لیبرترینیسم: مسئولیت و مرزهای نظام اجتماعی

لیبرترینیسم: آزادی، مسئولیت و مرزهای نظام اجتماعی

لیبرترینیسم یکی از اصول مهم و برجسته در زمینه‌ی فلسفی، به بررسی مسئله اراده آزاد و تعیین‌گرایی می‌پردازد و در دامنه‌ی گسترده‌تری، به مفاهیم متافیزیکی نیز مرتبط می‌شود. طرفداران آزادی، همراه با دیگر تفکرات ناسازگار، به عدم تطابق منطقی اراده آزاد با دنیای تعیین‌شده می‌پردازند. آنها با اعتقاد به این مفهوم، معتقدند که تنها با حذف تعیین‌گرایی، امکان وجود اراده آزاد فراهم می‌شود. در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در رابطه با لیبرترینیسم را در اختیار شما افراد علاقه مند به فلسفه و مفهوم آزادی قرار دهیم.

لیبرترینیسم چیست؟

اگر چه برآیندی که معتقده به تطابق منطقی میان اراده آزاد و تعیین‌گرایی است، بیشترین تأیید را در بین فلاسفه پیدا کرده است، اما اندیشمندان زیادی به بحث درباره لیبرترینیسم پرداخته‌اند. نمونه‌هایی از این اندیشمندان عبارتند از وان‌اینواگن، رابرت کین، رابرت نوزیک، کارل گینت، مک‌کان، هری فرانکفورت، آلفرد مل، رودریک چیشلم، دانیل دنت، تیموتی اوکانر، درک پربوم و گالن استراوسون.

اصطلاح “لیبرترینیسم” در زمینه متافیزیکی و فلسفی به وسیلهٔ اندیشمندان عصر روشنگری ابتدا به کار گرفته شد. این اصطلاح به افرادی اشاره دارد که اعتقاد به وجود اراده آزاد دارند، اما با تعیین‌گرایی مخالفت می‌کنند. اولین نمونه مکتوب در این زمینه یک مباحثه با عنوان “اراده آزاد و تعارض آن با دیدگاه ضرورت‌گرایی (تعیین‌گرایی)” است که در سال ۱۷۸۹ توسط ویلیام بالشام نگاشته شد. این مباحثه‌ها و مقایسه‌ها بین دیدگاه‌ها و نظریات فلاسفه و اندیشمندانی که از تعیین‌گرایی حمایت می‌کردند و آنهایی که به لیبرترینیسم پایبند بودند، تا اوایل قرن نوزدهم ادامه داشته است.

نگاه کلی به لیبرترینیسم

پیشنهاد می شود به مقاله نفس گرایی مراجعه فرمایید. لیبرترینیسم به عنوان یک جریان فلسفی، در دسته‌بندی ناسازگار گرایی قرار دارد. آزادی‌گرایان در این دیدگاه به اراده آزاد اعتقاد دارند، به این معنی که یک فرد در شرایط مشخص، قادر به انجام اقدامات مختلف است. این دیدگاه به ضرورت پذیرش این اصل متکی است که هیچ چیزی در جهان واقعی تعیین شده و قطعی نباشد. به عبارت دیگر، لیبرترین‌ها معتقدند که وجود تعیین‌گرهای مطلق و قطعی در زمینه اعمال فردی وجود ندارد و افراد توانایی انتخاب و اقدامات مستقل را دارند.

نظریه‌های لیبرترینیسم را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: نظریه‌های غیرفیزیکی و نظریه‌های فیزیکی یا مبتنی بر طبیعت. در نظریه‌های غیرفیزیکی، یک ذهن غیر مادی وجود دارد که قدرتی برتر از علیت‌های فیزیکی دارد و قادر است آن‌ها را تغییر دهد. این نظریه به این معنا است که همه رویدادهای فیزیکی که به عملکرد و اقدامات افراد منجر می‌شوند، توسط تفسیر و توضیح‌های فیزیکی کامل نمی‌شوند. این دیدگاه تمایلی به نظریه دوگانگی ذهن و بدن در فلسفه دارد.

طبق نظریه دوگانگی ذهن و بدن، جهان تنها از جنبه فیزیکی تشکیل نشده، بلکه بخشی از ابرفیزیک نیز دارد که در فرآیندهای تصمیم‌گیری و ارادی دخالت دارد. این بخش غیرمادی، که برتری بر علیت‌های فیزیکی دارد و می‌تواند آن‌ها را تغییر دهد، در حوزهٔ الهیات به طور کلی به آن “روح” نیز اشاره می‌شود. این نگرش نزدیکی به اصول نظریه دوگانگی ذهن و بدن دارد و در تفسیر ارتباط بین فرآیندهای ذهنی و تصمیم‌گیری بازتاب می‌یابد.

نظر هری فرانکفورت در مورد لیبرترینیسم

برای توجیه و تبیین مفهوم لیبرترینیسم، ایجاب می‌شود که عدم تعیین‌گرایی در دستور کار قرار گیرد. در واقع، تعیین‌گرایی فیزیکی نظریه‌ای است که ادعا می‌کند فقط یک مسیر مشخص از آینده قابل اتفاق است و این اصول با اصول لیبرترینیسم در تضادند. برخی از رویکردهای توضیح لیبرترینیسم، معتقدند که ذهن به عنوان یک واقعیت غیر مادی که برتری بر علیت‌های مادی جهان دارد، در ارتباط با تمام جنبه‌های هستی، از پدیده‌های دارای ادراک تا پدیده‌های بی‌ادراک، دخالت دارد.

در عوض، رویکردهای دیگر از توضیح لیبرترینیسم، لزومی در پذیرش اراده آزاد به عنوان پایه‌ای از هستی جهان نمی‌بینند. به جای آن، آنها وجود رویدادهای تصادفی معمولی در جهان را کافی می‌دانند. این دیدگاه به خصوص توسط فیلسوف رابرت کین ارائه شده است.

با این توضیحات، تفسیر و بیان لیبرترینیسم به چالش‌ها و اختلافات فلسفی مرتبط با مفاهیمی مانند تعیین‌گرایی و اراده آزاد پرداخته و اشکال‌گونه‌های مختلفی را برای تبیین این دیدگاه ارائه می‌دهد.

اگرچه در زمانی که سی. اس. لویس کتاب “معجزه‌ها” را نگاشت، دانش در مورد مکانیک کوانتوم و عدم تعین‌گرایی فیزیکی در مراحل ابتدایی خود را می‌گذراندند، اما وی این امکان منطقی را ارائه داد که اگر اثبات می‌شد که جهان فیزیکی از نظر تعیین نشدنی است، آنگاه امکان وجود یک مفهوم قدیمی و سنتی در سیستم‌های بسته به وجود می‌آمد.

در این دیدگاه، یک “رویداد فیزیکی ممکن یا ناممکن دارای تبیین علمی” به صورت فلسفی می‌توانست به عنوان یک “پدیده غیر فیزیکی که بر روی واقعیت فیزیکی تأثیر می‌گذارد” تفسیر شود. (در نظر داشته باشید که از دیدگاه فیزیکالیست‌ها، پدیده‌های غیر فیزیکی باید مستقل از موجودات با ادراک یا فرآیندهای ذهنی آنها باشند.) این نقطه نظر با توجه به شرح داده‌شده، نشان‌دهنده تأملات لویس درباره معنای ممکنی اتفاقات غیر فیزیکی در یک زمینه‌ای که به نظر می‌آید با تعیین‌گرایی فیزیکی تناقض داشته باشد، می‌باشد.

رابرت نوزیک

رابرت نوزیک به عنوان یک فیلسوف، یک تئوری نامتعین درباره اراده آزاد ارائه کرده است که در آن شخصیت هر فرد در طول زندگی‌اش به صورت نامعین و تعیین نشده توسط خود فرد شکل می‌پذیرد. این تئوری بر مبنای این اصل قرار دارد که انسان‌ها به عنوان اشخاصی که دارای خودآگاهی هستند، دلایلی با اهمیت‌های مختلف برای انجام اقدامات خود ارائه می‌دهند.

این دلایل و اهمیت‌های متفاوتی که به آن‌ها نسبت داده می‌شود، هویت فردی را شکل می‌دهند. این هویت در طی زمان شکل گرفته و تکامل می‌یابد و ابعاد مختلفی با سطوح مختلف برجستگی را دربرمی‌گیرد. این ابعاد و اهمیت‌ها که به وسیلهٔ خود فرد شکل می‌گیرند، به‌عنوان منش و شخصیت فرد شناخته می‌شوند. در این مفهوم، تئوری نوزیک به مفهومی توضیحی و پویا درباره پیچیدگی و تغییر پذیری هویت انسانی اشاره می‌کند.

همچنین پیشنهاد می شود به مقاله دوگانه انگاری مراجعه فرمایید. در هر زمانی که یک عمل انجام می‌شود، دلایل انجام آن عمل براساس شخصیت و منش فرد، ارزیابی و وزن‌دهی می‌شوند، و سپس عملی که دارای بیشترین وزن است، انتخاب و اجرا می‌شود. این انتخاب ممکن است به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه انجام شود. هنگامی که یک فرد در حال تصمیم‌گیری است، دلایل مختلفی بدون تخصیص اهمیت ثابت و مشخص (با توجه به ابعاد شخصیتی و منش او) در ذهن دارد و در این فرآیند، در یک وضعیت برتری قرار دارد که ارتباط مستقیم با وزن‌ها دارد.

فرآیند تصمیم‌گیری به عنوان یک فرآیند پویا، باعث کاهش این وضعیت برتری می‌شود تا به جایی برسد که فرد به شرایطی دست پیدا کند که منجر به انتخاب و انجام یک عمل می‌شود. در اینجا، عوامل نقش مهمی در تعیین سمت و جهت تصمیم‌گیری ایفا می‌کنند و فرد تا زمان تصمیم‌گیری نهایی به تفکر و بررسی عمیق‌تر پرداخته تا به نهایت به یک تصمیم برسد.

رابرت کین

کین به عنوان یکی از فلاسفه برجسته معاصر در زمینه اراده آزاد به شمار می‌آید. در حمایت از آن چیزی که در زمینه فلسفه به نام “اختیار آزادی‌گرایانه” شناخته می‌شود، کین به دو دلیل دفاع می‌کند. ابتدا او تأکید می‌کند که (۱) وجود انواع مختلفی از انتخاب‌ها (یا قدرت عامل‌ها برای انجام اقدامات مختلف) شرطی ضروری برای انجام اعمال به صورت آزاد دارد. ثانیاً (۲) تعین‌گرایی با وجود انواع مختلف از انتخاب‌ها سازگار نمی‌باشد، به این معنا که این دیدگاه از تعین‌گرایی مانع از اجرای انتخاب‌های متعدد و مختلف می‌شود.

اهمیت این نکته ضروری است که دیدگاه کین به هیچ وجه تنها به حمایت از تنوع انتخاب‌ها محدود نمی‌شود. در عوض، او تأکید می‌کند که وجود انتخاب‌های واقعی و قابل اجرا نه تنها یک شرط ضروری برای اراده آزاد است، بلکه جایگزین‌ها باید در جهت پذیرش مسئولیت‌پذیری فرد نیز مطرح شوند.

به عبارت دیگر، امکان واقعی برگزینی بین انتخاب‌ها تنها شرط ضروری بوده و از کافی برای اثبات وجود اراده آزاد معتبر نمی‌باشد. به عنوان مثال، فرض کنید در یک موقعیت مختلف، انواع مختلفی از انتخاب‌ها وجود داشته باشند، اما هر کدام به طور تصادفی اتفاق بیفتند و انتخاب نهایی فرد به تصادف براساس این انتخاب‌ها انجام شود.

به نظر کین، “مسوولیت‌پذیری غایی” شامل این است که عامل، خالق و پشتیبان نهایی اهداف و نیت‌های خود باشد و در واقع از اهداف و نیت‌هایی که از دست کنترل فرد بیرون نیفتاده باشد، کنترل نداشته باشد. در تعریف کین، این مفهوم از مسوولیت‌پذیری بیانگر این است که فرد مسئولیت کامل بر انتخاب‌ها و اقدامات خود دارد و هیچ تأثیری از خارجی‌ها بر روی این انتخاب‌ها ندارد.

یک فرد دارای “مسئولیت غایی” درباره وقوع یک وضعیت یا رویداد مشخص (E) است، اگر وقوع این وضعیت یا رویداد نیازمند اقدام یا مشارکت فرد به نحوی باشد که به صورت شخصی از او وابسته باشد. به عبارت دیگر، فرد می‌تواند از اقدامات یا مشارکت‌هایی که در وقوع E تأثیرگذار باشند، به‌صورت مستقیم و شخصی مسئولیت بپذیرد. همچنین، اگر برای رویداد یا وضعیت X (که Y یک شرط، عامل یا علت برای رخ دادن X است) فرد شخصاً مسئول باشد، به صورت طبیعی نیز مسئولیت Y (عامل یا علت برای X) به او تعلق خواهد گرفت.

این اصول به معنای ارتباط مستقیم مسئولیت‌های فرد با عملکرد و وقوع وقایع مشخص در دستور کار است. به عبارت دیگر، فرد در صورتی مسئولیت غایی دارد که تأثیر مستقیم و شخصی از او بر رخ دادن وقوع یا رویداد مشخص اثبات شده باشد، و اگر او مسئولیت یک وقوع مشخص دارد، پس مسئولیت عوامل مرتبط با آن وقوع نیز به وی تعلق دارد.

به‌اختصار، یک عامل باید به اندازه‌ای مسئولیت‌پذیر باشد که در مواردی که دلایل کافی (شرط، علت یا انگیزه) برای رویداد یا وقوع یک عمل معین وجود دارد، این مسئولیت را پذیرد.

با توجه به دیدگاه کین، شرایطی که امکان ایجاد آفرینش‌های ذاتاً نامعین را فراهم می‌کنند، لحظات تردید و دودلی هستند که در آن‌ها افراد با ناسازگاری خواسته‌هایشان مواجه می‌شوند. او اعمالی که در این لحظات رخ می‌دهند، را به عنوان “اعمال خود شکل‌یافته” (Self-Forming Actions یا SFA ها) تعبیر می‌کند.

بدیهی است که در مسوولیت‌پذیری غایی، لزوماً همه تصمیماتی که ما می‌گیریم باید نامعین باشند یا ما بتوانیم جایگزینی برای آن‌ها انجام دهیم؛ بلکه تنها تصمیمات و اعمالی که به عنوان SFAها شناخته می‌شوند، نامعین هستند. این SFA ها تأثیر گذاری زیادی بر شخصیت و سرشت ما داشته و از تصمیمات و دلایل اعمال آینده ما خبر می‌دهند.

اگر فردی امکان اتخاذ تصمیماتی شخصیت‌ساز (انجام SFA ها) را داشته باشد، در خصوص اعمال آینده‌ای که نتیجه شخصیتش می‌باشند، باید به اندازه‌ای مسئولیت داشته باشد. به عبارت دیگر، او مسئولیت انتخاب‌ها و اعمالی که نتیجه ویژگی‌های شخصیتی‌اش هستند را باید پذیرفته و تحمل کند.

انتقادها

رودولف کلارک اعتراض دارد و نسبت به تعریف کین از اراده آزاد دیدگاه متفاوتی دارد. او معتقد است که این تعریف که توسط کین ارائه شده، واقعیت‌بخش آزادی‌گرایانه نیست، بلکه بیشتر به سازگارگرایی پایبند است. کلارک ادعا می‌کند که هرچند پیامدهای یک SFA نامعلوم است، اما تاریخچه‌ی فرد تا زمان انجام عمل می‌تواند تعیین کننده‌ای برای رخ دادن یک SFA باشد. این طور که به نظر می‌رسد، در این دیدگاه، انجام یک SFA به نوعی به عنوان یک پیش‌بینی ممکن است.

اگر چه به نظر می‌رسد که این نگاه ممکن است شباهتی به فرآیند تصادفی داشته باشد، اما با این وجود ایده این است که وقوع یک SFA در طی تاریخچه فرد قبل از انجام آن قابل پیش‌بینی است. این نوع پیش‌بینی نیز باعث می‌شود که زندگی فرد به نوعی متعین و پیش‌بینی‌پذیر باشد. کلارک با این ادعا می‌آید که این نوع آزادی به ندرت با آزادی‌هایی که معمولاً سازگارگرایان به عنوان مثال در استدلال‌هایی نظیر “اعمال ما مشخص هستند اما چون با تمایل‌های ما هماهنگ هستند، بنابراین آزادند”، مطابقت دارد.

کین به این اهمیت پیش می‌روند که تفاوت بین عدم تعین‌گرایی (indeterminism) علی (causal) و سازگارگرایی، در وجود “کنترل غایی” نهفته است. این کنترل، نوعی کنترلی است که توسط عوامل به وجود آورده می‌شود. این نوع کنترل، برای هر عامل به صورت خاص تعریف شده است و تعیین می‌کند که کدام گزینه از انتخاب‌ها یا اعمال ممکن، باید به واقعیت درآید.

در واقع، مفهوم “مسوولیت‌پذیری غایی” به معنای اطمینان از این است که اعمال یک فرد به تفصیل و قطعاً پیش از تولد او مشخص نیستند. این بیان می‌کند که آزادی انسان از تحت‌الشعاع قرارگرفتن در قالب مشخصی است و انتخاب‌هایش از تأثیرات اجباری خاصی در خارج از کنترل او نمی‌آیند. به عبارت دیگر، او معتقد است که تعیین‌گرایی (determinism) مطلق در تصمیمات و اعمال فرد نیست و انسان‌ها با توجه به ظرفیت خود می‌توانند تصمیماتی بگیرند که پیش‌بینی نشده باشند.

گالن استراوسون باور دارد که یک حس بنیادی وجود دارد که با این حساب، اراده آزاد برای همه غیرممکن است، بدون توجه به اینکه تعین‌گرایی درست باشد یا نه. او در استدلال خود، که آن را “استدلال پایه” می‌نامد، سعی دارد نشان دهد که هیچ فردی به طور مسئولانه به اعمالش در قالب اخلاقی مسئولیت ندارد. در نتیجه، اراده آزاد برای هیچ فردی به شکلی که ما در نظر داریم، وجود ندارد. استدلال پایه به صورت ساده‌تر به این صورت بیان می‌شود:

ما آنچه را که در یک وضعیت خاص انجام می‌دهیم، انجام می‌دهیم؛ زیرا هر آنچه که هستیم، ما هستیم.

برای اینکه در قبال اعمالمان مسئولیت غایی داشته باشیم، باید در قبال آنچه که هستیم، مسئولیت داشته باشیم (حداقل در مورد بخش‌های مهم و حیاتی ذهن خود).

اما ما نمی‌توانیم در قبال آنچه که هستیم مسئولیت غایی داشته باشیم؛ زیرا به موجب مورد ۱، ما همان چیزی هستیم که هستیم و نمی‌توانیم بر آن دلیلی ارائه دهیم.

بنابراین، ما نمی‌توانیم در قبال اعمالمان مسئولیت غایی داشته باشیم.

دنیل دنت در کتاب خود “Freedom Evolves”، در دفاع از سازگارگرایی، یک فصل را به نقد نظریه کین اختصاص می‌دهد. وی در این فصل، به شکلی که استراوسن را انتقاد می‌کند، نشان می‌دهد که اراده آزاد براساس رویدادهای خاص و کمیاب (SFA ها) از دیدگاه کین است. او تاکید می‌کند که نمی‌توان تضمین کرد که اینگونه رویدادها در زندگی فردی رخ می‌دهند و اگر رخ ندادند، مطابق نظریه کین، فرد اراده آزاد نخواهد داشت. دنت همچنین یک فرد معمولی مانند بقیه افراد است.

هری فرانکفورت

در سال ۱۹۶۹، هری فرانکفورت مثال‌هایی به نام “مثال‌های نقض فرانکفورت” یا “مثال‌های سبک فرانکفورتی” ارائه داد. این مثال‌ها به عنوان نقضی از قاعده امکان‌های جایگزین (Principle of Alternative Possibilities یا PAP) شناخته می‌شوند. اصل امکان‌های جایگزین به این مفهوم است که یک فرد فقط زمانی مسئول اخلاقی یک عمل است که انتخاب داشته باشد و بتواند یک عمل دیگر را انجام دهد (به عبارت دیگر، اگر امکان‌های جایگزینی وجود داشته باشد).

مثال‌های نقض فرانکفورت به منظور ارائه مواردی به وسیلهٔ‌ آن که حتی اگر یک شخص امکان انتخاب داشته باشد، اما به دلیل تداخلی در سطح مغزی و ذهنی، واقعاً انتخاب خود را انجام ندهد و به سمت عملی که به طور خودکار توسط دیگران یا مکانیزم‌های غیرارادی انجام می‌شود متمایل شود. این مثال‌ها نشان می‌دهند که اگرچه شخص فرصت انتخاب دارد، اما به دلیل عواملی مثل تداخل‌های مغزی، تصمیم خود را انجام نمی‌دهد. این نقض نشان می‌دهد که امکان‌های جایگزین وجود دارد، اما شخص همچنان مسئول اخلاقی به حساب می‌آید، حتی اگر این امکان‌ها توسط شخص استفاده نشوند.

قاعده امکان های جایگزین

قاعده امکان‌های جایگزین یکی از اصول کلیدی در زمینه مناقشه مسوولیت‌پذیری اخلاقی و تعین‌گرایی علی‌الخصوص، تعین‌گرایی علی، است. این قاعده بیان می‌کند که یک عامل مسئولیت اخلاقی در قبال یک عمل دارد، در صورتی که دارای اراده آزاد باشد. به عبارت دیگر، اگر امکان جایگزینی برای انجام عمل وجود داشته باشد و فرد توانایی انتخاب دارد، او به عنوان یک مسئول اخلاقی در قبال انجام یا نادرستی آن عمل شناخته می‌شود.

در قالب این استدلال، به دو نکته اصلی توجه می‌شود: ابتدا این که اگر شخص دارای اراده آزاد باشد، می‌تواند بین انتخاب‌های مختلفی که در اختیار دارد، انتخاب کند. ثانیاً، اگر افراد به طور طبیعی می‌توانند از انتخاب‌های مختلف استفاده کنند، به طور اساسی تعیین‌گرایی علی (اعتقاد به تعیین واقعی و یکنواخت تمامی رویدادها و اعمال) مورد انتقاد قرار می‌گیرد.

به هر حال، مدافعان سازگاری مسئولیت اخلاقی و تعین‌گرایی، از جمله آلفرد آیر و والتر ترنس استیس، تلاش می‌کنند تا بند دوم این استدلال را رد کنند. آنها به این اعتقاد می‌پردازند که می‌توان به‌طور طبیعی در مورد اراده آزاد برای انجام عملی دیگری تصمیم‌گیری کرد، حتی اگر تعیین‌گرایی علی درست باشد. این تفسیر، امکان انجام اعمال آزاد را از دست داده نمی‌دهد، حتی اگر ما تعیین‌گرایی علی را به عنوان یک واقعیت پذیرفته باشیم.

ایرادات فرانکفورت

با توجه به تعریف قاعده امکان‌های جایگزین، وضعیت مسئولیت اخلاقی یک فرد در مواجهه با عملی که انجام داده است، به نحوی مشخص می‌شود که اگر او قادر به انجام یک عمل دیگری نیز بوده باشد، در آن صورت به عنوان یک فرد مسئول شناخته می‌شود.

دیدگاه رابرت نوزیک راجع به لیبرترینیسم

هرچند، هری فرانکفورت به نتیجه می‌رسد که اگر یک فرد قادر به انجام یک عمل دیگر باشد، اما این امکان واقعیتاً انجام نشود (به دلیل عوامل مختلف)، در آن صورت او به طور واقعی مسئولیت اخلاقی برای انتخاب انجام دادن یک عمل نخواهد داشت.

همچنین پیشنهاد می شود به مقاله فایده گرایی مراجعه نمایید. فرانکفورت این ایده را دارد که توانایی ما برای انجام یک عمل دیگر، ممکن است تا حدودی مفهومی باشد و معمولاً به معنای این نیست که ما در واقع این کار را انجام خواهیم داد. او معتقد است که وجود توانایی نظری برای انجام عمل دیگر، به تنهایی کافی نیست و باید این توانایی به عملی تبدیل شود تا ما مسئولیت اخلاقی داشته باشیم. به عبارت دیگر، توانایی نظری ما در انجام یک عمل دیگر، برای ما مسئولیت اخلاقی ایجاد نمی‌کند مگر این که این توانایی به تحولات عملی واقعی منتهی شود.

فرانکفورت به این تفکر می‌رسد که توانایی انجام عمل دیگر و واقعیت انجام آن دو مفهوم جداگانه‌ای هستند و از هم مستقل می‌توانند باشند. به عبارت دیگر، فرض بر این است که ما ممکن است به طور تئوری بتوانیم انجام یک عمل دیگر را در نظر بگیریم، اما این به معنای این نیست که واقعاً می‌توانیم آن را انجام دهیم. از این رو، مسئولیت اخلاقی در قالب قاعده امکان‌های جایگزین به واقعیت انجام یک عمل دیگر وابسته است، نه تنها به توانایی نظری برای انجام آن.

مثال‌های ارائه شده توسط فرانکفورت در واقع یک راه کاملاً متفاوت برای دفاع از سازگارگرایی با استفاده از انکار بند یک اصل امکان‌های جایگزین فراهم می‌آورند. این مثال‌ها اهمیت زیادی دارند، زیرا این امکان را ارائه می‌دهند که چگونه مسئولیت اخلاقی در دستور کار قرار گیرد، حتی اگر فرد به طور واقعی توانایی انجام یک عمل دیگر را نداشته باشد.

از این منظر، سازگارگرایی با تعین‌گرایی در واقع با اصل امکان‌های جایگزین سازگار است. در این دیدگاه، برای ایجاد مسئولیت اخلاقی، به آزادی انجام یک عمل دیگر نیاز نیست (که این نیاز در اصل امکان‌های جایگزین مطرح می‌شود)، بلکه به توانایی انجام آن عمل دیگر در دستور کار افراد نیاز داریم.

مثال‌های ارائه شده توسط فرانکفورت به نتایجی منجر می‌شوند که فردی در آنها به طور جوهری مسئول رفتارش است، حتی اگر توانایی انجام عمل دیگری را نداشته باشد. این مثال‌ها به وضوح نشان می‌دهند که مسئولیت اخلاقی در واقع به توانایی واقعی انجام یک عمل دیگر مرتبط است، نه تنها به توانایی نظری برای انجام آن.

یک نمونه از اینگونه مثال‌ها به صورت زیر قابل بیان است:

اگر با دقت به این متن نگاه کنیم، می‌توانیم مفهوم اصلی آن را در دو نقطه اصلی تجزیه و تحلیل کنیم:

در این متن، آقای دونالد که به حزب دمکرات تمایل دارد، تحت شرایط خاصی ممکن است رأی دهد. اما خانم وایت، نماینده دموکرات، تصمیم می‌گیرد با قرار دادن یک دستگاه مخفی در سر دونالد، او را مجبور به رأی دادن به دمکرات‌ها کند. اما در روز انتخابات، دونالد به موضوع دستگاه فکر نمی‌کند و به طور خودجوش به دمکرات‌ها رأی می‌دهد.

با توجه به تجزیه و تحلیل این متن، به نظر می‌رسد که اگر فرانکفورت درست می‌گوید که دونالد به اخلاقی مسئولیت‌پذیری رأی دادن به دمکرات‌ها دارد، حتی با وجود اینکه توانایی انجام عمل دیگری را نداشته است، آن‌گاه اصل امکان‌های جایگزین به نظر نادرست است. به عبارت دیگر، این اصل می‌گوید که اگر انسان توانایی انجام عمل دیگری را داشته باشد، مسئولیت اخلاقی دارد. اما مثال دونالد نشان می‌دهد که حتی اگر این توانایی وجود داشته باشد، مسئولیت اخلاقی همچنان ممکن است وجود داشته باشد.

از طرفی، فرانکفورت با رد این اصل امکان‌های جایگزین، می‌خواهد به توجیه مفهومی از مسئولیت اخلاقی برسد که به طور دقیق‌تر تعیین کند که حتی می‌توانیم فرد را در قبال اعمالش مسئول بدانیم. وی معتقد است که توانایی واقعی انجام یک عمل دیگر به مفهوم مسئولیت اخلاقی مرتبط است، نه تنها توانایی نظری. این دیدگاه به وضوح نشان می‌دهد که مسئولیت اخلاقی تنها در صورتی که فرد توانایی واقعی انجام عمل دیگر را نداشته باشد، از بین نمی‌رود.

متن موردنظر یک سناریو را تشریح می‌کند که در آن مسئله مسئولیت اخلاقی در مواجهه با تعیین‌گرایی و امکان‌های جایگزین مورد بحث قرار می‌گیرد. در این سناریو، آقای دونالد به حزب دمکرات تمایل دارد و تنها در شرایط خاصی ممکن است رأی دهد. اما خانم وایت، نماینده حزب دمکرات، برای اطمینان از رأی او، دستگاهی را در سر دونالد کار می‌گذارد که به او دستور رأی دادن به دمکرات‌ها را می‌دهد. با این حال، در روز انتخابات دونالد به موضوع دستگاه فکر نمی‌کند و به طور طبیعی به دمکرات‌ها رأی می‌دهد.

با توجه به این توصیف، اگر تفسیر فرانکفورت درست باشد که در صورتی که شخص اخلاقاً مسئولیت‌پذیری داشته باشد، حتی اگر توانایی انجام عمل دیگری را نداشته باشد، اصل امکان‌های جایگزین ممکن است درست نباشد. به عبارت دیگر، این اصل بیان می‌کند که اگر انسان قابلیت انجام یک عمل دیگر را داشته باشد، مسئولیت اخلاقی دارد. اما مثال دونالد نشان می‌دهد که حتی در حالتی که این توانایی وجود دارد، مسئولیت اخلاقی همچنان وجود دارد.

به عبارت دیگر، فرانکفورت به وسیله رد این اصل امکان‌های جایگزین، می‌خواهد به توضیحی دقیق‌تر از مفهوم مسئولیت اخلاقی برسد. او تاکید دارد که مسئولیت اخلاقی تنها وقتی ایجاد می‌شود که توانایی واقعی انجام یک عمل دیگر در دستور کار فرد قرار دارد، نه تنها توانایی نظری. به عبارت دیگر، مسئولیت اخلاقی فرد به توانایی واقعی انجام یک انتخاب دیگر وابسته است، نه تنها به اینکه آیا فرد توانایی نظری انجام آن را داشته باشد یا نه.

در نهایت، این تجزیه و تحلیل نشان می‌دهد که نقد فرانکفورت از اصل امکان‌های جایگزین به او امکان می‌دهد تا به یک تعریف دقیق‌تر از مفهوم مسئولیت اخلاقی برسد، که واقعیت انجام یک عمل دیگر را برای افراد ضروری می‌داند.

دسته‌بندی‌ها