جورج اورول، نامی که باید در زمینهی ادبیات با آن آشنا شوید، به عنوان نویسندهای که آثار بینظیری خلق کرده است، دارای رازهای فراوانی است. او به واسطهی شاهکار ادبی خود به نام “مزرعهی حیوانات” به جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات جهانی دست یافته است. این اثر، با شباهتهایی به وقایع تاریخی و سیاسی، پرچمداری در زمینهی آلمانی نازی و انحرافات قدرت است و به ترتیب در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای جهان، جزء آثاری است که در برخی مناطق ممنوع تلقی میشوند.
باید اشاره شود که ویژگیهای فراتری از نوشتن از زندگی اورول میگویند. او مهارت نوشتن و صحبت کردن را به فراوانی در اختیار داشت و قادر بود به هفت زبان مختلف بنویسد و صحبت کند. زندگی او پر از رمز و رازهای جذاب و کوتاه بوده است. در این مقاله با مجله علمی برنا اندیشان، با ده حقیقت جذاب و غیرمعمول از دوران زندگی این نویسنده بزرگ آشنا خواهید شد.
کتاب ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات
در این جمله ارزشهایی مهم واقع شدهاند: «همهی حیوانات برابرند، اما برخی از حیوانات برابرترند.» این جمله اختصاری از عمق و معنای رمان «مزرعه حیوانات» است، اثری که تصویر دقیقی از رویدادهای انقلاب روسیه و نظام ستمگرانهاش را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. این رمان تجربیات تاریخی را در قالب داستان حیوانات مزرعه به تصویر میکشد، که در نهایت به تجسمی از سوءاستفاده از قدرت و سلطه برای ارتکاب فساد و ظلم منجر میشود.
نوشته جورج اورول در این رمان و در اثر دیگری به نام «۱۹۸۴» نیز، به نحوی شگفتآور نشان میدهد که چگونه اطاعت بیقید و شرط افراد و مخالفتناپذیری با قدرت میتواند به تشدید فساد و انحراف از اصول انسانی منجر شود. این دو آثار به شکل غیرمستقیم بر جامعهشناسی و سیاست تأثیر میگذارند و تحلیلی عمیق از پیچیدگیهای قدرت، کنترل اطلاعات، و تأثیر رسانه را ارائه میدهند. رمان «مزرعه حیوانات» با ترکیب شخصیتهای حیوانی و واقعیتهای تاریخی، انتقادی به سیاق و سواقب انقلابها و سیاستهای اجتماعی ارائه میکند. به همین دلیل، این آثار به عنوان برجستهترین نمونههای ادبیات انتقادی و اجتماعی شناخته میشوند.
بخشی از کتاب مزرعه حیوانات
“فرمانده حالا سخن خود را ادامه داد: افزون بر این، اظهار داشتم که اندکی برای افزودن باقی مانده است. به طور خلاصه، میخواهم این مفهوم را تکرار کنم که همیشه باید خصومت شما نسبت به انسانها و حیلهگریهایشان در ذهنتان حک شود. هرچه که بیفتد، موجودات دوپا را به عنوان دشمن تصور کنید و هر موجودی که با چهارپایه قدم برداشته یا با بال پرواز کند، به عنوان دوست خود بپذیرید. به خاطر داشته باشید که در مواجهه با انسان، هرگز نباید به شکل او تبدیل شویم.
حتی زمانی که به وی غلبه می کنیم، باید از اختلالها و عادات ناپسند او دوری کنیم. هیچ حیوانی نباید هرگز درون خانه زندگی کند، بر روی تخت بخوابد، لباس بپوشد، مخدر مصرف کند، سیگار کشیده و به کارهای سودجویانه بپردازد. تمامی تبعات عادات انسانی با شرارت همراهند. و از همه مهمتر، هیچ حیوانی نباید هرگز به همسانهای خود ستم کند. ضعیف یا قوی، باهوش یا سادهلوح، همگی هموطنان هم هستیم. هیچ حیوانی نباید هرگز دست به کشتن حیوان دیگری بزند. همه حیوانات با یکدیگر برابری دارند.”
نام واقعی جورج اورول چه بود؟
همچنین پیشنهاد می شود به مقاله آشنایی با بهترین آثار آلن دوباتن مراجعه فرمایید. پشت نام “جورج اورول”، هویت واقعی نویسندهای دیگر نهفته است. آن نویسنده با نام اصلی “اریک آرتور بلر” در تاریخ ژوئن سال ۱۹۰۳ به دنیا آمد. انتخاب نام مستعار “اورول” به عنوان پناهگاهی از رودخانهای با همین نام در منطقه شرق آنگلیا به وجود آمد، و این نام در اثری به نام “آس و پاس در پاریس و لندن” که از آثار اوست، بکار گرفته شد و تا به امروز ادامه داشته است. به دلیل اینکه بسیاری از خوانندگان فرض میکردند نام “جورج اورول” واقعیت نام اصلی نویسنده است، این نام بر روی اکثر کتابهای او به چشم میخورد. این نگرانی از شناخته شدن نام واقعی او و از دست دادن جنبهای از حیات شخصی او، جذابیت خاصی به هویت نویسنده میبخشد.
بخشی از کتاب آس و پاس در پاریس و لندن
“صدای زن از طبقه سوم بلند شد: «گوساله!»
سپس، با یک جنبش سریع، پنجرهها از هر سو باز گشوده شدند. ناگهان، یک ارکستر از نعرهها و فریادها از سر گرفت و همه چیز در خیابان به هیاهو و شلوغی مبدل شد. به مدت ده دقیقه، این آشوب ادامه داشت. سپس ناگهان، همه خاموش شدند. دستهی سوارهنظامی در حال عبور از خیابان بود و همه مردم دست از فریاد زدن کشیده تا با تماشای این مناظرهای عجیب و غریب، آرامش را تجربه کنند.
این تصویر، تنها به منظور بازگو کردن واقعیتهای کوچکی از زندگی خیابان “کوک دُر” آمده است. من هدفم از تشریح این صحنه، انتقال حس و حال محیط و فضای این خیابان پرآشوب بوده است. البته نیازی ندارم بگویم که این تنها وقوع مشابه در این خیابان نبوده است، اما با این حال، صبحهایی که بدون شک دستکم یک نمونه از این سر و صداها نمیگذشت. اینجا فضای آن خیابان را ترکیب میکنند: دعواها، زنگنههای نایلونی فروشندههای زیرزمینی، فریادهای بچههایی که با اشتیاق پوست پرتقال را دنبال میکنند و بوی ناپسند زبالههایی که شبها از سطلهای زبالهجمعکن بلند میشود.”
نفرت از مدرسه
تصور اینکه یکی از برجستهترین نویسندگان جهان به تنهایی از محیط مدرسه تنفر داشته باشد، به ظاهر کاری دشوار است. اما واقعیت این امر با ورود به زندگی تحصیلی جورج اورول، در مدرسه پسرانه سنت سیپرین در ایستبورن، تا حدودی تغییر میکند. اورول در آن مدرسه، مقالهای تحت عنوان “خوشیها چنین بودند” نوشت که تجربیات و دیدگاههای او دربارهی محیط تحصیلی را شرح میدهد.
در این مقاله، اورول به اندازهای توانست تجربهی خود از مدرسه را بازگو کند که آن را تبدیل به یک آثار جذاب و جالب کرد. او به عنوان نویسنده، در بخشی از مقاله به تشبیه معلمان و مدیران مدرسه به هیولاهای ترسناک و قدرتمند پرداخت، که این تصویر سختیها و چالشهایی که او در محیط تحصیلی با آنها روبرو شده بود، به خوانندگان منتقل میکرد. این مقاله با نام “خوشیها چنین بودند” پس از درگذشت اورول در سال ۱۹۶۸ منتشر شد و نشانگر دیدگاه او نسبت به تجربه تحصیلی و انتقاداتی که داشته است، شد.
فوت بر اثر بیماری سل
در سن ۴۶ سالگی، جورج اورول، هنوز به نسبت جوانی و پر از انگیزههای آینده، به دلیل بیماری سل در بیمارستانی در شهر لندن دار فانی را وداع گفت. در این زمانی که او همچنان با انرژی و همت به تکمیل آثار خود مشغول بود، اتفاق تلخی که برای او رخ داد، حین معالجه توسط پزشکش به وقوع پیوست. پزشک او داروی استرپتومایسین را به اشتباه با دوز اشتباهی تجویز کرد که منجر به واکنش ناخوشایند بدن اورول شد. نتیجتاً موهای سرش ریخت و ناخنهایش به طور کامل تحلیل رفتند. این واقعه تلخ به سرعت زیباییهای جوانی و سلامتی او را از بین برد.
در دورانی که انگیزهها و آرمانهایش هنوز به او امکان های فراوانی داده بودنر، اورول بر اثر عوارض این دارو تبدیل به تصویری از زیباییهای گذشته شد. این تراژدی، باعث مرگ زودرس او گردید. اورول در زمان کوتاهی پس از این واقعه تلخ، از دنیای فانی رفت و ادبیات جهان از یک نویسنده برجسته و البته جوان محروم شد.
شرکت در جنگ داخل اسپانیا
در کتاب “جادهای به اسکله ویگان”، که پس از پیوستن اورول به جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۷ منتشر شد، نویسنده تصویری روشن از زندگی در میان لایههای فقیر جامعه را ترسم کرد. این اثر توصیفی دقیق از واقعیتها و سختیهای زندگی در محیطهای کمبرخورد و زیرزمینی را ارائه میدهد. در طی جنگ داخلی اسپانیا، اورول در جبهه نبرد مشارکت داشت و در پی تجربههای جنگ، جراحاتی در گلو به خورد کرد که بر صحبت کردناش تأثیر منفی برجستهای گذاشت.
پس از مشارکت در جنگهای داخلی اسپانیا و جراحتهای کسب شده، اورول پس از نبرد با کمونیستها در بارسلونا در ماه مه ۱۹۳۷، از اسپانیا به انگلستان پناه برد. این انتقال اجباری به انگلستان، او را به عنوان نمادی از مخالفت با کمونیسم و ترس از آن شهرت بخشید. این واقعیتها نه تنها بر اثرات جسمی از جنگ، بلکه بر روی دیدگاهها و مسیر زندگی او نیز تأثیرگذار بود.
بخشی از کتاب جادهای به اسکله ویگان
“برای یک جنوبی که به مناطق معدنی آشنایی ندارد، منظرهی صدها معدنچی که پس از پایان شیفت از درون معدن به سوی روشنایی خارج میشوند، به طرز عجیبی شگفتانگیز و به نوعی گمراهکننده است. چهرههای خستهشان تحت پوشش دود و آلودگی مخلوط شده و نگاهی وحشیانه و ترسناک در چشمانشان میباشد. در شرایطی دیگر، وقتی که پاکسازیها و تمیزکاریهایشان به پایان رسیده، با مشقت، بهسختی میتوان این افراد را در بین جمع مردم عادی تشخیص داد.
بسیاری از آنها قد کوتاهی دارند و زیباییهایی که در اندامشان پنهان است به دلیل لباسهای ضخیم و نامناسبی که به علت شرایط کاری مجبور به پوشیدن آنها هستند، به چشم نمیآید. یکی از نمادهای کمیاب برای شناسایی معدنچیان، لکههای آبی رنگی است که بر روی بینی و پیشانیشان مشاهده میشود. گرد و غبار زغال که از هوا درون معدن پراکنده شده، بهطور ناخواسته روی زخمهای چهرهی آنها ریخته میشود و بعد پوست تازهای روی آنها تشکیل میدهد. از این طریق، لکههای آبی که به شکلی شبیه به خالهای ریز هستند، روی چهرهی این افراد ظاهر میشود.”
از بین رفتن دست نوشته مزرعه حیوانات
بمبی که توسط یک هواپیمای آلمانی انداخته شد، منجر به ویرانی بسیاری از ساختمانها گردید، از جمله خانهای که جورج اورول، همسر و پسرش در آن زندگی میکردند. خوشبختانه، در زمان وقوع این حادثه، آنها در خانه حضور نداشتند و از این حادثه جان سالم به در بردند. با این حال، یک اثر ارزشمند و گرانقدر برای اورول از بین رفت، دستنوشتهی “مزرعهی حیوانات”. این اثر ادبی که در حال نوشتن آن بود، در اثر ویرانی ساختمان از دست رفت.
بعد از وقوع حادثه، اورول و پسرش مدتی را بین آوارهای باقیمانده از ساختمان سپری کردند، در تلاش برای یافتن قسمتهای محترمی از دستنوشتهاش که در برخورد با این حادثه به همپیوسته بود. این تلاشها برای بازیابی اجزاء از اثر ادبی بیقیمت و ناپذیر، نشان از اهمیت و ارزشیابی شدید اورول نسبت به این اثر داشته است.
مامور پلیس برمه
پدر جورج اورول به عنوان نمایندهای از سوی دولت بریتانیا در برمه خدمت میکرد. مادر اورول نیز اهل همین کشور بود. پس از بازگشت خانواده به انگلستان، اورول وارد مدرسه شد. با وجود مشکلات مالی، توانست در تحصیلات خود پیشرفت کند و جایگاه اول را کسب کند. او دو بورسیهی تحصیلی از دو مدرسه مختلف را دریافت کرد که نشان از استعداد و پشتکار او بود.
اگرچه اورول فقیر بود، اما از فرصتهایی که در دسترس بود بهرهبرداری کرد. پس از پایان تحصیلاتش، به دانشگاه نرفت و به عنوان کارمند در اداره پلیس برمه فعالیت میکرد. در این دوره، او با وظیفهها و واقعیتهای اجتماعی در این کشور آشنا شد.
اما پس از آنکه خبر نارضایتی مردم از سیاستهای دولت بریتانیا به او رسید، تصمیم به استعفا از شغل در اداره پلیس گرفت و به عنوان نویسندهای تمام وقت فعالیت کرد. این تغییر شغلی نشاندهنده توجه وی به مسائل اجتماعی و علاقهاش به ارائه دیدگاههای خود از طریق نوشتار بود. این تصمیم باعث شکلگیری میراث ادبی و اندیشههای متعددی شد که تا به امروز اثرات قابل توجهی دارند.
زندگی کردن در کنار فقرا
بعد از اینکه اورول از پلیس برمه استعفا داد، تصمیم به زندگی در میان افراد کمدرآمد و تحت فشار مالی گرفت. او تصمیم گرفت تا لباسهای پاره و کثیف بپوشد و در گرمخانههای محلههای فقیرنشین پاریس به سر ببرد. این تصمیم او نشاندهندهٔ تلاش او برای شناخت بهتر وضعیت اجتماعی و انسانی در شرایط سخت بود. در این دوره، اورول مدتی را در لندن حتی به عنوان یک ظرفشویی کاری میکرد تا بتواند هزینههای زندگی خود را تأمین کند و به تجربیات واقعی افراد زندگی در شرایط محدودیتهای مالی نزدیکتر شود. این تجربهها به ویژه در زمانی که او به طور موقت از سطح اقتصادی بالا به سطح پایینی رفت، به او تجربههای یادگیری جدید و برهههای عمیقتری از زندگی انسانهای فقیر را هدیه داد.
افکار و باورهای سیاسی
پس از بازگشت اورول از برمه، به دلیل احساس نفرت از امپریالیسم و زندگی پرطراوت خود، خود را به عنوان یک آنارشیست معرفی کرد. او تمایل داشت که از نظامهای قدرتمند و سلطهگر پرهیز کند و در راستای آزادی و انحلال نهادهای مرکزی تلاش کند. با وجود این نگرش، در مراحل مختلف زندگیاش، اورول نیز به نسبت موقت به عنوان یک سوسیالیست و کمونیست شناخته شده بود. این تغییرات در دیدگاه اورول به انعکاس مسیر فکری و اندیشههای او در طول زمان میباشد.
حتی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۹، اورول بهعنوان یک نماینده برجسته از جریانهای چپ و چپگرایان در عرصههای مختلف، از جمله هنر و سیاست، شناخته میشد. در این دوره، برخی از هنرمندان و سیاستمداران معروف، از جمله چارلی چاپلین، جورج برنارد شاو و کاترین هپیون، به دلیل مخالفت با تفکرات کمونیستی، تحت تأثیر نگرانیها و مخالفتهای خود در برابر کمونیسم قرار گرفتند و برخی از آنها حتی به طور علنی اعتراضاتی نسبت به این ایدئولوژی بیان کردند. در این زمینه، اورول نیز در یک فاصله زمانی مشخص به شدت اختلافات و درگیریهایی با افراد از جریانهای مختلف داشت که این واقعه نمایانگر پیچیدگیها و تحولات متعدد در فکر و نگرش او به مسائل اجتماعی و ایدئولوژیک است.
بخشی از کتاب ۱۹۸۴
بوی غذای پخته و سنتی از سرسرا آمد. یک تصویر پوستری با رنگهای زنده به دیوار چسبیده بود، اما به دلیل اندازهاش مناسب نبود تا در درون سرسرا به خوبی قابل مشاهده باشد. تصویری از چهرهای بزرگ با ابعادی بیش از یک متر در این پوستر دیده میشد. این چهره از یک مرد حدود چهل و پنج ساله بود، با موی مشکی و خطوط چهرهای تند و در عین حال آرام.
وینستون به سمت پلکان حرکت کرد، زیرا استفاده از آسانسور فایدهای نداشت. در اوقات بهتر حتی آسانسور نیز عمل نمیکرد و به دلیل قطعی برق در طول روز، این موقعیت به نفع مردم و ترتیبدهندگان تدارک «هفتهٔ نفرت» بود.
واحد مسکونی وینستون در طبقه هفتم بود و وی با سنی از سی و نه سال و جایگاهِ بیست و پنج سالی بر اثر جراحت در ریه و پیچیدگیهای زندگی، آرام و با تمهید به بالای پلکان پیش میرفت. در هر مرحله، در مقابل اتاق آسانسور، پوستری بر روی دیوار آویخته بود که تصویر چهرهٔ بزرگ را نشان میداد و چشمان آن چند سویی بر زبان و برجسته میشد. نقاشیهایی بر روی این پوستر، چشمها را به هر سویی که رفتی دنبالت میکردند، جلب میکرد. زیر این تصویر، جملهای آراسته بود که خودنمایی را تقویت میکرد: “برادر بزرگ شما پایتان را میزند.”
جنگ سرد
جورج اورول به عنوان نویسنده، اصطلاح «جنگ سرد» را برای تشریح تعاملات تنشآمیز و تقابلی بین دو قدرت بزرگ جهان، به عبارت دیگر اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا، ابداع نمود. این اصطلاح توسط او در یک مقالهای که چند ماه پس از حملهی اتمی به شهرهای ناکازاکی و هیروشیما منتشر شد، به کار گرفته شد. در این مقاله، اورول سعی داشت تا بر تعاملات بین این دو قدرت نظریهای را مطرح کند و اثرات تلخ جنگ بر جهان را با تاکید بر تهدید اتمی مورد بررسی قرار دهد. این مفهوم سپس به طور گسترده در تاریخ و سیاست جهانی به کار گرفته شد و اصطلاح «جنگ سرد» به معنای تنشها و تعارضهای میان این دو قدرت اصلی به یاد میآید.