چرا موسیقی چایکوفسکی شاهکار است؟

چرا موسیقی چایکوفسکی شاهکار است؟

پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، آهنگساز بزرگ روسیه، با الهام از سمفونی‌های آشنا در اروپای غربی، لهجه و رنگ‌وبوی خاص روسیه را به موسیقی‌های خود اضافه کرد و اثرات بی‌نظیری ایجاد کرد. آثار او، به ویژه آثار فولکلور و محلی روسیه، جهانی شد و مورد توجه و علاقه‌مندان بسیاری قرار گرفت. در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد موسیقی چایکوفسکی را در اختیار شما افراد علاقه مند به آموزش هنر قرار دهیم تا بتوانید با شاهکار موسیقی دنیا آشنا شوید.

ساخته‌های چایکوفسکی متمایز از دیگر آهنگسازان به دلیل حس شگفتی، زیبایی و خوشحالی‌اش هستند، اما در عین حال می‌توانند احساسات متلاطم، روان‌نژندی و تراژیکی نیز به گونه‌ای به نمایش بگذارند. به ویژه در قطعه‌های ایجاد کننده تاثیرات عمیقی که در آخرین دوره‌های زندگی‌اش آفریده شدند، می‌توان بیشترین بازتاب از تجربیات شخصی و عدم خوشحالی‌های او را مشاهده کرد.

با این حال، علت سحرآمیزی موسیقی چایکوفسکی و فاصله‌گرفتن آن از هم‌سالانش، جذابیت بسیاری دارد. این جذابیت ناشی از توانایی او در ایجاد ارتباط عاطفی بسیار قوی با مخاطبان است. آثار او بازتاب‌دهنده‌ی احساسات انسانی و ابعاد مختلف زندگی هستند که انسان‌ها را به خود جذب می‌کند. او هنرمندی بود که نه فقط به زیبایی‌های زندگی توجه می‌کرد، بلکه با تجربه‌های درونی و دلسردی‌های خود نیز در اثرگذاری در مخاطبانش موفق بود.

همچنین، آثار چایکوفسکی به دلیل ارتباط عمیق با فرهنگ و تاریخ روسیه و بهره‌گیری از المان‌های محلی، یک هویت ملی و محلی دارند که در کنار جذابیت عاطفی، ارزش فرهنگی و هنری خود را افزایش می‌دهد.

در کل، موسیقی چایکوفسکی به علت توانایی هم‌احساسی با مخاطبان، ایجاد ارتباط با جوانب مختلف زندگی انسانی، تأثیر فرهنگ و تاریخ محلی، و ترکیب بی‌نظیری از احساسات خوشحالی و تراژیک، بیننده‌ها و شنوندگان را به خود جلب می‌کند و باعث می‌شود که از دیگر هم‌دوره‌ها فاصله‌گیرد.

چایکوفسکی به عنوان یکی از محبوب‌ترین آهنگسازهای تاریخ موسیقی شناخته می‌شود؛ او یک ملودی‌ساز فوق‌العاده بود که با بی‌پرده‌ترین شکل، احساسات خود را به نمایش می‌گذاشت. حتی اگر با آثار وی به‌طور کامل آشنا نباشید، احتمالاً برخی از آثار مشهور او مانند “کنسرتو پیانو شماره ۱”، “باله‌ی دریاچه‌ی قو”، “باله‌ی زیبای خفته”، “باله‌ی فندق شکن”، “اوورتور ۱۸۱۲”، “کنسرتو ویولن” و “سمفونی شماره ۶” (پاته‌تیک) را شنیده‌اید. آثار وی در فرهنگ عامه حضور چشمگیری داشته و در تبلیغات تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی به وفور به کار رفته‌اند. همچنین، یک فیلم زندگی‌نامه‌ای – با الهام از واقعیت اما برخی جنبه‌ها را دستکاری کرده – به نام “عشاق موسیقی” در سال ۱۹۷۰ درباره‌ی زندگی او ساخته شد و فیلم “قوی سیاه” (۲۰۱۰) ساخته‌ی “دارن آرونوفسکی” ارتباط مستقیمی با زندگی و آثار چایکوفسکی دارد، به‌ویژه با دریاچه‌ی قوی که به یکی از آثار برجسته او مشهور است.

اما سوال این است که ماندگاری این آهنگساز بزرگ از کجا نشئت می‌گیرد؟ تأثیر و ماندگاری چایکوفسکی به مجموعه‌ای از عوامل برمی‌گردد. اولاً، استفاده بی‌نظیر او از ملودی‌ها که در ذات خود آرامش و شور را به ارمغان می‌آورند، باعث شده تا آثار وی عمیقاً با مخاطبان ارتباط برقرار کنند و در دلها و ذهن‌های مخاطبان بمانند.

ثانیاً، توانایی او در انتقال احساسات به شکل اصیل و قوی نیز از جمله عوامل تاثیرگذار در ماندگاری آثار وی محسوب می‌شود. او به نابغه‌ای در آوردن احساساتی همچون غم، خوشحالی، رنج و شادی در موسیقی خود تبدیل شده است که این قابلیت به ویژه در آثار تراژیک و احساسی‌اش به چشم می‌آید.

همچنین، تلاش و پشتکار او در به‌کارگیری المان‌های محلی و فولکلوریک روسیه در آثار خود نیز به ماندگاری اثرهای وی کمک کرده است. این ارتباط با فرهنگ و تاریخ محلی، مخاطبان را به سمت آثار او جلب می‌کند و ارتباطی محکم‌تر بین موسیقی و اصالت فرهنگی ایجاد می‌کند.

در نهایت، موسیقی چایکوفسکی به دلیل قوه‌ی شگفت‌آور او در نقل و انتقال احساسات مختلف و نیز تجربه‌ی شخصی غنی‌اش که در آثارش به نمایش می‌گذارد، به یکی از مهم‌ترین عوامل ماندگاری و جاودانگی اثرهای وی تبدیل شده است. به‌طور خلاصه، چایکوفسکی با اینکه احساسات و ابعاد مختلفی از زندگی را در موسیقی‌هایش به تصویر می‌کشد، اما به شکلی کاملاً جذاب و فرهنگی ماندگاری برجسته‌ای در تاریخ موسیقی برجسته کرده است.

نگاهی به بیوگرافی چایکوفسکی

پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، در سال ۱۸۴۰ در شهر وتکینسک به دنیا آمد و به عنوان فرزند دوم از زندگی یک مهندس معدن و همسر دوم او متولد شد. از سنین کم، او علاقه‌مندی شدیدی به موسیقی داشت و در سن چهار سالگی شروع به نواختن کرد. هرچند والدینش از استعداد موسیقی‌ای که در او وجود داشت آگاه بودند، اما با این حال، او را در سن ۱۰ سالگی به مدرسه‌ی حقوق در شهر سن پترزبورگ فرستادند تا در آینده به عنوان یک کارمند دولتی فعالیت کند.

دوری از مادر و خانه، برای چایکوفسکی باعث فشارهای روحی و عاطفی زیادی شد. این فاصله، با ویژگی‌های کودکی او از جمله حساسیت و ارتباط نزدیک با مادر، به طور چشمگیری تأثیر گذاشت. در سن ۱۴ سالگی، مادر او به دلیل ابتلا به وبا فوت کرد که باعث آسیب‌های عمیق و ناگهانی در ذهن و روح او شد.

این دوران سخت زندگی و از دست دادن مادر، نقطه‌عطفی در زندگی چایکوفسکی بود که ممکن است بر تأثیر و الهام‌بخشی آثار بعدی او نیز موثر بوده باشد. همچنین، این تجربه درک بیشتری از احساسات انسانی و ابعاد روحی به او بخشید و از این رو موسیقی‌های او عمیق و بی‌نظیر به نظر می‌آید. از اینرو، می‌توان گفت که این دوران سخت و مصیبت‌بار زندگی چایکوفسکی به ویژه در آثار او اثرات قابل‌توجهی به‌جای گذاشته است.

به‌طور خلاصه، زندگی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، از نخستین لحظات کودکی تا روزهای بزرگسالی، درک و فهم احساسات انسانی و تاثیرات عمیقی در او ایجاد کرد که در نهایت باعث ماندگاری و برجسته شدن آثار ناب او در تاریخ موسیقی شده است.

دلایل با اهمیت بودن موسیقی چایکوفسکی

چند سال بعد از تحصیل از دانشکده حقوق و ورود به وزارت دادگستری روسیه، پیوتر ایلیچ چایکوفسکی هم‌زمان به کلاس‌های خصوصی آهنگسازی نیز می‌پیوندد. اما تغییر مهمی در زندگی او در سال ۱۸۶۲ به وقوع پیوست، زمانی که «کنسرواتوار سن پترزبورگ»، قدیمی‌ترین آکادمی موسیقی در روسیه، تاسیس شد. او بلافاصله به کلاس‌های این آکادمی ملحق شد و در سال ۱۸۶۵ موفق به فارغ‌التحصیلی شد. اگر به یادگیری موسیقی علاقه دارید پیشنهاد می کنیم به پکیج جامع آموزش پیانو مراجعه فرمایید.

معلم موسیقی او در این آکادمی، «آنتون روبینشتاین»، یکی از بزرگ‌ترین نوازندگان پیانوی قرن نوزدهم در روسیه، به شدت تحت تاثیر استعدادهای چایکوفسکی قرار گرفته بود. او با ارسال نامه‌ای به برادرش، «نیکلای روبینشتاین»، بنیان‌گذار کنسرواتوار مسکو که به‌تازگی تاسیس شده بود، از او خواست تا چایکوفسکی را به عنوان استاد هارمونی به این آکادمی دعوت کند. به این ترتیب، این نابغه جوان به عنوان استاد هارمونی در آکادمی موسیقی مسکو به تدریس پرداخت و تدریس خود را تا سال ۱۸۷۸ ادامه داد.

چایکوفسکی، با ویژگی‌هایی همچون عصبی بودن و زودرنجی، به عدم اعتماد به‌نفس و تردید نسبت به استعدادهای خود دچار بود. این مسئله تا آخر عمر او باقی ماند و او همیشه احساس کرد که می‌توانست بهتر عمل کند. چایکوفسکی نخستین سمفونی مالیخولیایی‌اش را با نام «رویاهای زمستانی» (سمفونی شماره ۱) در سال ۱۸۶۶ آغاز کرد.

او همواره می‌گفت که در میان آثارش، این سمفونی بیشترین اضطراب و اندوه را به او منتقل می‌کند. اولین اپرای کامل او به نام «ویوودا» (The Voyevoda)، در سال ۱۸۷۹ در تالار نمایش «بولشوی» به روی صحنه رفت. اما چایکوفسکی از اجرای آن راضی نبود و موسیقی که نوشته بود را نابود کرد و بعضی از بخش‌های آن را در آثار بعدی خود به کار گرفت. این امر نشان‌دهنده انتقادپذیری و ادامه‌ی کار در جهت بهبود و پیشرفت او بود.

پیوتر ایلیچ چایکوفسکی به دلیل عضویت در فرهنگستان و تدریس در دانشگاه، در میان موسیقیدان‌های روسی ملی‌گرا، که بیشترشان موسیقی را به‌صورت خصوصی و با تلاش‌های شخصی آموخته بودند، به چالش کشیده شد. این موسیقیدان‌ها معتقد بودند که ساختار آکادمیک کنسرواتوارها به نحوی «غربی» و خیانت به موسیقی روسیه است. با این حال، حتی برخی از آن‌ها همچون «میلی بالاکیرف»، «الکساندر برودین» و «مودست موسورگسکی» نیز نسبت به آثار چایکوفسکی، به ویژه «سمفونی شماره ۲» (روسی کوچک) که ریشه در موسیقی فولکلور اوکراین داشت، تحسین می‌کردند.

میلی بالاکیرف از آنجا که اعتراض به اصول آکادمیک داشت، چایکوفسکی را به تجربه‌ی آثار متنوع‌تر تشویق می‌کرد. این آهنگساز پیشنهاد داد که چایکوفسکی قطعه‌ای برای موسیقی نمایشی «رومئو و ژولیت» از «ویلیام شکسپیر» بسازد، که او این تحسین‌برانگیز را از سال ۱۸۶۹ آغاز کرد. در سال‌های بعدی، چایکوفسکی برای دیگر نمایشنامه‌های شکسپیر مانند «طوفان» (۱۸۷۳) و «هملت» (۱۸۸۸) نیز قطعه‌هایی را ترکیب کرد.

با این تجربه‌ها و آثار گسترده‌ای که چایکوفسکی به ثبت رساند، موسیقی او به‌عنوان یکی از ابر آثار هنری روسیه شناخته می‌شود و نه‌تنها از سوی هموطنانش بلکه در سطح بین‌المللی نیز تحسین و تعریف شده است. توانایی وی در ایجاد ارتباط عمیق با حس و احساسات مخاطبان، موسیقی متعهدانه و اندوه‌انگیز او، و همچنین ادغام المان‌های محلی روسیه در آثارش، او را به یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان تاریخ موسیقی تبدیل کرده است.

پیوتر ایلیچ چایکوفسکی کار ساخت «سمفونی شماره ۳» را در سال ۱۸۷۵ آغاز کرد و در آفرینش این آثار، الهام از موسیقی لهستان داشت. همچنین در همان سال، «کنسرتو پیانو شماره ۱» را نیز تکمیل کرد و قصد داشت این اثر را به نیکلای روبینشتاین، همکار و معلم موسیقی‌اش، هدیه دهد. اما پس از اجرای این کنسرتو، روبینشتاین با انتقادات شدیدی مواجه شد و آن را «غیرقابل اجرا» دانست. این واکنش برای چایکوفسکی غافلگیرکننده بود و او بسیار ناراحت شد. به همین دلیل، قطعه را نزد آهنگساز آلمانی، «هانس فون بلو» فرستاد تا آن را در سفرش به بوستونِ آمریکا اجرا کند.

تحلیلگران معتقدند که واکنش‌های منفی روبینشتاین باعث شد که چایکوفسکی اعتماد به نفس کمتری نسبت به اجرای زنده‌ی این کنسرتو داشته باشد. به همین دلیل، او از فون بلو خواست که آثارش را در ایالات‌متحده به اجرا بگذارد تا اگر واکنش‌ها همچنان منفی بود، خود در صحنه حضور نداشته باشد. اما به محض اجرای این آثار در آمریکا، آن‌ها به شدت تحسین شدند و به اجراهای موفقی تبدیل شدند.

نباید فراموش کنیم که نیکلای روبینشتاین بعدها از حرف‌هایی که درباره‌ی کنسرتو پیانو زده بود، پشیمان شد و این نشان‌دهنده‌ی تأثیرگذاری اثرات چایکوفسکی بر مخاطبان و همچنین اهمیت اثرات او در تاریخ موسیقی است.

در طرف دیگر، باله‌ی دریاچه‌ی قو در اجرای نخست آن (۱۸۷۷) تحت تاثیر قرار نگرفت و توجه کافی را به خود جلب نکرد. اما هنگامی که دو سال پس از درگذشت چایکوفسکی، طراح رقص معروف فرانسوی، «ماریوس پتیپا» باله‌ی دریاچه‌ی قو را در تالار نمایش «مارینسکی» سن پترزبورگ به اجرا گذاشت، این باله به محبوبیت جهانی دست یافت. از این رو، شاهکارهای چایکوفسکی مانند «سمفونی شماره ۳» و باله‌ی دریاچه‌ی قو، به عنوان آثار بزرگ و برجسته‌ای در جهان موسیقی شناخته می‌شوند که تأثیر گذاری بزرگی بر هنر موسیقی داشته‌اند.

سرنوشت و آرامش و سمفونی ششم

دوران فعالیت چایکوفسکی با شکوفایی ادبیات روسی قرن نوزدهم هماهنگی داشت؛ نویسندگان برجسته‌ای مانند «الکساندر پوشکین» و «میخائیل لرمانتف» در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ قرن نوزدهم آثار خود را شروع کردند و دهه‌های ۶۰ و ۷۰ هم شاهد تألیفات بزرگ «فئودور داستایوفسکی» و «لئو تولستوی» بود. تولستوی پس از شنیدن قطعه‌ی «آندانته کانتابیله» (Andante Cantabile) از نخستین کوارتت زهی چایکوفسکی، از تأثر آن به گوش می‌آورد و اشک‌ها را پاشید. در سفری به مسکو در سال ۱۸۷۶، به مناسبت انتشار رمان «آنا کارنینا»، تولستوی بدون اطلاع قبلی به کنسرواتوار مراجعه کرد و درخواست کرد که با چایکوفسکی ملاقات کند. آن‌ها چندین بار دیدار کردند اما متاسفانه هیچ یادداشتی از گفتگوهای آن‌ها باقی نماند.

چایکوفسکی بعدها در یکی از نامه‌های خصوصی خود نوشت که از تحسین‌های تولستوی متعجب و مرعوب شده است اما در عین حال، نگرش متناقض این نویسنده نسبت به «لودویگ فان بتهوون» نگران‌کننده او بود. تولستوی بسیاری از قطعه‌های بتهوون پس از ناشنوایی را دوست نداشت و آن‌ها را «بی‌احساس» می‌دانست؛ همچنین، از ساخته‌های «ریشارد واگنر» نیز متنفر بود.

به اضافه این‌ها، در سال ۱۸۷۶، شروع رابطه‌ی چایکوفسکی با «نادیـِژدا فون مِـک» صورت گرفت؛ او یک زن بیوه‌ی ثروتمند روسی بود که علاقه‌ی زیادی به هنر داشت. او همیشه از استعداد چایکوفسکی تحسین می‌کرد و آماده بود تا به مدت ۱۳ سال، او را مالیاً حمایت کند تا به دغدغه‌های مالی فکری نداشته باشد و به خلق موسیقی متمرکز شود. این حمایت انجام شد با شرطی که آن‌ها هرگز یکدیگر را دیدار نکنند.

چایکوفسکی در سال ۱۸۷۷ تصمیم گرفت با «آنتونینا ایوانووا میلیوکووا»، یکی از شاگردان سابق خود، ازدواج کند. این تصمیم باعث بروز بحران تازه‌ای در زندگی او شد. در آن زمان، گرایش‌های جنسی مختلف در روسیه ممنوع بود، اگرچه خانواده‌های اشرافی، روشن‌فکران و هنرمندان مشکلی با این موضوع نداشتند. با این حال، چایکوفسکی روابط شخصی‌اش را پنهان می‌کرد، احساس اضطراب داشت و به‌شدت می‌ترسید که این حقیقت به دست مردم برسد و شهرت و معروفیت او تحت تاثیر قرار بگیرد. او تصمیم به ازدواج با آنتونینا میلیوکووا گرفته بود شاید تا جلوی شایعات را بگیرد، اما این اتفاق سرنوشت بدی را برای او به همراه داشت؛ آن‌ها بعد از ۹ هفته ازدواج، جدا شدند اما طلاق نگرفتند.

چایکوفسکی به‌تدریج گرایش‌ها و طبیعت خود را پذیرفت و با آن کنار آمد؛ او حتی در نامه‌ای به برادرش (در سال ۱۸۷۸) به این موضوع اشاره کرد که مشکلی با تمایلات جنسی‌اش ندارد و تمامیت و صداقت خود را در این رابطه ابراز کرد.

در طول دوران ازدواج، چایکوفسکی در حال تکمیل «سمفونی چهارم» و اپرای «یوگنی آنگین» بود، دو اثر هنری که هر دو را در سال ۱۸۷۸ به پایان رساند. اپرای «یوگنی آنگین» یک اثر عمیق و حزن‌انگیز بود و بخشی از واقع‌گرایی روان‌شناختی و دراماتورژیِ (نمایش‌پردازی) آن، مورد تحسین قرار گرفت. این اپرا نزدیک‌تر به کارهای تئاتری بود و بیشتر به اقتباس‌های از آثار «آنتون چخوف» شباهت داشت تا اپراهای معمولی.

سمفونی چهارم چایکوفسکی، با حضور سرخوردگی و دلسردی، مفهوم «سرنوشت» را به تمرکز قرار داد و ساختارهای موزون رایج که معمولاً در قطعه‌های کلاسیک مشاهده می‌شود، به چیزی رادیکال و شخصی تبدیل کرد.در قسمت زیر به بهترین موسیقی های چایکوفسکی گوش دهید.

با حمایت‌های مالی نادیـِژدا فون مِـک، چایکوفسکی تدریس را رها کرد و به سفرهای مکرر در اروپا در طول فصل زمستان مشغول شد و در تابستان به روسیه بازمی‌گشت و در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کرد. سال ۱۸۸۰، اثری جدید به نام «کنسرتو پیانو شماره ۲» را تکمیل کرد که پرزرق‌وبرق‌تر از کنسرتو پیانو شماره ۱ بود (در همین سال، دو قطعه «سِرِناد» هم ساخت). همچنین «اوورتور ۱۸۱۲»، یکی دیگر از شاهکارهای او، دو سال بعد در سال ۱۸۸۲، به مناسبت هفتادمین سالگرد دفاع روسیه در برابر حمله فرانسه به کشور، با موفقیت اجرا شد.

در سال ۱۸۸۱، چایکوفسکی دوست نزدیک و همکارش، نیکلای گریگوریویچ روبینشتاین را نیز از دست داد که این اتفاق برای او بسیار شوکه‌کننده بود. او قطعه‌ی فراموش‌نشدنی «سه‌‌سرایی پیانو» را برای روبینشتاین نوشت و «سمفونی منفرد» خود (یک شاهکار دیگر) با الهام از اشعار شاعر انگلیسی، «لرد بایرون»، را سال ۱۸۸۶ تکمیل کرد.

در تحصیل اثر «سمفونی پنجم» که چایکوفسکی آن را در سال ۱۸۸۸ تکمیل کرد، مضمون «سرنوشت» به شکل قابل مشاهده‌تری نمایان شد. این سمفونی به عنوان یک اثر بزرگ و ارزشمند به شمار می‌آید و در آن چایکوفسکی به صورت عمیق به بررسی مفهوم سرنوشت و تلاقی‌های مختلف زندگی انسانی می‌پرداخت.

همچنین، اپرای بسیار مهم و تفکربرانگیز «بی‌بی پیک» که در سال ۱۸۹۰ ساخته شد، همچون اپرای یوگنی آنگین بر اساس قصه‌ای از الکساندر پوشکین ایجاد شد. این اپرا نیز مانند یوگنی آنگین، به عنوان یک اثر بسیار عمیق و حساس به معضلات انسانی معروف بود و با تحسین مخاطبانی که به اثرهای تفکری علاقه داشتند، روبرو شد.

در سال ۱۸۹۰، باله‌ی زیبای «خفته» نیز برای اولین بار اجرا شد و به یکی از پرطرفدارترین باله‌های چایکوفسکی تبدیل شد. او در این مجموعه باله‌ها، به شکل منحصربه‌فردی احساسات و افکار خود را به صورت آرام و زیبا بیان کرد.

در همین دوره زمانی، نادیـِژدا فون مِـک که از عشق به هنر و هنرمندان تغییراتی آسان‌تری را تجربه کرد، به‌دلیل ترس از ورشکستگی و فقر، حمایت‌های مالی‌اش را قطع کرد و این رویداد نه تنها نگرانی‌ها، بلکه استرس‌های زیادی را به چایکوفسکی وارد کرد. با این حال، به لطف اثرهای برجسته‌اش و محبوبیت جهانی که دست‌یافته بود، او همچنان در عالم هنر مورد تحسین بود.

در این دوره زمانی، چایکوفسکی در سال ۱۸۹۱ به ایالات‌متحده سفر کرد و آثارش را در مراسم افتتاحیه‌ی «تالار کارنِگی» (یکی از مشهورترین تالارهای کنسرت نیویورک) اجرا کرد که این موفقیت به‌عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای او در عرصه موسیقی شناخته می‌شود. سال ۱۸۹۳، او از سوی دانشگاه «کمبریج» دکترای افتخاری دریافت کرد که این افتخار مهم به معرفی‌اش به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان دوران خود کمک کرد.

ساخته‌های پایانی او نیز از جمله اپرای «یولانتا» و باله‌ی فندق‌شکن نخستین بار در سال ۱۸۹۲ در سن‌پترزبورگ اجرا شدند که به عنوان یکی دیگر از شاهکارهای برجسته و بی‌نظیر او شناخته می‌شوند.

آنتونینا ایوانووا میلیوکووا همسر چایکوفسکی

آخرین اثر چایکوفسکی، «سمفونی شماره ۶»، تنها ۹ روز پیش از درگذشت او تکمیل شد؛ او به‌دلیل نوشیدن آب نجوشیده، به وبا مبتلا شد و در نتیجه از دنیا رفت. این سمفونی، یک شرح‌حال تراژیک است که نمایانگر نبوغ و تکامل یک آهنگساز بزرگ است؛ در این اثر، او به شیوه‌ای عالی و هنرمندانه، احساسات خود را به شکلی بیان کرده که موسیقی‌دانان و علاقه‌مندان را مبهوت می‌کند. این سمفونی با آغازی پرهیاهویی آغاز می‌شود و با اختتامیه‌ای آرام و پر از ناامیدی به پایان می‌رسد.

بعضی از تحلیل‌گران اعتقاد دارند که چایکوفسکی خودکشی کرد تا جلوی شایعات پیرامون گرایش جنسی‌اش را بگیرد و از بروز اختلالی برای شهرت و آثارش جلوگیری کند. اما این تئوری‌ها تاکنون اثبات نشده‌اند و هیچ‌گونه شواهد رسمی برای این ادعاها وجود ندارد. واقعیت این است که مرگ چایکوفسکی به طور ناگهانی و ناخواسته رخ داد و باعث اندوه و تاثر عمیق در جامعه موسیقی و دنیای هنر شد. اثر‌های او همچنان از قلب موسیقی جهانی جاودانه محسوب می‌شوند و ارزش بی‌نظیر او به عنوان یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان تاریخ موسیقی بی‌تغییر است.

دلیل اهمیت موسیقی چایکوفسکی

پیوند چایکوفسکی با موسیقی روسیه، به ارزشی بی‌نظیر در تاریخ موسیقی می‌انجامد؛ زیرا او به سبب نبوغ و تجربیات موسیقی‌ای که ارائه داد، پارامترهای موسیقی روسیه را به طور اساسی تغییر داد و مسیر جدیدی به آن بخشید. بدون شک، اگر چایکوفسکی حضور نداشته بود، آثار بزرگی همچون سمفونی‌های «دمیتری شوستاکوویچ» و «سرگئی پروکفیف» هرگز به وجود نمی‌آمدند یا به‌طور کاملاً متفاوت شکل می‌گرفتند. اثر باله‌های وی نیز در تاریخ موسیقی بی‌نظیر است؛ زیرا با این باله‌ها، او توانست جهان را به تسخیر خود درآورد و به این ژانر که در شرف افول بود، نیروی تازه‌ای بخشید تا مسیر برای هنرمندان بزرگی همچون پروکفیف، الکساندر گلازونف، ایگور استراوینسکی و موریس راول هموار و نقل‌قول‌ناپذیر شود.

با اینکه اپراهای او خارج از مرزهای روسیه، چندان اجرا نمی‌شوند، اما یوگنی آنگین و بی‌بی پیک به‌عنوان دو اپرای برجسته و جذاب او، در کارنامه‌های تمامی سالن‌های اپرای برجسته جهان یافت می‌شوند. نه‌تنها تاثیرگذاری او بر روی موسیقی روسیه بلکه تأثیر جهانی او در زمینه‌های باله و اپرا، ماندگاری اثرهای او را به چشم می‌آورد. هنر و نوآوری چایکوفسکی همواره مورد تحسین و تقدیر جامعه موسیقی قرار گرفته و نام او به عنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ موسیقی جهان، برقرار و ماندنی است.

آهنگسازانی در طول تاریخ موسیقی وجود داشته‌اند که با آثار خود می‌توانند هر انسانی را مجذوب خود کنند. موسیقی چایکوفسکی به عنوان یک آهنگساز جادویی، جسور، پیروزمند و همچنین سوگناک، در قلب احساسات انسان‌ها ایستاده است. او توانسته است ارتباطی بین جهان‌های بیگانه و آشنا، بین غرب اروپا و موسیقی روسی برقرار کند. به همین علت، چایکوفسکی همچون یوهان سباستیان باخ و لودویگ فان بتهوون، موسیقی را تحت تأثیر قرار نداده، بلکه خود یک مخترع بوده است. آثار او تبدیل به منبع الهام بزرگی برای آهنگسازان معروفی همچون نیکلای ریمسکی-کورساکف، سرگئی راخمانینف و صدها نفر دیگر شده‌اند.

همان‌طور که قبلاً اشاره شد، باله‌های چایکوفسکی بسیار مهم و حائز اهمیت هستند. قبل از ظهور این آهنگساز، موسیقی باله به خوبی از ظرافت خاصی برخوردار نبود و در تمرکز های اصلی موسیقی قرار نداشت. اما چایکوفسکی توانسته است قوانین بازی را تغییر دهد و با آثار قدرتمند خود، باله را به چیزی بیش از یک رقص تبدیل کند. همین‌طور، اپراهای او نیز اهمیت زیادی دارند و به‌عنوان اقتباس‌های وفادارانه و در عین حال خلاقانه از قصه‌ها، بسیار ارزشمندند.

چیزی که او را متمایز می‌کند، چرخش‌های ناگهانی در آثار او هستند؛ آهنگ‌ها از زاویه‌ای احساسی و روح‌نواز آغاز می‌شوند و ناگهان به انرژی و رقص مملو می‌شوند. کنسرتوهای او نیز تجلیگاه عشق به‌شمار می‌آیند و چایکوفسکی با این آثار، اسمان موسیقی آن دوران را در کارنامه‌هایش به‌طور کامل ترسیم کرده است، از بخش‌های آغازین اندوهناک کنسرتو پیانو تا بخش‌های پایانی غیرقابل تصور و جادویی در “کنسرتو ویولن”.

موسیقی چایکوفسکی اغلب به خاطر رنج، اضطراب و تراژدی‌هایی است که در ذهن ما به یاد می‌آید. او طی تمام عمر خود در میان کشمکش‌ها و تضادها قرار گرفت؛ با خود، هم‌دوره‌ها، منتقدان و همه کسانی که او را قضاوت می‌کردند. اما این هنرمند هرگز تسلیم نشد و دردهایش را به شکل موسیقی و سمفونی‌هایی تبدیل کرد تا آنها به عنوان سلاحی در مواجهه با دشواری‌ها عمل کنند. مهارت‌های بی‌نظیر وی را در سمفونی پنجم می‌شنوید که یادآور آثار بتهوون است.

او این قطعه را با وحشت و ترسی که از رویارویی با سرنوشت به دست می‌آید آغاز می‌کند و به پایان می‌برد تا نور خورشید پیروزی و امید را بازتاب دهد. همچنین در برخی قطعات از آثار او، مانند موسیقی‌های تراژدیک، اوج احساسات این هنرمند بزرگ را احساس می‌کنید. چایکوفسکی قلب و روح خود را در آثارش به جا گذاشت تا زمانی که آثار او را شنیدیم، قلب ما نیز به پرواز درآید و احساساتی عمیق در خود برانگیزد.

دسته‌بندی‌ها