بسیاری از آهنگسازان بزرگ تاریخ، در طول دوران حیاتشان نادیده گرفته شدند، اما آنها از ارزش واقعی آثارشان اطمینان داشتند و میدانستند روزی آثارشان شناخته خواهد شد. به عنوان مثال، گوستاو مالر، آهنگساز رمانتیک اتریشی، با موسیقیهای نوآورانهاش توسط موسیقیدانان بزرگ زمان خود مورد استقبال قرار نگرفت. او دربارهٔ آیندهای بهتر برای آثار خود میگفت: «زمان من هنوز فرا نرسیده است». در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل با موضوع موسیقی یوهانس برامس را در اختیار شما افراد علاقه مند به هنر و موسیقی قرار دهیم.
نگاهی به زندگی یوهانس برامس
در مقابل، یوهانس برامس شرایط متفاوتی را تجربه کرد.موسیقیدانان و عموم مردم در آغاز به نبوغ او پی بردند و او را تحسین کردند. حتی از زمانی که هنوز ۲۰ ساله بوده بود، به عنوان «ناجی جدید موسیقی» توسط روبرت شومان شناخته شد. وقتی پس از سمفونی اول برامس، اصطلاح «سه ب کبیر» (باخ، بتهوون، برامس) به کار گرفته شد، او هنوز به سن ۴۰ سالگی نرسیده بود. ستایشها و تحسینها یکی پس از دیگری برای او صورت می گرفت و هیچگاه متوقف نشد. برامس به محضر بزرگان موسیقی پیوسته بود و خود او و سایر افراد از این موقعیت باخبر بودند.
به عبارت دیگر، این دو آهنگساز در موقعیتهای مختلفی قرار گرفتند. مالر از شناخته شدن و تحسین ناخواسته در زمان خود رنج میبرد، اما امیدوار بود که آثارش در آینده شناخته شود. اما برامس از آغاز حرفهاش به لحاظ هنری موفقیتهای زیادی را تجربه کرد و محبوبیت او در طول زندگی برای او شهرتی دائمی و استوار به ارمغان آورد.
یوهانس برامس، آهنگساز بزرگ و معروفی است که موسیقیهای او برای بسیاری از افراد واضح و قابل درک هستند. اما در پشت این آثار موسیقی، یک شخصیت پنهان و معمایی به وجود آمده که هنوز هم کاملاً شناخته نشده است. حتی دوستان، همکاران، معشوقهها و اعضای خانوادهاش نیز شناخت کاملی از او نداشتهاند و اگر از توصیفهای آنها درباره شخصیت این آهنگساز بشنویم، با تناقضها و اِلمانهای متفاوت روبرو میشویم.
خصوصیات اخلاقی برامس
یوهانس برامس به چندین شکل مختلف توصیف شده است. برخی افراد او را ترشرو و رک میدانند، در حالی که دیگران او را سخاوتمند و دلسوز تصور میکنند. برخی او را بیاحساس و ناخوشایند توصیف کردهاند، در حالی که نظر دیگران از او با مهربانی و دلنشینی یاد شده است. برامس معمولاً از قواعد و مقررات اجتماعی عبور میکند و ممکن است بداخلاق به نظر بیاید. اما در عین حال، او میتوانست در مواقع دیگر بسیار مهربان و خونگرم باشد و به دیگران کمک و راهنمایی برساند یا حتی از نظر مالی به دوستان، خانواده و همکارانش کمک کند.
در نهایت، شخصیت برامس مانند یک پازل پیچیده و متناقض است که هر چه بیشتر به آن نزدیک شویم، تنوع و چالشهای جدیدی را درک میکنیم. او یک هنرمند منحصربهفرد بود که همزمان با ارتقاء هنر موسیقی، در مقابل انتظارات جامعه ایستادگی کرد و همین تضادها و معماهای شخصیتی او، آثار موسیقیاش را از دیگر آهنگسازان متمایز کرد.
در هر حال، برامس همه را به خود جلب می کرد و بسیار دوستداشتنی بود و تحسین میشد، به ویژه توسط دوستان نزدیکش مانند روبرت شومان، همسرش کلارا شومان و نوازندهی ویولن مجارستانی، یوزف یواخیم مورد تحسین قرار گرفت. او با افراد متعددی آشنا شد اما هرگز ازدواج نکرد و صاحب فرزند نشد. برامس احساسات خود را با افراد زیادی درمیان نمیگذاشت؛ تقریباً هیچگاه درباره وضعیت روحی و دیدگاههایش چیزی ننوشت و اگر چیزی مینوشت، بعد از مدتی آن را به آتش میکشید.
برامس یک آهنگساز مرموز و خصوصی بود و از آشکار کردن احساسات شخصی خود پرهیز میکرد. او تمایلی به انتشار آثار یا نوشتن رسائل خصوصی دربارهی احوالات خود نداشت و تمایل داشت خصوصیاتش را برای خودش حفظ کند. این جنبههای مخفی و مرموز شخصیت او، شهرت او را به عنوان یک هنرمند بیشتر کرد. او عمدتاً از طریق موسیقی خود احساسات و افکار خود را بیان میکرد و این همچنان موجب شناختهشدن او به عنوان یکی از آهنگسازان بزرگ تاریخ موسیقی است.
مختصری از بیوگرافی یوهانس برامس
یوهانس برامس، آهنگساز بزرگ، در سال ۱۸۳۳ در شهر هامبورگ متولد شد. او دارای یک خواهر بزرگ به نام الیزابت و یک برادر کوچک به نام فریتز بود. والدینش، یوهان جیکوب و یوهانا کریستینه، یک زوج ناهمگون بودند. پدر برامس، جوان خوشتیپ و ماجراجویی بود که علاقهٔ بزرگی به موسیقی داشت و آرزوی ورود به عرصهٔ هنر را با خود حمل میکرد. اما با وجود این علاقه، او بهسختی توانست از طریق موسیقی به درآمد برسد و معمولاً در شغلهای مختلف مشغول به کار میشد.
مادر برامس، یوهانا، که ۱۷ سال بزرگتر از پدر بود (او در روز ازدواجش ۴۱ ساله بود)، در یک طبقهٔ اجتماعی بهتر قرار داشت و بهشدت جاهطلب بود. او از تحصیلات آکادمیک محروم بود، اما افکارش روشنفکرانه بود و به هنر و موسیقی اهمیت میداد. او به پشتوانهٔ مالی خوبی که داشت برای تحقق آرزوهای هنری پسرش، یوهانس، تلاش میکرد.
از اینرو، برامس در دوران کودکی با یک پدر عاشق موسیقی و ماجراجو و یک مادر جاهطلب و روشنفکر بزرگ شد. این تجربههای زندگی و تضادهای شخصیتی والدین، بهعنوان یکی از عواملی که بر تشکیل ویژگیها و هنر برامس تأثیر گذاشته، میتواند درک بهتری از اثرات فرهنگی و اجتماعی بر زندگی و موسیقی این آهنگساز نامآور را فراهم کند.
والدین برامس بسیار زود به استعدادهای فرزندشان پی بردند و تلاش کردند تا حد امکان، منابع مالی را برای پشتیبانی از هنر و تحصیلات موسیقی او فراهم آورند. آنها با ارسال برامس به کلاسهای موسیقی مختلف، تمام تلاش خود را برای پیشرفت و توسعه استعدادهایش کردند. اما زندگی در منطقه پایینشهر هامبورگ که بهدلیل فقر و فشارهای اجتماعی، محیطی دشوار بود، برای برامس همیشه آسان نبود.
پدر برامس، در نظر داشت که او را به عنوان نوازنده پیانو به کافههای شهر بفرستد تا بتواند بهصورت پیشرو و در شرایط چالشی با اجتماع مواجه شود و تجربههایی کسب کند که برای رشد و توسعه شخصیتش حیاتی بود. اما این تجربهها اغلب با شبهای پر از کابوس و موقعیتهای دشوار و ناخوشایند مرتبط بود. برامس در کافههای نامتعارف، با ملوانهای مست و آزاردهنده روبرو میشد و گاهی به مواجهه با رفتارهای بد مردمان دیگر میافتاد.
این تجربهها بهویژه در دوران جوانی برامس، اثرات عمیقی بر روی شخصیت و هنر او گذاشتند. از یک سو، این تجربهها میتوانست منجر به افزایش شهامت و استقلال ذهنی او شود و از سوی دیگر، ممکن بود برخی ترسها و نگرانیها را نسبت به دنیای اطرافش ایجاد کند. در ادامه زندگی، این تجربهها به عنوان یکی از عواملی که بر شکلگیری هنر و شخصیت برامس تأثیر گذاشته، بسیار مهم و معنادار میشوند.
آسیب روحی دوران جوانی
برامس در این دورهی سه ساله شدیداً تحتتأثیر قرار گرفت. وضعیت روحی و روانی او از آسیبها و تنشهای مختلف رنج میبرد و به دلیل این مشکلات، والدین او تصمیم به ارسالش به حومهی شهر گرفتند تا مدتی را در نزدیکی فامیلهای خود زندگی کند و در این دوران بهبود یابد. در این مکان، برامس زیباییهای طبیعت را کشف کرد و به تریج تروما و مشکلات سخت خود را پشت سر گذاشت. اما زخمهای روحی آن دوران همچنان درون او باقی ماند و نمیتوانست از آنها رهایی یابد.
علاوه بر مشکلات روحی، برامس از نظر فیزیکی نیز رشد خوبی نداشت و حتی در سن ۳۰ سالگی، جثه او بسیار کوچک بود. ویژگیهای ظاهری او شامل عدم داشتن ریش و ظاهر جوانش برای یک جوانی که میخواهد در دنیای پیانو و آهنگسازی به مسیری چالشبرانگیز وارد شود، خجالتآور بود. این وضعیت فیزیکی ناهماهنگ با بلندی آرزوهای او و خواستههای هنریاش بود و ممکن بود برخی از افراد به این جنبههای ظاهری برامس اندیشههای منفی داشته باشند.
این دوره از زندگی برامس، با انعکاس اجتماعی و شخصیتی او، میتواند بهعنوان یکی از عوامل موثر بر شکلگیری آثار و هنر او در آینده در نظر گرفته شود. این تجربهها، پررنگترین جنبه های هنری و روحی برامس را شکل داد و بهعنوان بخشی از هویت و شخصیت او باقی ماند. در بخش زیر می توانید بهترین موسیقی های یوهانس برامس گوش دهید.
دوگانگیهای شخصیتی و تجربیات آسیبزای دوران نوجوانی، برامس را با مشکلات اساسی در زندگی و تصمیمگیریهایش مواجه کرد. او با ساختارهای اجتماعی و ارزشهای معمول کنار نمیآمد و زندگی روتین و عادی برای او جذابیتی نداشت. او علاقهای به اشرافی زندگی کردن، ازدواج یا تربیت فرزند نداشت و همچنین احساس نمی کرد که باید یک شغل ثابت داشته باشد.
سبک زندگی یوهانس برامس
اگرچه برامس از درآمد خوبی برخوردار بود، اما همچنان تمایلی به خرجکردن زیاد نداشت و زندگی ساده و معمولی را ترجیح میداد. خانهاش اندکی کوچک بود و بهطور معمول در رستورانها و مکانهای ارزانقیمت غذا میخورد. حتی در لباسپوشیدن خود نیز، از سبک لباسهایی که آدمهای فقیر به آن متوسل میشوند، استفاده میکرد.
این تناقضها و تضادها در زندگی برامس، عکسالعملهای او به نسبت اجتماع و زندگی عمومی را متمایز کرده و نشاندهنده شخصیت پیچیده و متفاوت او است. این ویژگیها از زاویهای به عنوان یک هنرمند خلاق و از زاویهی دیگر به عنوان یک فرد دارای نیازها و خواستههایی که دارد نیز میتوانند بررسی شوند.
یوهانس برامس به عنوان یک مناظرهگر تمامعیار مشهور بود؛ او علاقه داشت تا در گفتگوها شرکت کند و دیگران را به چالش میکشید. اگرچه تحصیلات رسمی بالایی نداشت، اما با مطالعات شخصی و علاقهمندی به دنیای دانش، به حدی رسیده بود که میتوانست با افراد تحصیلکرده نیز گفتگوهای تخصصی داشته باشد. علاقهمندی و تمایل برامس به مطالعه و تحصیل از طریق کتابها، کتابخانهی بزرگی را در اختیار او قرار داده بود و او کتاب نُتهای استادان بزرگ موسیقی را با دقت جمعآوری میکرد.
علاوه بر این، از لحاظ ظاهری، قفسهی ظروف و کمد لباس برامس همیشه آشفته و نامرتب بود، اما کتابهایش را با نظم و دقت کنار هم میچیند. او به خودش افتخار می کرد که حتی در تاریکی نیز می تواند هر کتابی که بخواهد را به راحتی و با سرعت بالا پیدا کند. این ترتیب و نظم در مورد کتابهای موسیقی، نشاندهندهٔ اهمیت بالایی است که برامس به هنر و موسیقی میداد و نشان می دهد که این هنرمند با اراده و تعهد زیادی به ارتقاء خود در این عرصه پرداخته بود.
استعداد موسیقی برامس
استعداد موسیقیایی برامس باعث میشد تا به پیشنهادهای کاری زیادی مواجه شود، اما او به دلایل شخصی، بسیاری از این پیشنهادها را رد میکرد یا پس از مدتی کوتاه، از آنها دست بر میداشت. در نهایت، او در شهر وین سکنا گزید و به عنوان کارگردان هنری «جامعهی دوستداران موسیقی» شد. این پست برای او اهمیت داشت زیرا اجازه میداد تا بر ارکستر، گروه کر و طراحی کنسرتها نظارت داشته باشد و بتواند هنر و اجرای موسیقی را به شیوههای مورد علاقه خود اداره کند. او سالهای بعدی زندگی اش را به این پست اختصاص داد و توانست به عنوان یک کارگردان هنری، تأثیر بسزایی بر روی صنعت موسیقی و هنر داشته باشد.
عشق یوهانس برامس
دوگانگیها در زندگی یوهانس برامس شامل روابط عاشقانهاش نیز بود. برامس بزرگترین عشق زندگیاش را به کلارا شومانِ دستنیافتنی واگذار کرده بود. کلارا علاوهبر زیبایی، به دلیل مهارت بالا در نواختن پیانو و دانش موسیقی، شناخته میشد و میتوان او را به عنوان بانوی ایدهآل رویاهای برامس در نظر گرفت. اما در سوی مقابل، عشق و ازدواج کلارا و روبرت شومان بهخوبی تثبیت شده بود و هیچچیز نمیتوانست پایههای ازدواج آنها را لغو کند؛ زیرا ازدواج آنها نتیجهی یک عشق واقعی و پایدار بود.
هنگامی که برامس برای نخستین بار با کلارا ملاقات کرد، هنوز یک جوان ۲۰ ساله احساسی و شکننده بود و کلارا ۱۴ سال بزرگتر از او بود و همچنین مادر شش کودک بود. با این تفاوتها و موانع، علاقه و عشق کلارا و همسرش به برامس همچنان ادامه داشت و او به عنوان یک عضو دیگر از خانوادهی شومانها مورد احترام قرار میگرفت.
پس از مرگ روبرت شومان، برامس به کلارا کمک کرد تا از دوران سخت اندوه و سوگواری خود عبور کند و او را در این دوران دشوار همراهی کرد. آنها بارها و بارها به مسافرتهای دونفره رفتند و از این طریق رابطهی نزدیک و صمیمی خود را تقویت کردند. این دوستی و ارتباط نزدیک آنها تا پایان زندگی برقرار ماند و باعث شد تا ازدواجی پایدار و دوستی دیرینه بین آنها شکل گیرد.
علایق یوهانس برامس
برامس بهطور کلی شخصیتی درونستیز داشت، اما در یک نقطه خاص، یعنی در زمینهٔ موسیقی، تعادل داشت. آثار موسیقی او برخاسته از تاثیرات مختلفی بودند؛ از جمله تأثیرات روبرت شومان، فرانتس شوبرت، لودویگ فان بتهوون، ترانههای فولکلور اروپایی و موسیقی کولی که به شدت بر او تاثیر گذاشته بودند. او بهخوبی ملودیهای رمانتیک و احساسی را با فرمهای کلاسیک ترکیب میکرد و آثار نوآورانهای خلق میکرد که در فرم و ساختار آنها احساس موج میزد.
برامس به لحنهای فرامانتیک ساختههای فرانتس لیست و ریشارد واگنر که در دورهٔ موسیقی رمانتیک محبوب بودند، تمایلی نداشت و به جای آن، او به گذشته و آثار موسیقیدانان بزرگ مانند یوهان سباستیان باخ، جرج فردریک هندل، پالسترینا و موسیقی کلیسایی قرون وسطایی اعتماد کرد. او با وسواس فراوان به ساختههای خود میپرداخت و اگرچه به پیشنهادها و راهنماییهای دیگران اهمیت نمیداد، اما بهصورت نقادانه نگاهی خاص به کارهای خود داشت. اگرچه در اثر این وسواس و نقادی به اندازهای که میبیند نقصی یا ناکامی جزئی وجود داشت، او نمیتوانست از آثارش راضی باشد و آنها را نابود میکرد تا به نتیجهای بیشتر از انتظاراتش برسد.
در دورهای که برامس میان سالهای ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۵ بود، دو تلخی بزرگ در زندگیاش رخ داد و او دو عزیز نزدیک خود یعنی روبرت شومان، دوست نزدیکش و همچنین مادرش را از دست داد. این تجربههای سخت او را به ترکیبهای موسیقی و ایجاد اثرهای بزرگ الهام بخشید. به ویژه، درد و رنجی که احساس میکرد را به زبان موسیقی ترجمه کرد و این تجربیات در ایجاد «رکوئیم آلمانی»، یک شاهکار مسلم دربارهٔ عشق، فقدان و تسکین نتوانستند نادیده گرفته شوند.
رکوئیم آلمانی
«رکوئیم آلمانی» اثری است که در سه مرحله و در بازهٔ زمانی ۱۴ ساله نوشته شد. مرحلهٔ اول این اثر بر اساس یک قطعهٔ نیمهکاره بود که برامس آن را در سال ۱۸۵۴، پس از خودکشی ناموفق روبرت شومان، بهعنوان آرامشی برای احساسات متاثره نوشته بود. این اثر نه تنها از نظر موسیقیایی بلکه به لحاظ احساسی هم تاثیرگذار بوده و از طریق این ترکیب موسیقی و احساسات، برامس توانسته است عمق درد و غم خود را به مخاطبان خود منتقل کند.
در مرحلهی دوم از تصنیف «رکوئیم آلمانی»، برامس پس از درگذشت ناگهانی مادر، به ارمغان آوردن موومانهای اول و چهارم را تکمیل کرد و همچنین موومانهای سوم و هفتم را تصنیف نمود. این رویداد، او را به سمت نوشتن این قطعه مهم و قویتر سوق داد. او همچنان تمایل داشت از تلخیها و رنجهای دوران نوجوانیاش عبور کند و به موسیقی پناه جوید.
برامس می دانست که طبیعت و خلق و خویشتن باعث التیام دلش میشود و ارتباط با محیط طبیعی، آرامش و الهام بیشتری به او میبخشد تا ارتباط با انسانها. به همین دلیل، او گاهی به دریاچههای زوریخِ سوئیس سفر میکرد و آنجا احتمالاً منبع اصلی الهام برای تصنیف موومانهای چهارم (که فضایی صمیمی دارد) و ششم بوده است. این اثر نهتنها نمایانگر زیبایی طبیعت و آرامش آن بلکه اندازهی کافی عمق احساسات و ارتباط با غم و تلاشهای خود برای تسکین روحی است.
پس از افتتاح رسمی «رکوئیم آلمانی» در سال ۱۸۶۸، برامس به پایان رساندن این پروژه را با نوشتن موومان پنجم ادامه داد. موومان پنجم با آوای سوپرانوی انفرادی، احساسات درونی، اشتیاق برای سوگواری مادر و اظهار حس تنهایی برامس را به تصویر میکشد. قرار دادن این آواز در وسط کار، تعادل مطلوبی را در اپوس ۴۵ ایجاد کرد و از نظر موسیقیایی و مضمونی، نتیجهی تحسینبرانگیزی بود.
روبرت شومان نقش مهمی در جذب برامس به استفاده از متون کتاب مقدس ایفا کرد. او نه تنها خواندن انجیل را به برامس آموخت، بلکه به او آموزش داد که به نحو عمیقتری به متنها نگاه کند و به دیدگاههای مختلف برسد. برامس اگرچه مذهبی نبود اما به فرهنگ پروتستانهای زمانهاش احترام میگذاشت. برای وی، انجیل لوتر بهعنوان یکی از آثار بزرگ ادبیات کلاسیک آلمان تلقی میشد. به همین دلیل، او نام «رکوئیم آلمانی» (Ein Deutsches Requiem) را انتخاب کرد تا اهمیت فرهنگی و سیاسی زبان آلمانی را به خاطر بیاورد؛ زبانی که به نظر وی، هویت و شناخت این کشور در آن نهفته است.
در اثر “رکوئیم”، برامس نمونهی بسیار جالبی از تبدیل مناجاتنامهی سنتی کلیسایی به شعر روانشناختی ارائه داد. او از آیات انجیل به عنوان شاعرانگی استفاده کرد و با استفاده از ۱۶ پاراگراف مختلف از کتابهای عهد جدید و قدیم، احساسات شخصی خود را در این آثار بیان کرد. آنگاه که کارل رینتالر، رهبر ارکستر مشهور، پذیرفت رکوئیم را اجرا کند، این متن را بدعت دانست زیرا هیچ اسمی از عیسی مسیح (ع) به چشم نمیخورد.
اما برامس هیچ تغییری در متن ایجاد نکرد، بلکه او میخواست این متنها به عنوان یک بیانیهی شخصی از خودش باقی بمانند و به مذهب محدود نشوند؛ او میگفت: «زیرا من یک خنیاگر هستم و به چنین چیزی نیازی دارم». در نهایت، واکنشها به رکوئیم همان چیزی بود که برامس نیاز داشت؛ و حس آرامش و تحسین از سوی دوستان، همکاران و شنوندگان معمولی را برایش به ارمغان آورد. این آثار او، برخوردهای مختلف و جوابهایی که در بین مخاطبانش ایجاد کرد، نشان از تأثیرگذاری قدرتمند این سمفونیها داشت.
نوآوری در موسیقی برامس
برامس، اگرچه نوآوریهای موسیقیاییاش به مانند ریشارد واگنر به اندازهای واضح و انقلابی نیست، اما نمی توان تاثیرگذاریاش بر آهنگسازها و موسیقی قرن بیستم را نادیده گرفت. او مخالفانی جدی داشته است، به عنوان مثال بنجامین بریتن قطعههای او را بد میدانست و هر سال یکبار آثار برامس را گوش میکرد تا به خود یادآوری کند که آنها برای او نقصهای فراوانی دارند!
اما ادوارد الگار، آهنگساز بریتانیایی، همواره تأکید میکرد که مضامین رسا و ساختار درست قطعههای برامس از نظر او قابل تحسین است و آرنولد شونبرگ نیز در سال ۱۹۳۰ مقالهای نوشت که یوهانس برامس از فرمهای کلاسیک به عنوان منبع الهام و پایه و اساس نوآوریهای خود در زمینهی ملودی و هارمونی استفاده میکرده است.
برامس تمام زندگیاش را به خدمت به هنر و موسیقی اختصاص داد. او یک نابغه بود که همهچیز را در راه خلق موسیقی قربانی میکرد. در نوجوانی، تروماهای دردناک خود و دردهای درونیاش را با آفرینش موسیقی ترجمه کرد و دنیایی روایتگر و غنی ساخت که هر انسانی باید آن را تجربه کند. برامس از طریق آثارش احساسات انسانی و تجربههای روحی خود را به شکلی بینظیر منتقل میکرد که این ارتباط عمیق با شنوندگان، از ویژگیهای برجستهی موسیقی او بود.