اختلال دوقطبی یکی از اختلالات روانی شناخته شده است که ممکن است به عنوان عارضهای ناشی از بیماری جسمانی دیگر ظاهر شود. در این نوشتار، قصد داریم به تفصیل به بررسی این اختلال بپردازیم. با توجه به راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، که در ویرایش پنجم DSM-5 آمده است، این مقاله از برنا اندیشان سعی دارد به بررسی اختلال دوقطبی که ناشی از بیماری جسمانی دیگر به وجود آمده است، بپردازد.
این اختلال، که به طور عام در ارتباط با نواقص یا اختلالات جسمانی مرتبط با سیستم عصبی متمرکز میشود، میتواند به صورت ناگهانی یا آهسته ظاهر شود. در این راستا، ما به بررسی علائم، عوامل موجبه، و راهکارهای درمانی این نوع اختلال دوقطبی به دنبال دقت و تحلیل میپردازیم.
با توجه به پیچیدگی این اختلال و تأثیرات آن بر کیفیت زندگی فرد، شناخت این مسئله از اهمیت چشمگیری برخوردار است. در این سند، ما سعی میکنیم با بهرهگیری از دادههای DSM-5 و اطلاعات بهروز، اطلاعات جامعی را در خصوص این نوع اختلال دوقطبی ارائه دهیم تا به جامعه پزشکی و عموم مردم کمک کنیم تا با بهترین شیوه ممکن با این اختلال مواجه شوند.
اختلال دوقطبی ناشی از بیماری
اختلال دوقطبی به عنوان یکی از اختلالات خلقی رایج مشخص شده است، که در آن فرد مبتلا به نوسانات خلقی ناپایدار است و دو فاز اصلی این اختلال شامل افسردگی و شیدایی متغیر هستند. این مشکل به صورت زمانبندی شده در دو حالت مختلف ظاهر میشود و شدت آن میتواند بین افسردگی و شیدایی متغیر باشد.
اگرچه این اختلال ممکن است به صورت مستقل ظاهر شود، گاهی نیز نتیجه بیماری جسمانی دیگری باشد. در این مقاله، تلاش کردهایم تا به تفصیل به این نقطه تکیه دهیم و نشان دهیم که چگونه اختلال دوقطبی در اثر تأثیرات بیماری جسمانی به وجود میآید. با بررسی علل و عوامل مرتبط با این اختلال در ارتباط با بیماریهای جسمانی، ما تاکید داریم که درک دقیق از روند پاتولوژیک این اختلال و نحوه مداخله مؤثر درمانی از اهمیت بالایی برخوردار است.
از اطلاعات بهدستآمده از منابع رسمی و بهروز بهعنوان پشتیبانی، ما در این مقاله سعی میکنیم تا به تفصیل و با جزئیات بیشتر به ابعاد مختلف اختلال دوقطبی ناشی از بیماریهای جسمانی بپردازیم. این تحلیل گسترده به افزایش شناخت درباره این اختلال و کمک به بهبود روشهای تشخیص و درمان آن کمک خواهد کرد.
ملاک های تشخیصی دوقطبی ناشی از بیماری
معیارهای تشخیص اختلال دوقطبی ناشی از بیماری به صورت زیر تعریف میشود:
1. دوره برجسته و مداوم خلق:
– وجود خلق ناپایدار با طبیعت نابهنجار و افزایش فعالیت یا انرژی بیش از حد که در تصویر بالینی به شدت غالب است.
2. شواهد پاتوفیزیولوژیک:
– مشاهده سابقه بیماری، معاینه بدنی یا نتایج آزمایشگاه که نشاندهنده این است که اختلال دوقطبی ناشی از پاتوفیزیولوژی بیماری جسمانی دیگر ایجاد شده است.
3. تماشای منحصر به فرد:
– تأثیرات این اختلال با اختلالات روانی دیگر به خوبی تماشا نمیشود.
4. دوره دلیریوم:
– این اختلال تنها در طول دوره دلیریوم ظاهر نمیشود.
5. تأثیرات بالینی مهم:
– این اختلال باعث ناراحتی یا اختلال قابل مشاهده در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای حیاتی شخص میشود. همچنین، به اندازه کافی جدی است که نیاز به بستری شدن به منظور جلوگیری از خطر صدمه به خود یا دیگران وجود داشته باشد. ویژگیهای روان پریشی نیز قابل مشاهده است.
اگر همراه با ویژگیهای مانیک باشد:
– معیارهای کامل برای دوره مانیک یا هیپومانیا برآورده نشدهاند.
اگر همراه با دوره مانیک یا شبه هیپومانیک باشد:
– تمام معیارهای به جز معیارهای D برای دوره مانیک یا معیارهای F برای دوره هیپومانیک برآورده شدهاند.
ویژگی های تشخیصی دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی
ویژگیهای اصلی اختلال دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی دیگر، به وجود دوره برجسته و مداوم خلقی بازمیگردد. این دوره خلقی به صورت ناپایدار، با افزایش نابهنجار فعالیت یا انرژی در تصویر بالینی به شدت غالب است و به عنوان معیار ب شناخته میشود. در این سند، تلاش داریم با توسعه توضیحات، به جزئیات بیشتری در مورد ویژگیهای این دوره خلقی و ارتباط آن با بیماریهای جسمانی بپردازیم.
در بیشتر موارد، ممکن است دوره مانیک یا هیپومانیا در ابتدای بیماری جسمانی ظاهر شود (به عبارت دیگر، در مدت حدود یک ماه). این اظهارنامه اولیه میتواند ناشی از تأثیرات فوری بیماری جسمانی باشد. با این حال، نکتهای که باید توجه داشته باشیم، این است که در بیماریهای مزمن، مخصوصاً آنهایی که ممکن است بهبود یا بدتر شوند، دوره مانیک یا هیپومانیا ممکن است به صورت موقت ظاهر شده و سپس بهبود یا تجدید شود.
پیشنهاد می شود به مقاله اختلال دوقطبی نوع یک مراجعه نمایید. این وضعیت به وجود میآید به طوری که دوره خلقی به طور مستقیم به بیماری جسمانی دیگر مرتبط باشد و به این ترتیب، تصویر مانیک یا هیپومانیا میتواند به عنوان یک نشانه از تغییرات در وضعیت جسمانی بیمار تلقی شود.
در صورتی که دورههای مانیک یا هیپومانیا قطعاً قبل از بروز بیماری جسمانی رخ داده باشند، تشخیص اختلال دوقطبی و اختلال مرتبط با بیماری جسمانی دیگر، به طور قاطع به این احتمال نخواهد پرداخت. این امر به این دلیل است که تشخیص صحیح در اینجا معنای داشته و باید به عنوان اختلال دوقطبی در نظر گرفته شود (بهجز در حالتهای استثنائی، همچون وقوع کل دورههای مانیک یا هیپومانیا پیش از بروز بیماری جسمانی – یا در مواردی که تنها یکی از این دو دوره رخ داده باشد، اما دورهٔ مانیک یا هیپومانیا پیش از این اتفاق به مصرف مواد/داروها ربط دارد). تشخیص اختلال دوقطبی و اختلال مرتبط با بیماری جسمانی دیگر، در طول دوره دلیریوم به هیچ وجه نباید به طور قطعی ارائه گردد (به عبارت دیگر، این تشخیص در این دوره باید نادیده گرفته شود). (معیار د)
برای تشخیص دوره مانیک یا هیپومانیا در اختلال دوقطبی و اختلال مربوط به بیماری جسمانی، لازم است که این دوره به طور معناداری ناراحتی یا اختلال قابل مشاهده بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا حوزههای مهم دیگر فرد ایجاد کند تا تشخیص معتبری را به دنبال داشته باشد (با استفاده از معیار ه). به عبارت دیگر، این معیار نشاندهنده ضرورت تأثیر منفی و تعدیل کارکردهای اجتماعی و شغلی به میزانی است که افراد اطراف یا خود فرد، این تحولات را به صورت چشمگیر و قابل ملاحظه تجربه کنند. با این تفسیر و جزئیات بیشتر، تشخیص مبتنی بر این معیار به عنوان یک مؤشر مطمئنتر و دقیقتر در مورد تأثیرات اجتماعی و شغلی این دورهها مطرح میشود.
ویژگی های مرتبط با تشخیص دوقطبی ناشی از بیماری
علتشناسی، به عبارت دیگر رابطه علیتی با بیماری جسمانی دیگر بر اساس بهترین شواهد بالینی، اصلیترین متغیر در این اختلال دوقطبی میباشد که از نظر علتشناسی بهوضوح شناسایی شده است. ثبت تمام بیماریهای جسمانی که به عنوان ممکن مؤثر در ایجاد دورههای مانیک یا هیپومانیا دوقطبی شناخته شدهاند، هرگز به صورت کامل انجام نمیشود و قضاوت بهترین تخصصیهای بالینی، پایهای برای این تشخیص است.
برخی از بیماریهای جسمانی که به طور واضح مشخص شدهاند که ممکن است ایجاد کننده بیماریهای دوقطبی شوند، شامل بیماری کاشینگ، تصلب چندگانه، سکته و آسیبهای زیانآور مغزی هستند. درک دقیق و جزئیات بیشتر این رابطه با بیماریهای جسمانی و نقش آنها در ایجاد دورههای مانیک یا هیپومانیا، نیازمند دیدگاه تخصصی و تحلیل عمیقتر توسط کادر درمانی میباشد.
شکل گیری و روند دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی
افتراق و اختلال مرتبط با بیماری جسمانی در اکثر موارد به صورت حاد یا نیمه حاد در چند هفته اول یا یک ماه پس از آغاز بیماری جسمانی مرتبط، ظاهر میشود. با این وجود، همواره این چنین نیست، و زمان بروز و خروج نشانگان مانیک یا هیپومانیا ممکن است پیش از تجدید یا بهبود بیماری جسمانی مرتبط یا بعدی اتفاق بیفتد.
در این شرایط، تصمیم گیری تخصصی بالینی باید بر اساس دنباله زمانی و ارتباط علیتی مناسب، در خصوص اینکه آیا بیماری جسمانی عامل اصلی است یا خیر، انجام شود. در نهایت، ممکن است این اختلال در مواردی که درمان نشانههای مانیک یا هیپومانیا تاثیرگذار است، قبل یا بعد از بهبود بیماری جسمانی، تسکین یابد. این نکته نشاندهنده اهمیت نقش زمان و درمان در تفسیر و مدیریت این اختلال است.
عوامل خطر و پیش آگهی دوقطبی ناشی از بیماری جسمی
عوامل خطر و پیشآگهی در ارتباط با اختلال دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی امکان پذیر است که با توجه به ماهیت و نوع بیماری جسمانی متغیر باشد. برخی از عوامل خطر این اختلال میتوانند شامل سابقه خانوادگی اختلال دوقطبی، افزایش استفاده از مواد مخدر یا الکل، و وجود نقص در سیستم اعصاب باشند. همچنین، بیماریهای جسمانی نظیر بیماری کاشینگ، تصلب چندگانه، سکته، یا جراحات مغزی میتوانند به عنوان عوامل خطر مؤثر در ایجاد دورههای مانیک یا هیپومانیا اقدام کنند.
برای پیشآگهی از این اختلالات، اهمیت دارد که افراد با سابقه خانوادگی یا عوامل خطر دیگر، به دقت نشانهها و نشانههای ممکن این اختلال را پیش بینی کنند. مداومت در نظارت بر سلامت جسمانی، کاهش استرسهای زندگی، و بهرهمندی از راهکارهای پیشگیری میتواند در پیشآگهی این اختلال و کاهش عوارض آن موثر باشد.
موضوعات تشخیصی مرتبط با فرهنگ
تفاوتهای مرتبط با فرهنگ، به اندازهای که شواهد موجود است، به آنها اشاره دارند که چگونه عوامل فرهنگی با بیماریهای جسمانی در ارتباط هستند. برای مثال، میزان تصلب چندگانه و سکته مغزی ممکن است در هر فرهنگ به دلیل تغذیه متفاوت، عوامل ژنتیکی، و نقشههای محیطی متفاوت باشد. در اینجا، اهمیت تفاوتهای فرهنگی در تأثیرگذاری بر ابعاد مختلف سلامت جسمانی بررسی میشود.
این تفاوتها ممکن است تأثیر مستقیم بر سبک زندگی و عادات غذایی داشته باشند، و همچنین در ارتباط با ژنتیک و عوامل محیطی دیگر مؤثر باشند. به عنوان نمونه، در یک جامعه با رژیم غذایی خاص، میزان بروز بیماریهای مرتبط با مغز ممکن است با جوانب ژنتیکی و شیوه زندگی افراد آن جامعه مرتبط باشد. بررسی دقیق این تفاوتها از اهمیت بالایی برخوردار است تا در مدیریت و پیشگیری از بیماریهای جسمانی به شیوههای فرهنگی خاص هدایت شود.
موضوعات تشخیصی مرتبط با جنسیت
تفاوتهای جنسیتی معمولاً به آن اطلاق میشود که چگونه بیماریهای جسمانی با جنسیت فرد در ارتباط هستند. به عنوان مثال، برخی بیماریها نظیر لوپوس اریتماتوز سیستمی در زنان بیشتر شایع هستند، در حالی که سکته مغزی در مردان میانسال به مقداری بیشتر از زنان شایع است. این تفاوتها ممکن است به دلیل عوامل ژنتیکی، هورمونی، یا شیوه زندگی متفاوت بین جنسیتها باشد.
به عنوان مثال، شیوهی تغذیه، سطح فعالیتهای جسمانی، یا حتی عوامل محیطی میتوانند در شیوه ابتلاء به بیماریها تفاوتهای جنسیتی ایجاد کنند. بررسی و درک دقیق این تفاوتها، علاوه بر اطلاعات بهتر در زمینهی پیشگیری و مدیریت بیماریها، به ارتقای سلامت جنسیتها کمک میکند.
شاخص های تشخیصی
شاخصهای تشخیصی به مؤلفهها و علائمی اشاره دارند که در ارتباط با بیماری جسمانی قرار دارند و به منظور تأیید یا رد تشخیص بیماری مورد استفاده قرار میگیرند. به عنوان مثال، سطوح استروئید در خون یا ادرار از جمله شاخصهای مورد استفاده در تشخیص بیماری کاشینگ هستند.
این سطوح میتوانند کمک کننده باشند تا اطمینان حاصل شود که آیا نشانگان مانیک یا افسردگی که احتمال ارتباط با بیماری کاشینگ را دارند، به واقعیت دارند یا خیر. همچنین، نتایج آزمایشگاهی از جمله ابزارهای تأییدی هستند که در تشخیص بیماریهای جسمانی مانند تصلب چندگانه به کار میروند. این نتایج به پزشکان کمک میکنند تا تصمیمات تشخیصی دقیقتری بگیرند و درمانهای مناسبتری را اعمال کنند.
پیامدهای کارکردی دوقطبی ناشی از بیماری
پیامدهای کارکردی نشانههای اختلال دوقطبی ممکن است باعث تشدید اختلالات مرتبط با بیماریهای جسمانی شده و نتایج نامطلوبی که از تداخل با درمانهای پزشکی به دست میآید، را به همراه داشته باشد. به طور کلی این باور وجود دارد، اگرچه هنوز تثبیت نکردهایم که بیماری دوقطبی در صورت ایجاد شده توسط بیماری کاشینگ، پس از درمان یا متوقف شدن بیماری کاشینگ، بهبود پیدا میکند یا خیر. هرچند که این نکته نیز توصیه شده است، اما تا کنون ثابت نشده که مجموعه نشانگان خلقی، از جمله افسردگی و مانیک/هیپومانیک، ممکن است دورهای (یعنی، بازگشتی) همراه با صدمات مغزی ایستا و بیماریهای دیگر دستگاه عصبی مرکزی باشد.
تشخیص افتراقی دوقطبی ناشی از بیماری
تشخیص افتراقی اختلال دوقطبی ناشی از بیماری، یک چالش مهم در زمینه پزشکی روانی است که نیاز به توجه دقیق به نشانهها و شاخصهای مختلف دارد. برای تشخیص صحیح، نیاز است تا پزشک به مواردی نظیر سابقه پزشکی جامع، نتایج آزمایشها، نشانگان جسمانی و روانی مرتبط با بیماری، و تحلیل دقیق نشانهها بپردازد. در این فرایند، اهمیت دارد تا تفاوتهای بیماری جسمانی مانند بیماری کاشینگ یا تصلب چندگانه با اختلال دوقطبی مشخص شود.
برخی از نشانهها ممکن است همپوشانی داشته باشند، به عنوان مثال، افسردگی یا افزایش فعالیت انرژیک، که در هر دو اختلال قابل مشاهده است. تفاوتهای بالینی و آزمایشگاهی در این موارد، که میتوانند شامل میزان استروئیدها در بیماری کاشینگ یا نتایج تصویربرداری در تصلب چندگانه باشند، برای تشخیص افتراقی اهمیت دارند. همچنین، توجه به زمانبندی و روند بروز و تغییرات در نشانهها نیز کمک میکند تا تفاوتها بیشتر وضاحت یابند و تشخیص نهایی به دقت بیشتری صورت گیرد.
نشانه های دلیریوم، کاتاتونی و اضطراب حاد
تفکیک نشانههای مانی از نمایانگرهای برانگیختگی یا هیجان زیاد مرتبط با دلیریوم؛ نیازمند توجه به جزئیات بسیاری است. در این فرآیند، اموری چون تمایز بین نشانههای برانگیختگی کاتاتونیک و همچنین تمایز آنها از حالتهای اضطرابی حاد، از اهمیت ویژهای برخوردارند.
نمایانگرهای برانگیختگی کاتاتونیک ممکن است در کنار نشانههای مانی ایجاد شوند، و این امر میتواند تشخیص و مدیریت مناسب را دشوارتر کند. در این زمینه، اهمیت دقیق نگاه کردن به ویژگیها و مشخصات هر حالت برای تشخیص درست و تدابیر درمانی مناسب بسیار بیشتر اهمیت یابد. این اقدامات نه تنها به بهبود دقت در تشخیص کمک میکنند بلکه مسئولیت اجرای درمانهای مختلف و موثرتر نیز افزایش مییابد.
نشانه های افسردگی یا مانیک ناشی از دارو
تشخیص نشانههای مانی از نمایانگرهای برانگیختگی یا افزایش فعالیت روانی مفرط که به دلیل دلیریوم ایجاد شده، امری اساسی است که نیازمند توجه به جزئیات بسیاری میباشد. در این زمینه، تفکیک نشانههای برانگیختگی کاتاتونیک و همچنین تمایز آنها از سراسیمگی مرتبط با وضعیتهای اضطرابی حاد بسیار حیاتی به نظر میرسد.
نشانههای برانگیختگی کاتاتونیک ممکن است در کنار نشانههای مانی دیده شوند، که این امر میتواند تشخیص و مدیریت مناسب را تشویق نکند. برای این منظور، اهمیت یک بررسی دقیق و شناخت ویژگیها و علائم هر حالت افزایش مییابد. این نگاه دقیق به مشخصات و ویژگیهای هر وضعیت، بهبود دقت در تشخیص و انجام درمانهای مناسب را تسهیل میکند.
همزمانی اختلالات
بیماریهای همزمان با اختلال دوقطبی ناشی از بیماری جسمانی دیگر، آن دسته از حالتها هستند که با بیماریهای جسمانی که ارتباط علتی با آنها دارند، همراه میشوند. به عبارت دیگر، این بیماریها به صورت همزمان با اختلال دوقطبی ظاهر میشوند و به نوعی با بیماریهای جسمانی مرتبط همراه هستند. عنصر دلیریوم نیز میتواند در افراد مبتلا به بیماری کاشینگ قبل از ظهور نشانههای مانیک یا همراه با آنها، مشاهده شود.
این نکته مهم است زیرا افراد مبتلا به بیماری کاشینگ ممکن است با اختلالات خلقی همراه شوند که نیاز به توجه و مدیریت دقیق دارد. از این رو، تشخیص صحیح و مدیریت کارا در این زمینه نه تنها برای بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماری، بلکه برای کنترل بهتر بیماریهای همزمان جسمانی نیز حائز اهمیت است.
اختلال دوقطبی و اختلال مرتبط مشخص دیگر
اختلال دوقطبی به عنوان یکی از اختلالات روانی شناخته شده است که اثرات گستردهای بر زندگی افراد دارد. این اختلال، خلق فرد را به دو فاز مختلف تقسیم میکند: فاز شیدایی و فاز افسردگی. در فاز شیدایی، فرد به صورت نامعقول خوشحال و پر انرژی میشود، در حالی که در فاز افسردگی، احساس ناراحتی و انرژی کم را تجربه میکند. این اختلال ممکن است به دلیل مجموعهای از علل از جمله مصرف دارو، بیماریهای دیگر یا دلایل مختلف دیگر ایجاد شود. در این متن، به بررسی جزئیات اختلال دوقطبی و اختلال مرتبط با آن به علت بیماری جسمانی دیگر پرداختهایم.
در این دسته، به شرایطی اشاره میشود که نشانههای خاص اختلال دوقطبی و اختلالات مرتبط در آنها به گونهای ظاهر میشوند که ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا زمینههای مهم دیگر عملکرد ایجاد میکنند. با این حال، ملاکهای کامل برای هیچیک از اختلالات در طبقه تشخیصی دوقطبی و اختلالات مرتبط برآورده نمیشوند.
این دسته دیگر به کار میرود در شرایطی که تخصصی بالینی تصمیم میگیرد دلیل خاصی برای عدم تطابق با معیارهای دوقطبی یا اختلال مرتبط را ثبت کند و در نتیجه واژه “دوقطبی و اختلال مرتبط مشخص دیگر” را ثبت نماید. این انتقال همراه با توضیح دلیل خاص صورت میگیرد، به عنوان مثال “ادواری خویی کوتاه مدت”.
مثالهایی از مواردی که میتوانند با استفاده از عنوان “مشخص دیگر” ذکر شوند، شامل موارد زیر میشوند:
دوره های هیپومانیک کوتاه مدت (۲ تا ۳ روز) و دوره های افسردگی اساسی
تاریخچه زندگی یا چندین دوره افسردگی در افرادی که جلوه آنها هرگز معیارهای کامل را برای دورۂ مانیک یا هیپومانیک برآورده نکرده است، اما به دو یا بیشترین تعداد دورههای هیپومانیک کوتاه مدت دچار شدهاند که معیارهای نشانهای کامل را برآورده کرده ولی فقط ۲ تا ۳ روز طول مییابند. دورههای نشانهای هیپومانیک از لحاظ زمانی با دورههای افسردگی همپوشی ندارند، بنابراین، این اختلال معیارهای کامل را برای دوره افسردگی اصلی، همراه با ویژگیهای مختلط، برآورده نمیکند.
دوره های هیپومانیک با نشانه های ناکافی و دوره های افسردگی اساسی
سابقه زندگی یک فرد شامل یک یا چند دوره افسردگی اصلی ممکن است، در حالیکه جلوه او در هیچکدام از این دورهها معیارهای کامل را برای دوره مانیک یا هیپومانیک برآورده نکرده باشد. اما این فرد ممکن است به یک یا چند دوره هیپومانیک تجربهکند که ملاکهای نشانهای کامل را برآورده نمیکنند؛ به عبارت دیگر، حداقل ۴ روز پیاپی با حالت خلق بالا و یک یا دو نشانه دیگر از دوره هیپومانیک، یا حالت تحریکپذیری خلق و دو یا سه نشانه دیگر از دوره هیپومانیک. این دورههای نشانههای هیپومانیک زمانیای اتفاق میافتند که دورههای افسردگی اساسی در حال ادامه نیستند، بنابراین این اختلال ملاکهای دوره افسردگی اساسی بههمراه ویژگیهای مختلط را برآورده نمیکند.
دوره هیپومانیک بدون دوره افسردگی اساسی قبلی
یک یا تعداد بیشتری دوره هیپومانیک در فردی که هیچگاه ملاکهای کامل را برای دوره افسردگی اساسی همراه با دوره مانیک بهدست نیاورده است، ممکن است رخ دهد. در صورتیکه فرد مبتلا به اختلال افسردگی مداوم (افسردهخویی) باشد و ملاکهای کامل برای دوره هیپومانیک برآورده شده باشند، هر دو تشخیص ممکن است بهطور همزمان در طول دورههای مختلف بهکار گرفته شوند.
ادواری خویی کوتاه مدت (کمتر از ۲۴ ماه)
دورههای متعدد نشانههای هیپومانیک، که ملاکهای دوره هیپومانیک را به طور کامل برآورده نمیکنند، و همچنین دورههای چندگانه نشانههای افسردگی که ملاکهای دوره افسردگی اصلی را برآورده نمیکنند، و همچنین طی مدت کمتر از ۲۴ ماه (یا ۱۲ ماه برای کودکان یا نوجوانان) در افرادی که جلوه آنها هیچگاه معیارهای کامل را برای دوره افسردگی اصلی، مانیک یا هیپومانیک، و همچنین معیارهای هیچ اختلال روانپریشی دیگری برآورده نکردهاند، را به این معنا میتوان توصیف کرد که در طول این دوره اختلال، نشانههای هیپومانیک یا افسردگی بسیاری از روزها ادامه داشتهاند. همچنین، هر بار که این نشانهها بیش از ۲ ماه (یا ۱۲ ماه برای کودکان یا نوجوانان) بدون وجود نشانه ای دیگر ادامه یافتهاند و نشانهها ناراحتی یا اختلال قابلملاحظه بالینی را ایجاد کردهاند، این وضعیت مورد نظر قرار میگیرد.