احساسات، زبان پنهان روح ما هستند؛ پیامهایی زنده از درون که اگر نشنیده بمانند، به اشکال پیچیدهتری بازمیگردند. بسیاری از ما، بیآنکه بدانیم، در برابر این پیامها سد میسازیم از خشم و غم میگریزیم، شادی را فرو میخوریم و وانمود میکنیم «همه چیز خوب است». این فرار ظریف از تجربه درونی، همان اجتناب هیجانی است؛ عادتی روانشناختی که در کوتاهمدت آرامش کاذب میآفریند اما در درازمدت ما را از خویشتنِ اصیل و ارتباط واقعی دور میکند.
در این مقاله، با تیم برنا اندیشان همراه باشید تا بهصورت علمی، عمیق و کاربردی دریابیم اجتناب هیجانی چیست، چرا شکل میگیرد، چگونه زندگیمان را محدود میکند و مهمتر از همه، چگونه میتوان آن را به آگاهی، پذیرش و رشد درونی تبدیل کرد. مسیری که از شناخت آغاز میشود و به آرامش ختم خواهد شد.
مقدمه: اجتناب هیجانی چیست و چرا اهمیت دارد؟
اجتناب هیجانی یکی از مفاهیم محوری در روانشناسی معاصر است که به الگوی رفتاری و ذهنی افراد برای فرار از تجربه یا ابراز احساسات ناخوشایند اشاره دارد. انسانها بهطور طبیعی سعی میکنند از درد و ناراحتی دوری کنند، اما زمانی که این فرار به الگوی مداوم در زندگی تبدیل شود، میتواند به اختلال در سلامت روان، روابط و رشد فردی بینجامد. در این مقاله، به شکلی تخصصی و کاربردی به بررسی چیستی، علل، پیامدها و راهکارهای درمان اجتناب هیجانی میپردازیم.
تعریف مفهومی اجتناب هیجانی در روانشناسی
در روانشناسی، اجتناب هیجانی (Emotional Avoidance) به معنای تلاش مداوم ذهن یا رفتار برای دوری از تجربه احساسات ناخوشایند است؛ چه از طریق بیتفاوتی، چه انکار، چه مشغول شدن به کار یا حتی مثبتاندیشی اجباری.
به زبان ساده، فردی که دچار اجتناب هیجانی است، بهجای تجربه و پذیرش احساسات خود (مثل غم، خشم، ترس یا شرم)، آنها را سرکوب یا نادیده میگیرد.
این مفهوم ریشه در درمانهای شناختی-رفتاری و بهویژه در درمان پذیرش و تعهد (ACT) دارد، جایی که اجتناب هیجانی بهعنوان یکی از موانع اصلی زیستن اصیل و آگاهانه شناخته میشود. تحقیقات نشان میدهد که هرچه فرد بیشتر بکوشد احساسات منفی را سرکوب کند، آن احساسات با قدرت بیشتری بازمیگردند و موجب اضطراب، پرخاشگری یا بیانگیزگی میشوند.
نقش هیجانات در تنظیم رفتار و سلامت روان
هیجانات نه دشمن ما هستند و نه مزاحم رشد روانی؛ بلکه سیستم هشدار طبیعی ذهن برای بقا و جهتدهی به زندگیاند.
غم به ما یاد میدهد چه چیزهایی برایمان ارزشمند است، خشم مرزهای ما را مشخص میکند و ترس به محافظت از ما کمک مینماید.
وقتی افراد به اجتناب هیجانی پناه میبرند، ارتباط خود را با سیگنالهای درونی قطع میکنند و در نتیجه دچار فقدان خویشتن، اضطراب مبهم و احساس تهی بودن میشوند. اجتناب مداوم از احساسات، باعث میشود فرد نتواند به درک واقعی از نیازها، ارزشها و جهت زندگیاش برسد.
از دیدگاه علمی، تنظیم سالم هیجانات به معنای پذیرش، شناخت و ابراز متعادل آنهاست، نه سرکوب یا کنترل افراطی. در واقع، سلامت روانی زمانی محقق میشود که فرد بتواند میان تجربه هیجان و مدیریت آن تعادلی پویا برقرار کند.
چرا برخی افراد از احساسات خود فرار میکنند؟
سوال بنیادین این است: چرا انسانها در برابر احساسات خود، بهویژه احساسات ناخوشایند، مقاومت میکنند؟
پاسخ در ترکیبی از عوامل زیستی، شناختی و فرهنگی نهفته است:
بسیاری از افراد در کودکی یاد گرفتهاند که ابراز هیجان نشانه ضعف یا بیثباتی است.
برخی دیگر در اثر تجربههای دردناک یا سوءاستفادههای عاطفی، یاد گرفتهاند که هیجان مساوی خطر است.
و در سطح اجتماعی، فرهنگهایی که بر کنترل، منطق و ظاهر آرام تأکید دارند، ناخودآگاه اجتناب هیجانی را تقویت میکنند.
در نتیجه، فرد برای حفظ امنیت روانی ظاهری، به جای مواجهه با هیجانات، مسیر انکار، بیتفاوتی یا فعالیت افراطی را در پیش میگیرد. اما این واکنش کوتاهمدت در بلندمدت پیامدهای منفی قابل توجهی دارد که در بخشهای بعدی مقاله بررسی خواهیم کرد.
تاریخچه و ریشههای نظری اجتناب هیجانی
مفهوم «اجتناب هیجانی» در روانشناسی ریشهای عمیق و چندوجهی دارد؛ از نظریههای ابتدایی رفتارگرایان کلاسیک تا رویکردهای مدرن مانند درمان پذیرش و تعهد (ACT) و نظریههای تنظیم هیجان. در واقع، آنچه امروز بهعنوان اجتناب هیجانی میشناسیم، محصول تکامل دههها پژوهش و تفکر درباره چگونگی واکنش انسان به احساسات ناخوشایند است.
این ایده از یک اصل ساده نشأت میگیرد: انسان تمایل دارد از درد بگریزد. اما در روانشناسی نوین، مشخص شده که همین فرار از تجربهی درونی، خود منبع اصلی رنج روانی در بلندمدت است.
نگاه نظریهپردازان رفتارگرایی و شناختی–رفتاری
در مکتب رفتارگرایی کلاسیک (Behaviorism)، اجتناب در قالب «پاسخ آموختهشده برای فرار از محرک آزاردهنده» تعریف میشد. به بیان دیگر، وقتی فرد با موقعیتی دردناک یا استرسزا مواجه میشد، با اجتناب از آن موقعیت احساس آرامش موقت میکرد. همین احساس آرامش، رفتار اجتناب را تقویت کرده و به یک عادت شرطیشده تبدیل میکرد.
اینجا مفهوم «تقویت منفی» نقش تعیینکننده داشت: فرد با دوری از موقعیت ناخوشایند، اضطراب لحظهای خود را کاهش میداد، و به همین خاطر احتمال تکرار اجتناب در آینده بیشتر میشد.
با ظهور روانشناسی شناختی–رفتاری (CBT) در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، نگاه به اجتناب هیجانی گستردهتر شد. پژوهشگران دریافتند که اجتناب فقط رفتاری نیست، بلکه در سطح شناخت و ذهن نیز رخ میدهد؛ یعنی افراد نهتنها از موقعیتها بلکه از افکار، احساسات و خاطرات ناراحتکننده نیز میگریزند.
به عنوان مثال، فردی که از اضطراب اجتماعی رنج میبرد، ممکن است با انکار اهمیت روابط اجتماعی یا مشغول ساختن خود به فعالیتهای بیارتباط، بهطور شناختی از احساس اضطراب دوری کند. رواندرمانگران CBT معتقدند چنین الگوهایی در کوتاهمدت مؤثر اما در بلندمدت نگهدارندهی اضطراب و افسردگی هستند.
مفهوم «تجارب درونی ناخوشایند» در درمان پذیرش و تعهد (ACT)
با توسعهی نسل سوم درمانهای رفتارگرایی، بهویژه درمان پذیرش و تعهد (Acceptance and Commitment Therapy)، مفهوم «اجتناب تجربی» یا همان تلاش برای فرار از تجارب درونی ناخوشایند مطرح شد.
به باور نظریهپردازان ACT مانند استیون هیز، مشکل اصلی انسانها احساسات منفی نیست، بلکه تلاش مفرط برای کنترل یا حذف آنها است.
در ACT، اجتناب هیجانی زمانی رخ میدهد که فرد از احساسات، افکار یا خاطرات دردناک میگریزد، حتی اگر این رفتار مانع زندگی پربار و معنادار او شود. برای مثال، فردی ممکن است برای جلوگیری از احساس خجالت، از سخنرانی در جمع پرهیز کند؛ اما در نتیجه، فرصتهای رشد فردی را از دست میدهد.
ACT به جای حذف احساسات، بر پذیرش تجربههای درونی بهعنوان بخشی از زندگی انسان تأکید دارد و تعلیم میدهد که رهایی واقعی زمانی حاصل میشود که فرد اجازه دهد احساسات ناخوشایند حضور داشته باشند، بدون اینکه به آنها واکنش افراطی نشان دهد یا از آنها فرار کند.
ارتباط اجتناب هیجانی با نظریه تنظیم هیجان (Emotion Regulation)
در نظریههای جدید تنظیم هیجان (Emotion Regulation)، اجتناب هیجانی یکی از راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم هیجان محسوب میشود.
در این رویکرد، افراد بر اساس نحوهی پاسخ به هیجانات خود دستهبندی میشوند: برخی احساسات را میپذیرند و از آنها برای تصمیمگیری و خودشناسی استفاده میکنند، در حالیکه برخی دیگر با سرکوب یا انکار، مانع از تجربهی سالم احساسات میگردند.
تحقیقات نشان میدهد که اجتناب هیجانی با سطح بالایی از اضطراب، افسردگی و استرس پس از سانحه (PTSD) ارتباط مستقیم دارد. زیرا زمانی که انسان از احساسات خود فرار میکند، ذهن بهطور مداوم در حالت مبارزه یا گریز درونی باقی میماند و این امر سیستم عصبی و عاطفی را دچار خستگی مزمن میکند.
در مقابل، راهبردهای سازگارانهی تنظیم هیجان مانند بازشناسی، پذیرش و بازپردازش شناختی (Cognitive Reappraisal)، به فرد کمک میکنند تا ارتباط سالمتری با احساساتش برقرار کند و از چرخهی اجتناب رها شود.
انواع اجتناب هیجانی و شیوههای بروز آن
پدیدهی اجتناب هیجانی تنها در سطح ذهن یا فکر رخ نمیدهد؛ بلکه میتواند در رفتار، روابط یا حتی واکنشهای ظریف روزمره نیز ظاهر شود. این اجتناب، همچون سایهای پنهان، در پسِ بسیاری از عادتهای ما حضور دارد و بدون آنکه متوجه شویم، زندگی عاطفیمان را محدود میکند. شناخت انواع اجتناب هیجانی کمک میکند بتوانیم الگوهای پنهان فرار از احساسات را در خود شناسایی کرده و مسیر درمان و رشد روانی را آگاهانه طی کنیم. در ادامه، انواع اصلی این الگوها را بررسی میکنیم.
اجتناب رفتاری
اجتناب رفتاری زمانی رخ میدهد که فرد برای فرار از احساسات ناخوشایند، رفتار یا موقعیتی را کنار میگذارد.
برای مثال، کسی که در یک سخنرانی گذشته مضطرب بوده، ممکن است هرگز در جلسات گروهی شرکت نکند؛ یا فردی که از طردشدن میترسد، روابط عاطفی جدید را آغاز نکند.
در این حالت، فرد به جای رویارویی با هیجاناتی چون ترس، شرم یا خجالت، تلاش میکند با عمل نکردن از تجربهی آنها دوری کند. این شیوهی اجتناب در کوتاهمدت اضطراب را کاهش میدهد، اما در درازمدت باعث محدود شدن دایرهی تجربه، کاهش اعتمادبهنفس و تقویت ترس درونی میشود.
از دیدگاه درمان شناختی–رفتاری، این الگو یکی از مکانیزمهای نگهدارنده اضطراب است، زیرا به ذهن یاد میدهد که ترس موجه است و باید از آن گریخت، در حالیکه مواجهه تدریجی با موقعیتهای هیجانی میتواند به کاهش ترس و بازسازی باورهای نادرست کمک کند.
اجتناب شناختی
در اجتناب شناختی (Cognitive Avoidance)، فرار از احساسات از طریق ذهن و تفکر رخ میدهد. فرد سعی میکند با نادیدهگرفتن، انکار، توجیه یا مشغول کردن ذهن خود، از مواجهه با هیجانات درونی بگریزد.
به عنوان نمونه، فردی که از احساس غم ناشی از شکست در رابطه رنج میبرد، ممکن است با تکرار جملههایی مانند «اصلاً مهم نبود» یا «اصلاً حسی نداشتم» خود را قانع کند که هیچ هیجانی ندارد.
سایر نمونههای اجتناب شناختی عبارتاند از:
- سرکوب افکار منفی با تکرار مثبتگویی افراطی؛
- مشغول کردن ذهن با کار، تحصیل یا شبکههای اجتماعی به جای تجربهی احساسات؛
- تحلیل ذهنی بیش از حد (Overthinking) بهجای احساس کردن.
این نوع اجتناب ظریفتر از اجتناب رفتاری است، اما زیان آن در قطع ارتباط با دنیای درونی و هیجانات اصیل نهفته است. درمانگران ACT و CBT بر این باورند که تنها از طریق پذیرش و مشاهدهی بدون قضاوت افکار و احساسات میتوان از چرخهی اجتناب شناختی رها شد.
اگر بهدنبال رشد فردی، بهبود روابط و موفقیت شغلی هستی، با کارگاه آموزش هوش هیجانی هر احساس را درست بشناس، مدیریت کن و کیفیت زندگیات را چندبرابر ارتقا بده.
اجتناب میانفردی
اجتناب میانفردی (Interpersonal Avoidance)، نوعی تمایل ناخودآگاه برای فرار از موقعیتهای احساسی یا گفتگوهای عمیق با دیگران است.
این افراد معمولاً در روابط خود سطحی باقی میمانند، از بیان احساسات واقعی خود میترسند، یا هنگامی که فضا احساسی میشود، موضوع را تغییر میدهند.
نمونههای رایج اجتناب میانفردی:
- سکوت در برابر تعارض برای جلوگیری از ناراحتی؛
- اجتناب از صمیمیت عاطفی در روابط عاشقانه؛
- طفره رفتن از گفتگو درباره احساس گناه، ترس یا خشم در خانواده.
این رفتار معمولاً ریشه در ترس از آسیبپذیری و نگرانی از قضاوت یا طرد شدن دارد. در واقع، فرد با فرار از ارتباط عاطفیِ واقعی، از درد احتمالی رها میشود اما در عوض، دچار تنهایی هیجانی و جدایی روانی از دیگران میگردد.
در رواندرمانی، ترمیم این نوع اجتناب نیازمند فضای امن رابطهدرمانی است تا فرد بتواند بهتدریج باز کردن هیجانات خود را تجربه کند.
اجتناب احساسی ظریف در روزمره
بسیاری از افراد اجتناب هیجانی را در سبک روزمره زندگی خود، به شکلهای بسیار نامحسوس و ظریف نشان میدهند.
این نوع اجتناب ممکن است حتی با رفتارهای مثبت اشتباه گرفته شود، اما در اصل، نقشی دفاعی در برابر احساسات دارد.
نمونههای اجتناب هیجانی ظریف:
- شوخی کردن مداوم برای پنهان کردن ناراحتی یا غم؛
- کار زیاد یا مشغولیت افراطی برای فرار از خلوت ذهنی؛
- استفاده از گوشی یا تماشای فیلم در زمانهای ناراحتی به جای مواجهه با احساس؛
- پنهان شدن پشت «منطقی بودن» یا «محکم بودن».
این نوع از اجتناب باعث بیحسی عاطفی و ناتوانی تدریجی در تجربهی شادی، عشق یا آرامش میشود. در حالیکه احساسات منفی، اگر با آگاهی و پذیرش همراه شوند، خود زمینهساز رشد عاطفی و خودشناسیاند.
علل و عوامل مؤثر در شکلگیری اجتناب هیجانی
پدیدهی اجتناب هیجانی بهندرت به صورت ناگهانی شکل میگیرد. معمولاً در نتیجهی ترکیب پیچیدهای از تجربههای اولیه، تربیت خانوادگی، باورهای ذهنی و حتی ویژگیهای زیستی و شخصیتی بهوجود میآید.
شناخت ریشههای این رفتار نهتنها به ما کمک میکند علت فاصله گرفتن از احساساتمان را درک کنیم، بلکه مسیر اعتماد دوباره به هیجانات و بازسازی رابطهمان با خود را نیز هموار میسازد.
در ادامه، چهار گروه اصلی از عوامل مؤثر در شکلگیری اجتناب هیجانی بررسی میشوند.
تجربههای اولیه و الگوهای تربیتی
یکی از عمیقترین ریشههای اجتناب هیجانی در دوران کودکی و نحوهی برخورد والدین با احساسات نهفته است.
کودک در نخستین سالهای زندگی از والدین و مراقبان خود میآموزد که چگونه باید با احساسات رفتار کند:
اگر در زمان ناراحتی، او را سرزنش یا از بیان خشم و گریه منع کرده باشند، میآموزد که «احساسات خطرناکاند».
اگر تنها در زمان خوشحالی مورد توجه قرار گرفته باشد، در ضمیر ناخودآگاه خود باوری شکل میگیرد که «احساسات منفی باید پنهان شوند تا پذیرفته شوم».
این پیامهای ظریف تربیتی، در بزرگسالی به شکل الگوهای ناپیدا بروز مییابند: فرد در محیط کار هیچگاه ناراحتی خود را نشان نمیدهد، در روابطش دربارهی احساسات صحبت نمیکند، و حتی در خلوت خود نیز از مواجهه با غم و آسیب دوری میجوید.
تحقیقات روانشناسی دلبستگی (Attachment Theory) نیز تأکید میکنند که محرومیت عاطفی یا والدین کنترلگر میتوانند زمینهساز توسعهی الگوی «اجتنابگر هیجانی» در شخصیت فرد شوند شخصی که برای حفظ آرامش ظاهری، فاصلهای محافظ بین خود و احساساتش ایجاد میکند.
تروما (آسیبهای روانی و عاطفی)
تجربهی تروما یا آسیب روانی یکی از مهمترین عوامل در ایجاد اجتناب هیجانی است.
وقتی فرد در گذشته با رویدادی دردناک (مثل سوءاستفاده، طرد، مرگ، یا خیانت) روبهرو میشود، مغز و روان او برای محافظت از خویش مکانیزمی دفاعی ایجاد میکنند: بیحسی یا قطع ارتباط با احساسات.
در ظاهر، این اجتناب به شخص کمک میکند تا از شدت درد در امان بماند، اما در واقع، او را از تجربهی کامل زندگی بازمیدارد.
در اختلالات مرتبط با تروما مانند PTSD، یکی از علائم محوری Avoidance است یعنی تلاش برای نرفتن به مکانها، یادآوری نکردن خاطرات یا احساس نکردنِ هیجاناتی که به رویداد آسیبزا پیوند دارند.
بهمرور، این واکنش طبیعی «بقای روان» به یک الگوی پایدار تبدیل میشود و ذهن فرد یاد میگیرد که احساس نکردن امنتر از احساس کردن است. درمان این بخش معمولاً نیازمند رویکردهایی مانند درمان ترومامحور، EMDR یا درمان مبتنی بر پذیرش (ACT) است تا فرد بتواند کنترل ایمن و تدریجی بر تجربهی هیجانات دردناک خود بازیابد.
باورهای شناختی نادرست درباره احساسات
افکار و باورهایی که ما درباره احساسات داریم، عامل تعیینکنندهای در نحوهی مواجهه ما با آنهاست. برخی افراد بهدلیل آموزشهای فرهنگی، دینی، یا خانوادگی باور دارند که:
- «احساسات نشانهی ضعف است.»
- «افراد قوی ناراحت یا خشمگین نمیشوند.»
- «ابراز احساسات دیگران را میرنجاند یا باعث قضاوت آنان میشود.»
این باورهای شناختی منجر به شکلگیری نوعی «فیلتر ذهنی» میشود که در آن احساسات ناخوشایند بهعنوان تهدید درک میشوند، نه پیام. در نتیجه، فرد بهجای گوش دادن به پیام هیجانات، از آنها فاصله میگیرد.
به عنوان مثال، فردی که باور دارد «ابراز اندوه باعث ترحم دیگران میشود»، ممکن است در برابر سوگ یا شکست، لبخند اجباری بهصورت بزند و در درون، دچار انجماد عاطفی گردد.
تغییر این باورها در روند رواندرمانی از طریق بازسازی شناختی (Cognitive Restructuring) انجام میشود؛ یعنی کمک به فرد برای شناخت ارزش واقعی احساسات و درک اینکه هیجانات دشمن نیستند، بلکه راهنماهای درونیاند.
زمینههای شخصیتی و زیستی
اجتناب هیجانی تنها پیامد تربیت یا تفکر نیست؛ بلکه به ویژگیهای ژنتیکی، بیولوژیکی و شخصیتی نیز وابسته است.
تحقیقات نشان دادهاند که برخی افراد بهصورت ذاتی حساستر به استرس یا تحریک هیجانی هستند. به همین دلیل، آنها برای حفظ تعادل روانی تمایل بیشتری به اجتناب از احساسات دارند.
همچنین ویژگیهای شخصیتی خاص، مانند:
- درونگرایی شدید (تمایل به پردازش درونی به جای ابراز بیرونی)،
- کمالگرایی (ترس از اشتباه و طرد)،
- وابستگی اضطرابی یا اجتنابی در دلبستگیها،
میتوانند احتمال بروز رفتارهای اجتنابی نسبت به هیجانات را افزایش دهند.
از منظر عصبزیستی، مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که در افراد با اجتناب هیجانی بالا، فعالیت سیستم لیمبیک (بهویژه آمیگدال) بالا بوده اما ارتباط تنظیمی قشر پیشپیشانی (Prefrontal Cortex) ضعیف است؛ به این معنا که مغز این افراد احساسات را تهدید تلقی کرده و به جای مواجهه، واکنش اجتنابی نشان میدهد.
پیامدها و عوارض اجتناب هیجانی
اجتناب هیجانی در ظاهر، پناهگاهی امن در برابر دردهای روانی به نظر میرسد؛ گویی فرد با نادیدهگرفتن احساسات تلخ میتواند از رنج درونی در امان بماند. اما در واقع، این راهِ فرار بهمرور به دامی پنهان تبدیل میشود که سلامت روان، روابط، تصمیمگیری و رشد شخصی را از درون فرسوده میسازد.
در این بخش، به بررسی پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم اجتناب هیجانی میپردازیم تا روشن شود چگونه سرکوب احساسات، نه تنها رنج را کاهش نمیدهد، بلکه آن را تشدید میکند.
تأثیر بر سلامت روان (افسردگی، اضطراب، استرس مزمن)
مطالعات متعدد روانشناسی نشان میدهد که اجتناب هیجانی با افزایش احتمال بروز اختلالات روانی نظیر افسردگی، اضطراب و استرس مزمن ارتباط مستقیم دارد.
دلیل این ارتباط در سادهترین شکل آن چنین است: زمانی که احساسات سرکوب میشوند، انرژی هیجانی آزاد نمیگردد و به شکل تنش درونی، افکار مزاحم یا علائم جسمانی بروز مییابد.
در افسردگی، فرد بهدلیل فرار از هیجانات ناخوشایند مانند غم یا خشم، به تدریج دچار بیحسی عاطفی (Emotional Numbing) و احساس پوچی میشود.
در اضطراب، ذهن بهجای تجربهی واقعی هیجان، در دورِ کنترل افراطیِ احساسات گرفتار میشود؛ فرد از ترس تجربهی هیجان، درگیر نگرانی دائمی است.
در استرس مزمن، سیستم عصبی دائماً در حالت آمادهباش باقی میماند، زیرا احساسات سرکوبشده در بدن بهصورت فشار روانی ذخیره میشوند.
تحقیقات نوروساینس نشان دادهاند که وقتی احساسات بهجای ابراز، سرکوب میشوند، فعالیت سیستم سمپاتیک افزایش یافته و بدن وارد حالت “جنگ یا گریز” مزمن میگردد. همین عامل در درازمدت باعث خستگی، ضعف سیستم ایمنی و اختلالات خواب میشود.
بنابراین، اجتناب هیجانی نهتنها سلامت روان، بلکه سلامت جسم را نیز به خطر میاندازد.
تاثر بر روابط عاطفی و ارتباط موثر
هیجانات نقش پل ارتباطی میان انسانها را دارند؛ از طریق ابراز احساسات است که پیوند، همدلی و اعتماد شکل میگیرد. وقتی فرد دچار اجتناب هیجانی میشود، این پل بهتدریج فرو میریزد.
او از گفتوگو دربارهی احساساتش میپرهیزد تا مبادا آسیبپذیر به نظر برسد؛
در روابط نزدیک، حضور فیزیکی دارد اما از نظر عاطفی غایب است؛
و در تعارضهای میانفردی، یا سکوت اختیار میکند یا با رفتار منطقیِ سرد، تماس هیجانی را قطع میسازد.
در نتیجه، روابط او سطحی، کوتاهمدت و گاه پر از سوءتفاهم میشود. شریک عاطفی یا دوستان چنین فردی احساس میکنند که «به دیوار حرف میزنند» و نمیتوانند با او ارتباط قلبی برقرار کنند.
در رواندرمانی، این وضعیت با اصطلاح “Emotional Disconnection” توصیف میشود حالتی که فرد از دنیای احساسات خود و دیگران جدا میافتد.
چنین گسست عاطفی در درازمدت میتواند به تنهایی روانی، کمبود محبت، بیاعتمادی و حتی فروپاشی روابط بینجامد.
تأثیر بر تصمیمگیری و رشد فردی
احساسات نهفقط برای بقا، بلکه برای هدایت تصمیمها و رشد فردی ضروریاند.
هیجانات به ما نشان میدهند که چه چیزی برایمان مهم است، از چه باید دوری کنیم و در چه باید عمیقتر شویم. هنگامی که فرد از احساسات خود فاصله میگیرد، قطبنمای درونیاش از کار میافتد.
در نتیجه، تصمیمها عمدتاً بر اساس منطق خشک، ترس از اشتباه یا خواستهی دیگران گرفته میشوند نه بر پایهی ارزشها و نیازهای درونی.
این وضعیت منجر به پدیدهای بهنام “Self-Alienation” (بیگانگی از خود) میشود، یعنی فرد بهتدریج از درک واقعیِ خود فاصله میگیرد.
نمونههای متداول:
- انتخاب شغل یا رشتهای که احساسی به آن ندارد؛
- ادامهی رابطهای بدون علاقهی قلبی، فقط برای فرار از تنهایی؛
- پرهیز از تغییر، فقط برای جلوگیری از اضطراب.
به این ترتیب، اجتناب هیجانی مانع تحقق رشد روانی، خودشناسی و شکوفایی فردی میشود.
«چرخه معیوب اجتناب» و اثر معکوس آن بر آرامش
یکی از ویژگیهای فریبندهی اجتناب هیجانی این است که در ظاهر آرامشبخش اما در باطن اضطرابزا است.
فرد تصور میکند با نادیدهگرفتن احساسات از درد رها میشود، اما در واقع، وارد چرخهی معیوب اجتناب میگردد:
- تجربهی هیجان ناخوشایند (مثل غم یا ترس)
- تلاش برای فرار یا سرکوب احساس
- آرامش موقت
- بازگشت احساس با شدت بیشتر
- تلاش مضاعف برای اجتناب و در نهایت فرسودگی روانی
این چرخه در علم رفتارشناسی همان Negative Reinforcement Cycle نام دارد یعنی رفتار اجتناب با کاهش موقت اضطراب تقویت میشود، اما در درازمدت اضطراب را تشدید میکند.
به بیان دیگر، آرامشی که اجتناب هیجانی میآورد، آرامشی «کاذب» است و بهای آن کاهش توان روان برای تحمل واقعیت زندگی است.
تفاوت اجتناب هیجانی با تنظیم هیجان سالم
برخلاف تصور عمومی، اجتناب از هیجان و تنظیم سالم آن دو مفهوم کاملاً متفاوتاند؛ تفاوتی که مرز میان سلامت روان و فرسودگی عاطفی را مشخص میکند.
در ظاهر، هر دو شامل نوعی کنترل یا مدیریت احساسات هستند، اما در عمق، مسیر و پیامدهایشان کاملاً متضاد است. یکی به رشد روانی و آرامش درونی میانجامد، و دیگری به بیحسی، فشار روانی و ناپایداری هیجانی.
در این بخش، بهصورت روشن و کاربردی تفاوتهای اصلی این دو رویکرد را بررسی میکنیم.
تفاوت بین سرکوب احساس و مدیریت احساس
سرکوب احساس یعنی انکار و نادیدهگرفتن هیجان، اما مدیریت احساس یعنی شناخت، پذیرش و بیان آگاهانه و سازگارانه آن.
سرکوب احساس (Emotional Suppression)
- بهمعنای نادیدهگرفتن، انکار یا پنهانکردن هیجان در لحظهی بروز آن است.
- فرد در این حالت، اجازه نمیدهد هیجان تا سطح آگاهی برسد یا ابراز شود.
- این رفتار معمولاً با ترس از قضاوت، ضعف یا بیکفایتی پیوند دارد.
نمونههای متداول سرکوب:
- لبخند زدن هنگام عصبانیت یا ناراحتی برای حفظ ظاهر.
- گفتن «حالم خوبه» در حالی که آشکارا غمگین است.
- تغییردادن سریع موضوع گفتگو بهمحض صحبت از احساسات.
پیامد: سرکوب هیجان باعث انباشتهشدن انرژی عاطفی در بدن میشود و در بلندمدت منجر به اضطراب، خشم نهفته، تحریکپذیری یا افسردگی میگردد.
مدیریت احساس (Emotion Regulation)
بهمعنای توانایی آگاهانه برای شناسایی، درک، پذیرش و هدایت هیجانها به شیوهای سازگارانه است.
در این فرآیند، احساس انکار نمیشود، بلکه به شکلی سالم و کنترلشده پردازش میگردد.
نمونههای تنظیم سالم:
تشخیص خشم و استفاده از تنفس عمیق یا گفتوگوی محترمانه برای بیان نیاز.
پذیرش غم و اختصاص زمانی برای سوگ، بدون تلاش برای شاد وانمود کردن.
بازنگری شناختی به جای قضاوت خود: «من مضطربم، اما این طبیعی است چون موقعیت جدیدی را تجربه میکنم.»
فرمول ساده تمایز:
- سرکوب = حذف احساس برای بقا
- تنظیم = پذیرش احساس برای رشد
مرز بین کنترل هیجان و انکار هیجان
در فرهنگهایی مانند جامعه ما که عقلانیت، خویشتنداری و ظاهر آرام بسیار ارزشمند شمرده میشود، اغلب کنترل هیجان با انکار آن اشتباه گرفته میشود.
اما مرزی ظریف بین این دو وجود دارد که از دید روانشناسی بسیار حیاتی است.
کنترل هیجان فرایندی سالم و آگاهانه است که در آن فرد ضمن شناسایی و پذیرش احساس خود، تصمیم میگیرد واکنشی سنجیده و مؤثر نشان دهد؛ مثلاً وقتی خشمگین است، خشم را میپذیرد اما رفتار خود را کنترل میکند تا به تعادل برسد. هدف در این مسیر، حفظ توازن درونی و کارکرد موثر هیجانها است؛ نتیجهاش احساس تسلط، آرامش پایدار و تقویت ارتباطات انسانی از طریق همدلی و صمیمیت است. در رواندرمانی، کنترل هیجان با پذیرش و بازپردازش شناختی همراه است و فرد میآموزد بدون انکار احساس، با آن همزیستی سازنده داشته باشد.
در مقابل، انکار هیجان پاسخی ناسالم و دفاعی است که طی آن فرد آگاهی هیجانی خود را مسدود میکند؛ مثلاً میگوید «من اصلاً ناراحت نیستم» در حالی که درونش لبریز از ناراحتی است. هدف در این الگو، نه تنظیم هیجان بلکه فرار از رنج و طرد درونی است؛ نتیجهاش انباشت فشار روانی، تجربه بیحسی یا طغیانهای ناگهانی عاطفی است. چنین رویکردی در رابطه با دیگران به فاصله، سوءتفاهم و انقطاع هیجانی میانجامد و در درمان نیز به شکل مقاومت، دفاع و اجتناب از مواجهه با تجارب درونی بروز میکند.
به تعبیر درمانگران رویکرد ACT (پذیرش و تعهد)، کنترل سالم، زمانی معنا دارد که فرد ظرفیت تجربهی احساسات را داشته باشد، نه اینکه بهکلی از آنها بگریزد.
بهعبارت دیگر، کنترل واقعی از مسیر پذیرش میگذرد، نه اجتناب.
مثالهای روانشناختی و کاربردی
مثالهای روانشناختی و کاربردی، موقعیتهایی واقعیاند که مفاهیم نظری را در زندگی روزمره نشان میدهند و به درک و تمرین مؤثر مهارتهای روانی کمک میکنند.
مثال بالینی ۱: اضطراب اجتماعی
اجتناب هیجانی: فرد مضطرب از حضور در جمع میترسد، بنابراین اصلاً نمیرود؛ در ظاهر آرام است اما در باطن اضطرابش تثبیت میشود.
تنظیم هیجان سالم: فرد اضطراب خود را میپذیرد، تنفس عمیق انجام میدهد و در جلسه شرکت میکند؛ شاید دلشوره دارد، اما حس رضایت از غلبه بر ترس را تجربه میکند.
مثال بالینی ۲: غم پس از شکست عاطفی
اجتناب: فرد فوراً وارد رابطهی جدید میشود یا خودش را در کار غرق میکند تا احساس فقدان را حس نکند.
تنظیم سالم: فرد اندوه را میپذیرد، دربارهی احساسش حرف میزند و زمان سوگ را طبیعی میداند. به مرور، با درک تجربه، به رشد و خودآگاهی میرسد.
مثال بالینی ۳: خشم در محیط کار
اجتناب: مدیر احساس خشم را انکار میکند، سکوت میورزد و بعد از مدتی دچار خستگی و انفجار هیجانی میشود.
تنظیم سالم: او خشم خود را تشخیص میدهد و برای بیان محترمانه آن برنامهریزی میکند (مکان، زمان، لحن مناسب).
روشهای شناسایی و آگاهی از الگوهای اجتناب هیجانی در خود
شناسایی الگوهای اجتناب هیجانی، مهمترین گام برای رهایی از چرخههای ناخودآگاه فرار از احساسات است.
زیرا تا زمانی که از شیوههای پنهانی اجتناب خود آگاه نباشیم، ذهن همچنان بهطور خودکار این الگوها را اجرا میکند و مانع تجربهی اصیل زندگی میشود. آگاهی، در حقیقت نقطهی آغاز پذیرش، تغییر و درمان است.
در این بخش، بهصورت علمی و کاربردی بررسی میکنیم که چگونه میتوانیم الگوهای اجتنابی را در خود شناسایی کنیم: از نشانههای رفتاری و ذهنی گرفته تا ابزارهای روانسنجی و تمرینهای خودمشاهدهگری.
علائم و نشانههای رفتاری و ذهنی
علائم و نشانههای رفتاری و ذهنی اجتناب هیجانی شامل نادیدهگرفتن احساسات، فرار از موقعیتهای برانگیزاننده، بیحسی عاطفی و اشتغال ذهنی برای سرکوب هیجانهاست.
نشانههای رفتاری
رفتارها اغلب آیینهی احساسات سرکوبشدهاند. اجتناب هیجانی معمولاً خود را در قالب رفتارهایی نشان میدهد که هدفشان «دوری از احساس» است، نه «حل مسئله».
برخی از شاخصترین نشانهها عبارتاند از:
فرار یا تعلل در مواجهه با موقعیتهای هیجانی: نرفتن به مهمانی، تعویق گفتوگوهای حساس یا پرهیز از تصمیمهای عاطفی.
رفتارهای جبرانی یا تسکینی افراطی: مانند پرخوری، کار زیاد، تماشای مکرر فیلم یا اسکرول بیهدف در شبکههای اجتماعی برای خاموش کردن احساس.
شوخطبعی افراطی یا خنثیسازی هیجانات: استفاده از طنز برای پوشاندن خشم یا ناراحتی.
بیحسی یا کنارهگیری اجتماعی: نبود تمایل برای صمیمیت یا ابراز هیجان حتی در موقعیتهای مثبت.
نشانههای ذهنی و عاطفی
الگوهای ذهنی اجتناب اغلب با گفتوگوهای درونی خاص همراهاند که در ظاهر منطقی بهنظر میرسند اما در واقع حمایت روان از اجتناب هستند.
نمونهها:
- «الان وقت غصه خوردن نیست، باید قوی باشم.»
- «اگر احساسم رو بگم، دیگران قضاوت میکنند.»
- «گذشته تموم شده، نباید یادش بیفتم.»
- «احساسات فقط باعث ضعف میشن.»
ویژگی بارز ذهن اجتنابگر: بهجای احساسکردن، تحلیل میکند. یعنی برای هر وضعیت عاطفی بهسرعت توضیح منطقی میسازد تا از تجربهی احساس منحرف شود.
آزمونها و مقیاسهای معتبر علمی
برای سنجش میزان اجتناب هیجانی یا تجربهای (Experiential Avoidance)، پژوهشگران ابزارهای روانسنجی معتبری طراحی کردهاند. در ادامه چند مقیاس کاربردی معرفی میشود (در پژوهش یا رواندرمانی قابل استفادهاند):
AAQ-II (Acceptance and Action Questionnaire – نسخه دوم)
طراحیشده توسط Hayes et al. (2011) برای اندازهگیری میزان انعطافپذیری روانشناختی و اجتناب هیجانی.
نمرات بالاتر نشانگر اجتناب بیشتر و انعطافپذیری کمتر است.
یکی از پرکاربردترین ابزارها در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT).
Emotion Avoidance Questionnaire (EAQ)
این آزمون میزان تمایل افراد به پرهیز از هیجانات مختلف (ترس، خشم، غم و شرم) را میسنجد.
نسخههای معتبر آن در تحقیقات مربوط به اضطراب اجتماعی و PTSD استفاده میشود.
Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS)
توسط Gratz & Roemer (2004) ساخته شده است.
شش بُعد دشواری در تنظیم هیجان را بررسی میکند، از جمله: آگاهی از هیجانات، پذیرش، و کنترل تکانهها.
زیرمقیاس «عدم پذیرش هیجانات» شاخصی از اجتناب هیجانی محسوب میشود.
نکتهی علمی:
تمامی این ابزارها مبتنی بر خودگزارشیاند (Self-report) و بهتر است در کنار گفتوگوی تخصصی با روانشناس تعبیر شوند، نه بهصورت مستقل.
خودمشاهدهگری و ثبت هیجانات (Emotion Journaling)
خودآگاهی هیجانی مهارتی اکتسابی است و با تمرین منظم تقویت میشود. یکی از مؤثرترین روشها برای گفتوگو با دنیای درونی، نوشتن روزانهی احساسات یا Emotion Journaling است.
گامهای کاربردی برای ثبت هیجانات:
1. زمان مشخص (روزانه): روزی ۵ تا ۱۰ دقیقه در انتهای روز وقت بگذارید.
2. بازگویی موقعیتها: بنویسید امروز چه اتفاقی افتاد و چه احساسی در شما ایجاد شد.
3. نامگذاری هیجان: احساس را دقیقاً نام ببرید (نه فقط «بد»، بلکه «غم»، «دلسردی»، «خشم»، «اضطراب»).
4. واکنش خود را بنویسید: آیا با آن احساس ماندید یا از آن فرار کردید؟
5. جایگزین سازگارانه: تصور کنید اگر قرار بود با پذیرش هیجان عمل کنید، چه واکنشی نشان میدادید.
نمونهی ساده:
«امروز رئیس از کارم ایراد گرفت. اولش خشم و شرم حس کردم، اما بهجای صحبت دربارهاش، سکوت کردم و خودم را مشغول کار کردم. احساس کردم انگار بدنم منقبض شد. شاید اگر میتوانستم بگویم “احساس میکنم ناراحت شدم”، از خودم فاصله نمیگرفتم.»
این تمرین به مرور باعث میشود ذهن، الگوهای اجتنابی و نحوهی بروز آنها را در موقعیتهای مختلف شناسایی کند و جایگزینهای سالمتر بیابد.
راهکارهای درمان و مواجهه با اجتناب هیجانی
اجتناب هیجانی، هرچند در ظاهر مکانیسمی برای «محافظت از خود» است، در عمل یکی از اصلیترین موانع رشد روانی و آرامش درونی محسوب میشود. رهایی از این الگو، نه با حذف احساسات، بلکه با بازآفرینی رابطهای سالم با هیجانات ممکن است.
درمانهای روانشناختی معاصر بهویژه رویکردهای موج سوم شناختدرمانی بر این اساس طراحی شدهاند که فرد را از چرخهی مقاومت به سمت پذیرش و مواجههی تدریجی هدایت کنند.
در ادامه، مؤثرترین رویکردها و تمرینهای عملی برای مواجهه با اجتناب هیجانی معرفی میشوند.
درمان شناختی–رفتاری (CBT) و بازسازی باورهای اجتنابی
CBT (Cognitive Behavioral Therapy) از نخستین رویکردهایی است که اجتناب را بهعنوان یک رفتار آموختهشده و تقویتشونده تحلیل کرد. هدف در CBT، شناسایی افکار ناکارآمدی است که پایهی رفتار اجتنابی را میسازند.
مراحل کلیدی در CBT برای درمان اجتناب هیجانی
مراحل کلیدی در CBT برای درمان اجتناب هیجانی شامل شناسایی افکار اجتنابی، بازسازی باورهای ناکارآمد، مواجهه تدریجی با هیجانها و تمرین پذیرش و تنظیم هیجانی است.
شناسایی افکار خودکار اجتنابی
جملاتی مانند «نمیتوانم تحملش کنم» یا «اگر ناراحت شوم، فرو میریزم» معمولاً محرک رفتار اجتنابیاند.
بازسازی شناختی (Cognitive Restructuring)
درمانگر به مراجع کمک میکند تا این باورها را بهچالش بکشد و بهجای «نباید احساس کنم»، باوری سازگارانهتر بسازد:
«میتوانم احساسات را تجربه کنم، بدون اینکه از پا بیفتم.»
مواجهه تدریجی (Exposure)
یکی از هستههای اصلی CBT، مواجههی کنترلشده با موقعیت یا احساس ترسناک است تا سیستم عصبی یاد بگیرد هیجان را تحمل کند بیآنکه آسیب ببیند.
تقویت رفتارهای سازگارانه
رفتارهایی که از مواجهه با احساسات حمایت میکنند (نوشتن، گفتوگو، تمرین آرامسازی) جایگزین رفتارهای فرار میشوند.
نکته علمی: تحقیقات نشان دادهاند که مواجهه تدریجی با هیجانات (مثلاً مواجهه با خشم یا عزتنفس پایین در درمان اضطراب) خاصیت خاموشسازی ترس (Fear Extinction) در آمیگدال را فعال میکند.
درمان پذیرش و تعهد (ACT): رویکرد اصلی در مقابله با اجتناب
درمان ACT (Acceptance and Commitment Therapy) دقیقاً برای درمان «اجتناب تجربهای» طراحی شده است. در این رویکرد، هدف پذیرش احساسات بدون قضاوت و حرکت به سوی ارزشهای شخصی است، نه تلاش برای کنترل یا حذف احساس.
شش فرایند بنیادین ACT در مواجهه با اجتناب هیجانی
1. پذیرش (Acceptance): بهجای مقاومت، فرد میآموزد با درد عاطفی «حاضر» بماند.
2. جداسازی شناختی (Cognitive Defusion): مشاهدهی افکار بهعنوان رویدادهای ذهنی، نه واقعیت مطلق (“من ترسیدم” ≠ “من ضعیفم”).
3. حضور در لحظه (Mindfulness / Contact with the Present Moment): تمرکز بر تجربهی اینجا و اکنون، بهجای غرقشدن در گذشته یا آینده.
4. خودِ بهعنوان ناظر (Self-as-Context): درک اینکه “من” بزرگتر از احساسات و افکار گذرا هستم.
5. ارزشها (Values): شفافسازی ارزشهای اصیل فرد، مثلاً عشق، رشد، صداقت.
6. عمل متعهدانه (Committed Action): حرکت در جهت ارزشها، حتی در حضور درد عاطفی.
پیام اصلی ACT:
«هدف، ناپدید کردن هیجان نیست؛ بلکه آموختن زیستن در حضور آن است.»
تکنیک کاربردی: تمرین “Leaves on a Stream” تصور کنید هر فکر یا احساس مانند برگی است که روی جریان آب حرکت میکند، بدون اینکه با آن درگیر شوید.
ذهنآگاهی (Mindfulness) و پذیرش هیجانات
ذهنآگاهی ابزار محوری رویکردهای نوین درمان است؛ تمرینی مبتنی بر مشاهدهی آگاهانهی تجربه در لحظه حال، بدون قضاوت و ارزیابی. این روش به فرد کمک میکند تا بهجای واکنش خودکار، با حضور بدنی و ذهنی به هیجان پاسخ دهد.
کارکردهای ذهنآگاهی در کاهش اجتناب هیجانی
افزایش هماهنگی بین قشر پیشپیشانی (ناحیه تنظیم شناختی) و آمیگدال (مرکز هیجان).
کاهش واکنشپذیری هیجانی و افزایش تحمل هیجان.
تشخیص زودتر محرکهای درونی اجتناب (قبل از تبدیلشدن به رفتار).
تمرین پیشنهادی: «اسکن بدن (Body Scan)»
۱. روی تنفس تمرکز کنید.
۲. توجه را از نوک پا تا سر حرکت دهید و بدون قضاوت، هر احساس را مشاهده کنید.
۳. اگر ناراحتی یا اضطراب ظاهر شد، تنها حضور آن را ثبت کنید؛ نه انکار، نه کنترل.
هدف ذهنآگاهی: بازسازی عادت مغز از واکنش «فرار» به حالت «حضور».
تمرینهای عملی برای مواجهه تدریجی با احساسات
تمرینهای عملی برای مواجهه تدریجی با احساسات شامل قرارگیری آگاهانه و گامبهگام در موقعیتهای برانگیزاننده برای افزایش تحمل، پذیرش و کاهش اجتناب هیجانی است.
مواجهه درونی (Imaginal Exposure)
در محیطی امن، موقعیتی که از آن اجتناب میکنید را در ذهن تصور کنید و بگذارید احساسات مربوطه بالا بیایند.
تمرکز بر تنفس و مشاهدهی بدن در حین بالا آمدن هیجان، بدون تلاش برای تغییر آن.
بهمرور، مغز میآموزد که این احساس خطرناک نیست.
گفتوگوی هیجانی با خود (Emotional Dialogue)
جملاتی مانند:
«الان ترس رو حس میکنم، و این حس بد ولی موقته است.»
«میتونم با این ناراحتی بمونم، بدون اینکه نابودم کنه.»
این گفتوگوها مسیر انتقال از اجتناب به پذیرش را فعال میکنند.
نوشتار مواجهه (Emotion Writing)
هر بار که از تجربهای فرار کردید، بنویسید چه احساسی داشتید و از چه ترسی فرار کردید. به تدریج، الگوها شفاف میشوند.
مواجهه رفتاری (Behavioral Exposure)
با برنامهای تدریجی، در موقعیتهایی که معمولاً فرار میکنید حضور پیدا کنید از شدت کم تا زیاد تا سیستم عصب–هیجانی انعطافپذیر شود.
مثلاً:
- بیان نظر شخصی در جمعهای کوچک.
- تعریف یک احساس شخصی با دوست نزدیک.
- ورود به گفتوگوهای دشوار یا تجربهی غم بدون انکار.
نقش رواندرمانگر و فضای امن در کاهش اجتناب هیجانی
اجتناب هیجانی معمولاً در دل روابط انسانی شکل میگیرد؛ در خانوادههایی که ابراز احساسات سانسور میشود، در روابطی که آسیبپذیری با ضعف اشتباه گرفته میشود و در جوامعی که «منطقی بودن» بر «احساسکردن» ارجح است. از همین رو، درمان موثر آن نیز در بستری از رابطه انسانی ایمن، پذیرنده و بدون قضاوت اتفاق میافتد.
در این فضا، رواندرمانگر نه بهعنوان قاضی یا اصلاحگر، بلکه بهعنوان همراهی اصیل ظاهر میشود که به فرد میآموزد چگونه دوباره با احساسات خود تماس برقرار کند.
اهمیت رابطه درمانی (Therapeutic Alliance)
در پژوهشهای دهههای اخیر، کیفیت رابطه درمانی یکی از قویترین پیشبینیکنندههای موفقیت درمان در تمامی رویکردها شناخته شده است.
به تعبیر Bordin (1979)، اتحاد درمانی بر سه مؤلفهی اساسی استوار است:
1. توافق بر اهداف مشترک درمان
2. تفاهم در مورد وظایف و مسیر درمان
3. پیوند عاطفی و اعتماد متقابل میان درمانگر و مراجع
کارکرد رابطه درمانی در کاهش اجتناب هیجانی
ایجاد احساس امنیت روانی برای تجربه و ابراز هیجانات بدون ترس از طرد یا قضاوت.
فعالسازی سازوکار الگوسازی هیجانی (Emotional Modeling): مراجع میآموزد که هیجانات، صرفاً دادههایی از تجربه درونیاند نه خطر.
فراهمکردن بستری برای درمان مبتنی بر ارتباط (Relational Repair)؛ یعنی بازنویسی الگوهای ناکارآمد هیجانی که از روابط اولیه بهجا ماندهاند.
کمک به فرد برای تحمل پارادوکس درمان: «رنج را ببین تا بتوانی رها شوی.»
در سطح روانتحلیلی، اتحاد درمانی جای والد امن را بازسازی میکند؛ در سطح شناختی–رفتاری، بستر تمرین مواجهه است؛ و در ACT، زمین تمرین پذیرش هیجانات.
برای درک عمیقتر رفتار انسان و تسلط بر تحلیل اختلالات ذهنی، با کارگاه روانشناسی آسیب شناسی روانی دانش تخصصی و کاربردی روانشناسی بالینی را یاد بگیر و مسیر حرفهایات را متحول کن.
فضای پذیرنده و بدون قضاوت در درمان
فردی که سالها از احساسات خود گریخته، تنها زمانی جرأت مواجهه مییابد که در فضایی قرار گیرد که هیجان او نه اصلاح، بلکه درک شود.
این فضا همان چیزی است که کارل راجرز در نظریهی انسانگرایانهی خود با سه ویژگی بنیادی توصیف کرد:
مؤلفههای بنیادی فضای درمانی امن
1. پذیرش بیقیدوشرط (Unconditional Positive Regard): درمانگر به ارزش تجربههای مراجع باور دارد، حتی وقتی با معیارهای اجتماعی سازگار نیستند.
2. همدلی (Empathy): تلاش فعال برای درک جهان درونی مراجع از منظر خودش.
3. اصالت (Congruence): درمانگر در ارتباط خود صادق و انسانی است، نه صرفاً نقشمحور.
در چنین فضایی، مراجع بهتدریج الگوی دفاعی خود را رها میکند، زیرا احساس میکند «مجاز است احساس کند».
به بیان دیگر، فضای بدون قضاوت همان «میدان تمرین پذیرش هیجانی» است که جای خالی آن در روابط روزمره اغلب باعث تثبیت اجتناب میشود.
نمونه بالینی:
فردی که از احساس خشم میترسد، ممکن است در جلسهای درمانی آن را برای نخستین بار بدون طرد شدن ابراز کند. واکنش آرام و پذیرندهی درمانگر موجب میشود مغز او تجربهای جدید از ایمنی ثبت کند، و مدار ترس در آمیگدال تضعیف شود.
بازسازی تجربههای هیجانی (Emotional Reprocessing)
درمان مؤثر اجتناب هیجانی تنها به گفتوگو ختم نمیشود؛ بلکه نیازمند تجربهی مجدد هیجان در محیطی ایمن است. رواندرمانگر با ترکیب تکنیکهای تجربی و شناختی شرایطی فراهم میکند که مراجع بتواند هیجاناتی را که در گذشته سرکوب یا انکار کرده، دوباره تجربه و معناگذاری کند.
مؤلفههای بازسازی هیجانی
1. بازآگاهی هیجانی (Emotional Awareness): کمک به مراجع برای تشخیص و نامگذاری دقیق احساسات همراه با نشانههای بدنی.
2. بازآزمایی موقعیتهای دردناک: مرور رویدادهای گذشته در سطح هیجانی، اما این بار با حضور درمانگر و حمایت او.
3. بازمعناسازی شناختی (Reappraisal): یافتن معنای جدیدی برای تجربه، بهجای تداوم نگاه تهدیدآمیز؛ مثلاً «گریه نشانه ضعف نیست، بلکه پیام بدن برای نیاز به ارتباط است.»
4. یکپارچهسازی (Integration): پیوند بین احساس، فکر و رفتار جدید که نشان میدهد «میتوانم احساس کنم و همچنان ایمن بمانم».
رویکردهایی که از بازسازی هیجانی بهره میبرند
درمان هیجانمحور (EFT): بازسازی تجربه در لحظهی درمان از طریق تماس با احساسات مسدودشده.
ACT و Mindfulness: بازآموزی تحمل هیجانات از راه حضور در لحظه.
CBT: بازسازی باورهایی که احساسات را خطرآفرین میدانند.
اجتناب هیجانی در فرهنگ ایرانی و نقش جامعه
هیجانات نهتنها تجربههای زیستی و روانی، بلکه پدیدههایی اجتماعی و فرهنگیاند. آنچه ما «احساس میکنیم»، «چگونه بیان میکنیم» و «چه زمانی سرکوب میکنیم» بهشدت تحتتأثیر بافت فرهنگی و هنجارهای جمعی قرار دارد. در فرهنگ ایرانی، با سابقهای غنی از ادب، فروتنی، همبستگی اجتماعی و ارزشگذاری بر کنترل خویشتن، هیجانات در بستری شکل میگیرند که گاه در تضاد با بیان آزاد عاطفه قرار میگیرد. این سرفصل به بررسی رابطهی میان هنجارهای فرهنگی، جنسیت و ساختار اجتماعی با پدیدهی اجتناب هیجانی میپردازد.
تاثیر هنجارهای فرهنگی بر ابراز احساسات
جامعه ایرانی از نظر فرهنگی، ترکیبی از گرایشهای جمعگرایانه (Collectivism) و ارزشهای اخلاقی ـ عرفی است. این ساختار، نوع خاصی از رابطهی فرد با احساسات خود را شکل میدهد:
ارزشگذاری بر کنترل عاطفی
در بسیاری از خانوادهها، آموخته میشود که «صبوری»، «تحمل» و «خودداری» نشانهی بلوغ است. در نتیجه، هیجاناتی مانند خشم، غم یا نیازمندی اغلب به عنوان ضعف یا بیتعادلی تلقی میشوند.
این الگو، در ناخودآگاه جمعی ما، نوعی پیوند میان «پوشاندن احساسات» و «حفظ عزتنفس اجتماعی» ایجاد کرده است.
ترس از انگ اجتماعی
فردی که احساساتش را آشکار میکند، بهویژه اگر هیجان منفی باشد، ممکن است با قضاوتهایی چون «احساسی بودن»، «بیمنطقی» یا «بچهصفتی» برچسب بخورد. این سازوکار فرهنگی، زمینهی درونیشدن شرم هیجانی (Emotional Shame) را تقویت میکند و مسیر اجتناب را هموار میسازد.
نقش «آبرو» و حفظ هماهنگی اجتماعی
در فرهنگهای شرقی، حفظ وجههی اجتماعی و پرهیز از بروز تعارض اهمیت بالایی دارد. در نتیجه، افراد اغلب هیجاناتی نظیر خشم یا ناراحتی را سرکوب میکنند تا روابط اجتماعی آسیب نبیند.
در سطح روانشناسی فرهنگی، این پدیده نوعی تنظیم اجتماعی هیجان (Social Emotion Regulation) محسوب میشود که اگر افراطی شود، به اجتناب درونی و فروبستگی هیجانی منجر میگردد.
زنانگی، مردانگی و هیجانات در بافت فرهنگی ایران
جنسیت یکی از عوامل اصلی در شکلدهی به الگوهای هیجانی در جامعه ایرانی است. هنجارهای اجتماعی دربارهی «زنِ خوب» و «مردِ قوی» باعث میشود مردان و زنان شکل متفاوتی از اجتناب هیجانی را تجربه کنند.
زنان و «پرهیز از خشم»
از دوران کودکی، زنان بیشتر تشویق میشوند به مهربانی، سازگاری و فداکاری. بنابراین ابراز هیجاناتی مثل عصبانیت، خشم یا انتقاد ممکن است با سرزنش روبهرو شود. اما در سطح پنهان، این سرکوب خشم میتواند به اضطراب، افسردگی یا واکنشهای جسمانی مانند سردردهای تنشی تبدیل شود.
مردان و «انکار آسیبپذیری»
در سوی مقابل، مردان در چارچوب فرهنگی مردسالارانه آموزش میبینند که «گریه نکن»، «قوی باش» و «نشان نده ناراحتی». این پیامها باعث شکلگیری الگوی اجتناب مبتنی بر قدرتنمایی میگردد.
نتیجه آن است که بسیاری از مردان احساسات آسیبپذیر مانند ترس، شرم یا نیاز به حمایت را انکار میکنند، در حالی که هیجاناتشان در قالب پرخاشگری یا سکوت هیجانی بروز مییابد.
پیامد جنسیتی اجتناب
در زنان، اجتناب هیجانی با سرکوب خشم و قاطعیت و گرایش به سازش افراطی بروز میکند، در حالیکه در مردان با انکار غم و آسیبپذیری و فاصله عاطفی همراه است و هر دو به پریشانی هیجانی و مشکلات ارتباطی میانجامند.
چگونه فرهنگ میتواند اجتناب را تشدید یا تعدیل کند
فرهنگ هم میتواند به شکلگیری اجتناب هیجانی دامن بزند، هم در مسیر درمان به ابزار تحول تبدیل شود بسته به اینکه چه ارزشها و روایتهایی پررنگ شوند.
تشدیدکنندهها:
نظام تربیتی مبتنی بر اطاعت بهجای گفتوگو
ارزشگذاری افراطی بر «عقلانیت» و بیاحساسی
تابوهای شرمآور پیرامون هیجانات جنسی، غم یا ضعف
رسانهها و الگوهای اجتماعی که کنترل افراطی را بهعنوان نشانهی قدرت تصویر میکنند
تعدیلکنندهها:
گفتوگوی هیجانی در خانوادههای جدید: پدر و مادرهایی که به فرزندان میآموزند احساس، بخشی طبیعی از انسان است.
آموزش سواد هیجانی در مدارس: ادغام آموزش هیجانات با ارزشهای فرهنگی چون همدلی، صبر و نوعدوستی.
تقویت روایتهای فرهنگی از آسیبپذیری سالم: در ادبیات و عرفان ایرانی نمونههای پرشماری از پذیرفتن حس رنج و گریستن شریف وجود دارد (حافظ، مولوی، سهراب سپهری) که میتواند بستری فرهنگی برای پذیرش هیجانی باشد.
فرهنگ و درمان
رواندرمانگرانی که در بستر فرهنگی ایران کار میکنند، باید هم حساس به ساختار فرهنگی باشند و هم منتقد آن؛ یعنی هم نقش هنجارهای جمعی را در حمایت از تابآوری درک کنند، هم مسیرهای پنهان اجتناب را شناسایی کنند.
چگونه میتوان اجتناب هیجانی را به آگاهی و پذیرش تبدیل کرد؟
اجتناب هیجانی، اگرچه پاسخی طبیعی برای کاهش درد روانی است، اما در درازمدت منجر به فاصله از خودِ اصیل، کاهش ظرفیت ارتباطی و فرسودگی عاطفی میشود. مسیر بازگشت از اجتناب به آگاهی و پذیرش، سفری است از سرکوب ناخودآگاه به حضور آگاهانه سفری که با تمرینهای دقیق و کوچک اما پیوسته ممکن میشود.
آگاهی هیجانی: گام نخست پذیرش
هیچ تغییری بدون آگاهی آغاز نمیشود. بسیاری از افراد حتی متوجه نیستند که در حال اجتناب از هیجانات خود هستند. آگاهی یعنی توان تشخیص لحظههایی که ما از احساس فرار میکنیم زمانی که بیاختیار سراغ گوشی، کار یا شوخی میرویم تا احساس ناخوشایند ناپدید شود.
تمرین عملی: «ایست و مشاهده»
هرگاه احساس ناراحتی یا فشار درونی پیدا کردید:
1. توقف کنید. (Stop)
2. نفس بکشید. سه دم عمیق و آهسته.
3. بدن خود را چک کنید. در کدام قسمت تنش حس میشود؟
4. نام احساس را حدس بزنید. آیا این ترس است؟ غم؟ شرم؟
5. تنها مشاهده کنید. بدون تلاش برای تغییر.
هدف این تمرین، «تعلیق واکنش» است؛ یعنی فاصله گرفتن از فرار خودکار و ایجاد فضای آگاهانه میان احساس و رفتار.
مهارت ذهنآگاهی (Mindfulness) در مواجهه با احساسات دشوار
ذهنآگاهی اساساً تمرینی برای زیستن در اکنون با پذیرش بیقضاوت است. این تمرین برخلاف تصور، نوعی انفعال نیست، بلکه حضور فعال و باثبات در لحظهی تجربهی احساسات است.
تمرین: «سه دقیقه حضور در احساس» (The 3-Minute Breathing Space)
دقیقه ۱: توجه به افکاری که در ذهن جریان دارد. جملههایی مانند «نمیخوام احساسش کنم» را ببینید، بدون درگیر شدن.
دقیقه ۲: تمرکز بر تنفس؛ هر دم و بازدم را بشمارید و اجازه دهید بدن سنگین شود.
دقیقه ۳: تمرکز بر کل بدن و آنچه حس میکند گرما، تپش، سنگینی یا سبکی بدون تفسیر.
تکرار روزانهی این تمرین، شبکههای عصبی مرتبط با تنظیم هیجان را تقویت میکند (مطالعات نشان میدهند ناحیهی قشر پیشپیشانی و اینسولا با تمرین Mindfulness فعالتر میشود).
قدرت نامگذاری احساسات (Emotional Labeling)
گام اساسی در عبور از اجتناب، توانایی نامگذاری دقیق احساسات است. ذهن انسان با واژه معنا میسازد؛ هرچه دایرهی واژگان هیجانی گستردهتر باشد، توان تحمل و پردازش احساس افزایش مییابد.
تمرین: «پالت هیجانی روزانه»
هر روز چند دقیقه وقت بگذارید و سه احساس خود را یادداشت کنید، همراه با شدت آن بین ۰ تا ۱۰.
نمونه:
خشم (۷/۱۰)
ناامیدی (۴/۱۰)
آرامش (۵/۱۰)
سپس بنویسید در طول روز با هر کدام چه کردید: فرار کردید؟ تحمل کردید؟ یا با کسی در میان گذاشتید؟
پژوهشهای Matthew Lieberman نشان میدهد نامگذاری احساسات باعث کاهش فعالیت آمیگدال و افزایش کنترل هیجانی در قشر جلویی مغز میشود؛ یعنی واژهدادن به احساس، خود یک ابزار تنظیم هیجان است.
پذیرش تدریجی از طریق مواجهه رفتاری و گفتوگو
پذیرش هیجانی بدون بیان در روابط انسانی ناقص است. هیجان زمانی بهزیستی میآورد که در تعامل با دیگری جاری شود. ارتباط اصیل، نقطهی مقابل اجتناب است.
تمرین: «گفتوگوی هیجانی»
با فردی امن (دوست، درمانگر یا همسر) صحبت کنید و جمله را کامل کنید:
«وقتی در آن موقعیت بودم، احساس … کردم و دلم میخواست … را بگویم اما نگفتم.»
هدف، تمرین بیان آسیبپذیری در حضور دیگری است؛ تکرار این عمل، هیجانات را از سطح «فکر» به سطح «تجربهی زیسته» میآورد.
مواجهه در روابط
بهجای اجتناب از گفتگوهای دشوار، با تنظیم آرام حالت بدنی و تنفس، در رابطه باقی بمانید. هر بار که میمانید، مغز یاد میگیرد «ابراز = خطرناک نیست». این همان خاموشسازی تدریجی پاسخ اجتناب است.
مراقبت از خود در فرآیند پذیرش
پذیرش هیجانی نباید به معنای غرق شدن در احساس تعبیر شود. هدف، تعادل میان مشاهده و مهربانی با خود است.
تمرین: «خوددلسوزی در لحظهی رنج» (Self-Compassion Pause)
وقتی احساس درد یا ناکامی دارید:
1. جملهای آرام به خود بگویید: «الان در حال تجربهی احساس دشواری هستم.»
2. دستتان را روی سینه بگذارید و سه نفس آرام بکشید.
3. با خود بگویید: «درست است که سخت است، اما من تنها نیستم و اجازه دارم احساس کنم.»
براساس پژوهشهای Kristin Neff، خوددلسوزی ازطریق فعالسازی مسیر آرامسازی (Parasympathetic) اثر تنظیمکنندهی مستقیم بر پاسخ استرس دارد.
تبدیل اجتناب هیجانی به پذیرش، فرآیندی تدریجی است که از آگاهی بدنی و ذهنی آغاز، با نامگذاری و حضور در احساس ادامه مییابد، و در نهایت با ابراز اصیل در رابطه به بلوغ میرسد.
ذهنآگاهی و خوددلسوزی در این مسیر، نه هدف نهایی بلکه «ابزارهای حضور» هستند ابزارهایی که به ما میآموزند چگونه در برابر رنج انسانی، بهجای واکنش، پاسخ بدهیم.
پذیرش یعنی اجازه دهی احساسات بیایند و بروند،
بیآنکه تو از خودت پنهان شوی.
پذیرش هیجان، مسیر رشد و آرامش
اجتناب هیجانی، در ظاهر راهی برای محافظت از خود است؛ اما در واقع، دیواری است که ما را از تجربهی زندهی زندگی جدا میسازد. آنچه رهاییبخش است، نه حذف احساس بلکه پذیرش آگاهانهی آن است؛ پذیرشی که به ما میآموزد رنج نیز بخشی از انسان بودن است و در دل خود بذر رشد و آرامش دارد. حرکت از اجتناب به سوی آگاهی، مستلزم تمرین مداوم، گفتوگو با احساسات و گشودگی در برابر تجربه است. این مسیر، سفری درونی برای بازگشت به خویشتن است؛ سفری که با خودآگاهی، ذهنآگاهی و همراهی درمانی معنا مییابد. در نهایت، پذیرش هیجان نه تسلیم در برابر رنج، بلکه نقطهی آغاز شکوفایی روانی و آزادی درونی است همان جایی که انسان، خودِ کاملتر و مهربانتری میشود.
سخن آخر
تا اینجا، سفری کردیم از شناخت اجتناب هیجانی تا درک عمیقِ پذیرش احساسات مسیری از ترس تا آگاهی، از انکار تا آرامش. اکنون میدانیم که احساسات دشمن ما نیستند؛ آنها پیامآور زندگیاند، حتی اگر در قالب درد ظاهر شوند. رشد روانی زمانی آغاز میشود که جرات کنیم در برابر احساساتمان بایستیم و بهجای فرار، آنها را با مهربانی بنگریم.
از شما سپاسگزاریم که تا پایان این مقاله همراه برنا اندیشان بودید. امید داریم این نوشته دریچهای تازه به سوی درک و پذیرش هیجانات در زندگی فردی و حرفهای شما گشوده باشد.
برنا اندیشان؛ همراه شما در مسیر خودشناسی، رشد و آرامش درونی.
سوالات متداول
اجتناب هیجانی چه فرقی با بیتفاوتی دارد؟
اجتناب هیجانی واکنشی دفاعی برای فرار از احساسات دردناک است، در حالیکه بیتفاوتی معمولا حاصل بیحسی عاطفی یا فرسودگی هیجانی است؛ در اجتناب، احساس وجود دارد اما سرکوب میشود.
آیا اجتناب هیجانی قابل درمان است؟
بله. با درمانهای مبتنی بر پذیرش (ACT)، شناختیرفتاری (CBT) و تمرین ذهنآگاهی میتوان الگوهای اجتناب را شناسایی و به تجربهی آگاهانهی احساسات تبدیل کرد.
چگونه بفهمم من هم اجتناب هیجانی دارم؟
اگر معمولا از گفتگو دربارهی احساسات خود طفره میروید، در مواجهه با ناراحتی سریعا به کار، شبکههای اجتماعی یا شوخی پناه میبرید، احتمالاً دچار الگوهای اجتناب هیجانی هستید.
نقش تمرینهای ذهنآگاهی در کاهش اجتناب چیست؟
ذهنآگاهی با افزایش حضور در لحظه و مشاهدهی بیقضاوت احساسات، فعالیت آمیگدال را کاهش و توان مغز در تنظیم هیجان را تقویت میکند.
آیا اجتناب هیجانی همیشه منفی است؟
خیر. در موقعیتهای کوتاهمدت یا بحرانی، اجتناب میتواند نقش حفاظتی داشته باشد؛ مشکل زمانی ایجاد میشود که به عادت پایدار تبدیل شود و فرد را از تجربهی واقعی زندگی دور کند.
برنا اندیشان | مرجع تخصصی بهترین پکیج های آموزشی
