جان مینارد کینز، معروف به جان میانارد کینز (John Maynard Keynes)، در تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۸۳ متولد شد و در تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۴۶ درگذشت. وی یکی از نامآورترین اقتصاددانان قرن بیستم به شمار میرود و تأثیر بسزایی بر رشد تئوریهای اقتصادی داشته است. اندیشهها و آراء او جهتدهندهٔ جریانهای نوین اقتصادی شدند و نقش بسزایی در شکلگیری نظریهٔ مداخله دولت در اقتصاد و تفهیم جدیدتر از نقش دولت در تنظیم اقتصاد داشته است. وی از پیشگامان اهمیت بخشیدن به عوامل نهادی، رفتارهای روانشناختی و تأثیرات عاطفی در تحلیلهای اقتصادی بوده است. در این بخش از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد زندگینامه جان مینارد کینز را در اختیار شما افراد علاقه مند به علم اقتصاد قرار دهیم.
نگاهی به زندگی جان مینارد کینز
جان مینارد کینز در تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۸۳ در انگلستان به دنیا آمد. خانوادهٔ وی از طبقه متوسط جامعه به حساب میآمدند. وی نخستین فرزند نویل کینز، یک اقتصاددان معروف، بود و از این نظر میتوان او را با جان استوارت میل مقایسه کرد؛ زیرا هر دو از خانوادههایی میآمدهاند که در آنها پدر و پسر به عنوان اقتصاددانهای برجسته در دو قرن متمادی مشغول به فعالیت بودهاند. پدر کینز استادی در زمینهٔ اقتصاد و منطق در دانشگاه کمبریج داشتند.
پس از فراگیری تحصیلات متوسطه، جان مینارد کینز وارد دانشگاه ایتون شد و در ادامه در سال ۱۹۰۲ در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد. پس از اتمام تحصیلاتش در کمبریج، به عنوان یک کارمند در ادارهٔ هندوستان وزارت دفاع انگلستان فعالیت کرد. یکی از فعالیت های مهم وی در این دوره تدوین یک کتاب ارزشمند با عنوان “پول و مالیه هند” بود. به دلیل تلاشهایش در ویرایش این کتاب، به عضویت کمیسیون پادشاهی برای بررسی مسائل مالی هند درآمد.
همچنین پیشنهاد می شود به پکیج کامل آموزش مدیریت ریسک در بازار سرمایه مراجعه فرمایید. در سال ۱۹۰۹، کینز به کمبریج بازگشت و به عنوان دانشیار ارشد در یکی از کالجهای دانشگاه، به تدریس پرداخت. همچنین، در سال ۱۹۱۱، سمت سردبیری یک مجله اقتصادی را نیز به عهده گرفت. این تجربهها نشان از گستردگی فعالیتهای تحصیلی و تخصصی وی در زمینهٔ اقتصاد دارد.
در طی جنگ جهانی اول، جان مینارد کینز در سمت خزانهداری انگلستان فعالیت داشت. پس از پایان جنگ، او به عنوان رئیس هیئت نمایندگی خزانهداری انگلستان در کنفرانس صلح پاریس منصوب شد. در سال ۱۹۱۹، به عنوان نماینده وزیر دارایی، در شورای عالی اقتصاد انگلستان شرکت کرد؛ اما به دلیل عدم پذیرش توصیههای او در مورد نحوه دریافت غرامت جنگی از دولت آلمان، به زودی از این سمت کنارهگیری کرد. کینز به عقیده داشت که غرامت پرداختی توسط آلمان باید به ۲ میلیارد پوند محدود شود؛ زیرا آلمان به دلیل شکست در جنگ، توانایی پرداخت مبالغ بیشتر را ندارد.
بعد از استعفا از سمت، او به نگارش کتابی با عنوان “پیامدهای اقتصادی صلح” پرداخت که به سرعت مورد توجه قرار گرفت و به یکی از کتابهای برجسته و تأثیرگذار در قرن بیستم تبدیل شد. در این کتاب، کینز به نقد سیاستهای رهبران متفقین نسبت به آلمان پس از جنگ پرداخت. او همچنین به عنوان رئیس دو روزنامهٔ منچستر گاردین و نیشن فعالیت داشت و همچنین ریاست بیمه عمر را برعهده داشت.
در سال ۱۹۲۱، کینز یک کتاب در مورد مسائل احتمالات نگاشت که باعث تحسین برتراند راسل شد. در سال ۱۹۲۳، یک رساله دربارهٔ اصلاحات پولی نوشت و به تأیید بازگشت بریتانیا به سیستم پایه طلای پیش از جنگ مخالفت کرد. این مشخصات تأکیدی بر نقشهای وی در تحلیلهای اقتصادی و فعالیتهای متعدد در حوزهٔ مالی و رسانه دارد.
در سال ۱۹۲۵، جان مینارد کینز با لیدیا لوپوکووا ازدواج کرد. لیدیا، یک بالرین روس، از تحصیلات کمی برخوردار بود، اما به عقیده کینز، دارای یک ذهن آزاد و فهم عمیقی بود. این ازدواج، علاوه بر اینکه افرادی دیگر را به دنیا نیاورد، از نمونهای از روابط بر اساس ارتباط روحی و انسانیت است.
در سال ۱۹۳۰، کینز یک کتاب دربارهٔ مسائل پولی نوشت که به بررسی علل بحرانهای اقتصادی میپرداخت. این کتاب به تحلیل عمیق و دقیق او از مسائل اقتصادی و تأثیرات آنها میپرداخت و از اهمیت آن در تاریخ تئوریهای اقتصادی نیز خبر میداد.
در سال ۱۹۳۶، جان مینارد کینز کتابی با عنوان “نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول” منتشر کرد. این کتاب به عنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین آثار در حوزهٔ اقتصاد در قرن بیستم محسوب میشود. در این کتاب، کینز به تحلیلهای عمیق خود دربارهٔ اشتغال، بهره و پول پرداخت که به وضوح نشان از دیدگاه نوآورانه و تفکر پیشگامانهٔ او دربارهٔ مسائل اقتصادی داشت.
در سال ۱۹۴۰، او کتابی به نام “چگونه باید هزینه جنگ را بپردازیم” منتشر کرد. این کتاب به بحث و بررسی در مورد مدیریت هزینههای مرتبط با جنگ پرداخته و نقش اقتصاد در مواجهه با چالشهای جنگی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
در سال ۱۹۴۲، کینز به ریاست شورای هنر و موسیقی در آمد و به عنوان نجیبزاده به طبقهٔ اشراف پیوست. همچنین، او به عنوان رئیس بانک انگلستان منصوب شد. این مسئولیتها نشان از تأثیر و اهمیت متعدد کینز در حوزههای مختلف اقتصادی و فرهنگی دارند.
کینز در سال ۱۹۳۷ دچار بیماری قلبی شد. او در تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۴۶ در خانهٔ روستایی خود در منطقهٔ ساسکس، به نام تیلتون، درگذشت. پس از وفات او، جسدش سوزانده شد و خاکسترش در محلی در بلندیهای منطقه پخش شدند. این مراسم اختتامیهٔ زندگی او، نشان از پایان مسیر معنادار این اقتصاددان برجسته داشت که تأثیرات و تحولات بزرگی را در حوزهٔ اقتصاد و نظریهپردازی اقتصادی به دنبال داشت.
تحصیلات جان مینارد کینز
جان مینارد کینز در ابتدا تحصیلات خود را در رشتهٔ ریاضی آغاز کرد، اما بعداً با آشنایی با آثار نامآورانهای مانند برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد، تصمیم گرفت از مسیر ریاضیات منحرف شود و به مطالعات اقتصادی بپردازد. او در مسیر اقتصادی شروع به ایجاد ایدههای جدید کرد و مکتب کینزی را تأسیس کرد که تا به امروز بر جای مانده است و در زمینهٔ اقتصاد به عنوان یک بنیانگذار شناخته میشود.
از آنجایی که کینز در رشتهٔ ریاضی استعداد بالایی داشت، در کالج به مقام ویژهای در مقایسه با همکلاسیهایش دست یافت و حتی موفق به کسب بورس در کالج ایتون شد. این استعدادها همچنین به او امکان میدهد که علاوه بر مسیر اصلی تحصیلی خود، در زمینههای دیگری مانند فلسفه و تاریخ نیز فعالیت کند و در کنار تحصیلات، ارتباطات خود را با اشراف و اقشار مختلف جامعه گسترش دهد.
پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه کمبریج، کینز به دانشگاه ایتون ملحق شد و پس از مدتی در سال ۱۹۰۲ به دانشگاه کمبریج بازگشت. در این مدت به عنوان کارمند در ادارهٔ هندوستان وزارت دفاع انگلستان فعالیت میکرد. همچنین در سال ۱۹۰۹، دوباره به کمبریج بازگشت و به عنوان دانشیار ارشد در یکی از کالجها تدریس کرد و به عنوان سردبیر یک مجله اقتصادی نیز در سال ۱۹۱۱ مشغول به کار شد. این مسیر آموزشی و تحصیلی نشان از تعهد و پیگیری کینز در توسعهٔ دانش اقتصادی و انتقال آن به دیگران دارد.
آشنایی با نظریات کینز
قبل از ظهور نظریههای جان مینارد کینز، دیدگاه رایج در مورد نوسانهای اقتصادی این بود که آنها به عنوان عدم تعادلهای کوتاهمدت در بازارها درک میشوند و مکانیزم بازار به تدریج این عدم تعادلها را تصحیح میکند و در نتیجه بازگشت به شرایط اشتغال کامل اتفاق میافتد. اما نظریه کینز با تجدید نگاه به این مسئله، تصور متفاوتی ارائه داد.
جان مینارد کینز به این باور پی برد که این چرخههای نوسانی ممکن است در بلندمدت به راحتی تصحیح نشوند و مشکلات اشتغال و تعادل در اقتصاد باعث بیرخی و عدم استقرار در بازار کار و سایر بخشهای اقتصادی شوند. به همین دلیل، او ایدهآل رایج را که دولت باید از مسائل اقتصادی دست بردارد و به بازارها اجازه تصحیح خود را بدهد، رد کرد و معتقد بود که دولت باید در مواردی که بازارها نمیتوانند تعادل را ایجاد کنند، دخالت کند.
با ارائه این دیدگاه جدید، کینز بنیانهای نظریهٔ اقتصاد کلان را گذاشت و تأکید کرد که برای دستیابی به اشتغال کامل در اقتصاد، دولت باید نقش مهمی در تنظیم و تنظیمکردن فرآیندهای اقتصادی ایفا کند. این تفکر به عنوان نظریهٔ کینزی شناخته میشود و به یکی از پایههای اصولی اقتصادسنجی در دهههای بعدی تبدیل شد.
کینز به طور مخالف با دیدگاههای اقتصاد کلاسیک، انتقاداتی را به سیاق اقتصاد آزاد و اعتماد به نیروهای بازار داشت. او این رویکرد را که بر اساس آن جوامع به طور خودکار به وضعیت اشتغال کامل میرسند، رد کرد. او اعتقاد داشت که سطح اشتغال با سطح تولید و میزان تقاضای مؤثر (یعنی تقاضای واقعی برای خرید کالاها و خدمات) به طور مستقیم پیوند دارد. به همین دلیل، او باور داشت که برای کاهش بیکاری و بهبود وضعیت اشتغال، دولت نیاز دارد تا اقداماتی انجام دهد.
کینز در مقابل دیدگاه کلاسیک که معتقد بود که با تنظیم خودکار بازارها و اجازه دادن به مکانیزم تقاضا و عرضه، اشتغال و تعادل در اقتصاد ایجاد میشود، به مسئله بیشتری نگاه کرد. او تاکید میکرد که تقاضا و تولید به گونهای با یکدیگر ترکیب میشوند که اشتغال به طور مستقیم تحت تأثیر آن قرار میگیرد. به همین دلیل، او توصیه میکرد که دولت باید با ایجاد اشتغالزایی مستقیم، حتی اگر این اشتغال غیرمنطقی به نظر بیاید، به کاهش بیکاری و بهبود وضعیت اقتصادی کمک کند.
این دیدگاه کینزی به نام “نظریه تقاضا واقعی” نیز معروف شده است و مبنایی بسیار مهم در تحولات نظریهپردازی اقتصادی دوران پس از جنگ جهانی دوم ایفا کرد.
جان مینارد کینز به فرانکلین روزولت توضیح داد که برای ایجاد “مجموع تقاضا” کافی که اقتصاد را از وخامت نجات دهد، دولتها باید از این پس به طور فزایندهای از درآمد خود را خرج کنند. این خرجها منجر به ایجاد قدرت خرید جدید شده و شغلهای جدیدی، ایجاد خواهند شد. این نظریه به نام “تئوری تقاضا اضافی” معروف شد و به مفهوم آن اشتغال و رونق اقتصادی از طریق افزایش تقاضا و خریداریها تضمین میشد.
بعد از این توضیحات، خرج بیشتر از درآمد در دستور کار دولتها قرار گرفت و این سیاست به عنوان یک رویکرد همیشگی به مسائل اقتصادی تبدیل شد. به همین دلیل، کسری بودجه روز به روز افزایش یافت. اگرچه این رویکرد برای کنترل و جلوگیری از رکودهای اقتصادی مفید بود، اما در درازمدت میتوانست پیامدهای منفی برای سیاستهای مالی دولت ایجاد کند.
وقتی از کینز پرسیده میشد که این افزایش شدید کسری بودجه به مدت طولانی تا چه حدی میتواند ادامه یابد، پاسخ مشهورش این بود که “دیر یا زود، همه رفتنیاند”، به این معنا که برای انجام اصول این تئوری، تقاضا و خریداریها باید به اندازهای افزایش یابند که مانع از انجماد اقتصاد شوند، و این تراز در طولانی مدت حفظ نمیشود.
در سال ۱۹۴۴، جان مینارد کینز در کنفرانس برتون وودز که منجر به تأسیس صندوق بینالمللی پول شد، نمایندهٔ انگلستان بود و هری دکستر وایت از طرف آمریکا در این کنفرانس حضور داشت. در آن زمان، کینز و وایت به طور قاطعانه اعتقاد داشتند که آزادی حرکت سرمایهها، به خصوص حسابهای سرمایه، باعث زیان میشود و باید به هر قیمتی از آن پرهیز شود. به نظر آنها، این عمل ممکن است کشورها را از اتخاذ سیاستهای مستقل در زمینه اقتصادی بازدارد.
یکی از دیدگاههای کینز در مورد اقتصاد این بود که بازارها به طور غیرعقلانی عمل میکنند. مردم به طور طبیعی به خوشبینی و افراطی نگریستن متمایلند، که این تمایل به افزایش بیش از حد میتواند به بدبینی عمیقی منجر شود که تأثیر طولانیمدت دارد. او معتقد بود که دولتها باید از شهروندان خود در مقابل این افراطیگری و تبعیض در تصمیمگیریهای اقتصادی محافظت کنند.
در نقشهٔ کینز آمدهاست: “اعتقاد عام عبارت است از اینکه کنترل جریان سرمایه، چه به داخل و چه به خارج، باید به عنوان یکی از ویژگیهای دائمی اقتصاد پس از جنگ در نظر گرفته شود.” این نظر، در بند ششم از موافقتنامهٔ صندوق بینالمللی پول که به ضرورت ابزارهای کنترلی برای سرمایه اشاره دارد، واضح و جدیتر شدهاست (هماکنون صندوق بینالمللی پول بر اساس تغییرات زمانه، به حذف این بند پیشنهاد دادهاست).
برخی از افراد با اشاره به آثار مایکل کالسکی، اظهار داشتهاند که او پیش از کینز برخی از نظریات او را مطرح کرده است. اما به دلیل عدم ترجمهی آثار کالسکی به زبان انگلیسی و عدم شناخت به میزان کافی از این نظریات، شهرت کینز به عنوان یکی از بزرگترین تفکرات در حوزه اقتصادی بیشتر شده است.
آشنایی با اقتصاد کینزی
نظریه اقتصادی کینزی مرتبط با رکود بزرگی است که در دهه ۱۹۳۰ به وقوع پیوست و جان مینارد کینز تجزیه و تحلیل خود را دربارهٔ این بحران در یک اثر تبیین نمود. این نظریه به عنوان “اقتصاد کینزی” شناخته میشود و بر اساس آرای و افکار جان مینارد کینز ساخته شده است.
افراد به ایدههای اقتصاد کینزی پایبند، تأکید دارند که تصمیمها و فعالیتهای بخش خصوصی گاهی ممکن است منجر به نتایج غیر کارآمد در اقتصاد کلان شوند. به همین دلیل، آنها از دخالت فعال دولت در بخش عمومی حمایت میکنند. این دخالتها شامل سیاستهای پولی انجام شده توسط بانک مرکزی و یا سیاستهای مالی اجرایی توسط دولت جهت تعادلدهی چرخه تجاری میشود.
کینزگرایی ملی بهعنوان یک نوع از سیاستهای اقتصادی-سیاسی در پیشبرد مفاهیم اقتصاد کینزی وجود دارد. این نوع سیاست هدف دارد تا در چارچوب نظام سرمایهداری، با ارائه خدمات رفاهی-اجتماعی و نظارت نسبی بر اقتصاد توسط دولت، از وقوع بحرانهای اقتصادی دورهای و غیردورهای در نظام اقتصادی سرمایهداری جلوگیری کند.
اصول و عقاید مکتب کینزی
تاکید بر اقتصاد کلان : کینز و پیروان او تمرکز خود را بر بخشهای کلان اقتصادی قرار دادند. آنها به مفاهیمی همچون کل درآمد، کل پسانداز، کل مصرف و کل اشتغال توجه میکردند. با تمرکز بر این جوانب بزرگتر و جامع، آنها تلاش میکردند که از طریق رویکرد عملگرایانه به حل و فصل مسائل واقعی اقتصادی بپردازند.
اهمیت تقاضا : کینز اهمیت بسیاری را به تقاضا اختصاص داده است و به عقیدهاش، تقاضا باعث ایجاد عرضه میشود. اقتصاددانانی که به مکتب کینزی تعلق دارند، بر اهمیت تقاضای کل به عنوان عامل اصلی تعیین کننده درآمد ملی، محصول و اشتغال تأکید میکنند. تقاضای مؤثر شامل مجموعهای از عوامل است که شامل مصرف، سرمایهگذاری، دولت و خالص مخارج صادرات میشود. در این دیدگاه، نقش تقاضا به عنوان محرک اصلی برای رشد اقتصادی و تعادل در آن تاکید دارد.
عدم ثبات در اقتصاد : در دیدگاه کینزی، افرادی که به نظریههای مکتب کلاسیک تمایل دارند و باور دارند که اقتصاد بهطور خودکار توسط مکانیسم بازار به تعادل میرسد، در واقعیت صحیح نمیباشند. کینز معتقد است که اگر ما منتظر باشیم تا بازار به تعادل خودکار برسد تا مشکلات اقتصادی رفع شوند، ممکن است بحران مالی جهانی که در حال حاضر با آن روبرو هستیم، حتی تا ۵۰ سال دیگر ادامه یابد و تا آن زمان حتی ما ممکن است از این دنیا رفته باشیم.
کینز بر این باور است که اقتصاد همواره با نوسانات رکود و رونق روبرو خواهد شد، زیرا سرمایهگذاری در اقتصاد به شکل نامنظمی اتفاق میافتد و به طور پویا تغییر میکند. او معتقد است که عواملی مانند پسانداز و سرمایهگذاری به صورت خودکار به تعادل نمیرسند و برای رسیدن به تعادل اقتصادی، دولت و بانک مرکزی باید به طور هوشمندانه در این مسائل مداخله کنند و هماهنگی لازم را برقرار کنند.
چسبندگی قیمت و دستمزد : گرایشهای کینزی به این نتیجه میرسند که به دلیل عوامل ساختاری مانند قراردادهای کارگری، قوانین حداقل دستمزد و سایر عوامل مرتبط، دستمزدها دارای چسبندگی به سمت پایین هستند. این به این معناست که در شرایط کاهش تقاضای کل در اقتصاد، واحدهای تولیدی به جای کاهش دستمزدها، به کاهش فروش و حتی اخراج کارگران واکنش نشان میدهند. به عبارت دیگر، کینزیها معتقدند که در شرایط رکود، کاهش تقاضا منجر به کاهش فروش محصولات و در نتیجه، کاهش تولید و اخراج کارگران میشود، اما این کاهش در دستمزدها بهطور معمول نخواهد اتفاق افتاد.
در این دیدگاه، قیمتها نیز دارای چسبندگی به سمت پایین هستند، به این معنا که در شرایط رکود و تقاضای کمتر، واکنش قیمتها به کاهش، ممکن است کندتر از انتظار باشد. این واکنش احتمالاً به دلیل عوامل ساختاری و تنظیمات اقتصادی مختلف است که باعث میشود قیمتها در شرایط نامساعد کاهش چشمگیری نداشته باشند.
سیاست پولی و مالی فعال : سیاستهای پولی و مالی فعال در دیدگاه کینزینها مهمترین ابزارهای دولت برای تحقق اشتغال کامل، ثبات قیمتها و رشد اقتصادی محسوب میشوند. آنها اعتقاد دارند در صورتی که اقتصاد با مشکلاتی همچون رکود و بحران مواجه شود، دولت باید از طریق سیاستهای مالی و پولی مناسب، اقدام به ایجاد تعادل و بهبود در شرایط کند.
برای مقابله با دوران رکود و بحران اقتصادی، کینزینها پیشنهاد میکنند که دولت مخارج خود را افزایش داده و یا مالیاتها را کاهش دهد. این اقدامات باعث میشود که در کوتاه مدت، میزان تقاضای کل افزایش یابد و بحران اقتصادی کاهش یابد.
در مقابل، برای مقابله با تورم که از افزایش نامتعادل تقاضای کل ناشی میشود، کینزینها پیشنهاد میکنند که دولت اقداماتی انجام دهد تا تورم را کنترل کند. این شامل کاهش مخارج دولتی، افزایش مالیاتها برای کاهش مصرف خصوصی و کاهش عرضه پول به منظور افزایش نرخ بهره است. هدف این تدابیر این است که تورم را بهبود بخشند و از مواجهه با تورم غیرقابل کنترل جلوگیری کنند.
طرفداران کینزی چه باوری دارند؟
طرفداران جان مینارد کینز اعتقاد دارند که اقتصاد سرمایهداری یک مدل مهم و مناسب برای توسعه و رشد اقتصادی است، اما آنها معتقدند که در برخی شرایط و مواقع، نیاز به حمایت و دخالت دولتی در اقتصاد وجود دارد. کینز به عنوان یکی از ارجاعات اصلی در این حوزه، به دنبال راهکارهایی برای خروج از رکود بزرگ در اقتصاد کشور بریتانیا بود و همچنین تلاش داشت تا تقاضاهای اقتصادی را تحریک کند.
وی برای حل مشکلات اقتصادی، به استفاده از ابزارهایی همچون افزایش حقوق دولتی و کاهش مالیات اندیشید. این اقدامات به تحریک تقاضا در بازار کمک میکنند و از جمله تدابیری هستند که کینز برای ایجاد اشتغال و ترفیع رونق اقتصادی تحت عنوان “تئوری تقاضا” مطرح کرد. طرفداران کینز بر این باورند که این تدابیر در شرایطی که اقتصاد با مشکلاتی مانند بحرانها و کمبود تقاضا روبروست، بهبود وضعیت اقتصادی کشورها را تسهیل میکند.
اقتصاد کینزی و کلاسیک چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
تفاوتهای اصلی بین دو رویکرد اقتصادی کینزی و کلاسیک به اقتصاد در مورد نقش دولت و تداخل آن در بازار قرار دارد. این تفاوت در دیدگاه درباره نقش و تأثیر دولت در اقتصاد انعکاس مییابد و در معرض بحث است. به طور کلی، کینزیها اعتقاد دارند که دولت باید در اقتصاد دخالت فعال داشته باشد تا از طریق تنظیم سیاستهای پولی و مالی، تراز اقتصادی و اشتغال را تحت کنترل داشته باشد. از سوی دیگر، اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که دولت باید دخالت خود را به حداقل ممکن محدود کرده و بازار را به طور خودکار و بدون تداخل اداره کند.
برای مطالعه بیشتر به مقاله اقتصاد کینزی مراجعه فرمایید. در زمینه نقش دولت، اقتصاددانان کلاسیک به دخالت دولت در اقتصاد بسیار محدودتر نگران هستند. آنها معتقدند که دولتها باید مداخله خود را به حداقل برسانند، اقتصاد را به حال خود رها کنند و اصول آزادی بازار را ترویج کنند. به عبارت دیگر، آنها ترجیح میدهند بازار بهصورت خودکار و بدون مداخله دولتی به تعادل برسد و نقش دولت در کاهش هزینهها و بدهیهای دولتی تأکید دارند.
در مقابل، طرفداران نظریه کینزی از دخالت فعال دولت در اقتصاد حمایت میکنند. آنها معتقدند که دولت با تنظیم سیاستهای پولی و مالی میتواند در زمینههایی مانند تحریک تقاضا، ایجاد اشتغال، کنترل تورم و مداخله در دورههای رکودی بهبود ایجاد کند.
بنابراین، از نظر کینزیها، دولت میتواند با افزایش هزینهها و ایجاد بدهی در زمانهای رکود تقاضا را تحریک کند و اقتصاد را از رکود خارج کند.با این وجود، تفاوتها و تضادهای بین این دو رویکرد هنوز موضوع بحث و تحقیقات بسیاری در حوزه اقتصادی میباشند.
چرا مکتب کینزی ظهور کرد؟
اظهارات متعدد که تفسیر و راه حلهای مناسبی برای وضعیت اقتصادی زمان خود ارائه نمیکرد. در این شرایط، نظریه اقتصادی کینزی به عنوان یک پاسخ نوآورانه و تطابقیافته با شرایط جدید به تصویر کشیده شد.
یکی از عوامل اصلی ظهور مکتب کینزی، بحران مالی بزرگی است که در دههی 1929 تا 1933 جهان را تحت تأثیر قرار داد. نظریات نئوکلاسیک، که بر اساس اصول آزادی بازار و خودتنظیمی اقتصاد بنا شده بودند، نتوانستند تبعات و پیامدهای این بحران را به طور کامل تفسیر کنند. در این شرایط، نظریههای موجود نمیتوانستند توضیح دهندهی رویدادهای پیچیده و دامنهسرگیری بحران مالی شوند.
در این فضای عدم توانایی نظریههای موجود در تبیین و حل بحران، نظریات جدیدی که توسط جان مینارد کینز ارائه شد، به تأکید بر نقش دولت در تنظیم اقتصاد، تحریک تقاضا، و مداخلههای فعال جهت راهبری اقتصاد پرداخت. این نظریه به عنوان یک راه حل نسبت به ناتوانی نظریات موجود در رفع بحران مالی و به حداقل رساندن تأثیرات منفی آن بر اشتغال و تولید، مورد استقبال قرار گرفت.
نظریات کینزی معتقد بودند که در شرایط بحران، دولت میتواند با ایجاد تقاضا و سرمایهگذاریهای دولتی، اقتصاد را از رکود خارج کند و موجب ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی گردد. این دیدگاه با استقبال گسترده مواجه شد و برای حل بحران مالی دهه 1930 به کار گرفته شد.
نظریه مصرف کینز
نظریه مصرف یا تئوری درآمد مطلق (Absolute Income Hypothesis) که توسط جان مینارد کینز مطرح شد، از جمله نظریات مهم در زمینه علم اقتصاد محسوب میشود. این نظریه در سال 1936 در کتاب “نظریه عمومی اشتغال، بهره و ارزش” توسط کینز ارائه شد و در ادامهی زمان همواره در تجزیه و تحلیلهای اقتصاد کلان نقش تعیینکنندهای داشته است.
بر اساس این نظریه، کینز با تأکید بر اصول روانشناسی فردی، به این نتیجه میرسد زمانی که درآمد افراد افزایش مییابد، مصرف آنها نیز افزایش مییابد، اما این افزایش در مصرف کمتر از افزایش درآمد خواهد بود. به عبارت دیگر، افراد تمایل به کاهش نسبی در مصرف دارند. این تئوری نشان میدهد که افراد در هنگام افزایش درآمد، تمایل دارند که به نسبت کمتری از این افزایش درآمد را به مصرف اختصاص دهند.
در این نظریه، کینز همچنین به مسئله پسانداز و تفاوت بین افراد ثروتمند و فقیر پرداخته است. او معتقد بود که پسانداز به عنوان یک کالای لوکس در نظر گرفته میشود. بنابراین، در شرایطی که افراد با افزایش درآمد روبرو میشوند، انتظار داریم که افراد ثروتمند بیشتر از فقیران پسانداز کنند. به همین دلیل، این نظریه بیان میکند که میل به مصرف در افراد ثروتمند کمتر از افراد فقیر است. این مسئله محوری از نظریه مصرف کینزی است که نقش مهمی در تفسیر الگوی مصرف و تاثیرات آن بر اقتصاد دارد.
جان مینارد کینز چگونه فوت کرد؟
جان مینارد کینز در طول زندگی خود تلاشهای فراوانی برای خدمت به منافع عمومی و حمایت از دوستان و هموطنانش انجام داد. حتی در زمانهایی که سلامتیاش دچار مشکل بود، به ترتیب و سامان دادن به مسائل مالی دانشگاهی که سابقاً در آن تدریس میکرده، پرداخت. او به نمایندگی از انگلستان در فرآیند تشکیل سیستم برتون وودز، به جهت ایجاد یک نظام پولی بینالمللی که به تقویت اقتصاد جهانی کمک کند، دست به کار شد.
در سال ۱۹۴۶، کینز به علت حملات قلبی، متأثر از مشکلات مربوط به وضعیت سلامتی خود، جان خود را از دست داد. این حملات قلبی در نهایت منجر به فوت او شد. چند هفته پس از بازگشت از سفر به ایالات متحده، در تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۴۶، کینز در سن ۶۲ سالگی در خانه مزرعهٔ خود در نزدیکی شهر تیلتون واقع در شرق ساسکس انگلستان دچار حمله قلبی شد و از دنیا رفت.
در تناقض با آرزوهای او (او میخواست خاکسترش در یک دخمه در کینگز دفن شود)، خاکسترهای او در محوطهٔ داونز بالای تیلتون پراکنده شدند. این پایان تلخ و غمانگیز زندگی بزرگانه اقتصادی که تلاشهایی پربار برای توسعه نظریههای خود و کمک به اقتصاد جهانی انجام داده بود، به دلیل مشکلات قلبی متوقف شد.