نوشتن کتاب و رمان پرفروش و رسیدن به شهرت واقعیتی است که برخی نویسندگان با آن روبرو میشوند. در حقیقت، این مسیر میتواند چالشهای فراوانی داشته باشد و نه تنها شهرت و موفقیت را به دنبال داشته باشد، بلکه ممکن است به عواقب منفی نیز منجر شود.
فرسودگی ذهنی، کمالطلبی و اضطراب عواملی هستند که میتوانند به نویسندگان تأثیر منفی بگذارند و روند خلاقیت و تولید محتوا را متاثر کنند. این عوامل میتوانند نویسندگان را در یافتن ایدههای جدید، تکمیل آثار و تجربه موفقیت مانع شوند. در واقع، آنها را به سمت اضطراب، کمالطلبی بیش از حد و شکست هدایت میکنند.
در مورد نویسندگانی که به دلیل فرسودگی ذهنی، کمالطلبی و اضطراب نتوانستند موفقیت خود را تکرار کنند، این نشاندهنده این است که عوامل روانشناختی میتوانند تأثیر قابل توجهی بر فعالیتهای خلاقانه و تولید ادبی داشته باشند. برخی نویسندگان به دلیل فشارهای داخلی و خارجی، ناتوان در تحمل انتقادات و نگرانی از جوانب مختلف فرآیند نوشتن شده و از تکرار موفقیت جلوگیری میکنند.
۹ رمان پرفروش و جذاب
بدون شک، نوشتن کتابهای پرفروش و رسیدن به شهرت میتواند آرزوی بسیاری از نویسندگان باشد. اما در همین حین، ضروری است به سلامت روانی خود نیز توجه داشته باشند. تعامل با فشارها و استرسهای مرتبط با این صنعت، مدیریت خوب روانی و پیدا کردن تعادل مناسب بین شهرت و رضایت شخصی از مواردی است که نویسندگان باید به آن توجه کنند.
به طور خلاصه، نوشتن کتاب پرفروش و رسیدن به شهرت میتواند چالشهای زیادی داشته باشد و نیازمند تعادل در مدیریت فشارهای روانی است. همچنین، نویسندگان باید برای حفظ سلامت روانی خود و جلوگیری از فرسودگی ذهنی و اضطراب، به تمرینات و راهکارهای مناسبی روی آورند. در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا 9 نویسنده مشهور را معرفی کنیم که هرگز موفقیت رمان اول شان را تکرار نکردند.
کشتن مرغ مقلد
رمان پرفروش و تکرار نشدنی “کشتن مرغ مقلد” اثر هارپر لی، در طول سالها از زمان انتشار آن در سال ۱۹۶۰، همچنان توانسته خوانندگان جذابیت خود را حفظ کند. این اثر شاهکاری است که داستان دختر جوانی به نام اسکات را در بر میگیرد، که در شهری کوچک در آلاباما در دهه ۳۰ میلادی، زمانی که نژادپرستی و بیعدالتی در آن مرسوم بود، بزرگ میشود.
رمان “کشتن مرغ مقلد” نه تنها در دل خوانندگان محبوبیت بسیار داشته است، بلکه از نظر منتقدان نیز تحسین برانگیز بوده و به فروش فراوانی دست یافته است. علاوه بر آن، این اثر جایزه پولیتزر را به نویسنده خود، یعنی هارپر لی، اهدا کرده است.
با وجود موفقیت چشمگیر رمان “کشتن مرغ مقلد”، هارپر لی هیچ اثر دیگری را منتشر نکرد، که این امر تعجب و ناامیدی طرفداران و منتقدان را به همراه داشت. برخی فکر میکنند که هارپر لی ممکن است از سندروم “کتاب دوم” رنج ببرد. به عبارتی دیگر، وسواس و کمالگرایی نویسنده و ترس از شکست باعث شده تا رمان موفق دیگری ننویسد. یا شاید ترجیح داده است در سایه موفقیت رمان خود، از دید دیگران دور و آرام زندگی کند.
در سال ۲۰۱۵، داستانی به نام “برو نگهبانی را تنظیم کن” منتشر شد که به عنوان ادامهای برای رمان “کشتن مرغ مقلد” عمل کرد. انتشار این داستان همراه با جنجالهایی درباره اخلاق حرفهای همراه بود. ب
رخی از منتقدان باور داشتند که هارپر لی که در زمان انتشار داستان هشتاد ساله و در وضعیت بیماری قرار داشت، دخالتی در انتشار “برو نگهبانی را تنظیم کن” نداشته است. بسیاری از فعالان ضد نژادپرستی و افراد رنگینپوست نیز انتقاد کردند که شخصیت “آتیکوس فینچ” در داستان، که در رمان اصلی به عنوان یک نژادپرست به تصویر کشیده شده بود، به شکلی پررنگ تر نمایش داده شده است.
در قسمتی از کتاب آمده است: “سایمون، در حالی که از خود مفهوم مالکیت اموال منقول انسانی را فراموش کرده بود، سه برده را خرید و با کمک آنها در کنار رودخانه آلاباما، در فاصله چهل مایلی از سینت استیونز، خانهای برپا کرد. او فقط یک بار به سینت استیونز بازگشت، و آن هم برای پیدا کردن همسری که به همراه او خط تولید موفقی برای به دنیا آوردن فرزند دختر راه انداخته بود. سایمون عمر زیادی کرد و زمانی که ثروتمند بود، درگذشت.”
بر باد رفته
رمان پرفروش “بر باد رفته”، نوشتهی مارگارت میچل، یک اثر ادبی شاهکار است که دارای طرفداران بسیاری میباشد. این کتاب در سال ۱۹۳۶ منتشر شد و به سرعت به یکی از پرفروشترین آثار تبدیل شد. در سال ۱۹۳۷، رمان برندهی جایزهی پولیتزر شد. همچنین، در سال ۱۹۳۹، ویکتور فلمینگ، کارگردان آمریکایی، نسخه سینمایی این رمان را با بازی ویوین لی و کلارک گیبل ساخت که به یکی از پرفروشترین آثار تاریخ سینما تبدیل شد.
با وجود محبوبیت فراوان “بر باد رفته” و درخواستهای مکرر طرفداران برای انتشار ادامه رمان و تولید نسخههای سینمایی بیشتر، مارگارت میچل هیچ رمان دیگری ننوشت. او از شرکت در مراسمات و میهمانیها خودداری میکرد و از زندگی آرام و دلپذیر خود در کنار همسرش لذت میبرد.
بازیگران و دوستان نویسنده ادعا کردهاند که او احساس میکرد قادر به برآورده کردن انتظارات در رمان دوم خود نیست. مرگ مارگارت میچل در سن ۴۸ سالگی به دلیل یک تصادف رانندگی، جهان ادبی را در مات فرو بر؛ زیرا استعداد داستانسرایی او بینظیر بود.”
در بخشی از رمان آمده است: “بعدازظهر یکی از روزهای سرد ژانویه ۱۸۶۶ بود. اسکارلت در دفتر نشسته بود و به عمه پیتی نامه مینوشت. در نامه، او توضیح میداد که چرا نمیتوانند به آتلانتا بیایند و با او زندگی کنند. او درهم و برهم می نوشت، زیرا میدانست که عمه پیتی فقط سه چهار سطر اول را میخواند و بعد پاسخی پر از احساسات و شکایت میدهد. سپس اسکارلت از نوشتن دست برداشت و دستهایش را برای گرم شدن به هم میمالید و پاهای خود را زیر تکه لحاف کهنهای که دور آنها پیچیده بود، بیشتر خم میکرد.”
ناطور دشت
رمان پرفروش و جذاب «ناطور دشت» اثری بسیار موفق از جی. دی. سلینجر است که به طور ناگهانی او را به شهرت و موفقیت رساند. این رمان تأثیر عمیقی بر زندگی نویسنده داشت و وی پس از آن به یک زندگی منزوی و بیاختیاری روی آورد. همچنین پیشنهاد می شود تا مقاله معرفی ۱۸ کتاب فانتزی هیجان انگیز را مطالعه کنید.
پس از انتشار «ناطور دشت»، سلینجر دست به خلوتی زد و تمامی مصاحبهها و رویدادهای عمومی را از خود دور کرد. او هرگز مصاحبه نکرد و از تماس با رسانهها و مخاطبان خود اجتناب کرد. با این حال، او همچنان به نوشتن ادامه داد و چندین مجموعه داستان کوتاه مانند «نه داستان» و «فرانی و زویی» را منتشر کرد. اما هرگز نتوانست رمان دیگری بنویسد.
به طور معمول حدس زده میشود که چندین دلیل موجب عدم نوشتن رمان برای سلینجر شده است. از جمله این دلایل میتوان به رنجش از صنعت نشر و نقد، وحشت از شکست خوردن در رمان دوم و وسواس بیش از حد نویسنده اشاره کرد. این عوامل باعث شدهاند که سلینجر از پیوستن به جریانهای ادبی و به اشتراک گذاشتن اثرهای جدیدش اجتناب کند.
بخشی از کتاب نشان دهندهٔ شرایط و وقایعی است که باعث شده است که شخصیت داستان، بجای شرکت در بازی شمشیربازی تیمش، در بالای تپه تامسون ایستاده باشد. او تازه از سفری به نیویورک با تیم شمشیربازی برگشته است.
در صبح آن روز، تیم شمشیربازی به نیویورک سفر کرده بود و قرار بود با مدرسه مکبرنی مسابقه داشته باشند. اما متاسفانه مسابقه به هر دلیلی انجام نشد. شخصیت داستان میگوید که تمام لوازم و شمشیرها را در مترو گذاشته بود و به همین دلیل به جای بازگشت به خانه، به بالای تپه تامسون رفته است.
او توضیح میدهد که تمام این اتفاقات بخاطر یک سری اشتباهات و خطاها رخ داده است. شخصیت داستان نقش خود را در این اتفاقات برعهده میگیرد و برای اشتباهاتی که اتفاق افتاده، خود را مقصر میداند.
حباب شیشه
رمان پرفروش “حباب شیشه” اثری قدرتمند از سیلویا پلات است که به روایت درگیریهای ذهنی و روانی زنی جوان به نام استر گرینوود میپردازد. این رمان براساس تجربهها و مشکلات نویسنده خود، به خصوص مبارزهاش با افسردگی، نوشته شده است.
در کتاب “حباب شیشه”، خواننده با شخصیت استر گرینوود همراه میشود و شاهد سقوط او به ورطهی افسردگی، دستوپنجه نرم کردن با افکار خودکشی، و فروپاشی ذهنی میشود. رمان به طور صادقانه و تجربی، اثر فشارهایی که به زنان وارد میشود و چگونگی رنج بردن آنها از اختلالات روانی را به تصویر میکشد.
“حباب شیشه” از زمان انتشارش، به عنوان یک اتوبیوگرافیک شهرت یافت و بازخورد بسیار مثبتی را از خوانندگان و منتقدان دریافت کرد. این اثر توانسته است علاوه بر موضوعاتی مانند افسردگی و اختلالات روانی، نمایی واقعگرا و محبوب از مبارزهی شخصی نویسنده با این مشکلات را به تصویر بکشد و به یکی از کتابهای پرفروش و محبوب تبدیل شود.
شخصیت روایتکننده در کتاب “حباب شیشه” بیان میکند که نمیداند دقیقاً چرا تمایل به گریه دارد، اما در عین حال، وقتی کسی نزدیکش میشود یا با او حرف میزند، اشکهایش میجوشد و بغض در گلویش احساس میشود و برای مدتی طولانی گریه میکند. شخصیت روایتکننده این تناقض داخلی را به شکل مشابهی با یک لیوان آبی لبریز توصیف میکند که در یک محل ناآرام قرار دارد. این نقل قول نشاندهندهی حالت ذهنی پریشان و پرتلاطم این شخصیت است و نشان میدهد که او درگیر درد و رنج داخلی است.
گذشته اسرار آمیز
دانا تارت با انتشار رمان پرفروش اول خود به نام “گذشتهی اسرارآمیز” در سال ۱۹۹۲ به شهرت و ثروت رسید. این رمان داستان گروهی از دانشجویان خیالی از کالج ورمونت را که درگیر یک قتل میشوند و جانشان به خطر میافتد، روایت میکند. این کتاب به دلیل نثر پاکیزه، شخصیتپردازی مناسب و جذابیت خاص خود توانست نظر منتقدان و خوانندگان را جلب کرده و به سرعت مورد استقبال قرار گرفت.
بعد از این موفقیت، دانا تارت رمان دوم خود را با عنوان “سهرهی طلایی” منتشر کرد. این رمان نیز توانست استقبالی از سوی منتقدان و مخاطبان بدست آورد، اما به همان میزان موفقیت رمان اول نرسید. برخی کارشناسان، تأخیر بیش از حد در انتشار رمان دوم را به عنوان عاملی میدانند که باعث شکست “سهرهی طلایی” شد. تأخیر در انتشار ممکن است باعث از دست دادن توقعات خوانندگان و کاهش انتظارات برای رمان دوم شده باشد.
در بخشی از کتاب می خوانیم که «زرق و برق های این کودکی خیالی – استخر شنا، باغ پرتقال و والدینی عیاش و دلربا و نمایشی – شامل همه چیز می شد، اما در اصل پوششی بود بر زندگی یکنواختم. در حقیقت وقتی به واقعیت دوران کودکی ام فکر می کنم، فقط انبوهی از اشیای تأسف آور به خاطرم می آید: کفش کتانی که در تمام طول سال به پایم بود و کتاب های رنگ آمیزی و کتاب های مصور که از فروشگاه می خریدیم و چندان جذابیتی نداشتند و چیز زیبایی نبودند. پسر ساکتی بودم، قدم نسبت به سنم بلند بود و خیلی سریع کک و مک می زدم. دوستان زیادی نداشتم. اکنون نمی دانم انتخاب خودم بود یا شرایط ایجاب می کرد. اینطور که پیداست درسم در مدرسه خوب بود، اما نه فوق العاده.»
بلندی های بادگیر
رمان پرفروش و هیجان انگیز “بلندیهای بادگیر” از امیلی برونته در سال ۱۸۴۷ به شهرت رسید و به دلیل توصیف عاشقانه، انتقام و تجسم طبقات اجتماعی، محبوبیت زیادی پیدا کرد. اما پس از انتشار این رمان، برونته هیچ رمان دیگری منتشر نکرد.
دلایلی که ممکن است باعث شده باشند امیلی برونته پس از “بلندیهای بادگیر” دیگر رمانی منتشر نکند، موضوع مورد بحثی است. یکی از این دلایل میتواند فشار ناشر یا انتظارات اجتماعی باشد که انتظار داشتند استعداد برونته با نوشتن آثار بیشتر نشان داده شود. برونته ممکن است به دلایلی مانند فشار انتظارات بیشتر، ویران شده و ترجیح داده باشد شعر بنویسد و از طریق خواهرانش اثرهایش را منتشر کند.
از آن زمان تا کنون، امیلی برونته برای تألیف رمانی دیگر شناخته نشده است و در طول عمر خود فقط “بلندیهای بادگیر” و شعرهایی که با نام خواهرانش منتشر کرد، به چاپ رسیدهاند.
در قسمتی از کتاب می خوانیم که «همین الان از دیدن صاحب خانه ام برگشته ام. مرد گوشه گیری که باعث زحمتم خواهد شد. محلی که در آن اقامت کرده ام دهکده ای بسیار زیباست و برای آدمی مثل من که از مرگ می گریزد، جایی چون بهشت است. آقای هیث کلیف و من چه خوب می توانیم با هم کنار بیاییم! او دوست بزرگواری است که وقتی مرا سوار بر اسب دید که به طرفش می روم، نگاه مشکوکی به من انداخت.
الان برایم کسر شأن است که با هیث کلیف ازدواج کنم؛ او نباید بفهمد که چقدر عاشقش هستم، نه فقط به خاطر اینکه خوش سیماست بلکه چون بیش از من شبیه خود من است. روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.»
اتحادیه ابلهان
رمان پرفروش “اتحادیهی ابلهان” اثری ادبی و برجسته از جان کندی تول است که برخوردار از طرفداران زیادی میباشد. داستان این رمان در شهر نیواورلئان روایت میشود و رخدادهای ناگواری را که برای شخصیت اصلی، ایگناتیوس جی رایلی، یک قهرمان تنبل و عجیب و غریب، رخ میدهد، به تصویر میکشد.
اولین بار که ناشران به انتشار “اتحادیهی ابلهان” علاقهای نشان ندادند، نویسندهی ناامید شده در سال ۱۹۶۹، در سن سی و یک سالگی، دست به خودکشی زد. سالها بعد، مادر جان کندی تول با تلاشهای خود موفق شد استادی برجسته از دانشگاه مینهسوتا را متقاعد کند تا این اثر را مورد بررسی قرار دهد. استادی که در خواندن یکی از بهترین رمانهای جهان تجربه داشت، پایههای انتشار آن را فراهم کرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم که «- از جوری که حرف می زد، می شد متوجه شد که مدت زمان زیادی به مدرسه می رفته است. احتمالا مشکل اش هم همین بود.
– من یا با دوستان و رفیقانم می جوشم یا با هیچکس، و چون هیچ رفیقی ندارم، با هیچکس نمی جوشم.
– من نیمه ی پر لیوان را قبول ندارم. خوشبینی حالم را به هم می زند.[خوشبینی] کاملا غلط است. از زمان سقوط آدم، جایگاه همیشگی بشر در جهان، فلاکت بار بوده است.»
خدای چیزهای کوچک
اولین رمان پرفروش آرونداتی روی به نام “خدای چیزهای کوچک” بر انتقادات منتقدان تأثیر زیادی گذاشت و به صورت فراوان به فروش رفت. شخصیتپردازی دقیق و پیچیده، توصیفات جذاب و بررسی مسائل اجتماعی در این اثر، آن را به یک داستان جذاب و برجسته تبدیل کرد. رمان “خدای چیزهای کوچک” برنده جایزه معتبر بوکر شد و نویسندهاش را به شهرت و اعتبار رساند. ارونداتی روی نیز رمان دیگری نوشت، اما آن به شکست کامل برخورد. فعالیتهای سیاسی و فشارهایی که ناشی از موفقیت کتاب اول بر وی وارد شد، او را ناتوان و محروم کرد و از محیط ادبی دور گرفت.
در قسمتی از کتاب می خوانیم که «- راز داستان های بزرگ و معتبر این است که هیچ رازی ندارند. داستان هایی بزرگ و معتبرند که شما آن ها را شنیده اید و دوباره دوست دارید بشنوید. آنهایی که می توانید در هر جایی به درون شان قدم بگذارید و به راحتی در آنجا سکنی گزینید. و هوا پر بود از افکار و موضوعاتی برای گفتن. اما در این جور مواقع، همیشه فقط چیزهای کوچک گفته می شوند. چیزهای بزرگ، ناگفته و در خفا درون آدم باقی می مانند.
– خیلی عجیب است که گاهی اوقات، خاطره ی مردگان، بسیار طولانی تر از خاطره ی یک زندگی ربوده شده به زندگی خود ادامه می دهد.»
دکتر ژیواگو
کتاب دکتر ژیواگو توسط بوریس پاسترناک نوشته شده است که داستان عشق و زندگی یوری ژیواگو، پزشک و شاعر روس را در دوران انقلاب روسیه روایت می کند. باید اشاره شود که این رمان به عنوان یکی از شاهکارهای ادبی روسیه شناخته می شود و توانست در سال 1958 برنده جایزه نوبل شود.
اما چون کتاب دکتر ژیواگو واقعیت های خشن زندگی دوران کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی را به تصویر می کشید ممنوع شد. زیرا دولتمردان شوروی این کتاب را تهدیدی برای ایدئولوژی شان می دانستند. هنگامی که کتاب ممنوع شد عواقب شدیدی برای پاسترناک به وجود آمد.
به طوری که دولت شوروی نویسنده را خائن و عامل غرب دانست. پاسترناک برای این که جان خود و خانواده اش با خطر مواجه نشود جایزه نوبل را رد کرد و در نتیجه بسیار ناامید و افسرده گشت. باید اشاره شود که بعد از مرگ پاسترناک در سال 1960 میراث ادبی اش شناخته شد و رمان دکتر ژیواگو به عنوان یکی از بزرگترین رمان های قرن 20 میلادی شناخته می شود که الهام بخش مخاطبان و محققان است.
در قسمتی از کتاب می خوانیم که «- آن ها می رفتند، همچنان می رفتند، و هنگامی که سرود ماتم قطع می شد، مانند این بود که در طول مسیرشان صدای پاها، اسب ها و وزش باد شنیده می شود. رهگذران کنار می رفتند تا راه را بر مشایعت کنندگان باز کنند، تاج گل ها را می شمردند و علامت صلیب می کشیدند، کنجکاوان به این گروه می پیوستند و می پرسیدند: «که را به خاک می سپارند؟» جواب می شنیدند: «ژیواگو» – درست، ثواب دارد، برای این مرد دعایی بکنیم – مرد نیست، زن است – چه فرق می کند. خدا بیامرزدش. مراسم خوبی است.
– آخرین لحظات به سرعت می گذشت – لحظاتی بودند حساس و بازنگشتنی. «زمین خدا و آنچه را که در بردارد، جهان و تمام موجوداتش.» کشیش، با دست علامت صلیب رسم کرد و یک مشت خاک بر «ماریا نیکولائونا» پاشید. سرود «با ارواح پاکان» را خواندند. بعد حرکت غیرارادی و شتاب آمیز شروع شد. در تابوت را بستند، میخ کوبیدند و در قبر گذاشتند.»