کارگاه روانشناسی مثبت گرا و داشتن تفکر مثبت در زندگی

کارگاه روانشناسی مثبت گرا و داشتن تفکر مثبت در زندگی
نوع فایل
Mp3
حجم فایل
141 مگابایت
دسته بندی
200,000 تومان

در این بخش از فروشگاه برنا اندیشان تصمیم داریم تا یکی دیگر از کارگاه های روانشناسی با عنوان کارگاه روانشناسی مثبت گرا و داشتن تفکر مثبت در زندگی را جهت دانلود در اختیار شما کاربران گرامی علاقه مند به روانشناسی قرار می دهیم.

کارگاه روانشناسی مثبت گرا

در کارگاه روانشناسی مثبت گرا و داشتن تفکر مثبت در زندگی به صورت جامع با موضوع روانشناسی مثبت گرا آشنا شده و اصول و روش های آن را خواهید آموخت.

تعریف روان شناسی مثبت نگر و بهبود کیفیت زندگی است دینر (۲۰۰۳)، زندگی مطلوب و سازنده و مثبت را در روانشناسی مثبت نگر، برتری و تفوق شادی (یعنی “تجربۀ ذهنی به روزی و سعادتمندی”، یا “سلامت” یا عاطفه خوشایند یا مثبت”) بر تجارب عاطفی ناخوشایند / منفی (مثل اضطراب، افسردگی، خشم) در تجربه آگاهانه افراد تعریف میکند. او بر شادکامی و رضایت مندی از زندگی بیشتر از عواطف مثبت دیگر تأکید دارد.

شاید به این دلیل که این عواطف مثبت با تحقق یافتن و کسب اهداف فردی در حیطه های ارزشمند زندگی، ارتباط دارد. به منظور اجتناب از نسبت گرایی اخلاقی و برای اینکه شادمانی در افراد ضد اجتماعی مورد تحسین قرار نگیرد، او بر شادکامی تأکید دارد که به شیوهای اخلاقی به دست آید و بر آسیب رساندن به دیگران متکی نباشد. او سرانجام روانشناسی مثبت نگر را اتحاد بدون انسجام کسانی می داند که به مطالعه شادمانی و سایر نقاط قوت و جنبه های سازنده می پردازند و به دیگران برای رسیدن به کیفیت بهتری از زندگی کمک می کنند. تعریف درمان مبتنی بر بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی (QOLT) نیز از روانشناسی مثبت نگر چنین است: مطالعه و افزایش دادن شادکامی، نقاط قوت انسانی و کیفیت بهتر زندگی برای همه. بهبود کیفیت زندگی، به عنوان یکی از رویکردهای بیشمار در روانشناسی مثبت نگر، جهت افزایش شادکامی و کیفیت زندگی انسانی، از رویکرد رضایتمندی نسبت به زندگی حمایت میکند.

در این رویکرد، به مراجعان نظریه، اصول و مهارت هایی آموزش داده می شود که در تشخیص، جستجو و تحقق بخشیدن به مهمترین نیازها، اهداف و خواسته هایشان در حیطه های ارزشمند زندگی کمک می کند. چنین جستجویی باید، به منظور حفظ روابط و هماهنگی اجتماعی، اخلاقی باشد به طوری که مقررات قانونی نقص نشود و آسیب رساندن به دیگران به حداقل رسانده شود و از آن اجتناب گردد. این رویکرد (QOLT)، درصدد است تا متداول ترین نظریه ها و پژوهش ها را در مورد شادکامی، روانشناسی مثبت نگر، تمامیت بخشد و عواطف منفی را کنترل کند و از فعالیت بالینی و روانشناسی مثبت نگر، بینش هایی به دست آورد.

بیش از ۶۰ سال است که علم روانشناسی در قالب شناسایی بیماری ها و درمان آن ها مطرح می شود. شناخت بیماری ها، کمبودها و نقص ها، آسیب های ناشی از آنها و یافتن درمان و کمک به درمان افراد مبتلا، از دغدغه های روانشناسان بوده و هست. اما حدود یک دهه قبل مبحث جدیدی با عنوان “روانشناسی مثبت گرا” مطرح شد.

مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت گرا، استاد دانشگاه پنسیلوانیا و رئیس انجمن روانشناسی امریکا که کتاب ها و مقالات خودیاری متعددی نگاشته و در مطالب بعدی بیشتر به ایشان خواهم پرداخت، به این موضوع اشاره کرد که بجای اینکه دائماً به بیماران و بیماری هایشان بپردازیم بیاییم به افراد سالمی هم که دنبال شادی، موفقیت و رشد و رضایت بیشتر از زندگی هستند توجه کنیم، به این طریق که آنها را قادر به تغییر شیوه فکر کردن کنیم و با متمرکز کردن آنها بر نقاط قوتشان و توسعه برخی ویژگی های شخصیتی آنان (از قبیل مقاومت، امید، خودکارآمدی، خوش بینی، انعطاف پذیری و بازیابی)، شادی، سلامت روحی، یافتن معنا در زندگی، رشد و شکوفایی روان شناختی و بطور کلی بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت از زندگی را به آنها ببخشیم.

در واقع بنیادی ترین اصل در این مبحث ” زندگی در زمان حال “ است نه به این معنا که به گذشته و آینده بی تفاوت باشیم بلکه وابستگی به آنها نداشته باشیم.

به نظر می رسد که روانشناسی مثبت گرا اهداف زیر را دنبال می کند:

اهمیت توأمان به ضعف ها و قوت ها
رفع خسارات و نیز تقویت توانایی ها
اهمیت دادن به پرورش استعدادها و ظرفیت های وجودی

در روانشناسی مثبت گرا همچنین به این پرداخته می شود که چطور بعضی افراد خوش بین تر، رو راست تر، پر انرژی تر و شاداب تر هستند در حالیکه ممکن است مانند سایرین درگیر با مشکلات و مسائل متعدد زندگی باشند.

همانطور که در ابتدا تغییر شیوه نگرش را که هدف اصلی سلیگمن محسوب می شود عنوان کردم، به نظر می رسد که تغییر در مدل ذهنی افراد نسبت به ظرفیت هایشان از اساسی ترین نکات مدنظر مقالات و کتاب های مرتبط می باشد.

البته لازم به ذکر است که روانشناسی مثبت گرا با مفاهیم مثبت اندیشی، تفکر مثبت و قانون جذب که در آموزش های انگیزشی مورد توجه قرار می گیرد کاملاً متفاوت است و پایه های تحقیقاتی و علمی آن، دال بر این حقیقت است.

روانشناسی مثبت گرا (Positive Psychology) معمولاً به سادگی با مثبت اندیشی (Positive Thinking) اشتباه گرفته می‌شود.

به همین علت، همواره معرفی روانشناسی مثبت گرا با این بحث آغاز می‌شود که مثبت نگری و مثبت اندیشی بحث‌های دیگری هستند و نباید آن‌ها را با روانشناسی مثبت گرا اشتباه بگیریم.

تفاوت مثبت اندیشی و روانشناسی مثبت نگر

مثبت اندیشی، ایده و روشی است که نزدیک به یک قرن قدمت دارد.

یکی از کتابهای قدیمی این حوزه، کتاب معروف ناپلئون هیل با نام بیندیشید و ثروتمند شوید است و از آخرین کتابهای موفق و مطرح هم، می‌توان به کتاب راز (و مشتقات آن) اشاره کرد.

این در حالی است که بحث روانشناسی مثبت گرا به صورت جدی از اواسط دهه‌ی نود میلادی آغاز شده و کلاسیک‌ترین مقاله‌ی آن که تقریباً همیشه و همه جا به آن ارجاع داده می‌شود، سرمقاله‌ی یک ژورنال روانشناسی است که توسط سلیگمن و چیک سنت میهایی در سال ۲۰۰۰ نوشته شده است.

بنابراین روانشناسی مثبت گرا (حداقل در شکل ساختاریافته‌ی آن)، بسیار جوان‌تر از بحث مثبت اندیشی و مثبت نگری است.

اما تنها تفاوت این دو حوزه، در عمر و قدمت آن‌ها نیست.

روانشناسی مثبت گرا، بر استفاده از روش علمی تأکید دارد. بنابراین، این شاخه از دانش روانشناسی (مانند هر حوزه‌ی علمی دیگری) نمی‌تواند به داستان، حکایت یا خاطرات تکیه کند.

شاید مارتین سلیگمن را بتوان یکی از بزرگترین روانشناسان معاصر دانست. او بیش از پنج دهه از عمر خود را به مطالعه در حوزه روانشناسی اختصاص داده است. سلیگمن دانش روانشناسی را به دو حوزه‌ی اصلی تقسیم میکند:

بخش اول، زیرمجموعه‌ای از روانشناسی است که برای شناخت بیماران و بیماریها به کار گرفته می‌شود و معمولاً با عنوان Abnormal Psychology از آن نام برده می‌شود.

بخش دوم،‌ مباحثی است که می‌کوشد به انسانهای سالم برای زندگی بهتر کمک کند. همان حوزه‌ای که مارتین سلیگمن برای ترویج و تثبیت آن تلاش کرده و به نام Positive Psychology شناخته می‌شود.

سلیگمن بارها تاکید کرده است که روانشناسی طی دهه های اخیر، عمر خود را فقط به حوزه نخست اختصاص داده و حوزه دوم کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

روانشناسی مثبت گرا هنوز جوان است و حدود دو دهه از تولد آن میگذرد.

این علم بر خلاف نگرش سنتی روانشناسی که بیماران را موضوع مطالعه خود قرار میداد، تلاش دارد انسانهای سالمی را که در پی خوشحالی، رشد و موفقیت هستند مورد توجه خود قرار دهد.

تعریف روانشناسی مثبت گرا

روانشناسی مثبت گرا، روانشناسی را به بررسی بیماری‌ها، آسیب‌ها و ضعف‌ها محدود نمی‌داند. بلکه وظیفه‌ی بررسی قوت‌ها و صفات مثبت را نیز بر عهده روانشناسی می‌داند.

… اگر بخواهیم روانشناسی به جای جنبه‌ی درمانی، قدرت پیشگیری هم داشته باشد، باید به شکل سیستماتیک برای ایجاد شایستگی‌ها و توانمندی‌ها هم تلاش کنیم و به بررسی نقاط ضعف، محدود نشویم.

سلیگمن هم در مقدمه دائره‌المعارف روانشناسی مثبت گرا چنین می‌نویسد:

هدف روانشناسی مثبت گرا این است که تحولی را در روانشناسی تسریع کند.

تحولی که به موجب آن، دغدغه‌ی اصلی روانشناسی از ترمیم چیزهای بد در زندگی به ایجاد بهترین کیفیت زندگی تبدیل شود.
عبارت A life worth living (زندگی‌ای که ارزش زندگی کردن داشته باشد) تعبیری است که بارها توسط این دو دانشمند در کتابها و سخنرانی‌هایشان در توصیف هدف روانشناسی مثبت گرا به‌کار رفته است.

نظریه های روان شناختی و نظریه پردازان روان شناسی روان شناسان نیز مانند فلاسفه، درباره اینکه چگونه می توان به شناخت دقیق از شادمانی و کسب آن نائل شد، به تامل و تعمق پرداخته اند. ویلیام جیمز “پدر روانشناسی آمریکا مانند بسیاری از فلاسفه معتقد بود که “شادمانی انگیزه پنهان اکثر انسانها در همه اعصار برای انجام تمام امور و آن چیزهایی بوده است که مشتاقانه آن را تحمل کرده اند.

زیگموند فروید، نیز معتقد بود که شادمانی انگیزه نهایی انسان است، و هدف زندگی پیروی از اصل لذت است، به طوری که افراد در صدد هستند تا لذت را به حداکثر برسانند و درد را کاهش دهند، او با تمام بدبینی خود معتقد بود که با توجه به محدودیت های جامعه متمدن که لذت جویی افسار گسیخته را ممنوع می سازد، هرگز به شادکامی نمی رسیم و یا به لحاظ ذهنی نمی توانیم بر اساس هر چه میخواهد دل تنگت بگو” عمل کنیم. روانکاوی، به همین دلیل نمی تواند بدبختی انسان را درمان کند، و در بهترین صورت، ناراحتی عصبی را به ناخرسندی روزمره تبدیل می کند.

فروید در کتاب خود به نام تمدن و نارضایتی ها ( ۱۹۲۹/۱۹۸۹ ) راههایی را برای کسب حداقل شادمانی مطرح می کند، از جمله استفاده از داروها یا مراقبه به منظور از بین بردن فشارهای غریزی، کناره گیری از دیگران (جهت دوری از رنج طرد شدن از جانب دیگران)، و غوطه ور شدن در دنیای تخیلی مهر و محبت از طریق پرداختن به هنر، مذهب، یا حتی جنون (فروید، ۱۹۸۹-۱۸۲۹). معهذا، به عقیده فروید بهترین شرط، برای کسب شادمانی اندک، پالایش یا جهت بخشیدن فشارهای جنسی و پرخاشگرانه و غرایز در فعالیتهای معنی دار خصوصا هنر یا علم است. فروید نیز مانند افلاطون با انگاره “فیلسوف – پادشاه”، در واقع از راه حل فردی خود در معمای شادمانی حمایت کرد، چرا که خود دیوانه کار و فعالیت بود و تمام روز را به دیدن بیماران می گذراند و شبها را نیز به نوشتن مقاله های علمی اختصاص می داد.

ب. اف. اسکنر با نفوذترین روانشناس قرن اخیر، شادمانی را احساسی می دانست که از شرایط یا موقعیت های زندگی تقویت کننده حاصل می شود و در این شرایط از فرد کاملا قدردانی می شود و مورد تقویت قرار میگیرد و در معرض کنترل آزاردهنده نیست، یعنی برای شکل گیری و حفظ رفتارش تنبیه نمی شود. اریک فرام (۱۹۵۶) فیلسوف اجتماعی و نوفروید گرایی است که از این حقیقت رنج می برد که شادمانی برای اکثر افراد با جستجوی مصرف گرایی نابخردانه حاصل می شود و افراد برای کسب شادی مانند بچه های مرفه و بی نیاز به دنبال تجارب و کالاهای جدید هستند، به جای اینکه شادمانی را با هنر توجه کردن به بیرون یعنی، به دوست داشتن دیگران به دست آورند.

تفکر روانشناختی جدیدتر که هم مبتنی بر پژوهش و هم نظریه است بر عناصر شادکامی تأکید کرده است، مردم موقعی شاد هستند که بین شیوه زندگی کنونی شان و سبک زندگی مورد انتظارشان شباهت مثبتی پیدا کنند. پایه و اساس نظریه های شناختی، قضاوت و ارزیابی در این مورد است که آیا واقعیت با انتظارات، معیارها یا آرمان های افراد هماهنگ است. در این دیدگاه، افراد با مقایسه شرایط فعلی شان با معیارها و ملاکهای متعددی چون دیگران (مثلا چشم و هم چشمی کردن)، گذشته (یا شرایط گذشته با اهداف و آرزوهای شخصی، درباره شادمانی و رضایت مندی شان از زندگی تصمیم می گیرند. وقتی نیازها، اهداف یا آرزوهایمان در زندگی روزمره برآورده می شود، احساس رضایت مندی میکنیم و سپس به لحاظ عاطفی و هیجانی احساس شادی به ما دست می دهد.

نظریه آبراهام مازلو نیز در زمینه سلسله مراتب جهانی نیازها که برای همه افراد با نظم یکسانی شکل می گیرد، بازتاب همین دیدگاه رایج است که وقتی نیازها یا اهداف مان برآورده می شود، احساس شادمانی پیدا می کنیم. نظریه پردازانی چون مازلو، به این دلیل که پایه و اساس شادمانی را در رسیدن به اهداف نهایی یا تحقق نیازها می دانند، نظریه پردازان “غایت گرا یا فرجام نگر” نامیده می شوند.

این دیدگاه شبیه دیدگاه فلاسفه پیشین چون هنری دیوید تورو است که معتقد بود، کلید شادمانی در کار و فعالیت است. به عقیده چکس زنت میهالی، وقتی درگیر تکالیفی هستیم که ارزشمند و چالش آمیز هستند، یعنی فعالیت هایی که نه آنقدر آسان و خسته کننده هستند نه آنقدر دشوار و ناکام کننده، احساس خرسندی، نشاط و لذت به ما دست می دهد. سایر نظریه پردازان عملگرا، مانند پیترلوینسون از دانشگاه اورگان، شادمانی را صرفا مجموعه ای از تجارب لذت بخش یا رویدادهای خوشایند، در نظر می گیرند. براساس این دیدگاه تعداد زیادی از افراد هنگامی که در زندگی از طریق بایدها تحت فشار قرار میگیرند یا به جای فعالیت های مورد علاقه ای که لذت، مهارت و مسرت را به دنبال می آورند، مجبور به انجام فعالیتهای طاقت فرسا و مشقت آور هستند، دچار افسردگی می شوند (ویت کی ویتزو مارلات، ۲۰۰۴). در چنین دیدگاهی، شادمانی فرد با افزایش تجارب مثبت، احتمالا افزایش می یابد.

بالاخره اد دینر از دانشگاه ایلینویز به پردازش “بالا به پایین” (برعکس پردازشهای پایین به بالا) اشاره می کند و نظریه پردازان عملگرا، شادمانی را کارکرد نگرشها و شخصیت کلی می دانند که تابع شرایط نیست (از جمله افزایش رویدادهای خوشایند یا تجارب پویا) و به قول جان میلتون شاعر، ذهن جایگاه خاص خود را دارد و از جهنم، بهشت و از بهشت، جهنم می آفریند”. نظریه و پژوهش دیوید لایکان (۱۹۹۹) و دیگران (برای مثال دونووکوپر، ۱۹۹۸، مک کره و همکاران ۲۰۰۰) این دیدگاه را حمایت میکند که بسیاری از ما با خلق و خوی شادی آفرین و صفات شخصیتی چون خونگرمی یا برون گرایی زیاد و روان نژندی کم، یا ثبات عاطفی، یا “تعادل” و گرم و مورد اعتماد دیگران بودن، سعادتمند می شویم. این کتاب، مهارت ها و نگرش های انطباقی را آموزش می دهد که تا حدی صفات ناخوشایند را خنثی می کند و صفات خوب را خصوصا، مثل شادکامی و خوش بینی، بنابر توصیه سلیگمن (۲۰۰۲)، پرورش می دهد.

در ایرا ن دانشمندانی چون اددینر معتقدند که در تمامی نظریه های موجود حقایقی نهفته است و نظریه های ظاهره متضاد با یکدیگر، در عین حال از حقایقی دفاع می کنند. مثلا پژوهشگران بر این باور هستند که شادمانی، هم با تغییر باورها یا نگرش های کلی (نظریه های بالا به پایین) افزایش می یابد ( و عواطف و هیجانات منفی چون افسردگی کاهش می یابد) و هم از طریق افزایش تعداد فعالیتهای خوشایند در زندگی (نظریه های پایین – به – بالا) حاصل می شود. شناخت درمانی افسردگی آیرون – تی – بک، نمونه ای از این دو بخش است ( کلارک و بک، ۱۹۹۹). نظریه تلفیقی که در این کتاب مطرح می شود، درصدد است تا نظریه های مختلف شادکامی را با آخرین فرمول بندی بک از نظریه شناختی و شناخت درمانی هماهنگ سازد.

راهنمای خرید
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.