بازنمایی ذهنی یا بازنمایی شناختی یک مفهوم مهم در حوزههای مختلفی از جمله فلسفه ذهن، روانشناسی شناختی، علوم اعصاب و علوم شناختی است. این مفهوم به عنوان یک نماد شناختی داخلی عمل میکند که به ما کمک میکند تا واقعیتهای خارجی را درک و بازتاب دهیم یا به طور دقیقتر، یک فرایند ذهنی است که در آن از چنین نمادهایی استفاده میشود. به عبارت دیگر، بازنمایی ذهنی به معنای سیستمی از نمادها و علائم است که در ذهن ایجاد میشوند تا شکل و محتوای اشیا، افراد یا مفاهیم خارجی را به ما انتقال دهند.
این سیستم میتواند به صورت رسمی و ساختارمند ایجاد شود و ویژگیها و روشهای ایجاد آن نیز به طور دقیق مشخص میشود. در این بخش از مجله علمی “برنا اندیشان”، قصد داریم یک مقاله جامع درباره بازنمایی ذهنی را برای افرادی که به مباحث فلسفی علاقه مندند، فراهم آوریم. این مقاله به طور کامل به مفاهیم و جنبههای مختلف بازنمایی ذهنی پرداخته و به علاقهمندان فلسفه کمک میکند تا به اطلاعات بیشتری در این زمینه دست پیدا کنند.
بازنمایی ذهنی
بازنمایی ذهنی به معنای ایجاد تصویرهای ذهنی از اشیاء و مفاهیمی است که در واقعیت جسمانی و حسی برای ما حضور ندارند. در زمینههای مختلف فلسفی، به خصوص در حوزههای متافیزیکی مانند فلسفه ذهن و هستیشناسی، بازنمایی ذهنی به عنوان یکی از اساسیترین روشها برای توضیح و تبیین ماهیت ایدهها و مفاهیم مورد استفاده قرار میگیرد.
در این رویکرد، ما با استفاده از تصویرسازی ذهنی تلاش میکنیم تا به شکلی دقیقتر و همچنین انتزاعیتر به موضوعات مختلف نگاه کنیم. با ایجاد تصویرها و نمایشهایی که از محدودیتهای جسمانی و مادی فاصله میگیرند، میتوانیم به عمقترین جوانب ایدهها و واقعیات پی ببریم. این رویکرد به ما اجازه میدهد تا به مفاهیمی که ممکن است به طور مستقیم قابل لمس نباشند، اما اهمیت و ارزشی برای تفکر دارند، به شکلی نوین و کارآمد نگاه کنیم.
بازنمایی ذهنی در واقع ابزاری قدرتمند در دستآوردن دقت و دامنه بالاتری در تجسم مفاهیم فلسفی است. این ابزار به ما امکان میدهد تا به وسیلهی تصویرسازی، به ژرفای ماهیتها و ارتباطات غیر محسوس بین ایدهها پی ببریم و به نحوی که با روشهای معمولی دستپایین میآییم، نتوانیم به آنها دست یابیم.
نمایشهای ذهنی، که به عنوان تصاویر ذهنی هم شناخته میشوند، توانایی نمایش اشیاء و وقایعی را که هرگز به آنها شاهد نشدهایم، و همچنین اشیایی که واقعیت جسمانی ندارند، را به ما میدهد. این توانایی تصویرسازی ذهنی به ما اجازه میدهد تا در ذهن خود تصاویر و وضعیتهایی را تداعی کنیم که در دنیای حقیقی وجود ندارند.
پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفه نقد عقل عملی مراجعه فرمایید. به عبارت دیگر، ما میتوانیم به خیال خود سفری به مکانی که تا به حال به آن رفته نیستیم داشته باشیم یا حتی تصور کنیم که دارای عضوی اضافی به عنوان بازوی سوم هستیم. این تصاویر و وضعیتها ممکن است هرگز واقعیت نپذیرفته یا حتی ناممکن باشند، اما تصویرسازی ذهنی به ما اجازه میدهد که آنها را در ذهن خود تجسم کنیم.
اگرچه معمولاً تصاویر دیداری به ما خاطره میآید، اما در واقعیت، تصاویر ذهنی ممکن است شامل نمایشها و تجسم در راستای حسهای مختلف مانند شنوایی، بویایی یا چشایی نیز باشند. استفان کوسلین به ایده میپردازد که از تصاویر ذهنی میتوان برای حل مسائل خاصی استفاده کرد.
ما میتوانیم در ذهن خود تصاویری از موضوعات مختلف را تجسم کرده و از این تصاویر برای پیشبرد فرآیند حل مشکلات استفاده کنیم. در واقع، تصویرسازی ذهنی به ما این امکان را میدهد که از چشماندازها و نمایشهای خلاقانه خود برای بهبود فهم و حل معماها استفاده کنیم.
علاوه بر این، بازنماییهای ذهنی قابلیت ارائه تجربیاتی را به افراد میدهند که به صورت مستقیم در واقعیت مادی وجود ندارند – با این حال، فرآیند تفسیر مغز درباره محتوای این بازنماییها موضوع بحث و بررسی است.
نظریه های بازنمایی ذهن
در نمایندگرایی (که به نام رئالیسم مستقیم نیز شناخته میشود)، باور بر این است که بازنماییها بطور اساسی راه اصلی برای ما برای دستیابی به واقعیت خارجی هستند. به این تفکر پایبند بودن معمولاً از دیدگاهی نشأت میگیرد که تأکید دارد وجود مستقل از ذهن ما واقعیتی بیرونی دارد که توسط بازنماییها به ما منتقل میشود. به عبارت دیگر، این جریان فلسفی باور دارد که واقعیت خارجی در ابتدا مستقل از تصویرسازی و بازنماییهای ذهنی وجود دارد و این تصویرها فقط وسیلهای برای ما برای درک واقعیتهای جهانی هستند.
نظریه بازنمایی ذهن تلاش میکند تا ماهیت ایدهها، مفاهیم و محتوای دیگری که در ذهن وجود دارند را توضیح دهد. این نظریه در زمینههای مختلفی از جمله فلسفه ذهن معاصر، علوم شناختی و روانشناسی تجربی مورد بررسی قرار میگیرد.
به عکس از نظریههای ساده لوحانه یا رئالیسم مستقیم، نظریه بازنمایی ذهن فرض دارد که وجود بازنماییهای ذهنی وجودی متمایز دارند که به عنوان واسطه میان موضوع مشاهدهکننده و اشیا، فرآیندها یا دیگر موجودیتهای قابل مشاهده در دنیای بیرونی عمل میکنند. این واسطهها یا بازنماییها میتوانند سازوکارهایی برای تشکیل اشیا و وقایع در دنیای بیرونی داشته باشند یا به عنوان نمایندهها در ذهن ما وجود داشته باشند.
این دیدگاه نشان میدهد که ایدهها و مفاهیمی که در ذهن انسانها وجود دارند، به وسیلهی این بازنماییها به ما نشان داده میشوند و به ما کمک میکنند تا دنیای اطرافمان را تفسیر و درک کنیم.
به عنوان یک نمونه کاربردی، میتوان به زمانی اشاره کرد که فردی به این نتیجه میرسد که خانهاش به تمیز کردن با جارو نیاز دارد. در اینجا، تئوری بازنمایی ذهن توضیح میدهد که فرد در ذهن خود تصویری تداعی میکند که وضعیت کف خانه و حالت تمیزی آن را نشان میدهد.
به این تصویر ذهنی اعتماد کردن به نیاز جارو کشیدن خانه و به طور تجربی ارتباط برقرار کردن با حالت کنونی آن را ممکن میسازد. این تصویرسازی ذهنی نمونهای از چگونگی تعامل ما با محتوای داخلی خود است که ممکن است در تصمیمگیریها و رفتارهای روزمره ما تأثیرگذار باشد.
نظریه بازنمایی در جریان “کلاسیک” یا اصلی، احتمالاً میتواند در آثار توماس هابز پیدا شود و به طور کلی موضوع اصلی در تئوری تجربه گرایی کلاسیک بوده است. به تطابق این نسخه از نظریه، بازنمودهای ذهنی به عنوان تصویرهایی از اشیا یا حالات و وقایع (که اغلب به عنوان “ایده” شناخته میشوند) وجود دارند.
اما برای روایت مدرنیستها مثل جری فودور، استیون پینکر و بسیاری دیگر، سیستم بازنمایی به طور فراتر از یک زبان فکری داخلی شکل میگیرد (مانند ذهنیت). محتویات افکار در ساختارهای نمادین (که به عنوان فرمولهای ذهنی نیز شناخته میشوند) نمایش داده میشوند که با زبانهای طبیعی به شکل مشابه اما در سطحی انتزاعیتر قرار دارند.
در این سطح انتزاعی و رسمی نحو، تفکر به عنوان یک مجموعه از قوانین نمادی نمایش داده میشود. به عبارت دیگر، فرآیندها و عملیات ذهنی در ساختارهای نمادی مشخص میشوند و معناشناسی تفکر با ساختارهای نمادی (مانند مفاهیم و گزارهها) مرتبط است. از دیدگاه علم منطق و دانشمند پرتغالی لوئیس ام. آگوستو، تفکر در این سطح انتزاعی و رسمی، مجموعهای از قوانین نمادی است که عملیاتها و فرآیندها را در ساختار نمادها تشکیل میدهد.
به عبارت دیگر، محتوای فکری از تعامل معنایی دو مجموعه نماد مشترک میان مفاهیم و قوانین نمادی به وجود میآید. به عنوان مثال، “۸ ۹ ۹” دارای معنای معناداری است، در حالی که “CAT x §” این خصوصیت را ندارد. “x” به عنوان یک قانون نمادی توسط ساختارهای نمادی مشابه “۸” و “۹” فراخوانی میشود، اما توسط “CAT” و “s” نیازی به فراخوانی ندارد.
در اثر خود به نام “مقدمهای بر علوم شناختی”، فیلسوف کانادایی پُل تاگارد تفکرات مهمی را مطرح میکند. او اظهار میکند که اکثر دانشمندان حوزه علوم شناختی به این نتیجه رسیدهاند که دانش و دستیابی به مفاهیم در ذهن انسان از طریق بازنماییهای ذهنی انجام میشود. به عبارت دیگر، اطلاعات و مفاهیم در ذهن انسان توسط تصویرها و نمایشهای ذهنی نمایش داده میشوند.
همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفه غرب مراجعه فرمایید. او همچنین تأکید میکند که علم شناختی ادعا میکند انسانها رویههای ذهنی مشخصی دارند که از بازنماییهای ذهنی برای اجرای فرآیندهای تفکری و انجام اعمال استفاده میکنند. به عبارت دیگر، ذهن انسانها از طریق نمایشهای داخلی و تصویرهای ذهنی تفکر و تصمیمگیری را انجام میدهد.
در این اثر، پل تاگارد با تبیین این مفاهیم، به مخاطبان خود مفهوم و اهمیت بازنماییهای ذهنی در تفکر و فهم ماهیت انسانی را تبیین میکند.
نگاهی به نظرات فلاسفه
در زمینهای که تصویر ذهنیها مورد توجه قرار میگیرند، یک بحث گسترده وجود دارد که بر روی انواع مختلف این تصاویر تمرکز دارد. تعدادی از فیلسوفان در این زمینه تحقیقات و بحثهای متعددی انجام دادهاند و نظریات مختلفی ارائه کردهاند. از جمله این فیلسوفان میتوان به الکس مورگان، گوالتیرو پیچینینی و اوریا کریگل اشاره کرد.
بحث در این زمینه به مفاهیم مختلفی میپردازد، از جمله نحوه تفاوتها و تشابههای بین تصویرهای ذهنی، چگونگی ایجاد و ذخیره این تصاویر، و تأثیر آنها بر فرآیندهای تفکر و شناخت. هر یک از این فیلسوفان با دیدگاه و نظریات منحصر به فرد خود، به بهبود فهم ما از تصویرهای ذهنی و نقش آنها در روند تفکر کمک کردهاند.
الکس مورگان
در دنیای بازنماییها، نمایندگیهای «شرح شغل» نیز جایگاه دارند. این نوع بازنماییها ویژگیهای خاصی دارند: اولاً، آنها یک مفهوم یا موضوعی را به تصویر میکشند که از نظریه دارای قصد و اهداف خاصی است؛ دوماً، برخی از این بازنماییها به شیء واقعی نیازی ندارند و تمرکزشان بیشتر بر رابطهها و ارتباطات آنها است؛ و سوماً، محتوای این بازنماییها به وضوح نقش عللی را ایفا میکند.
به عبارت دیگر، این نمایندگیها به کمک نشان دادن عوامل علتی، انگیزهها و موارد مشابه، به ما اجازه میدهند تا به شکلی عمیقتر به واقعیتهای پنهان پی ببریم. به عنوان مثال، واژه «سلام» اگر به یک دوست ارسال شود، انگیزهای دارد و ما رابطهای علّی بین این واژه و دوستی که به آن ارسال میشود میبینیم. همچنین، در این دسته از نمایندگیها محتوا بسیار مؤثر و مهم است و از طریق آن میتوان به اهداف و نیازهای پنهان دست یافت.
از جنبه دیگر، نمایشهای ساختاری نیز از اهمیت ویژهای برخوردارند. این نوع از بازنماییها به نوعی نقشههای ذهنی هستند که در ذهن ما شکل میگیرند و به طور دقیق با اشیاء و واقعیتهای موجود در دنیا تطابق دارند. به عبارت دیگر، این نمایندگیها اطلاعاتی که در ذهن داریم را با وضوح به تصویر میکشند و معمولاً مرتبط با محتوای قصد ما هستند. این نمایشها نشاندهنده توانایی ذهنی ما در مدلسازی و تطابق با دنیای واقعی اطرافمان هستند.
در پایان، نمایندگیهای داخلی نیز در دستهای از بازنماییها قرار دارند. این نمایندگیها شامل مواردی میشوند که به تصمیمات آینده، خاطرات چند قسمتی یا هر نوع پیشبینی درباره آینده مرتبط میشوند. به طور کلی، این نمایندگیها در ذهن ما تصویری از چگونگی روندها و تغییرات در آینده را خلق میکنند و به ما اجازه میدهند تا با موقعیتها و چالشهای آینده بهتر سازگاری یابیم.
گوالتیرو پیچینینی
در آثار گوالتیرو پیچینینی، مورد مباحثه و تفحص قرار گرفته است که به موضوعات مرتبط با بازنماییهای ذهنی طبیعی و غیرطبیعی میپردازد. او در این زمینه به تفصیل بحث میکند. در این بحثها، وی تاکید دارد که برخی از بازنماییهای ذهنی طبیعی و معمولی هستند، در حالی که برخی دیگر غیرمعمول و غیرطبیعی به نظر میآیند.
او از تعریفهایی که توسط گریس در سال ۱۹۵۷ ارائه شده است، برای توصیف بازنمودهای طبیعی ذهنی بهره میبرد. این تعریف طبیعی بازنمودهای ذهنی به این معناست که وقوع یک پدیدهای معنایی (P) برای وقوع پدیدهای دیگر (آن) ضروری است. به عبارت دیگر، وقوع یک امر به وقوع امر دیگر وابسته است و بین آنها رابطهای عللی وجود دارد. به عنوان مثال، اگر یک لکه قرمز روی پوست دیده شود، این به معنای مبتلا بودن فرد به بیماری سرخک است. در اینجا، لکه قرمز (P) نماینده وقوع بیماری سرخک (آن) است.
همچنین، پیچینینی به مورد بازنمودهای غیرطبیعی نیز پرداخته است. این نوع از بازنمودها در واقعیت از قاعدههای طبیعی منحرف میشوند. به عبارت دیگر، وقوع یک پدیده معنایی (P) برای وقوع پدیدهای دیگر (آن) ضروری نیست و ممکن است ارتباط معنایی بین آنها کاملاً تصادفی باشد.
به عنوان مثال، اگر سه حلقه زنگ اتوبوس دیده شود، به معنای پر بودن اتوبوس نیست، زیرا حلقههای زنگ مستقل از وضعیت پر یا خالی بودن اتوبوس وجود دارند. به این ترتیب، میتوان به طور اختیاری یک معنای دیگر را تعیین کرد که به وضوح نشاندهنده پر بودن اتوبوس باشد.
در نهایت، پیچینینی از طریق مثالها و تحلیلهای این نوع بازنمودها به تفصیل تبیین میکند که نقاط تفاوت بین بازنمودهای طبیعی و غیرطبیعی چگونه بر اساس روابط معنایی و وابستگیهای میان پدیدهها تشکیل میشود.
اوریا کریگل
در زمینه بازنمایی ذهنی، دو نوع اصلی با نامهای عینی و ذهنی وجود دارند که در اینجا به تفصیل بررسی خواهند شد. بازنماییهای عینی به نظریهای شبیه به ردیابی نظریهها نزدیکتر هستند، به این معنا که مغز سادهترین تجسم محیط اطراف را انجام میدهد. به عبارت دیگر، مغز به طور مستقیم آنچه در محیط اطراف مشاهده میشود را تعقیب میکند. برای مثال، اگر یک پرنده آبی در خارج از پنجره دیده شود، تصویر ذهنی نیز یک پرنده آبی خواهد بود.
بازنماییهای ذهنی میتوانند از فرد به فرد متفاوت باشند و این به دلیل تفاوت در تجربیات و ویژگیهای فردی است. به عنوان مثال، اگر کسی کور رنگ باشد، تصویر ذهنی از پرنده آبی ممکن است برای او نه به صورت آبی نمایان شود و نه به صورت یک جسم پرنده، زیرا او نمیتواند رنگ آبی را مشاهده کند.
همچنین، دو نوع بازنمایی دیگر نیز وجود دارند که به نامهای بازنماییهای هدف و ذهنی شناخته میشوند. در بازنماییهای هدف، هدف اصلی مغز تجسم و توصیف محتواها و موارد خارجی است، اما بازنماییهای ذهنی تمرکز بر تجربیات داخلی و فرآیندهای ذهنی دارند.
به عبارت دیگر، در بازنماییهای هدف، هدف اصلی به تصویر کردن و تجسم موارد خارجی است، مانند مغز یک گاو که اهداف محیطی را تجسم میکند. اما در بازنماییهای ذهنی، هدف اصلی به نمایش و تجسم فرآیندهای ذهنی و تجربیات داخلی است، بدون نیاز به متناظر خارجی واقعی.
این دستهبندیها نشاندهنده تفاوتهای مهم در نحوه عملکرد مغز و تمایلات نظری در این زمینه هستند. تقلیل گران باور میکنند که بازنمودهای ذهنی میتوانند به هدفهای تجسمی کاهش یابند، به این معنا که تجربههای ذهنی ممکن است در اصل به هدفهای بیرونی تقلیل یابند. در مقابل، غیر تقلیل گران اعتقاد دارند که بازنمودهای ذهنی واقعی و جداگانه هستند و میتوانند به صورت مستقل از هدفها و تجربیات خارجی وجود داشته باشند.