در این قسمت از فروشگاه برنا اندیشان تصمیم داریم تا یکی دیگر از کارگاه های فلسفی با عنوان پکیج آموزش آشنایی با فلسفه و نظریات اسپینوزا به صورت جامع را برای دانلود در اختیار شما کاربران محترم وب سایت برنا اندیشان و تمامی علاقه مندان به فلسفه اسپینوزا قرار دهیم.
پکیج آموزش آشنایی با فلسفه و نظریات اسپینوزا به صورت جامع
در پکیج آموزش آشنایی با فلسفه و نظریات اسپینوزا به صورت جامع شما علاقه مندان به یادگیری فلسفه اسپینوزا به صورت کامل با نظریات و تئوری های فلسفی اسپینوزا آشنا خواهید شد.
باروخ اسپینوزا (Baruch Spinoza) و بعدها معروف با نام بندیکت دِ اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی بود.وی یکی از بزرگترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینهساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم بهشمار میرود.
اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهمترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانهانگاری دکارتی را به چالش میکشد، یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ فلسفهٔ غرب بهشمار میرود. پیشه وی تراش عدسی بود، او در طول زندگی، جایزهها، افتخارات و تدریس در مکانهای صاحبنام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگیاش را به خواهرش بخشید.
فیلسوف و مورخ نامدار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ فیلسوف هم عصر خود نوشت: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.» همچنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهٔ فلسفه» بنامد.
آرا و نظریات اسپینوزا
مفاهیم بنیادی اسپینوزا برای ارائهٔ دیدگاهش دربارهٔ هستی، که با آگاهی او از خدا تذهیب شدهاند، اینچنین هستند. ممکن است در نگاه اول عجیب به نظر آیند. در پاسخ به پرسش «چه هست؟» اسپینوزا میگوید «جوهر، ویژگیها و وجوه آن»
رد دوگانه انگاری
اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ دکارت بود. اما در تاملات متافیزیکی خود تلاش میکرد بر دوگانهانگاری دکارتی چیره گردد و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد. دکارت دو جهان مختلف را قائل میشد:ذهن، ماده. اسپینوزا این را اشتباه یافت. دکارت نفس را در معنای قدرت فکر کردن، تنها مطلق به انسان میدانست و حیوانات را فاقد آن میپنداشت.
ذهن را که قدرت تصمیمگیری داشت جدا از بدن تصور میکرد؛ حتی طی یک اقدام علمی گفت که منشأ این روح در غده صنوبری مغز است زیرا حیوانات این را نداشتند. در اصل رنه دکارت اعتقاد داشت جایگاه خودآگاهی در غده صنوبری در مغز است زیرا خودآگاهی همان روح است.
ایرادی که اسپینوزا گرفت آن بود که اگر ذهن جدا از بدن است پس چگونه به دست من فرمان حرکت میدهد؟ گرچه اسپینوزا در یکی از نامههایش ذهن را صرفاً از نظر فلسفی جدا از ماده میدانست ولی نمیگفت در واقعیت همچنین چیزی واقعیت دارد و بلکه بر یگانه انگاری تأکید میکرد.
فلسفه اخلاقی
وی باورهای اخلاقی اش را با رواقیان باستان مشترک میدانست چرا که نزد وی هم، اخلاقیات فراتر از جهان مادی نبودند گرچه که رواقیان بیشتر بر دوری از لذتهای جسمی تأکید داشتند و اسپینوزا بر ملایمت حسانی تأکید داشت. عصاره فلسفه اخلاق وی را میتوان در رساله اش پیرامون تعالی فهم انسان جست. آنچه که اسپینوزا باور داشت خیر غایی و حقیقی بود.
او باور داشت که خوب و بد مفاهیم نسبی هستند با ادعای این مطلب که هیچ چیزی ذاتاً خوب نیست و هیچ چیزی ذاتاً بد هم نیست مگر با توجه به یک امر جزئی. آن چیزهایی که عموماً خوب یا بد انگاشته میشوند صرفاً برای انسانها خوب یا بد هستند. اسپینوزا باور داشت که در جهان قطعیت که در آن همه چیزها در طبیعت از ضرورتی خاص حاصل میشوند یا کاملترین شیوه، هیچ چیزی اتفاقی نیست و هیچ چیزی ممکن نیست.
اخلاق اسپینوزا
در عالم هر چیزی که رخ میدهد از ماهیت ضروری اشیاء است یا از طبیعت یا خدا. بر طبق نظر اسپینوزا، واقعیت، کمال است. اگر شرایط همچون امری اتفاقی لحاظ شوند این حاصل فهم ناقص ما از طبیعت است. در حالیکه اجزاء سلسله علت و معلول، فراتر از فهم انسانی نیستند و فهم انسانی از کل مجموعه نامحدود محدود است که بخاطر محدودیت علمی است که به صورت تجربه وار برداشتی از توابع کلی را بدست میدهد.
اسپینوزا همچنین میگوید که ادراک حسی گرچه عملی و مفید است، برای کشف حقیقت کافی نیست. فهم وی از بقا بیان میکند که میل طبیعی انسان به بقا از سوی یک وجود ضروری نگاهداری میشود. او بیان میکند قوه فضیلت انسان میتواند تعریف شود از طریق موفقیت در نگاهداری وجود از طریق نگاهداری عقل که آموزهٔ اساسی اخلاق است. از نظر وی بالاترین فضیلت، عشق عقلانی به معرفت خدا/طبیعت/جهان است.”
اسپینوزا میکوشد فراتر از فلسفه ی دکارت گام بردارد و با غلبه بر ثنویت دکارتی، خدا، ذهن و ماده را در پیوندی واحد درآورد. دکارت به دو جوهر ماده و ذهن معتقد بود؛ صفت اولی امتداد و صفت دومی اندیشه است، تمام هستی به این دو بخش تقسیم می شود. اما اسپینوزا با رد این تقسیم، بیان کرد که تنها یک جوهر هست؛ تمام طبیعت، ماده، اندیشه و همه چیز یک وجود است و این وجود «خدا» است.
خدا هر چیزی و همهی چیزهاست و نامتناهی است و نمیتوان همه آنها را شناخت. ما تنها دو تجلی یا دو صفت خدا را میتوانیم بشناسیم: اندیشه و بعد. خدا خود را در طبیعت با این دو صفت متجلی میکند؛ یا خود را به صورت اندیشه نمایان میسازد یا به صورت بعد و ماده.
بنابراین تمام اجسام و موجودات مادی، تمام افکار، احساسات و حالات روانی، همه و همه صفات و تجلی خدا یا طبیعت است. برای وی «خدا»، «طبیعت» و «جوهر» اینهمان هستند.
با این نگرش، اسپینوزا به نتیجهی مهمی رسید و آن این که، چون همه چیز از خدا صادر میشود و خدا علت درونی همه چیز است، پس جهان طوری است که ضرورتا باید باشد. تمام اتفاقاتی که میافتد، به ضرورت رخ میدهد. انسان و اراده او نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بنابراین چیزی به نام «اختیار» وجود ندارد، بلکه همه چیز به ضرورت علی و معلولی از خداوند به وجود میآید. با درک این مطلب است که انسان به سعادت میرسد. زیرا میبیند که همه چیز به هم وابسته است و همه چیز یک چیز است. آنچه اتفاق افتاده باید اتفاق میافتاد، در این صورت انسان دیگر دستخوش احساسات، ناراحتی و اضطراب نمیشود.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.