اضطراب مرتبط با فکر و احساسات ناشی از ترس از مرگ تنها یک اختلال محسوب نمیشود؛ بلکه این اضطراب میتواند یکی از عوامل مؤثر باشد که به وجود آمدن گسترهای از اختلالات روانی را تسهیل کند. این اختلالات شامل اختلال پانیک، اختلال اضطراب بیماری یا هیپوکندریا، اختلال اضطراب پس از سانحه و سایر اختلالات روانی میشوند.
به عبارت دیگر، اضطراب مرگ میتواند به عنوان یک عامل مهم و موثر در ایجاد چندین نوع اختلال روانی عمل کند. در این مقاله از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد اضطراب مرگ را در اختیار شما افراد علاقه مند به روانشناسی و رواندرمانی قرار دهیم.
اضطراب مرگ
حقیقت این است که احساس اضطراب در مورد موضوع مرگ یک واکنش طبیعی و بشری است که در زندگی روزمره با آن روبرو میشویم. این اضطراب یک جزء از تجربیات زندگی ماست و بسیاری از افراد با آن روبرو میشوند. با این حال، برخی افراد ممکن است در مواجهه با این موضوع، به خصوص اگر به مرگ خود یا عزیزان فکر کنند، با ترس و وحشت زیادی مواجه شوند.
ترس از مرگ و مراودات مرتبط با آن اغلب به دلیل عدم اطمینان در مورد ماهیت پس از مرگ، ناشی از عدم شناخت دقیق از آینده، و ارتباط احساسی با محبوبان است. این اضطراب ممکن است تاثیرات مختلفی بر زندگی روزمره فرد بگذارد و نیازمند رویکردهای مشاوره و حمایتی باشد تا با آن مواجهه شود و به سبک زندگی سالمتری دست پیدا کند.
آگاهی از مرگ
آگاهی از حقیقتی که همگی ما قرار است یک روز از زندگی برود، یک تأثیر عمیق و ناخودآگاه بر افکار، احساسات و رفتارهای ما دارد. حتی اگر این آگاهی به صورت نهادینه در ذهن ما وجود داشته باشد، این واقعیت به ما یادآوری میکند که نیاز به مراقبت از خود و زندگی داریم. همچنین پیشنهاد می شود مقاله مواجهه با مرگ را مطالعه فرمایید.
احساس ترس و اندوه که به همراه فهم از احتمال مرگ به ما میآید، یک تجربه دردآور است که ما را به واقعیت زندگی و اهمیت آن متصل میکند. مواجهه با مفهوم مرگ برای بسیاری از انسانها چالشبرانگیز است. به همین دلیل است که بسیاری از ما تمایل داریم واقعیت مرگ را نادیده بگیریم و از افکاری که به آن مرتبط میشود، فرار کنیم.
با نقل قول از روانشناسان اگزیستانسیالیستی، وحشت ناشی از آگاهی به فانی بودن زندگی منجر به انکار مفهوم مرگ میشود و افراد از مکانیسمهای دفاعی روانی مختلف برای جلوگیری از فکر کردن به این موضوع استفاده میکنند.
بسیاری از افراد ادعا میکنند که بهندرت به موضوع مرگ فکر میکنند. اما در عمق ناخودآگاه ما، آگاهی از امکان مرگ باعث ایجاد اضطراب مرگ میشود که تأثیر مستقیمی بر جنبههای مهم زندگی ما دارد. این اضطراب، به صورت مخفیانه، در تصمیمگیریها و رفتارهای ما نقش مهمی ایفا میکند و ممکن است انگیزه ایجاد کننده برخی از اقدامات و تصمیمات زندگیمان باشد.
شناخت مفهوم مرگ
تشویق شناخت به مفهوم مرگ میتواند باعث ارتقاء وعده زندگی، ایجاد توجه به ارزشهای ذاتی، و بهبود روابط انسانی شود. همچنین، این آگاهی میتواند نقشی در تعیین اولویتها و اهداف مهم زندگی ایفا کند. در واقع، این اضطراب نه تنها یک واقعیت طبیعی است که درون هر فردی مختص به خودش قرار دارد، بلکه میتواند منجر به افزایش توانمندیها و عمق ارتباط با زندگی کند.
تحقیقات تجربی انجام شده توسط پژوهشگران در حوزه تئوری مدیریت ترس (TMT) نشان داده است که افراد، هنگامی که با از دست دادن سلامت یا در شرایطی که احساس میکنند به مرگ نزدیک میشوند، تغییرات قابل توجهی در پاسخهای رفتاری خود نشان میدهند. در این شرایط، افراد به طریقی که بیشتر به مکانیزمهای دفاعی خاص تکیه میکنند، واکنش نشان میدهند.
این مطالعات نشان میدهند که هنگامی که احساس تهدید به سلامت یا زندگی به وجود میآید، انسانها به صورت ناخودآگاه به مکانیزمهای دفاعی اعمال میکنند. این تغییرات در رفتار نه تنها به تعدادی از واکنشهای فیزیولوژیکی منجر میشوند بلکه بر اساس تئوری مدیریت ترس، افراد سعی میکنند از طریق استراتژیهای روانی نظیر تقویت اعتقادات یا ارتقاء ارتباطات اجتماعی، احساس خود را در مواجهه با تهدیدات زندگی تسکین دهند.
در یک مطالعه، پس از آنکه شرکتکنندگان بهطور نیمهخودآگاه با کلمه “مرگ” درگیر شدند، مشاهده شد که این واژه تاثیرات قابل توجهی بر جهانبینی جامعه یا ملت خودشان داشت و آن را به نحوی تأییدی نیرومندتر کرد. علاوه بر این، آنها به نحوی ناعادلانه افراد متعلق به جوامع دیگر را که دیدگاههای مختلفی از خود داشتند، انکار کردند.
این نتایج نشان میدهند که تمرکز بر موضوع “مرگ” میتواند به نوعی از افراد باعث تقویت جهانبینی گروهی خودشان شود و در عین حال، باعث انحراف یا نفی نظرات و دیدگاههای متفاوت از سوی افراد خارج از گروه شود. این واکنشات نیمهخودآگاه به نحوی نشاندهنده تأثیر قوی و پیچیدهای است که مفاهیم مرتبط با مرگ میتوانند بر رفتارها و نگرشهای اجتماعی افراد داشته باشند.
در یک آزمایش دیگر، داورانی که با کلمه “مرگ” مواجه شده بودند، از تعداد بیشتری جملات تنبیهی نسبت به گروه کنترل استفاده کردند. این نتایج نشان میدهند که حتی یک واژه مانند “مرگ” میتواند تأثیرات قابل توجهی در افراد ایجاد کند و رفتار آنان را در جهت انتخاب جملات تنبیهآمیز تحت تأثیر قرار دهد.
این آزمایش نشان میدهد که تاثیر کلمه “مرگ” به طور مستقیم بر احساسات و اعمال افراد اثرگذار است. در نتیجه، اگر یک واژه معین توانمند به این حد باشد که رفتارها و نگرشها را تغییر دهد، انتظار داریم که اتفاقات قدرتمندتر و پیچیدهتر، همچون مرگ که به عنوان یک اتفاق جهانی اتفاق میافتد، تأثیرات عمیقتری را بر روی رفتار و احساسات افراد داشته باشند.
آگاهی کودکان از مرگ
تفهیم از مفهوم مرگ و محدودیت زمانی زندگی به آرامی با پیشرفت فرآیند رشد کودکان شکل میگیرد. در دوران یک یا دو سالگی، بچهها اغلب از طریق تجربه از دست دادن حیوان خانگی، افراد خانواده نزدیک یا دوستان نخبه خانوادگی، با واقعیت مفهوم مرگ آشنا میشوند. در این مرحله از رشد، آگاهی آنها از حقیقت مرگ در محدوده کوچک و محدودیتهای زندگی شکل میگیرد.
با گذر از سنین سه تا شش سالگی، کودکان تدریجاً درک میکنند که حتی والدینشان نیز نسبت به مرگ آسیبپذیر هستند. این دوره از رشد، آنها را به سوی درک عمیقتر از مفهوم مرگ هدایت میکند. در نهایت، آنها درک میکنند که حتی زندگی خود نیز محدود و معین است و دائمی نیست. این فرآیند توسعه ذهنی و اجتماعی کودکان، با گذر زمان، آگاهی عمیقتری از مفهوم مرگ و محدودیت زندگی را در آنها ایجاد میکند.
در این نقطه، دیدگاه آنها از جهانی بیپایان به طور کامل بهم میریزد. این شناخت، همراه با ترس فراگیر از اجتنابناپذیری مرگ، به سختی قابل تحمل است و هیچ راهی برای جلوگیری از آن وجود ندارد. این کشف عظیم باعث از بین رفتن اعتقاد کودکان به بیپایان بودن و خواستههای خودبسندگی را از بین میبرد.
به عبارت دیگر، در این مرحله، دیدگاه کودکان به سراسریترین و گستردهترین ابعاد زندگی تغییر میکند. شناخت از اینکه مرگ اجتنابناپذیر است، با وحشت و نگرانی همراه است و نقشی برای مدیریت این ترس به جز سرکوب آن وجود ندارد. این فهم عمیق کودکان از آغاز یک دوره جدید از رشد روانی و فکری در آنها است که پیشینه اندیشهها و تصورات آنها را برای همیشه تغییر میدهد.
آرایههای دفاعی، با تلاش برای دور نگه داشتن این موضوع از دامنه آگاهی و خودآگاهی، به طور طبیعی و فعال درونی افراد عمل میکنند. با این حال، ترس از مرگ همواره در ناخودآگاه کودکان حضور دارد و درون آنها جاری میماند. در ادامه، فرآیند سرکوب این ترس، تأثیرات چشمگیری بر رشد و تکامل زندگی کودکان و سپس افراد بزرگتر دارد. همچنین پیشنهاد می شود به مقاله اختلال سوگ در کودکان مراجعه فرمایید.
آرایههای دفاعی که برای حفظ روانی کودکان از مواجهه آگاهانه با ترس از مرگ استفاده میشوند، تا حد زیادی جلوی ناهماهنگی و اضطراب را میگیرند. با این حال، تأثیر مستقیم ترس از مرگ بر روان و روانشناختی کودکان به ویژه در زمینه رشد و تکامل، بیانکار نیست. سرکوب این ترس، نقش مهمی در پرداختن به چالشها و احتیاجات روانی کودکان، تبدیل آنها به افراد بالغ و تاثیرگذار در جامعه دارد.
اضطراب مرگ چه تاثیری بر انسان دارد؟
زمانی که اضطراب مرگ به وجود میآید، افراد تمایل به اتخاذ رفتارهای دفاعی در مقابل خود و دیگران در مواجهه با حوادث خطرناک به دست میآورند. با اینکه احتمالاً در ابتدا ممکن است با دیدگاهی مثبت نسبت به زندگی روبرو شوند، اما با گذشت زمان، اغلب افراد به وضعیت تدافعی تغییر میدهند.
این تمایل به دفاع، نشان از یک مکانیسم حفاظتی در برابر تهدیدهای مرتبط با مرگ دارد. افراد، به دلیل تجربیات ناخوشایند و واقعیت مرگ که ممکن است بر آنها تأثیر گذار باشد، به جستجوی راهکارهایی برای حفاظت از خود و دیگران میپردازند. این فرآیند تدافعی، با گذشت زمان، اغلب به یک استراتژی دفاعی تثبیت شده تبدیل میشود که افراد را در مواجهه با تهدیدات مرگ و خطرات مشابه تقویت میکند.
با غفلت از مفهوم مرگ به منظور حفظ روانی و احساس امنیت شخصی، افراد شروع به اهمیت دادن به اتفاقات بیاهمیت و غیرضروری زندگی میکنند، و در نتیجه از ارزش و اهمیت واقعی اتفاقات مهم غافل میشوند. اغلب، این افراد به گونهای زندگی میکنند که انگار هرگز مرگ نخواهند یافت، این باور ایجاد میکنند که زندگیشان بیپایان است و از اینرو ممکن است تجربیات معنادار خود را به هدر بدهند.
واکنشهای دفاعی در برابر مفهوم مرگ، تأثیرات ناهنجاری را بر روی روانی فرد به وجود میآورند. این رویکرد به زندگی، به طور غیرمستقیم، افراد را از رویاها و تجربیاتی که ممکن است به آنها احساس اهمیت و ارزش داشته باشد، دور میکند و در نهایت ممکن است باعث ایجاد محدودیتها و کاستیهایی در توسعه شخصیت و رشد فردی گردد.
بهطور تدریجی، رفتار بدبینانه آنها تاثیر میپذیرد. آنها در مواجهه با خود و دیگران، نگرش منفی و بدبینانهای پیدا میکنند. واکنشهای زندگی که قبلاً برایشان جذاب و هیجانانگیز بوده، حالا از دیدگاه آنها جلبندگی خود را از دست میدهند. این حالت تغییر در تفکر و رفتار آنها باعث کاهش کلی از لذتبردن از زندگی میشود و آنها ممکن است به تجربه افسردگی بیفتند.
آنها به نظر میرسد که در نسبت به اتفاقات و مواقع، از دیدههای منفی و کاستنی به آنها نگریسته و این انگیزه مثبت و شور زندگیشان را به مرور زمان کاهش میدهد. این تغییر در تصورات و نگرش ذهنی آنها میتواند به عنوان علامتی از کاهش سطح روحیه و افت احساسی آنها تفسیر شود.
بسیاری از افراد به عقاید دینی و مذهبی پایبند هستند که در آن، مفهوم وعده و امید به وجود زندگی پس از مرگ قرار دارد. در واقع، اعتقادات مذهبی به عنوان یک سیستم ایمانی، نقش بسیار مهمی در تسکین و اداره ترس از مرگ دارند. این باورها باعث تقویت اراده و امید به دیدگاهی مثبت نسبت به مرگ میشوند و به عنوان یک بازدارنده قدرتمند در برابر این حس وحشت عمل میکنند.
گروهی از افراد نگرشی به نسبت روشنفکرانه به مسئله مرگ دارند که بیش از حد تفکر فلسفی را دربرمیگیرد. دیدگاههای فیلسوفانهشان آنها را به نظر میرساند که یک گام به عقب نسبت به مواجهه با واقعیت نبودنشان برداشتهاند. در برخی موارد، این گروه از افراد با استفاده از تفکر فلسفی، به معنای عمیقتر وجود خود و زندگی میپردازند.
دیگران نیز راهکارهای مختلفی را در پیش میگیرند: اعتقاد به این که کسی، مانند یک همسر عاطفی، یک مربی و الگوی مذهبی یا حتی یک سیاستمدار، قادر است آنها را نجات دهد و از نابودی جلوگیری کند. این گروه از افراد به اعتقاد دارند که ارتباطات و ارتباطات عاطفی میتواند به عنوان یک وسیله نجاتبخش در مواجهه با ترس از مرگ عمل کند.
بعضی از واکنشهای دفاعی نسبت به مفهوم مرگ، در واقع به نفع انسانها استفاده میشوند؛ به عنوان مثال، استفاده از نمادهای انتزاعی که مرتبط با مرگ و زندگی جاودانه هستند. این نمادها و نمایشها، موجب خلق آثار هنری و ادبی بینظیری شدهاند و در تحولات علمی نیز نقش مهمی ایفا کردهاند.
با استفاده از نمادها و نمایشهای هنری، انسانها توانستهاند ترس و وحشت مرگ را به شکلهای هنری و جذاب تبدیل کنند، که نهتنها به افراد کمک میکند تا با این مفهوم بسیاری مراوده کنند بلکه در ایجاد فضاهای فرهنگی و هنری متنوع نیز تأثیرگذار میباشد. به همین دلیل، واکنشهای دفاعی در زمینه هنر و ادبیات، نقشی موثر در اغنای تجربه انسانی از مرگ داشته و به توسعه فرهنگ و دانش جامعه کمک کردهاند.
یافتن ارتباطات عمیق و بیپایان با خانواده، دوستان، و افراد دیگر، همچنین سعی در ایجاد و گسترش میراثی که به طور مثبت برای جامعه ایجاد میشود، امری بسیار ارزشمند و ضروری است.
تعلق خاطری به خانواده و ارتباطات گسترده با دیگران، به انسان احساس ارتباط و ارزشمندی میدهد. این ارتباطات نقش مهمی در ایجاد حمایت اجتماعی، افزایش روحیه، و توسعه شخصیت افراد ایفا میکنند. همچنین، تلاش برای ایجاد و جلب میراث مثبت به عنوان یک ارث برجسته، نشان از تعهد به جامعه و ارزشهای انسانی است. این اقدام به اثرگذاری در افزایش کیفیت زندگی فردی و جمعیتی منجر میشود و نقشی حیاتی در ساختار و سازمان جامعه ایفا میکند.
واکنشهای دفاعی دیگر نیز، مثل استمرار زندگی خود را در سیر توسعه و رشد کودکان، ممکن است تأثیرات بسیار نامناسبی داشته باشد. بسیاری از کودکان احساس میکنند که این فرایند از طریق تلاش والدین برای تقلید دقیق از شخصیت و رفتارهای خود، به آنها آسیب میزند.
والدینی که در تلاشند که فرزندان خود را به عنوان نسخههای کپیشده از خودشان شکل دهند، ممکن است عدم توجه به نیازها و هویت منحصربهفرد کودکان را باعث کنند. این رویکرد ممکن است به محدود کردن توانمندیها و ذاتی بودن کودکان منجر شود و بر ایجاد فضایی برای توسعه خودکشفی و آزادی در انتخاب مسیر زندگی تأثیر منفی بگذارد. بنابراین، درک و توجه به نیازها و شخصیت منحصربهفرد هر کودک از اهمیت زیادی برخوردار است تا از تأثیرات نامناسب واکنشهای دفاعی جلوگیری شود.
انواع دفاع انسان در برابر اضطراب مرگ
هرگونه واقعه منفی و خطرناکی که مرگ را به یادآوری میکند، از جمله بیماری، اخراج، تصادف یا وقوع حادثهای ناگوار، میتواند به سرعت احساس اضطراب مرگ در انسان را به وجود آورده و هر کدام از این وقایع ممکن است منجر به واکنش دفاعی خاص خود گردد. این واکنشهای دفاعی ممکن است از یکدیگر متمایز باشند، اما به منظور بهتر فهمیدن این مسئله، آنها را متمایز کرده و تبیین مینماییم.
هر یک از این واکنشهای دفاعی، نشانه از مقابله با ترس و نگرانی مرتبط با مرگ است و در تلطیف اثرات منفی احتمالی این حوادث نقش دارد.
انکار کردن
انکار مرگ، یک واکنش دفاعی بزرگ است که به دو شکل اصلی، یعنی جستجوی جاودانگی واقعی و جاودانگی نمادین، به تجلی میپذیرد. جاودانگی واقعی در جوانب مختلف زندگی قابل مشاهده است و در این واکنش دفاعی، انسان تمایل دارد به دین و عقاید دینی روی بیاورد. این نگرش، از طریق ایمان به مفهوم جاودانگی در محدوده اعتقادات دینی، تحلیل مفاهیم مرگ و جاودانگی را به شیوهای مثبت تر و ترتیببندی میکند. این افراد از مسائلی چون زندگی پس از مرگ انسان، اعتقاد به آخرت، و انگیزههای دینی جهت مقابله با ترس از مرگ استفاده میکنند.
جاودانگی نمادین نیز در این واکنش دفاعی، به شکلها و نمادهایی که مرتبط با ادیان، افسانهها یا افکار خیالی هستند، ظاهر میشود. این نگرش با ایجاد تصویرها و آرمانهایی از جاودانگی در قالبهای معنوی و نمادین، به افراد کمک میکند تا با واقعیت ترسناک مرگ به شکلی ذهنی مقاومت نشان دهند و امید به زندگی بیپایان را حفظ کنند.
اعتقادات ادیان توحیدی، مانند برخی از ترکیبات معنوی، برای پیروان خود افسانههایی خلق میکنند که یک تصویر یکپارچه و سازگار از زندگی پس از مرگ را برای آنان ارائه میدهند. این اعتقادات نه تنها به ترویج امید و تسلی در مواجهه با ناشناختههای مرتبط با مرگ کمک میکنند بلکه از ایجاد آرامش در ذهن افراد نیز بهرهمند هستند.
جاودانگی نمادین در ترسیم پلههای خلاقانهای از زندگی پس از مرگ، در آثار هنری، فرزندان افراد و در تحلیلهای جستجوگرانه انسانها قابل مشاهده است. در مورد فرزندان، لازم به ذکر است که آنان تنها در صورتی که جهانبینیشان به مفاهیم فرهنگی یا اعتقادات مذهبی خانواده تطابق داشته باشد، میتوانند در فرآیند رهایی از اضطراب مرتبط با مرگ و نیاکان والدینشان نقش داشته باشند.
تفکر جادویی و غرور
غرور، نگاهی اغراقآمیز و مثبت به خود است که انسان از آن به عنوان یک مکانیزم دفاعی برای جبران احساس بیکفایتی و حقارت استفاده میکند. این افراز در نگاه به خود، ناشی از باقیماندههای تصورات کودکانه از عدم شکستپذیری، قدرت، و عدم آسیبپذیری در ذهن انسان است.
غرور مانند یک سپر دفاعی عمل میکند، به خصوص در شرایطی که فشارها و رخدادهایی که به سلامتی و زندگی او تهدید میآورند، افزایش مییابد. این نگرش القا میکند که مرگ هرگز برای انسان اتفاق نمیافتد و تنها برای موجودات دیگر قابل وقوع است. انسان از این باور که سرنوشتی که برای افراد “معمولی” رقم میخورد، در انتظار او نیست، برخوردار میشود و به او این احساس را میدهد که او در مقابل تهدیدهای مرگآور مستثنی و خاص است.
جمع کردن قدرت و ثروت
در حوزه تجارت، سیاست و به طور کلی در زندگی سازمانی، افراد گاهی اوقات انگیزهای برای جلب و نگهداشتن قدرت و ثروت دارند. این انگیزه ممکن است در نهایت به ایجاد یک باور نادرست منجر شود که این عوامل قادر به ساختن قدرت و ایمنی در برابر مرگ انسان هستند. پیشنهاد می شود مقاله کنار آمدن با فوت همسر را بخوانید.
انسانها تلاش میکنند با به دست آوردن کنترل بر اتفاقات اطراف خود، تسلط بر افراد دیگر و به دست آوردن داراییهای مالی بزرگ، از هراس مرگ فرار کنند. این روشها ممکن است ترس از مرگ را برای یک مدت زمانی در حالت هوشیاری از ذهن انسان حذف کنند، اما در زمانهای ناهوشیاری نیز همچنان وجود دارد و در واقع ممکن است به اندازه بیشتری به تجمیع قدرت در انسان کمک کند.
خود بزرگ بینی
رفتارهای اعتیادآور و سواستفاده از مواد مخدر، به انسان امکان میدهند که خود را به عنوان یک موجود قدرتمند و خودکفا، مبارز و ماهر در تمام جنبههای زندگی تصور کند. افراد در تلاش برای تسکین دردهای عاطفی و اضطراب، به رفتارهای خودبزرگبینی با پیچیدگی بیشتری روی میدهند.
در حال حاضر، در ایالات متحده، آمار استفاده از داروهای افیونی و مصرف مواد مخدر در افراد به شدت در حال افزایش است. این امر ناشی از تلاش بسیاری از افراد است که از این وسیله سعی در کاهش رنج وجودی خود دارند و به دنبال بیتفاوتی نسبت به مفهوم مرگ هستند.
مشغولیت با مشکلات کاذب
تعداد زیادی از افراد، به جای داشتن یک زندگی ساده و بیدغدغه، بهدنبال مشکلات کاذب و شبه مشکلات هستند و به طور مداوم ذهن خود را با این موضوعات مشغول نگه میدارند تا از روبرو شدن با واقعیتهای زندگی و مشکلات واقعی دور بمانند.
این افراد معمولاً به اتفاقات روزمره و ساده با واکنشهای شدید، حتی افراطی نظیر عصبانیت، ترس و پانیک واکنش نشان میدهند. به نظر میآید که این افراد با مشغول کردن خود به اتفاقات بیمعنی، سعی در جلوگیری از فکر کردن به مسائل اساسی زندگی، از جمله موضوع مرگ، دارند.
پیوندهای اعتیادآور در زناشویی (که به آن “پیمانهای اعتیادآور” هم اطلاق میشود) میتوانند به شکلهای مختلفی بروز کنند، از جمله دانستن رابطه به عنوان یکی محدود و مختص به هم دو نفر، که میتواند تأثیرات منفی بر روابط عاطفی داشته باشد. یکی از چالشهایی که هنوز هم در حوزه درمانگری تأثیرگذار است، نقش این واکنش دفاعی در روابط عاطفی است.
افراد در این نوع روابط، به دنبال امنیت و تضمین با هم بودن مداوم هستند، اما به طرزی خستهکننده، صمیمیت واقعی با شرکای زندگی خود را از دست میدهند. این امر یکی از موضوعاتی است که به عنوان یک درمانگر هنوز با آن مواجه هستم. افراد معمولاً تلاش میکنند با ایجاد ارتباطات نامتعارف، احساس امنیت و همبستگی را تجربه کنند، اما در عین حال واقعیت صمیمیت با عزیزان خود را نادیده میگیرند.
افراد ممکن است تجربههای تروماتیک کودکی خود را دوباره در روابط بزرگتر با دیگران زنده کنند، هرچند در واقعیت به دنبال راحتی و آرامش از اضطراب مرتبط با مرگ باشند.
همسران اغلب تمایل دارند نقشهای دوجانبه، مانند ارباب و برده یا والد و فرزند، در رابطههای عاطفی خود داشته باشند. در این تعهدات مشترک، هر دو نقش در این الگوهای آسیبزا و مخرب شرکت میکنند و از آن خارج شدن برایشان مشکل است. این الگوها در واقعیت، احساس امنیت و تکامل روابط را فراهم میکنند و در نهایت به بوجود آمدن احساس جاودانگی در سطح ناخودآگاه کمک میکند.
در آغاز این تعهدات زناشویی، هر دو شریک به تسلیم نقطه نظرهای فردی خود و خودشان میپردازند و به تدریج زندگیشان را محدود میکنند. بررسیها نشان میدهد که در برخی موارد، این الگوهای محدودکننده میتوانند باعث فرار از واقعیت و ایجاد فانتزیهای متنوع شوند. این فانتزیها نقش مهمی در مقابله با اضطراب مرگ ایفا میکنند.
به عنوان مثال، پژوهشها نشان میدهند که در عصر مدرن، جامعه سعی در ابراز معنویت عشق به عنوان راهی برای اتحاد انسانها با یکدیگر دارد. از عشق به عنوان یک احساس محافظتی در برابر ترس از مرگ استفاده میشود و این ارتباط عشق با فانتزیها و رویارویی با اضطراب مرتبط با مرگ به یکدیگر پیوند میخورد.
انکار خویشتن
واکنش دفاعی موذی که برای فرار از اضطراب مرگ استفاده میشود، به نام “خرده خودکشی” توصیف میشود. این الگوی رفتاری فراگیر در بین انسانهای “معمولی” بهمنظور غلبه بر ترس از مرگ و تقویت حس آسیبپذیری در مواجهه با مرگ برخاسته است. خرده خودکشی، عمدتاً تحریککنندههای روزانه کوچکی هستند که به صورت متناوب مرتکب میشوند و در واقع بهعنوان یک عکسالعمل قوی و مؤثر در برابر ترس از مرگ عمل میکند.
در این الگوی رفتاری، انسانها با رد کردن احساسات مثبت و هدفمند کردن انرژیهایشان، تلاش میکنند تا میزان آسیبپذیری خود در مواجهه با مفهوم مرگ را کاهش دهند. خرده خودکشی بهعنوان یک مکانیزم دفاعی علیه ترس از مرگ، فرد را به راهکارهایی میکشاند که از توجه به ابعاد مثبت زندگی و انطباق با آنها جلوگیری میکند.به طرز عجیب، افراد با اقدام به نابودی خود، به نوعی کمترین توجهی به تفاوت و اختلافات موجود در وجودشان نشان میدهند.
روش های غلبه بر اضطراب مرگ
از آنجا که راهحل دقیق و نهایی برای پاسخ به چالش مرگ وجود ندارد، افراد در مواجهه با ترسهای وجودی، ترجیح میدهند زمانی را صرف کنند تا با واقعیت فانی زندگی آشنا شوند و همچنین با شناخت و همراهی با احساسات ترس، غم و خشم خود روبرو شوند. آنها سعی میکنند رویههایی پیدا کنند که به طور موثرتر با این احساسات و رفتارهایشان در ارتباط با دیگران برخورد کنند.
ما و همکارانمان اعتقاد داریم که بهطور آزادانه درباره اضطرابی که از نزدیکی مرگ یک دوست یا همکار به وجود میآید، صحبت کردن، همچنین احساسات خود را بیان کردن، میتواند به طور قابل توجهی در کاهش این اضطراب کمک کند. این موضوع ممکن است چالشبرانگیز باشد، زیرا بسیاری از افراد ترجیح میدهند با موقعیتهایی از این دست مواجه نشوند.
افراد میتوانند به روانشناس مراجعه کنند، در جلسات فلسفی شرکت کنند، در سمینارها و ورکشاپهای سازمانی مشارکت داشته باشند، یا حتی در جلسات رواندرمانی فردی یا گروهی شرکت نمایند. این راهکارها به افراد کمک میکنند تا با احساساتشان در این شرایط سختتر بهتر کنار بیایند.
با پیشرفت در درک ماهیت تنهایی و مشکلات جوانب وجودی در زندگی و مرگ، افراد تا عمق بیشتری در مواجهه با این معضل اساسی و مواجهه با رنجهای عاطفی، به درک عمیقتری از احساسات همنوعان و همزندانهای خود میرسند. این درک گسترده از احساسات، باعث تبدیل شدن به اعمال مهربانانه، نوعدوستانه، حساسیت و شفقت نسبت به افرادی که در مسیر زندگیشان حضور دارند، میشود.
زمانی که ما واکنشهای دفاعی خود را در برابر اضطراب مرگ مورد بررسی قرار میدهیم، قادر خواهیم بود با مواجهه آگاهانهتری به مرگ بپردازیم. این آگاهی افزایش مییابد و ما میتوانیم لحظات زندگی را با بیشترین متانت تجربه کنیم، بدون اینکه در خیالات و رویاپردازیها گمراه شویم. به طور کلی، این فرآیند به ما امکان میدهد تا با اشتیاق و انگیزه بیشتری زندگی کنیم و توانایی داشته باشیم که با حضور در لحظه، همزمان با رنج و لذت آن را تجربه کنیم و عشق را در آغوش بگیریم.
نتیجه گیری
اضطراب مرگ، یک تجربه چالشبرانگیز است که همه ما در زندگی خود با آن مواجه میشویم. این تجربه نشاندهنده آگاهی از موقعیت فانی و برخورد با ناشناختههایی است که باعث میشود افراد به ابعاد عمیقتری از زندگی و احساسات خود پی ببرند. با تحلیل واکنشهای دفاعی در برابر اضطراب مرگ و پذیرش آن به عنوان یک بخش طبیعی از زندگی، ما میتوانیم آگاهی و تسلیحشدهتر به رویدادهای زندگی بنگریم.
با تعامل مستقیم با این احساسات، امکان پذیرش زندگی با اشتیاق بیشتری و تجربه لحظاتی که بدون ترس از آینده با معنیترین شکل ممکن به وجود میآید، ایجاد میشود. در نهایت، این تجربه میتواند موجب شفافیت و اتصال عمیقتری با خود و دیگران شود، این ارتباطات ارزشمند ما را در مسیر سعادتمندی و احساس رضایت از زندگی قرار دهد.