نفس گرایی یک مفهوم فلسفی است که با تکیه بر این اصول شکل گرفته است که “تنها چیزی که میتوانم با اطمینان مطمئن شوم وجود دارد، ذهن من است”. به عبارت دیگر، هر فرد تنها میتواند از وجود واقعی ذهن خود اطمینان حاصل کند و وجود شیء دیگری را نمیتوان به صورت مستقیم تجربه کرد یا اثبات نمود.
این مفهوم به نوعی معنایی از محدودیت دانش و شناخت انسان ارائه میدهد، که میگوید هیچ چیزی فراتر از حدود ذهن و تفکر انسان قابل اطمینان و شناخته شدن نیست. به عبارت دیگر، وجود جهان خارجی یا حتی وجود ذهنها و ذهنیتهای دیگر را نمیتوان به راحتی تایید یا تجربه کرد.
در زمینهٔ تاریخ فلسفه، نفس گرایی همواره به عنوان یک مفهوم پر از ابهام و بحرانی مورد بحث قرار گرفته است. این مفهوم به چالش کشیدن قابلیت شناخت واقعیت بیرونی و همچنین امکان ارتباط با دیگر افراد و ذهنها را مطرح میکند. گرچه این دیدگاه در مورد واقعیت مورد تردید است، اما از منظر تحلیل فلسفی، همچنان موضوعی جذاب و بررسیشده محسوب میشود. در این بخش از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در رابطه با نفس گرایی را در اختیار شما افراد علاقه مند به فلسفه قرار دهیم.
تشریح خود نفس گرایی
با وجود نگرش ماتریالیستی که بر هستیشناسی تأکید دارد، مکتب ماتریالیسم ناکافی به نظر میرسد تا به تنهایی در طیف نفس گرایی جای داشته باشد. فلسفهٔ نفس گرایی بهطور دائمی به سوی شناخت دیگر وجودها میپردازد، و علائم تعارض درونی در این موجودیتهای فراتوانی را نادیده میگیرد. در این مکتب، کوالیا یا تجربهٔ شخصی بهعنوان یک پایه اساسی در نظر گرفته میشود و از هر گونه اشتباه در آن برخوردار نمیباشد. به علاوه، تجربهٔ دیگران نیز از طریق روشهای قیاسی ارزیابی و اثبات میشود.
فیلسوفان به طور مداوم تلاش کردهاند تا به فهمی عمیقتر از روشهای استنتاجی و قیاسی دست یابند. نقص فلسفی در مفهوم شناختشناسی دکارت، به همین دلیل برمیگردد، زیرا این مفهوم نادرست را ترویج میدهد که هر چیزی که میتوان درباره آن فکر کرد، به “من اندیشیده میشود، بنابراین من هستم” (I think therefore I am) (cogito ergo sum) ختم میشود.
همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفه غرب مراجعه فرمایید. در اینجا، تلاشهای متعدد فیلسوفان برای عبور از محدودیتهای استدلالی و پیشروی به سوی درک عمیقتر از واقعیت در چارچوب نفس گرایی به تصویر کشیده میشود.
تئوری نفسپرستی شایستگی به دلیل ارتباط محکمی که با فلسفههای پیشانگاری دارد، از آن پایهها و مفاهیم ریشهداری برخوردار است که به طور دقیق نیاز به بررسی دارند. این تئوری اصولی را در بر میگیرد که با عقاید فلسفی پیشانگاری همخوانی دارند و به عنوان مبنایی برای تبیین و تحلیل واقعیتها عمل میکنند.
در این فرهنگ فلسفی، دانش و شناخت یک شخص به اندازهای میتوانند که تمامی عوامل ذهنی او، از جمله افکار، تفکرات، تجربیات و تأثیرات، در آن لحظه خاص باشند. بر این اساس، دانش فردی در واقع از احوال ذهنی او نشأت میگیرد و به این ترتیب، محدود به ذهنیت و تجربیات فرد میشود.
در این زمینه، هیچ ارتباط منطقی ضروری بین جسم و ذهن وجود ندارد. این مفهوم به معنای عدم وابستگی مستقیم بین ویژگیهای ذهنی و فیزیکی است. به عبارت دیگر، از دیدگاه این تئوری، نیازی به تبیین منطقی یا علت و معلولی برای تفاوتها یا تطابقهای میان عوامل ذهنی و واقعیتهای جسمی نیست.
در همین راستا، تجربیات فردی و شخصی، به تنهایی در دامنه شخصی و ذهنی او باقی میمانند و به مفاهیمی منحصراً خاص برای او منجر میشوند. این تجربیات ممکن است برای افراد دیگر غیرقابل فهم باشند یا نتوانند بهطور کامل درک شوند، زیرا هر فرد در محیط و ذهن خود تجربهها و مفاهیم خود را تداعی میکند.
با این توضیحات، مبانی تئوری نفسپرستی شایستگی و تلاشهای آن برای تطابق با فلسفههای پیشانگاری به نحوی واضح تر و کاملتر آشکار میشود.
تاریخچه خود تنها انگاری
جرجیاس : جرجیاس اولین فیلسوف پیشاسقراطی بود که به این مسئله فکر کرد. اگرچه نقل قولهای باقیمانده از او به نوعی مشکوک به ظاهرند، اما تعریف او درباره نفسپرستی شامل سه عامل کلی بوده است که بهطور زیر توصیف میشوند:
1. هیچ چیز وجود ندارد:
جرجیاس از آغاز مفهومی خاص برای نفسپرستی مطرح کرد. او به این نتیجه رسید که وجود هر چیزی در واقعیت مشکلات فلسفی را به دنبال دارد و اساساً هیچ موجودیتی وجود ندارد. این دیدگاه تا حدی از واقعیتشناسی پیشانگاری نیز تاثیر گرفته بوده است.
2. حتی اگر چیزی وجود داشته باشد، هیچ چیزی نمیتواند به ماهیت آن پی ببرد:
جرجیاس اظهار داشت که حتی اگر وجودی میان ما وجود داشته باشد، توانایی درک و شناخت واقعیت و ماهیت این وجود به ما امکان پذیر نیست. او به این معنا که واقعیتهای وجودی بیرونی یا حتی داخلی قابلیت ارتباط و فهماندن برای ما را نخواهند داشت.
3. حتی اگر بتواند به ماهیت آن پی ببرد، باز هم دانشی که در اختیار آن شخص قرار میگیرد، قابلیت مبادله و فهماندن به دیگران را ندارد:
این قسمت از تعریف جرجیاس به اهمیت دانش و شناخت اشاره دارد. او معتقد بود که حتی اگر فردی به تحقیقات و پژوهشهای خود منجر به درک ماهیت یک مسئله یا وجود برسد، این دانش به طور کامل به دیگران منتقل نمیشود و امکان مبادله یا تبلیغ آن به دیگران وجود ندارد.
با این توضیحات، مفهومها و مبانی نفسپرستی در دیدگاه جرجیاس به طرز واضحتری تبیین شدهاند.
دکارت : در فلسفه نفسپرستی، یک مفهوم اساسی مرتبط با دیدگاهی است که به فهم و شناخت اصولی که انسان از داخل خودش (مانند تفکر، اراده، درک و…) دارد، میپردازد. این مفهوم میرسد که افراد توانایی درک این جنبههای داخلی خود را از طریق دانشآموزی و فهمبخشی به تجربیات درونی خود دارند.
به عبارت دیگر، شناخت و فهم ماجراهای داخلی ما (مثل فعالیتهای ذهنی و عواطف) از طریق بررسی و تحلیل انجام میشود که در نهایت به درک دقیقتر از این جوانب منجر میشود. این تفهیم از مفهوم نفسپرستی تاکید میکند که شناخت و آگاهی از داخلیات فرد در مورد فهم بهتری از محیط و واقعیت اطرافش منجر میشود.
نفس گرایی ماوراءالطبیعه (متافیزیک)
نفس گرایی ماوراءالطبیعه (متافیزیک) یک دیدگاه آرمانگرا را بیان میکند که به تعبیری، “خود فردی” که در فلسفه نفس گرایی توصیف میشود، به تنهایی وجودی کامل و بینهایت را نمایان میسازد و سایر جهانها یا اشخاص، نمایندگانی هستند از این وجود “خود”، اما تحت هیچ شرایطی مستقل از آن وجود ندارند.
به عبارت دقیقتر، در نفس گرایی ماوراءالطبیعه، ایده وجودیت تمام و کمال به “خود فردی” تعلق دارد که از آن به عنوان مرجع واقعیتپذیر برخوردار است. در این دیدگاه، دیگر جهانها، موجودات و افراد به عنوان نمایندگان یا نشانههایی از این “خود” دیده میشوند، اما انفصال و استقلال وجودی ندارند و به طور ذاتی به این “خود” وابسته هستند.
این مفهوم در واقع یک جنبه تفکری را مطرح میکند که تلاش دارد تا وجودیت و معنای عمیقتر انسان و دیگر موجودات را در محدوده نفس گرایی ماوراءالطبیعه نشان دهد. این نگرش به برجستگی “خود فردی” و تاثیر آن بر واقعیتهای ماوراءالطبیعه پرداخته و تفسیری دقیقتر از ماهیت وجود ارائه میدهد.
شناختشناسی نفس گرایی
شناختشناسی نفس گرایی یا معرفتشناسی نفس گرایی، یک رویکرد آرمان گرایانه است که تلاش دارد با تمرکز بر ذهنیت و شناخت فیلسوفان، راهی را به ارتباط با محیطهای خارجی بیاباند. این دیدگاه تکیه بر آگاهی و دانشی است که از داخلیات وجدان فرد به دست میآید، به گونهای که اصول شناخت جهان خارجی را از این منظر بهبود میبخشد.
این دیدگاه بر این اساس کار میکند که درک ما از دنیای بیرونی از طریق خود ذهن و تفکر ما شکل میگیرد. در واقع، این فلسفه میپذیرد که محدودهی شناخت ما به اندازهای است که تنها از طریق دستاوردهای داخلی، مانند افکار، ادراکها و تجربیات میتوان به درک و تفسیر جوانب خارجی دست یافت.
در این دیدگاه، تلاش برای شناخت دنیاهای خارجی برمبنای پرسشهای بیپاسخ یا فرضیاتی که نیازمند تأیید نمیباشند، ناپایدار و غیرضروری تلقی میشود. به این معناست که این رویکرد تحلیلی را برای شناخت دنیای بیرونی ارائه نمیدهد؛ به جای آن، تأکید بر تواناییها و ابزارهای داخلی انسان برای فهم و تعامل با محیط اطرافش قرار دارد.
روششناسی نفس گرایی
روششناسی نفس گرایی، یک نظریه در حوزه معرفتشناسی است که به بررسی و شناخت از نظرات و پیگیریهای مرتبط با “خود فردی” میپردازد. این نظریه به عنوان نقطه آغازین فلسفه نفس گرایی در نظر گرفته میشود، که به طور ویژه در آغاز کار دکارت در این حوزه به تجسم رسید (مرجع: Wood، صفحه ۲۹۵).
مهمترین جنبهای که روششناسی نفس گرایی تغطی میکند، تایید یا تردید از صحت نظریه نفس گرایی نیست. در واقع، هدف اصلی این روششناسی بررسی و بیان دلایل و مستدلاتی است که دربارهٔ پیچیدگیها و ویژگیهای آگاهی انسانی وجود دارند. این روششناسی به تجزیه و تحلیل پدیدهها و عواملی که نقش مهمی در شکلگیری آگاهی انسانی دارند، میپردازد و سعی دارد تا به مفهوم بهتری از اطلاعات داخلی و بیرونی انسان برسد.
با این توضیحات، روششناسی نفس گرایی به عنوان یک ابزار معرفتی مطالعه میشود که تلاش دارد تا بهبودی در فهم و شناخت از خود و واقعیتهای اطراف ایجاد کند، بدون آنکه به تایید یا رد نظریه نفس گرایی خود بپردازد.
نفس گرایی فلسفی به عنوان ابزاری در جهت پاتولوژی
نفس گرایی به عنوان یک تفکر فلسفی وارد بحث شدهاست که برخی از جوانب آن به عنوان ابزاری در جهت پاتولوژی (علم مرتبط با بررسی بیماریها و نشانههای آنها) مطرح شدهاند. در واقع، برخی معتقدند که برخی از فلسفههای نفس گرایی بیش از حد واقعبینی نیستند یا در اندازهگیریهای بیش از حد خیالی قرار دارند. به عنوان مثال، برخی از افراد این عقیده را دارند که نفس گرایی به طور غیرمعقول و پرخیال تعبیر شده و از این رو به عنوان یک فلسفهٔ شکست خورده مطرح میشود. برخی از نقادانه این نگرش را به نظرات فلسفی پایهنهاده شده در این راستا، مانند دیدگاههای ریچارد پاپکین، مربوط میدانند.
در عین حال، طرفداران نفس گرایی به این باور هستند که این فلسفه نه تنها شکست خورده یا بیش از حد تخیلی نیست، بلکه تأکید دارند که ارتباط مستقیم و واقعی با آسیبشناسی یا پاتولوژی ندارد. آنها اعتقاد دارند که نفس گرایی یک دیدگاه فلسفی جدی است که مفاهیم و معناهای عمیقی دربارهٔ وجود و شناخت انسان را مطرح میکند. برای آنان، این نگرش به هیچ وجه تنها به ابعاد بیماریها و آسیبهای روحی محدود نمیشود و تمرکز بر پیچیدگیهای عمیق وجود انسانی دارد.
سندروم در نفس گرایی
سندروم نفس گرایی یا سندروم مریضیهای ذهنی (پدیدهای که ذهنی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد) به معنای تجزیهی واضحی از ذهن است که ناشی از ازدست دادن ارتباط با واقعیتهای محیطی و همچنین با ذهنهای دیگر به وجود میآید. در این وضعیت، فرد به دلیل انزوا و جدایی از حقایق و واقعیتها، به سبب انعطافپذیری کمتر در برقراری ارتباط با محیط اطرافش، در یک وضعیت ناپایداری ذهنی قرار میگیرد.
این سندروم باعث میشود که احساسی از عدم تناسب با واقعیتهای اطراف و پیوند از آنها دور شود. این احساس به دلیل جداشدن از واقعیتهای خارجی و از دست دادن تماس با آنها ایجاد میشود و به طور طبیعی، فرد نمیتواند به درستی و با تمام جزئیات به پرسشی که مطرح میشود، پاسخ دهد؛ زیرا ارتباط بیشتری با واقعیتها و واقعیتپردازیهای دیگران ندارد.
در این حالت، سندروم نفس گرایی به طور عمده به تخلف از توانمندیهای ارتباطی و شناختی اشاره دارد که میتواند به شکلگیری نگرشی که ناپایداری ذهنی را ایجاد میکند، منجر شود.
طفولیت در نفس گرایی
در روانشناسی تکاملی، ادعا میشود که طفولیت یک مرحله از مراحل نفس گرایی است. به عبارت دیگر، نظریههای تکاملی بر این باور هستند که نوزادان قادر به درک و شناخت محیط خارج از خود و برقراری ارتباط با واقعیتهای اطراف خود نیستند.
در این دیدگاه، طفولیت به عنوان یک مرحله ابتدایی از رشد نفسی تلقی میشود که در آن نوزاد با توجه به تجربیات ناپایدار و محدودی که دارد، قادر به شناخت عوالم خارجی و تعامل با آنها نمیباشد. در این مرحله، واکنشها و عکسالعملهای نوزاد بیشتر به نیازهای اولیه و احساسات ابتدایی محدود میشوند و توانایی درک و تفسیر واقعیتها کمتر است.
در واقع، طفولیت به عنوان یک پایهگذاری برای مراحل بعدی نفس گرایی تلقی میشود، که در آن توانایی شناخت و تعامل با محیط اطراف تدریجاً افزایش مییابد. این دیدگاه با تأکید بر تکامل روانی از مراحل ابتدایی تا پیشرفتهتر، به توضیح تغییرات در نحوه تفکر و رفتار انسان در طول زندگی میپردازد.
نتیجه گیری
نتیجهی به دست آمده از بحث درباره نفس گرایی، چندین گزینه را به وضوح مشخص میکند که این گزینهها نیز قابل توضیح هستند:
نفس گرایی در تضاد با چه چیزی است؟ – نفس گرایی به طور واضح با بسیاری از اشکال وجودشناختی چون واقعگرایی و آرمانگرایی در تضاد قرار دارد. به عبارت دیگر، تا جایی که به نظر میرسد، در راستای دیدگاه آرمانگرایانه تمایل به تصویر نمودن چنین انتزاعاتی وجود ندارد و آنها به اندازهای توانایی درک این مفهوم را ندارند. همچنین، واقعگرایان نیز تعبیرات چنین مفاهیمی را بیمنطق میدانند و ادعا میکنند که نفس گرایی به اندازهای که از حد تجربی عبور کرده، بیشتر به ماهیت تئوریپردازانه و خیالی نزدیک است.