسمانی عمومی یا اختلالات روانی، بر عملکرد انطباقی تأثیر میگذارند. بنابراین، درک دقیق از این عوامل و تأثیرات آنها بر عملکرد انطباقی، ارزیابی جامع و فهم عمیقتری از نیازها و چالشهای فردی در مسیر تطابق با محیط اجتماعی ایجاد میکند.
برای ارزیابی عملکرد انطباقی، از روشهای گوناگونی استفاده میشود که شامل ارزشیابی بالینی و آزمونهای فردی میشود. این ارزیابیها باید متناسب با فرهنگ فرد باشند و از لحاظ روانسنجی دقیق و قابل اعتماد باشند. آزمونهای استاندارد شده به همراه منابع اطلاعات خبره مانند والدین یا اعضای خانواده، معلمان، مشاوران، مراقبین و حتی خود فرد، در این ارزیابیها بهکار گرفته میشوند.
منابع دیگر اطلاعات نیز شامل ارزیابیهای تحصیلی، رشدی، پزشکی و بهداشت روانی میشوند. نمرات حاصل از آزمونهای استاندارد شده و منابع مصاحبه باید با استفاده از قضاوت بالینی به درستی تفسیر شوند. در صورتی که انجام آزمونهای استاندارد شده به دلیل عوامل مختلفی مانند اختلال حسی یا رفتار مشکلآفرین شدید مشکل یا غیر ممکن باشد، ممکن است تشخیص ناتوانی عقلانی نامشخص باقی بماند.
در برخی مواقع، ارزیابی عملکرد انطباقی در محیطهای کنترل شده مانند زندانها یا مراکز بازداشت دشوار باشد؛ بنابراین، در صورت امکان، بهتر است اطلاعات تأییدکنندهای که عملکرد فرد را در خارج از این محیطها نمایان میکند، بهدست آید. این اطلاعات تایید کننده به تعیین تصویر کامل تر و دقیقتری از عملکرد انطباقی فرد در شرایط واقعی زندگی او کمک میکند.
ملاک ب، زمانی که حداقل یک زمینه از عملکرد انطباقی – مفهومی، اجتماعی یا عملی – به اندازهای معیوب باشد که نیاز به کمک جاری حاصل از نظر متخصصان روانپزشکی و اجتماعی رخ دهد، برآورده میشود. این معیار اشاره دارد که فرد در یک یا چند موقعیت زندگی، از جمله محیط مدرسه، محل کار، خانه یا جامعه، نیاز به کمک و حمایت دائمی برای اجتناب از مشکلات در عملکرد معمول خود دارد.
برای ساختن ملاکهای تشخیصی ناتوانی عقلانی، کمبودها در عملکرد انطباقی باید به طور مستقیم با اختلالات عقلانی که در ملاک الف توضیح داده شد، ارتباط داشته باشند. به عبارت دیگر، علائم کمبودهای انطباقی باید به نحوی با علائم عقلانی که ملاک الف آنها را تعریف کرده است، هماستفاده باشند. ملاک ج، به شروع این کمبودها در طول دوره رشد اشاره دارد، که میتواند در طول دوران کودکی یا نوجوانی مشاهده شود و این موضوع نشاندهنده جلوگیری از توسعه عقلانی و انطباقی مطلوب در این دورانها است.
ویژگی های مرتبط با تشخیص اختلال عقلانی رشدی
ناتوانی عقلانی به عنوان یک بیماری ناهمگن با علل متعدد شناخته میشود که میتواند منجر به مشکلات متنوعی در زمینههای مختلف شود. این مشکلات ممکن است شامل ضعف در قضاوت اجتماعی، ارزیابی خطر، مدیریت شخصی در رفتارها، کنترل هیجانات، روابط میان فردی، و یا انگیزه در محیطهای مدرسه و کار باشند. عدم توانایی در مهارتهای ارتباطی ممکن است زمینهای را برای اظهار رفتارهای اختلالی یا پرخاشگرانه فراهم کند.
سادهلوحی یک ویژگی معمول است که شامل معصومیت در مواقع اجتماعی و تمایل به دنبالکردن هدایت از سوی دیگران میشود. این ویژگی ممکن است به دلیل سادهلوحی و ناآگاهی از مخاطرات، فرد را به کموسوسی و قابل ترغیب شدن توسط دیگران تبدیل کند. این مسئله ممکن است منجر به سوءاستفاده، کلاهبرداری، مشارکت در فعالیتهای جنایی غیرعمدی، اعتراف به اتهامات غلط و حتی خطرات جسمی و جنسی گردد. این ویژگیهای همراه میتوانند در مواقع جنایی، از جمله دادرسیهای نوع اتکینز که مجازات مرگ را در پی دارند، نقش مهمی ایفا کنند.
اشخاصی که با تشخیص ناتوانی عقلانی و همزمان داشتن اختلالات روانی مواجه هستند، به خطرات خودکشی معرض هستند. آنان ممکن است به افکار خودکشی مبتلا شوند، تلاش به اجرای خودکشی بپردازند و در نتیجه به طور جدی آسیب ببینند. به همین دلیل، بررسی افکار و شیوههای خودکشی در جریان فرآیند ارزیابی بسیار حائز اهمیت است. عدم شناخت آگاهانه از خطرات و ریسکهای مرتبط با خودکشی ممکن است منجر به افزایش احتمال جدی آسیبهای دستگاهی شود.
شیوع اختلال اختلال عقلانی رشدی
شیوع ناتوانی عقلانی در کل جمعیت تقریباً یک درصد است و این میزان بسته به گروه سنی مختلف تفاوتهایی دارد. به طور کلی، شیوع ناتوانی عقلانی شدید حدود ۶ در هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت است.
شکل گیری و روند اختلال عقلانی رشدی
ناتوانی عقلانی اغلب در طول دورههای رشد افراد آغاز میشود و شروع و شدت آن به عواملی مانند سن فرد و ویژگیهای توصیف کننده مرتبط با کژکاری مغز بستگی دارد. نقاط عطف حرکتی، زبانی، و اجتماعی که در دو سال اول زندگی متاظه میشوند، میتوانند در افرادی که به ناتوانی عقلانی شدیدتر مبتلا هستند، قابل تشخیص باشند. این در حالی است که در مواردی که ناتوانی عقلانی به شکل خفیف تا سن دبستانی ظاهر میشود و مشکلات یادگیری تحصیلی به وضوح مشخص میشوند، تشخیص این موضوع ممکن است دشوار باشد.
برای تأیید وضعیت، تمام ملاکها، از جمله ملاک ج که به شدت وابسته به سابقه و شرایط فعلی فرد است، باید توسط پیشینه پزشکی و ارزیابی بالینی جاری مورد بررسی قرار گیرند. در برخی موارد، برخی از کودکان زیر پنج سال که ممکن است در آینده به مراحل مختلف ناتوانی عقلانی برخورد کنند، ممکن است کمبودهایی داشته باشند که با ملاکهای کلی تأخیر در رشد تطابق دارند.
در مواردی که ناتوانی عقلانی با نشانگان ژنتیکی در ارتباط باشد، ممکن است نشانههای جسمانی خاصی (مانند نشانگان دان) نیز وجود داشته باشد. برخی از مجموعه نشانگان، به شدت به تیپهای رفتاری مرتبط با اختلالات ژنتیکی خاص اشاره دارند؛ به عنوان مثال، نشانگان لش-نیهان. در انواع اکتسابی ناتوانی عقلانی، ممکن است شروع آن ناگهانی باشد و پس از وقوع حوادثی نظیر مننژیت یا انسفالیت (التهاب مغز)، یا در اثر صدمه سر، که در طول دوره رشد رخ میدهد، اتفاق بیفتد. اگر ناتوانی عقلانی از از دست دادن مهارتهای شناختی ایجاد شده باشد که قبلاً اکتساب شده بودهاند، میتوان تشخیصات ناتوانی عقلانی و اختلالات عصبی-شناختی را در نظر گرفت.
اگرچه ناتوانی عقلانی عموماً پیشرفتپذیر نیست، اما در برخی از اختلالات ژنتیکی، مانند نشانگان رت، دورههای بدتر شدن و سپس تثبیت آن، و همچنین در برخی از اختلالات دیگر مانند نشانگان سن فیلیپو، پیشرفتپذیری ندارد و کارکرد عقلانی ممکن است بدتر شود.
این اختلال عمدتاً پس از اوایل کودکی ظاهر میشود و گرچه دایمی است، اما میزان شدت آن ممکن است با گذر زمان تغییر کند. این روند ممکن است تحت تأثیر بیماریهای جسمانی یا ژنتیکی اساسی و همچنین بیماریهایی که با آن همراه میشوند (مانند اختلالات شنوایی و بینایی، صرع) قرار گیرد. مداخلههای به موقع و مداوم میتوانند بهبود عملکرد انطباقی را در طول دوره کودکی و بزرگسالی ارتقاء دهند.
در برخی موارد، اعمال مداخلات مناسب میتواند بهبود قابل ملاحظهای در عملکرد عقلانی داشته باشد، بهطوری که تشخیص ناتوانی عقلانی ممکن است دیگر مناسب نباشد. به همین دلیل، رویکرد متداول این است که تشخیص ناتوانی عقلانی، تا زمانی که دوره مناسب مداخله ارائه شده باشد، به تاخیر افتد، به خصوص در ارزیابی کودکان و اطفال. برای افراد بزرگتر و بزرگسالان، ارائه کمکهای مناسب میتواند مشارکت کامل در تمام فعالیتهای روزانه را فراهم کند و عملکرد انطباقی را بهبود بخشد.
ارزیابیهای تشخیصی باید تعیین کنند که آیا بهبود در مهارتهای انطباقی حاصل از فراگیری مهارتهای جدید، پایدار و فراگیر هستند (که در این صورت تشخیص ناتوانی عقلانی ممکن است دیگر مناسب نباشد) یا اینکه بهبود وابسته به کمکها و مداخلات فعلی باشد (که در این صورت تشخیص ناتوانی عقلانی هنوز ممکن است مناسب باشد).
عوامل خطر و پیش آگهی اختلال عقلانی رشدی
اختلال عقلانی رشدی یک وضعیت پیچیده است که تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار میگیرد. عوامل خطر و پیش آگهی این اختلال میتوانند شامل ژنتیک، عوامل زیاد محیطی، و شرایط اجتماعی و فرهنگی باشند. اگر فردی در خانواده تاریخچهای از اختلالات عقلانی داشته باشد، احتمال ارثبری این اختلال افزایش مییابد. عوامل محیطی مانند تغذیه نامناسب یا عوامل زیانآور در دوران بارداری نیز ممکن است بر تشکیل اختلال عقلانی تأثیر بگذارند.
همچنین، شرایط اجتماعی نظیر نقد یا انزوا در محیط زندگی، کمبود منابع آموزشی، و تبعیض اجتماعی ممکن است به عنوان عوامل خطر باشند. از آنجا که شناخت و مداخلات زودهنگام میتوانند تأثیر بخشی بالاتری داشته باشند، پیشآگهی و شناخت این عوامل خطر از اهمیت ویژهای برخوردارند.
ژنتیکی و فیزیولوژیکی
علتهای اختلال عقلانی به گونههای متنوعی تقسیم میشوند، که از جمله آنها میتوان به عوامل شناسایی شده پیش از تولد اشاره کرد. این شامل تغییرات ژنتیکی مانند تغییرات در ساختار زنجیره DNA یا اختلافات در تعداد کپی ژنها، و اختلالات کروموزومی میشود. عواملی نظیر خطاهای فطری در فرآیند سوخت و ساز بدن، نقایص مغزی، بیماریهای مادری از جمله بیماریهای مربوط به جفت، و تأثیرات محیطی از جمله مصرف الکل، داروهای مصرفی، مواد سمی و تراتوژنها نیز در این زمینه اثرگذارند.
همچنین، رویدادهای مرتبط با زایمان نیز میتوانند عامل ایجاد بیماریهای مغزی نوزاد باشند. در علتهای پس از تولد نیز عواملی نظیر صدمه کم خونی موضعی به دلیل کمبود اکسیژن، آسیبهای مغزی ناشی از عفونتها، اختلالات میلینزایی، اختلالات صرعی و مواردی از قبیل محرومیت اجتماعی، مجموعه نشانگان سوخت و سازی سمی و مسمومیتها مانند سرب و جیوه به عنوان عوامل اصلی ذکر میشوند.
موضوعات تشخیصی مرتبط با فرهنگ
ناتوانی عقلانی به صورت یک واقعیت گسترده در تمام نژادها و فرهنگها رخ میدهد. حین انجام ارزیابی، لازم است که به ویژگیهای فرهنگی و تفاوتها در زبان، زمینه قومی و فرهنگی فرد توجه ویژهای شود. دانش و حساسیت به ابعاد فرهنگی متنوع میتواند در تفسیر صحیح نتایج ارزیابی تأثیرگذار باشد.
فهم بهتر از زمینه قومی و فرهنگی فرد، تجربیات آن و تأثیرات این عوامل بر عملکرد انطباقی او در جامعه و محیط فرهنگی خود از اهمیت بالایی برخوردار است. این رویکرد جامع، به افراد کمک میکند تا بهترین حمایت و مشاوره را در مسیر بهبود عملکرد و توسعه تواناییهای انطباقی خود در ساختارهای فرهنگی خاص خود بیابند.
موضوعات تشخیصی مرتبط با جنسیت
بطور کلی، احتمال دارد که مردان به میزان بیشتری نسبت به زنان به هر دو نوع خفیف (با نسبت میانگین مرد به زن ۶ به ۱) و شدید (با نسبت میانگین مرد به زن ۱ به ۲) ناتوانی عقلانی دچار شوند. این اختلاف در نسبتهای جنسیتی در گزارشهای تحقیقات مختلف قابل مشاهده است. ممکن است عوامل ژنتیکی مرتبط با جنسیت و آسیبپذیری بیشتر مردان نسبت به صدمات مغزی، برخی از این تفاوتهای جنسیتی را توجیه کنند.
شاخص های تشخیصی
ارزیابی جامع شامل بررسی توانایی عقلانی و عملکرد انطباقی، تحلیل سبب شناسیهای ژنتیکی و غیر ژنتیکی، ارزیابی بیماریهای جسمانی مرتبط نظیر فلج مغزی و اختلالهای صرعی، و بررسی اختلالات روانی، هیجانی، و رفتاری است.
این ارزیابی ممکن است عواملی نظیر سوابق پزشکی پیش از تولد و حین تولد، شجره نامه خانوادگی سه نسلی، معاینه جسمانی، ارزیابی ژنتیکی از جمله تحلیل نگاره کروموزومی و آزمایشهای بررسی مجموعه نشانگان ژنتیکی خاص، و سرند کردن متابولیک و ارزیابی تصویربرداری عصبی را در بر میگیرد.
تشخیص افتراقی اختلال عقلانی رشدی
تشخیص ناتوانی عقلانی باید در صورتی انجام گیرد که شاخصهای ملاک A – B – C برآورده شده باشند. همچنین، حین تشخیص ناتوانی عقلانی، باید از ارائه فرض بر اینکه این وضعیت به دلیل بیماری ژنتیکی یا جسمانی ایجاد شده است، پرهیز شود. در صورت وجود نشانگان ژنتیکی مرتبط با ناتوانی عقلانی، آنها باید به عنوان یک جزء از تشخیص همزمان ناتوانی عقلانی در نظر گرفته شوند و اهمیت لازم را در فرآیند تشخیص داشته باشند.
اختلالات عصبی – شناختی عمده و خفیف
ناتوانی عقلانی با عنوان یک اختلال عصبی – رشدی دستهبندی میشود و از اختلالات عصبی – شناختی که از دست دادن عملکرد شناختی بهعنوان ویژگی اصلی خود نشان میدهند، متمایز است. اختلال عصبی – شناختی میتواند با ناتوانی عقلانی همراه باشد، بهعنوان مثال، در مواردی که فرد مبتلا به نشانگان دان به عنوان یک اختلال عصبی – شناختی با بیماری آلزایمر همراه شود یا زمانی که شخص ناتوان عقلانی پس از یک صدمه مغزی، توانایی شناختی خود را از دست دهد. در این حالتها، هر دو تشخیص ناتوانی عقلانی و اختلال عصبی – شناختی قابل اعمال هستند.
اختلالات ارتباط و اختلال یادگیری خاص
این اختلالات عصبی – رشدی، بهطور خاص بر روی زمینههای ارتباط و یادگیری تأثیر میگذارند و کمبودهایی را در زمینه رفتار عقلانی و انطباقی نشان نمیدهند. ممکن است این اختلالات به همراه ناتوانی عقلانی رخ دهند. در صورتی که تمام معیارهای ناتوانی عقلانی و اختلال در ارتباط یا اختلال یادگیری خاص برآورده شده باشند، هر دو تشخیص ممکن است اعمال گردند.
اختلال طیف اوتیسم
ناتوانی عقلانی در افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم به شدت پراکنده است. کمبودهای اجتماعی، ارتباطی و رفتاری که به طور ذاتی در افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم وجود دارد، میتواند فرایند ارزیابی توانایی عقلانی را پیچیده کند. این ممکن است باعث شود تا درک و پیگیری از روشهای آزمون به چالش کشیده شود. ارزیابی دقیق عملکرد عقلانی در افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم بسیار ضروری است و باید بهطور دورهای در طول رشد فرد مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا نمرات آزمون هوش در افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، بهویژه در دوران کودکی، ممکن است ناپایدار باشند.
همزمانی اختلالات
وقوع همزمان بیماریهای روانی، عصبی-رشدی و جسمانی در افراد مبتلا به ناتوانی عقلانی امری رایج است، بهگونهای که میزان بروز برخی از بیماریها (مانند اختلالات روانی، فلج مغزی و صرع) سه یا چهار برابر بیشتر از کل جمعیت است. پیشآگهی و نتایج تشخیصهایی که همزمان با یکدیگر رخ میدهند، ممکن است تحت تأثیر وجود ناتوانی عقلانی قرار گیرند.
روشهای ارزیابی ممکن است به دلیل اختلالات مرتبط، از جمله اختلالات ارتباطی، اختلال طیف اوتیسم و اختلالات حرکتی، حسی یا اختلالات دیگر، نیاز به تنظیمات خاص داشته باشند. برای شناسایی نشانهها مانند تحریکپذیری، ناپیوستگی خلقی، پرخاشگری، مشکلات تغذیه و بیخوابی، و برای ارزیابی عملکرد انطباقی در مواقع اجتماعی مختلف، استفاده از منابع مطلع بسیار ضروری است.
اختلالات روانی و عصبی-رشدی که اغلب همراه با یکدیگر رخ میدهند، شامل اختلال توجه/بیشفعالی، اختلالات افسردگی و دوقطبی، اختلالات اضطرابی، اختلال طیف اوتیسم، و اختلال حرکت قالبی (با یا بدون رفتار آسیبرسان به خود)، همچنین اختلالات کنترل تکانه و اختلال عصبی-شناختی اصلی هستند. اختلال افسردگی میتواند در تمام دامنه شدت ناتوانی عقلانی ظاهر شود.
شناسایی رفتار آسیبرسان به خود نیاز به تشخیص فوری دارد و ممکن است تشخیص جداگانه اختلال حرکت قالبی را توجیه کند. افراد مبتلا به ناتوانی عقلانی، به ویژه کسانی که شدت بیشتری دارند، ممکن است با پرخاشگری و رفتارهای اخلالگر، از جمله صدمهزدن به دیگران یا تخریب اموال، مواجه شوند.
ارتباط با طبقه بندی های دیگر
اصطلاح “اختلالات عقلانی رشدی” در 11-ICD به اختلالاتی اشاره دارد که در اوایل دوره رشد، عملکرد مغزی را تحت تأثیر قرار میدهند. این اختلالات در 11-ICD به نام “فرانشانگانی” شناخته میشوند که در طول رشد ظاهر میشوند و شباهتهایی به زوال عقل یا اختلال عصبی-شناختی در اواخر زندگی دارند. در 11-ICD، این اختلالات به چهار نوع فرعی تقسیم میشوند: خفیف، متوسط، شدید، و عمیق.
درمان اختلال عقلانی رشدی
درمان اختلال عقلانی رشدی یا ناتوانی عقلانی معمولاً به عنوان یک چالش چندبُعدی در نظر گرفته میشود و نیاز به تعامل بین تیمهای مختلف حرفهای دارد. توجه به نیازها و شرایط خاص هر فرد مبتلا به این اختلال بسیار مهم است. در ادامه، برخی از راهکارها و رویکردهای معمول در درمان اختلال عقلانی رشدی یا ناتوانی عقلانی آورده شده است:
1. آموزش:
آموزش مهارتهای زندگی: آموزش مهارتهای روزمره مانند مهارتهای اجتماعی، خودمراقبتی، و مهارتهای تحصیلی میتواند به افراد کمک کند تا در محیطهای مختلف بهتر کنار بیایند.
2. پشتیبانی اجتماعی:
تعامل با خانواده و جامعه: همکاری با خانواده و جامعه به منظور ایجاد حمایت اجتماعی و ایجاد فرصتهای اجتماعی برای افراد با ناتوانی عقلانی مهم است.
3. توانمندسازی اجتماعی:
توانمندسازی افراد: تمرکز بر توانمندیها و نقاط قوت افراد با ناتوانی عقلانی، به جای تمرکز بر نقاط ضعف، میتواند افراد را بهبود بخشد.
4. پیشرفت تحصیلی:
برنامههای آموزشی تخصصی: ارائه برنامههای آموزشی با تأکید بر نیازهای آموزشی خاص افراد مبتلا به این اختلال میتواند به ترقی تحصیلی کمک کند.
5. تداخل درمانی:
تداخلهای توانمندسازی و ترکیبی: استفاده از تداخلهای توانمندسازی و ترکیبی، از جمله ترکیب تراپی های شناختی-رفتاری، فیزیوتراپی، و توانبخشی، ممکن است اثربخش باشد.
6. پشتیبانی پزشکی:
مشاوره و درمان پزشکی: پزشکان، روانشناسان، و تخصصیهای سلامت میتوانند در ارائه خدمات درمانی و مشاوره به افراد با ناتوانی عقلانی نقش مهمی داشته باشند.
7. برنامهریزی فردی:
برنامهریزی درمانی فردی: ارائه برنامههای درمانی فردی با توجه به نیازها و تواناییهای هر فرد میتواند به بهبود عملکرد آنها کمک کند.
در هر صورت، به عنوان یک راهنما، نیاز به ارائه برنامه درمانی سفارشی با توجه به نیازها و ویژگیهای هر فرد مبتلا به ناتوانی عقلانی بسیار مهم است. همچنین، هماهنگی مستمر و تعامل میان تیمهای حرفهای و خانواده نقش حیاتی در فرآیند درمان دارد.
نتیجه گیری
اختلال عقلانی رشدی یا ناتوانی عقلانی به یک واقعیت جامعهای است که نیاز به توجه و حمایت جامعه و حکومت دارد. نتایج تحقیقات و مفاهیم جدید در زمینه تربیت و درمان این افراد نشان میدهد که با ارتقاء آگاهی، ایجاد فرهنگ تحمل و همدلی، ایجاد بسترهای تحصیلی و شغلی مناسب، و تقویت شبکه حمایت اجتماعی، میتوان بهبود چشمگیری در عملکرد و کیفیت زندگی افراد مبتلا به این اختلال را داشت.
در این راستا، تأکید بر اندیشه مثبت و توانمندسازی این افراد به عنوان اعضای فعال و مفید جامعه، میتواند تأثیرات مثبت و دائمی را به همراه داشته باشد. این نتایج نشان میدهد که با دیدگاه باز و تعامل جامعه، میتوان این افراد را به عنوان یک بخش بیقید و شرط و مهم از تنوع جامعه مورد توجه قرار داد و زندگی آنان را بهبود بخشید.