در خصوص اختلالات روانی باید بدانیم که هر فردی در معرض آسیب های روانی قرار دارد و از این رو نویسندگان مشهور نیز میتوانند گرفتار انواع مختلف اختلالات روانی باشند. به عنوان مثال وقتی زندگی برخی از نویسندگان مشهور جهان را مورد بررسی قرار میدهیم متوجه میشویم که آنها گرفتار اختلالات روانی بودهاند. مثلاً سیلویا پلات، ارنست همینگوی، ویرجینیا وولف، ادگار آلن پو و سایر نویسندگان مشهوری که دچار اختلالات روانی بودهاند. در این بخش از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا ۹ نویسنده مشهوری که گرفتار اختلالات روانی بودهاند را به شما معرفی کنیم.
نگاهی به اختلالات روانی نویسندگان معروف جهان
همانطور که در مقدمه نیز اشاره شد اختلالات روانی می توانند در تمامی انسان ها وجود داشته باشند و شاعران و نویسندگان نیز از این امر مستثنی نیستند. با توجه به اهمیتی که در این موضوع وجود دارد در این بخش از برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای جامع در خصوص بررسی اختلالات روانی در نویسندگان مشهور را در اختیار شما افراد علاقه مند به مطالب روانشناسی قرار دهیم تا بتوانید با آن ها آشنا شوید.
ویرجینیا وولف و اختلال دو قطبی
شاعر آمریکایی با نام سیلویا پلات همواره ویرجینیا وولف نویسنده مدرنی که تأثیر بسزایی بر روی فمینیسم و ادبیات بریتانیا گذاشت را تحسین میکرد. شایان ذکر است که سرنوشت وولف به طرز غم انگیزی شبیه به پلات شد و خودش را در رودخانه غرق کرد. او برای همسرش یادداشتی را گذاشته بود که در آن اشاره میکرد صداهایی در سرش وجود داشته که باعث میشده تا آسایش و آرامش او برهم بخورد.
روانشناسان بر این باورند که ویرجینیا وولف در طول ۵۹ سال زندگیاش گرفتار اختلال دوقطبی بوده است که هرگز آن را درمان نکرده بود. در بخشی از رمان به سوی فانوس دریایی میخوانیم که «خانم رمزی گفت: بله، البته اگر فردا هوا خوب باشد و سپس افزود: اما باید سحرخیز باشی. شنیدن این کلمات برای پسرش شادی خارقالعادهای به همراه آورد، زیرا گویی از موافقت او برای رفتن به سفر خبر میداد و ظاهرا معجزهای که سالیان دراز انتظارش را کشیده بود، در پایان تیرگی آن شب و سفر دریایی روز بعد بهوقوع میپیوست.
ادگار آلنپو و اختلال دوقطبی
ادگار آلنپو یک نویسنده بزرگ آمریکایی است که داستانهای کوتاه مینوشت و در این زمینه صاحب نام بود. شایان ذکر است که این نویسنده بزرگ نقش مهمی در گسترش و توسعه ژانرهای علمی تخیلی، ترسناک و کارآگاهی داشت. آلنپو علاقه زیادی به کیهان شناسی و رمزنگاری داشت و در زندگی ۴۰ سالهاش در ارتش و دانشگاه حاضر شد و به یک منتقد بزرگ ادبی تبدیل شد.
با وجود تمام این موارد هنوز هم علت مرگ او مشخص نیست. زیرا او هنگامی که مست و نیمه هوشیار بود و در حالی که اسم غریبه ای را صدا میزد در بالتیمور پیدا شد.مورخان بر این باورند که به احتمال زیاد ادگار آلنپو دوره های طولانی مدت افسردگی ناشی از اختلال دوقطبی را گذرانده بود و در نتیجه به دلیل گرایش شدید او به الکل درگذشت.
در بخشی از کتاب داستانهای کوتاه ادگار آلنپو میخوانیم «داستان بس جنونآمیز و بس زشتی را که میخواهم بنویسم، نه انتظار دارم و نه میخواهم آن را باور کنید. چرا باید چنین توقعی داشته باشم؟ آخر خودم هم نمیخواهم آن را باور کنم. با این حال دیوانه نیستم و مطمئنم که خواب هم نمیبینم. اما فردا خواهم مرد و امروز میخواهم روحم را سبکبار کنم. قصد دارم پارهای از وقایع خانهام را آشکارا، خلاصهوار و بدون دخل و تصرف برای جهانیان بازگو کنم. عواقب این رخدادها مرا به وحشت انداخته، زجر داده و نیست و نابودم کرده است. با این همه، سعی در توضیح دادنشان ندارم.»
سیلویا پلات و افسردگی
سیلویا پلات که یک نویسنده و شاعر معروف آمریکایی بود دو دهه بعد از مرگش جایزه پولیتزر را برای اشعارش در سال ۱۹۸۲ برد. او گرفتار اختلال افسردگی بود و به شدت از آن در رنج بود و در نهایت تمام درزهای خانه را بست و دودکش بخاری را آزاد کرد و به دلیل پخش شدن گاز مونوکسید کربن از دنیا رفت. او در رمان کوزه زنگی بیان میکند که برای خودکشی تلاش کرده است. در قسمتی از قصه جانی پنیک و انجیل رؤیاها میخوانیم که «هر روز از ساعت نه صبح تا پنج بعدازظهر رو به در دفتر مینشینیم و رویاهای مردم را تایپ میکنم، البته نه فقط رویاهایشان.
این کار روسایم را راضی نمیکند. من همچنین شکایتهای روزانه مردم را تایپ میکنم؛ مشکلات آنها با مادرشان، با پدرشان، با بطری، با تخت خواب، با سردردی که بیهیچ دلیل مشخصی خانهشان را خراب و دنیای عزیزشان را سیاه کرده است. هر که به دفتر ما میآید حتما مشکلی دارد، مشکلی که آزمایشهای واسرمن یا وکسلر – بلووو به تنهایی از پس تشخیص و درمان آن برنمیآیند.»
لئو تولستوی و افسردگی
تولستوی نویسندهای بسیار پرکار بود که برخی از بزرگترین آثار ادبی تاریخ از جمله رمان های جنگ و صلح و مرگ ایوان ایلیچ را به رشته تحریر درآورد. او علاوه بر فعالیتهای ادبی، هشت فرزند را تربیت کرد و در سیاست نیز نقش آفرینی کرد. همچنین او به تبلیغ مسیحیت پرداخت و جنبش تولستویان را پایه گذاری کرد. با این حال، به دلیل افسردگی شدید داراییها، روابط و نوشتن را رها کرد. او در دوران زندگیاش فردی پرشور و مالیخولیایی بود. در بخشی از داستان سعادت زناشویی میخوانیم که «هفده سالم بود و مادرم، همان سالی که مرد خسال داشت به شهر رخت بکشیم تا پای من به مجالس باز شود و با مردم آشنا شوم.
مرگ مادرم برای من سرچشمه اندوه بزرگی بود. اما باید اعتراف کنم که پشت این اندوه احساس دیگری هم بود و آن اینکه جوان بودم و چنانکه همه میگفتند زیبا و این دومین زمستانی بود که در تنهایی روستا به این شکل به هدر میرفت. نزدیک اواخر زمستان این احساس افسردگی و تنهایی و ملال به پایهای رسید که از اتاقم بیرون نمیآمدم و در پیانو بسته میماند و دستم به کتاب نمیرفت و وقتی کاتیا میکوشید مجابم کند که سر خود را با کاری گرم کنم جوابش میدادم: حوصله ندارم. نمیتوانم.»
ارنست همینگوی و هذیان های پارانوئید
همینگوی که یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی است دارای نثر منحصر به فردی است و به عنوان یکی از پایه گذاران وقایع نگاران ادبی شناخته میشود. شایان ذکر است که همینگوی در طول زندگیاش با هذیان های پارانوئید، اختلال دوقطبی، اعتیاد به الکل و … دست و پنجه نرم میکرد. توهمات او به اندازهای شدید بود که فکر میکرد به وسیله ماموران FBI، پلیس آمریکا، کا.گ.ب و سیا سازمان های جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا تعقیب میشود.
هذیان به شدت بر روی زندگیاش تأثیر منفی می گذاشتند و در نتیجه او کارش را رها کرد و همین موضوع عامل اصلی خودکشیاش شد. در بخشی از رمان برف های کلیمانجارو میخوانیم که «مرد گفت: خوبیاش این است که درد ندارد. شروع که میشود تازه میفهمی.
– واقعا
– دقیقا. فقط بابت بود خیلی شرمندهام. اذیت میکند.
– بس کن. چرا شرمنده باشی؟»
امیلی دیکنسون و اختلال دو قطبی
با اینکه امیلی دیکنسون یکی از برجستهترین شاعران زن آمریکایی در قرن ۱۹ است اما هیچ وقت شاهد تأثیر آثارش نبود. او از حدود هزار و ۸۰۰ شعری که سرود تنها ۱۰ شعرش را در طول زندگیاش ویرایش و منتشر کرد. ویراستاران بر این باور بودند که به دلیل عجیب و غریب بودن آثارش بسیاری از آنها منتشر نشدند.
دیکنسون به شدت درونگرا و خجالتی بود و به همین دلیل بیشتر عمرش را در خانهای در شهر امهرست ماساچوست در انزوا گذراند. روانشناسان بر این باورند که دیکنسون گرفتار اختلال شخصیت اسکیزوتایپال و بیماری ناتوان کننده برایت یا همان التهاب شدید کلیه بوده است.
در قسمتی از دفتر شعر رویش خاموش گدازه ها میخوانیم که «آسمان پایین است / ابرها در میانه / دانهیی برف / چرخان به کاهدانی سر میزند / به رد چرخی بر خاک / تاملی میان ماندن و رفتن / بادی سبک تمام روز گلایه میکند / از کسی که با او چنین و چنان کرده است طبیعت / مثل ما گاهی وامیماند بیتاجش بر سر.»
آن سکستون و اختلال دوقطبی
یکی از مهمترین جوایز در ادبیات و روزنامهنگاری جایزه پولیتزر است که آن سکستون یکی از شاعرانی است که این جایزه را دریافت کرده است. شایان ذکر است که آثار او به شدت شخصی و جسورانه بود و کتاب زندگی کن یا بمیر او در سال ۱۹۶۶ منتشر شد.
در این کتاب تصویری تلخ از نبرد او با اختلال دوقطبی، بستری شدن در بیمارستان، خشونت خانگی و افکار خودکشی است که به صورت شعر آزاد بیان شده است. سکستون در ۴۵ سالگی در حالی که پالتو پوست مادرش را پوشیده و الکل مینوشید به دلیل استنشاق گاز مونوکسید کربن از دنیا رفت.
در بخشی از دفتر شعر آنها مشغول مردن اند میخوانیم که «- اما باز خدا پرم میکند/ فکر سگها را به من میدهد / عنکبوت را در تارهای پیچاپیچش / خورشید را با همهی شگفتیاش / قوچی قربانی را / شکوه و اسرار ساحل بزرگ را / و قلبم که بزرگ است / شک ندارم که خیلی بزرگ است / و برای خودش هیولاییست / که این همه را میمکد / و عشق دیوانه سر بیرون میدهد.»
مارک تواین و افسردگی
باید اشاره شود که مارک تواین گرفتار اختلال افسردگی بوده است و از این رو توانسته تا داستانهایی چون هاکلبری فین، شاهزاده و گدا، ماجرای تام سایر و بیگانهای در دهکده را از مبارزه اش با افسردگی الهام بگیرد. با وجود این نزاع های خانوادگی در تشدید استرس و افسردگی تواین بسیار موثر بوده است.
جی.اندرسون تامسون جونیور، روانپزشک دانشگاه ویرجینیا بر این باور است که بین اختلالات روانی و نوشتن خلاقانه رابطه معنادار و پیچیدهای وجود دارد. به عبارت دیگر تاثیر اختلالات روانی بر نویسندگان متفاوت است اما نتیجه آن ممکن است به گوشه گیری و انزوا، افسردگی و خودکشی منجر شود.
در قسمتی از رمان شاهزاده و گدا میخوانیم که «در شهر کهنسال لندن، در یکی از روزهای پاییز و در ربع دوم قرن شانزدهم، در خانواده فقیری موسوم به کانتی، پسری به جهان آمد که پدر و مادرش خواستار آمدن او نبودند. در همان روز، نوزاد انگلیسی دیگری از خانواده ثروتمندی موسوم به تودور، پا به عرصه وجود نهاد که پدر و مادرش از صمیم قلب خواستار او بودند.
تمام مردم انگلستان نیز خواهان تولد این کودک بودند. مدتها بود که همه مردم انتظار تولد او را میکشیدند و آرزوی او را به دل داشتند و برای او به درگاه خدا دعا میکردند، چنانکه وقتی کودک به راستی از مادر متولد شد، چیزی نمانده بود که همه از ذوق و شادی دیوانه شوند.»
تنسی ویلیامز و افسردگی
یکی از مشهورترین نمایشنامه نویسان آمریکایی تنسی ویلیامز است که آثار برجستهای مانند اتوبوسی به نام هوس و باغ وحش شیشهای را به رشته تحریر درآورد. او در آثارش قهرمانان زنی را به تصویر میکشد که با بیماری روانی دست و پنجه نرم میکنند.
کارشناسان ادبی علت این امر را در این میدانند که او وابستگی شدیدی به خواهرش داشت که از اختلال اسکیزوفرنی رنج میبرد. ویلیامز در خانوادهای به دنیا آمد که پر از چالش بود و به همین دلیل گرفتار اعتیاد به الکل شد و با افسردگی دست و پنجه نرم میکرد.
در بخشی از نمایشنامه باغ وحش شیشهای میخوانیم که «آپارتمان خانوادهی وینگفیلد را در شروع صحنه میبینیم. در عقب صحنه منظرهی ساختمان بزرگی که مثل کندوی عسل از مجموعه حفرههایی تشکیل شده است دیده میشود.
این ساختمان یکی از بناهایی است که معمولا در نقاط پر جمعیت اطراف شهرها یعنی جاهایی که قشر فقیر اجتماع زندگی میکنند مثل قارچ به سرعت رشد میکند و ساکنین آن قویترین نیروی نهفته جامعهی آمریکا را تشکیل میدهند. آنها مثل ماشین، کار میکنند و عمر خود را به پایان میبرند.»