اختلال دوقطبی نوع یک، یکی از اختلالات روانشناختی رایج در زمینه خلق و خو است، که به صورت دوره ای عمل میکند که افراد مبتلا به این بیماری توانایی کنترل و تنظیم خلق خود را از دست میدهند. این اختلال معمولاً با دورههای تناوبی از افسردگی شدید (مانیا) و حالات شادی فزاینده (هیپومانیا) همراه است.
افراد دارای اختلال دوقطبی تجربههای گوناگونی از خلق میکنند. در دورههای افسردگی، شایعترین علائم شامل افسردگی عمیق، احساس بیاشتهایی، خستگی و کاهش فعالیتهای روزمره میشوند. در مقابل، در دورههای هیپومانیا، افراد تجربههای شادی بیش از حد، افزایش انرژی، کاهش نیاز به خواب و افکار پر انرژی دارند.
مکانیسم دقیق این اختلال هنوز کاملاً مشخص نشده است، اما عوامل ژنتیکی، شیمیایی مغز و فرآیندهای روانی ممکن است در ایجاد آن نقش داشته باشند. درمان اختلال دوقطبی شامل داروها و مشاوره روانشناختی است که به هدف کنترل علائم و پیشگیری از دورههای تناوبی این اختلال میپردازد. این مقاله از مجله علمی برنا اندیشان درک دقیقتری از ماهیت اختلال دوقطبی نوع یک امکان ارائه راهکارهای بهبودی و مداخلات موثرتر را فراهم می کند.
اختلال دوقطبی نوع یک
اختلال دوقطبی یکی از اختلالات رایج در حوزه روانشناسی خلق و خو محسوب میشود که به نحوی عجیب و مختلف بر خلق و حالت نفسی افراد تأثیر میگذارد. این اختلال به طور معمول با دورههای تغییرات حاد در خلق و خو، از جمله فازهای شیدایی و افسردگی، همراه است.
هنگامی که فرد در فاز شیدایی قرار دارد، احساسات شادی بیش از حد، افزایش انرژی، و هوشیاری افزوده مشاهده میشود. این در مقابل دورههای افسردگی است، که در آن انرژی کاهش مییابد، حالت بیاشتهائی و خستگی ظاهر میشود و فرد به طور کلی دچار ناپایداری خلق میشود.
تحقیقات نشان داده است که ژنتیک یکی از عوامل مهم در بروز اختلال دوقطبی است، به طوری که حدود یک درصد از بزرگسالان در زندگی خود تجربه این اختلال را دارند. در این حالت، مطالعه و درک ژنتیک افراد مبتلا به این بیماری میتواند به ما در پیشبینی و مدیریت بهتر علائم این اختلال کمک کند. در این زمینه، توضیحات کاملی ارائه خواهیم داد تا به بهترین شکل ممکن به درک این اختلال بپردازیم.
ملاک های تشخیصی اختلال دوقطبی نوع یک
پیشنهاد می شود به مقاله اختلال دوقطبی نوع دو مراجعه فرمایید. برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، ضروری است که معیارهای خاصی در دوره مانیک برآورده شوند. دوره مانیک میتواند قبل یا بعد از دورههای هیپومانیک یا افسردگی اساسی رخ دهد. در این دوره، خلق فرد به طرز ناپیوسته و بینظم، گشوده یا تحریکپذیر است و افراز ناپیوسته و مداوم در فعالیت یا انرژی، حداقل به مدت یک هفته، در بخش عظیمی از روز و به صورت تقریبی هر روز ادامه دارد (یا مدت زمانی که بستری شدن ضروری باشد).
در طول این دوره، حداقل سه نشانه (یا چهار نشانه اگر خلق فقط تحریکپذیر باشد) با درجه معنادار وجود دارند و نشاندهنده انحراف واضح از رفتار معمول فرد هستند. این نشانهها عبارتند از:
1. عزت نفس کاذب یا افترا به بزرگ منشی.
2. کاهش نیاز به خواب، به عبارت دیگر، احساس استراحت بعد از فقط سه ساعت خواب.
3. گفتار پرحرف یا فشار برای ادامه گفتگو.
4. پرش افکار یا تجربه ذهنی با افکار شتابزده.
5. حواس پرتی، یعنی حساسیت بیش از حد به محرکهای خارجی بدون اهمیت یا ناپیوسته.
6. افزایش فعالیت هدفمند (اجتماعی، در محل کار یا تحصیل) یا سراسیمگی روانی-حرکتی (فعالیت بدون هدف).
7. اشغال بیش از حد در فعالیتهایی با پیامدهای ناراحتکننده (مانند هزینههای غیرضروری در خرید، بیاحتیاطیهای جنسی یا سرمایهگذاری احمقانه).
8. شدت اختلال خلقی به حدی است که عملکرد اجتماعی یا شغلی فرد را تخلیه میکند یا نیاز به بستری شدن دارد تا از آسیبزدن خود یا دیگران جلوگیری کند، یا ویژگیهای روان پریشی نیز دیده میشود.
این دوره ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد (مانند سوءمصرف مواد، داروها، درمانهای دیگر) یا بیماریهای جسمی دیگر نیست.
توجه : دورۂ مانیک کامل که در طول درمان ضد افسردگی ظاهر میشود، اما با وجود این که این دوره در سطح کاملاً نشانگانی پس از تأثیر فیزیولوژیکی این درمان حاصل میشود، به تنهایی به عنوان دلیل کافی برای تشخیص دورۂ مانیک و بنابراین، تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک شناخته میشود.
توجه : ملاکهای الف – د دوره مانیک را تشکیل میدهند، و برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک حداقل یک دوره مانیک در طول عمر افراد ضروری است. در این دوره، نشانههای معینی از خلقی بسیار بالا، افزایش انرژی، و فعالیتهای غیرضروری با درجه قابل توجه اظهار میشوند. این ملاکها که متمایز کنندههای دورۂ مانیک هستند، به عنوان اساس برای تشخیص این نوع اختلال خدمت میکنند.
دوره هیپومانیک
دورۂ هیپومانیک، یک دوره خلقی متمایز است که به طرز ناپیوسته و نابهنجار بالا، گشاده یا تحریکپذیر است و افزایش ناپیوسته و مداوم در فعالیت یا انرژی را تا حداقل ۴ روز پیاپی نشان میدهد، و در بخش عظیمی از روز، تقریباً هر روز ادامه دارد.
در طول این دوره، سه نشانه (یا چهار نشانه اگر خلق فقط تحریکپذیر باشد) ادامه یافته و نشاندهنده انحراف محسوس از رفتار عادی هستند و با درجه قابل توجه ای وجود دارند:
1. عزت نفس کاذب یا افترا به بزرگمنشی.
2. کاهش نیاز به خواب (مثلاً بعد از فقط ۳ ساعت خواب احساس میکند استراحت کرده است).
3. گفتار پرحرف یا فشار برای ادامه دادن صحبت.
4. پرش افکار یا تجربه ذهنی با افکار شتابزده.
5. حواسپرتی، یعنی حساسیت بیش از حد به محرکهای خارجی بدون اهمیت یا ناپیوسته.
6. افزایش فعالیت هدفمند (اجتماعی، در محل کار یا تحصیل) یا سراسیمگی روانی-حرکتی.
7. اشغال بیش از حد در فعالیتهایی با پیامدهای ناراحتکننده (مانند هزینههای غیرضروری در خرید، بیاحتیاطیهای جنسی یا سرمایهگذاری احمقانه).
این دوره با تغییر واضح در عملکرد ارتباط دارد که برای فرد به هنگامی که دچار بیماری نیست، غیرعادی است. تغییرات در خلق و عملکرد به نحو قابلمشاهدهای برای دیگران نمود پیدا میکنند. این اختلال به قدر کافی شدید نیست که عملکرد اجتماعی یا شغلی را به طور محسوس مختل کند یا نیاز به بستریشدن داشته باشد.
اگر ویژگیهای روانپریشی وجود داشته باشد، این دوره، بنابر تعریف، مانیک است. همچنین مهم است بدانیم که این دوره ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد (مثل سوء مصرف مواد مخدر، دارو، یا درمانهای دیگر) نمیباشد.
توجه : دوره هیپومانیک کامل، که در طول درمانهای ضد افسردگی (مانند درمان دارویی یا شوک برقی تشنجآور) ظاهر میشود، با این حال، در سطح کاملاً نشانگانی فراتر از تأثیر فیزیولوژیکی این درمان پابرجاست، که به عنوان دلیل کافی برای تشخیص دوره هیپومانیک مطرح میشود.
با این وجود، اهمیت دارد توجه به احتمال حضور یک یا دو نشانه خاص، بهخصوص افزایش تحریکپذیری، کفری بودن یا سراسیمگی پس از مصرف داروهای ضد افسردگی، را نشان دهیم. این نشانهها ممکن است نشانگر بیماری پذیری ارثی دوقطبی باشند ولی بهتنهایی کافی و ضروری برای تشخیص دورۂ هیپومانیک نیستند.
توجه : ملاکهای الف-ه دورۂ هیپومانیک اصلی را تشکیل میدهند. این دورههای هیپومانیک در اختلال دوقطبی نوع یک به طور شایع دیده میشوند، اما برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، لازم نیست که این دورهها حتماً وجود داشته باشند. این ملاکها بهعنوان ابزارهای مهم و اساسی برای تشخیص دقیق دورۂ هیپومانیک مورد استفاده قرار میگیرند.
دوره افسردگی اساسی
دورۂ افسردگی اساسی، به وجود آمدن پنج نشانه یا بیشتر در طول مدت حداقل ۲ هفته را نشان میدهد که از عملکرد قبلی فرد انحراف کرده و حداقل یکی از این نشانهها (1) خلق افسرده یا (2) از دست دادن علاقه یا لذت را نشان میدهد.
توجه : لطفاً نشانههایی که بهطور آشکار ناشی از بیماری جسمانی دیگری هستند را در نظر نگیرید.
1. خلق افسرده:
– در بخش عظیمی از روز، تقریباً هر روز، فرد به صورتی که از طریق گزارش ذهنی (مانند احساس غمگینی، پوچی یا ناامیدی) یا مشاهده دیگران (مانند اشکآلود به نظر رسیدن) به خلق افسرده اشاره میکند.
2. کاهش محسوس علاقه یا لذت:
– در تمام یا تقریباً تمام فعالیتها، در بخش عظیمی از روز، تقریباً هر روز، محسوس کاهش علاقه یا لذت بهصورتی که از طریق گزارش ذهنی یا مشاهده نشاندهنده است.
3. تغییر در وزن یا اشتها:
– کاهش یا افزایش وزن قابل توجه حین رژیم یا تغییر بیش از ۵ درصد وزن بدن در ماه، یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً هر روز. (در کودکان، ناتوانی در کسب افزایش وزن مورد انتظار نیز مدنظر قرار گیرد).
4. خواب:
– بیخوابی یا پرخوابی تقریباً هر روز.
5. سراسیمگی یا کندی روانی-حرکتی:
– سراسیمگی یا کندی روانی-حرکتی تقریباً هر روز، که توسط دیگران قابل مشاهده باشد؛ نه فقط احساسات ذهنی بیقراری یا کندی.
6. خستگی یا فقدان انرژی:
– خستگی یا فقدان انرژی تقریباً هر روز.
7. احساس بیارزشی یا گناه:
– احساس بیارزشی یا گناه به میزان بیش از اندازه یا نامناسب (ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (نه فقط سرزنش کردن خود یا احساس گناه در مورد مریض بودن).
8. کاهش توانایی فکر کردن یا تمرکز:
– کاهش توانایی فکر کردن یا تمرکز، یا دو دلی تقریباً هر روز؛ چه بر اساس گزارش ذهنی یا مشاهده دیگران.
9. افکار مکرر مرگ یا اندیشهپردازی خودکشی:
– افکار مکرر مرگ (نه تنها ترس از مردن)، اندیشهپردازی خودکشی مکرر بدون برنامه مشخص یا اقدام به خودکشی یا برنامه مشخص برای دستزدن به خودکشی.
10. تأثیرات در عملکرد اجتماعی، شغلی و دیگر زمینههای مهم:
– نشانهها در عملکرد اجتماعی، شغلی یا دیگر زمینههای مهم، اختلال یا ناراحتی قابل توجه بالینی را ایجاد میکنند.
این دوره ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی دیگر نمیباشد. معیارهای الف-ج دورۂ افسردگی اساسی را شکل میدهند. دورۂ افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی نوع یک اغلب رویداد میکند، اما برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، لازم نیست که این دوره حتماً حضور داشته باشد.
توجه : پاسخها به صدمههای مهم، همچون داغدیدگی، ورشکستگی مالی، مصیبتهای طبیعی، بیماری یا ناتوانی جسمانی جدی، میتوانند احساسات شدید غم، اندیشیدن به صدمه، بیخوابی، کم اشتهایی، و کاهش وزن را که در معیارهای الف ثبت شدهاند و به دورۂ افسردگی شباهت دارند، را تجربه کنند. این نشانهها، با توجه به نحوه درک و تعامل با صدمه، ممکن است قابل درک و متناسب با جنبههای مختلف صدمه باشند. با این وجود، وجود دورۂ افسردگی اساسی نیز باید با دقت در نظر گرفته شود.
در تصمیمگیری درباره وجود دورۂ افسردگی اساسی، لازم است از قضاوت بالینی استفاده شود که بر اساس سابقه فرد و هنجارهای فرهنگی او برای بیان ناراحتی ناشی از صدمه صورت میگیرد. این تصمیم یک فرآیند پیچیده است که نیازمند درک کامل از وضعیت فرد و محیط اطراف او است. اعتبار سابقه و ویژگیهای فرد، همچنین تأثیر فرهنگ و اجتماع بر نحوه اظهار درد و ناراحتی، در اینجا نقش مهمی ایفا میکند.
ملاک های تشخیصی اختلال دوقطبی نوع یک
ملاکهای تشخیصی اختلال دوقطبی نوع یک به یک حالتی اشاره میکند که حداقل یک دوره مانیک، که توسط ملاکهای الف-د در قسمت “دوره مانیک” تعریف شده است، رخ داده است.
این اختلال به عنوان دیاگنوز اختلال دوقطبی نوع یک قابل تأیید است، اگر وقوع دورههای مانیک و افسردگی اساسی با اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی یا طیف اسکیزوفرنی مشخص یا نامشخص دیگر و اختلال روان پریشی دیگر به بهترین نحو توجیه نشوند.
ویژگی های تشخیصی دوقطبی نوع
ویژگی اصلی دورۂ مانیک، یک دوره معین است که در طول آن، خلق به طور نابهنجار و مداوم بالا، گشاده یا تحریک پذیر است و فعالیت یا انرژی به صورت افزایش یافته، تقریباً هر روز، برای مدت حداقل ۱ هفته (یا هر مدتی که بستری کردن ضروری باشد)، به همراه حداقل سه نشانه دیگر از ملاک ب رخ میدهد. در صورتی که خلق به جای بالا و فراگیر، تحریک پذیر باشد، حداقل چهار نشانه ملاک ب باید وجود داشته باشد.
خلق در دوره مانیک معمولاً به صورت سرخوش، بیش از حد بشاش، افزایش یافته، یا به عبارت دیگر “احساس قرار داشتن در نوک دنیا” توصیف میشود. در برخی موارد، خلق به اندازهای شدید است که به راحتی تشخیص داده میشود و ممکن است با علاقه بی نظم و نامحدود به تعاملهای میان فردی، جنسی یا شغلی واضح شود. به عنوان مثال، امکان دارد که فرد به صورت خودانگیخته در گفت و گوهای جزئی و غنی با افراد ناشناخته شروع به شود.
اکثراً، خلق در دوره مانیک مسلط به جای بالا نشده و به جای آن تحریک پذیر است، به ویژه زمانی که درخواستهای فرد نادیده گرفته میشوند یا او مواد مخدری مصرف کرده است. جابجاییهای سریع در خلق در یک بازه زمانی کوتاه میتواند رخ دهد و به ناپایداری معروف است، به این معنا که بین سرخوشی، ملالت، و تحریک پذیری تغییر میکند. در کودکان، حالتهای خوشحالی، حماقت و “مسخرگی” در شرایط طبیعی هستند.
اما اگر این نشانهها به صورت مکرر، نامناسب به موقعیت باشند و فراتر از حد مورد انتظار در سطح رشد کودک باشند، ممکن است ملاک الف را برآورده کنند. اگر خوشحالی برای کودک غیر عادی باشد، یعنی از حالت طبیعی بیشتر باشد، و تغییر در خلق همراه با نشانههای ملاک ب برای مانیک رخ دهد، اطمینان از تشخیص بهبود مییابد. با این حال، تغییر خلق باید با افزایش مداوم فعالیت یا سطح انرژی همراه باشد، به گونهای که برای کسانی که کودک را خوب میشناسند، به وضوح قابل مشاهده باشد.
در طول دوره مانیک، افراد ممکن است به چندین پروژه جدید به صورت همزمان بپردازند که اغلب با آگاهی کم از موضوع شروع میشوند و به نظر میرسد که هیچ چیزی دور از دسترس قرار ندارد. این افراد ممکن است سطح فعالیت خود را به طور چشمگیری در ساعات غیر عادی روز افزایش دهند. این افزایش فعالیت ممکن است نشانهای از افراط در انرژی و هیجان باشد که در دوره مانیک مشاهده میشود.
عزت نفس کاذب به طور عمومی در افراد مشاهده میشود، که از اعتماد به نفس بی دلیل گسترش مییابد و به ویژه در ابعادی چون بزرگ منشی محسوس گسترش مییابد، حتی ممکن است به حدی پیشرفت کند که به صورت هذیانی (ملاک ب) تجلی پیدا کند.
این ممکن است به این معنا باشد که فرد با وجود نداشتن تجربه یا استعداد خاص، به چالشهای دشواری نظیر نوشتن رمان میپردازد یا به دلیل اختراعهایی غیر عملی، به دنبال جلب شهرت باشد. همچنین، هذیانهایی که مرتبط با بزرگ منشی هستند (مانند داشتن رابطه با یک فرد مشهور) امری رایج است.
در مورد کودکان، ادعاهای افزوده شده درباره تواناییها و باورهایی که به عنوان مثال، در ورزش بهترین و یا در کلاس باهوشترین فرد هستند، طبیعی است. اما، اگرچه اینگونه اعتقادات در کودکان معمولی هستند، اگر چنین باورهایی با واقعیتهای آشکار مغایرت داشته باشند یا اگر کودک به اعمال بزرگ و خطرناک بپردازد که نشانگر انحراف از رفتار عادی باشد، ممکن است ملاک بزرگ منشی برآورده شده دانسته شود.
یکی از ویژگیهای رایج در دوره مانیک، کاهش نیاز به خواب است که به عنوان یک ملاک مهم (ملاک ب 2) شناخته میشود. این کاهش نیاز به خواب با بیخوابی که در طول آن فرد تمایل به خوابیدن دارد یا احساس میکند نیاز به خواب دارد، اما قادر به انجام آن نیست، تفاوت دارد.
در این دوره، فرد ممکن است به طور کلی کمتر بخوابد، ساعات کمتری خواب داشته باشد، یا حتی ممکن است چند ساعت زودتر از معمول بیدار شود. او ممکن است احساس کند که استراحت کرده و انرژی زیادی دارد، حتی اگر به صورت کلی به خواب نپردازد.
در مواردی که اختلال خواب به شدت بروز کرده باشد، افراد ممکن است چند روز را بدون خواب سپری کنند و با این حال احساس خستگی ننمایند. کاهش نیاز به خواب اغلب به عنوان یک نشانگان ابتدایی از شروع دوره مانیک اطلاعات داده میشود.
گفتار فرد در دوره مانیک ممکن است به سرعت افزایش یابد، پر از فشار باشد و به شدت بلند و تعبیر کردن آن برای دیگران دشوار باشد (ملاک ب 3). فرد ممکن است به طور مداوم و بدون توجه به تمایلات دیگران برای ارتباط برقرار کردن، به صورت مزاحم یا بی توجه به محتوای صحبتهای دیگران، صحبت کند.
گفتار او گاهی اوقات با جوکها، جناسها (ایهامها) و موارد نامربوط دیگر سرگرمکننده است و به صورت نمایشی با ادا و اطوار نمایشی، همراه با آواز خواندن و ژستهای افراطی نشان داده میشود. بلندی و زورمندی گفتار اغلب مهمتر از اطلاعات محتوای انتقال داده شده به نظر میرسد.
اگر خلق فرد تحریکپذیرتر باشد تا گشاده، گفتار ممکن است با شکایتها، اظهارات خصمانه یا نطقهای آتشین مشخص شود، مخصوصا اگر اقداماتی برای قطع کردن حرف فرد انجام شده باشند. هر دو نشانه از ملاک الف و ب ممکن است با نشانههای مخالف قطب (یعنی افسردگی) همراه باشند.
افکار فرد اغلب سریعتر از اینکه بتواند از طریق گفتار بیان کند (ملاک ب 4). پرش افکار زیادی وجود دارد که با جریان تقریباً مداوم گفتار پرشتاب و جابجایی ناگهانی از یک موضوع به موضوع دیگر، مشخص میشود. اگر پرش افکار به شدت باشد، گفتار نامنظم، گسیخته و به ویژه برای شخص خود، میتواند ناراحتکننده باشد. گاهی افکار به قدری شلوغ تجربه میشوند که صحبت کردن به شدت دشوار است.
حواس پرتی (ملاک ب 5) با ناتوانی در سانسور کردن محرکهای بیرونی بیاهمیت مشخص میشود؛ به عبارت دیگر، فرد قادر نیست محرکهای محیطی را که به نظر عموم مردم اهمیت کمی دارند (مانند لباس مصاحبهگر، صداها یا گفتگوهای زمینه، و اشیاء موجود در اتاق) را فیلتر کند.
این ممکن است منجر به ناشنوایی نسبی در مکالمات یا عدم توجه به دستورات دیگران شود، زیرا فرد به طور متناوب به تحریکات اطراف توجه زیادی دارد و این میتواند تداخل در فرآیند مواجهه با مسائل یا ادامه گفتگوهای منطقی داشته باشد.
افزایش فعالیت هدفمند اغلب از برنامهریزی افراطی و شرکت در فعالیتهای متنوع نشات میگیرد؛ این فعالیتها شامل اقدامات متنوعی از جمله فعالیتهای جنسی، شغلی، سیاسی یا مذهبی میشوند. افراد در دوره مانیک معمولاً به طور فزایندهای با افراد مختلف تعامل میکنند؛ این تعاملات ممکن است شامل دیدار با آشنایان قدیمی، تماس تلفنی یا تماس با دوستان یا حتی غریبهها باشد، ولی بدون آگاهی از ماهیت مزاحم، سلطهجویانه و انتظارات زیاد از این تعاملات.
آنها ممکن است با انجام چندین فعالیت به صورت همزمان، حرکات بی هدف یا رفتوآمد بیاهداف نشان دهند. برخی از افراد ممکن است نسبت به موضوعات گوناگون نامهها، ایمیلها و پیامکهای بیش از حدی بنویسند و با دوستان یا شخصیتهای دولتی یا رسانههای گروهی دربارهٔ موضوعات مختلف ارتباط برقرار کنند.
تعیین ملاک افزایش فعالیت در کودکان چالشبرانگیز است؛ اما اگر کودک به صورت همزمان درگیر کارهای متعدد شود، برنامهریزی برای پروژهها را شروع کند، ایدههای غیرواقعبینانه برای طراحی برنامهها و پروژهها ابداع کند، و الزامات رشدی نامناسب مانند دلمشغولیهای جنسی (که نمیتوان با بهانه کارهای جنسی یا مصرف موادی که به طور آشکار جنسی هستند، توجیه کرد) را پرورش دهد، در این صورت میتوان با استناد به قضاوت بالینی به ملاک ب پیشرفت کرد.
تعیین اینکه رفتار آیا یک انحراف از رفتار خط پایه کودک را نشان میدهد، نیاز به بررسی و ارزیابی دقیقی دارد؛ مهم است که آیا کودک در بخش عمدهای از روز و به مدت لازم به این فعالیتها اشتغال دارد و آیا این رفتارها به همراه نشانههای دیگر مانیک رخ میدهد یا خیر. این ارزیابی باید در زمانی که رفتارها با سایر نشانههای مانیک همراه است، انجام شود.
خلق گشاده، خوشبینی بیش از حد، بزرگ منشی، و قضاوت نادرست، معمولاً منجر به شرکت بیپروا در فعالیتهایی نظیر خرید بیرویه، اسراف در هزینهها، از دست دادن اموال، رانندگی بیپروا، سرمایهگذاریهای ناپایدار، و رفتارهای جنسی بدون توجه به مخاطرات و پیامدهای ممکن میشود. این رفتارها، برای فرد غیرعادی است، حتی اگر احتمال داشته باشد که منجر به پیامدهای فاجعهباری شود (ملاک ب 7).
ممکن است فرد بدون داشتن مالی برای پوشش هزینهها، کالاهای غیرضروری بخرد و در برخی موارد، این کالاها را بدون توجه به مسئولیتهای مالی از دست دهد. همچنین، رفتار جنسی این فرد ممکن است شامل خیانت یا رویاروییهای جنسی بیپایه با افراد غریبه باشد، که بدون در نظر گرفتن مخاطرات بیماریهای مقاربتی یا پیامدهای ناشی از ارتباطات میان فردی صورت میگیرد.
دوره مانیک باید به نحوی منجر به اختلال چشمگیر در عملکرد اجتماعی یا شغلی گردد، به گونهای که نیاز به بستری شدن به منظور پیشگیری از صدمهزدن به خود یا دیگران به وجود آید. این صدمات ممکن است شامل باختهای مالی، فعالیتهای غیرقانونی، از دست دادن شغل، یا رفتارهای خودآزاری باشد. بنابراین، به اصطلاح، حضور ویژگیهای مربوط به اختلال روان پریشی در طول دوره مانیک، ملاک ج را نیز فراهم میآورد.
نشانهها یا مجموعه نشانگان مانیک که ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی سوء مصرف مواد مخدر (مانند مسمومیت با کوکائین یا آمفتامین)، عوارض جانبی داروها یا درمانها (مانند داروهای استروئید، L-dopa، داروهای ضدافسردگی، داروهای محرک)، یا بیماری جسمانی دیگر هستند، تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک به حساب نمیآیند.
با این حال، دوره مانیک کاملاً نشانگانی است که در طول درمان (مانند با داروها، درمان با شوک برقی تشنجآور، نوردرمانی) یا مصرف دارو ایجاد میشود و بعد از تأثیر فیزیولوژیکی عامل القا کننده ادامه مییابد؛ به این معنا که بعد از اینکه دارو کاملاً از سیستم فرد خارج شده باشد یا انتظار برود که تأثیرات درمان با شوک برقی تشنجآور به طور کامل ناپدید شدهاند (ملاک د).
باید مراقب باشیم که یک یا دو نشانه (مخصوصاً افزایش تحریکپذیری، کفری بودن یا سراسیمگی بعد از مصرف داروی ضدافسردگی) به تنهایی به عنوان دلیل کافی برای تشخیص دوره مانیک یا هیپومانیک در نظر گرفته نشوند و ممکن است به عنوان نشانههای بیماریهای ارثی اختلال دوقطبی تفسیر شوند.
برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، لازم است که ملاکهای دورۂ مانیک برآورده شوند، اما حضور دورههای هیپومانیک یا افسردگی اساسی الزامی نیست. با این وجود، این دورهها ممکن است قبل یا بعد از دورۂ مانیک ایجاد شوند. شرح جزئی و ویژگیهای تشخیصی دورۂ هیپومانیک در متون مربوط به اختلال دوقطبی نوع II ذکر شدهاند، و همچنین ویژگیهای دوره افسردگی اساسی در متون مربوط به اختلال افسردگی اساسی به تفصیل توضیح داده شدهاند.
ویژگی های مرتبط با تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک
در طول دوره مانیک، افراد معمولاً تشخیص بیماری یا نیاز به درمان را درک نمیکنند و به طور قاطعانه از هر گونه اقدام در جهت درمان میپرهیزند. آنها ممکن است لباسها، آرایش یا ظاهر شخصی خود را به نحوی تغییر دهند که جنسی و جذابیت بیشتری داشته باشد. قماربازی و رفتارهای ضداجتماعی ممکن است همراه با دوره مانیک باشد.
برخی افراد ممکن است خشونتآمیز و تهدیدی جسمانی برای دیگران تبدیل شوند و زمانی که در وضعیت هذیانی هستند، احتمال داشته باشد که به شکل فیزیکی تهاجمی یا خودکشیگرایانه رفتار کنند. پیامدهای وحشتناک دوره مانیک (مانند بستری شدن ناخواسته، مشکلات حقوقی، مسائل مالی جدی) عمدتاً از ارزیابی ضعیف، فاقد بینش و بیشفعالی ناشی میشوند.
امکان دارد که حالت مزاج به سرعت از هیجان به خشم یا پرخاشگری تغییر یابد. نشانههای افسردگی ممکن است در طول دوره مانیک ظاهر شود و در صورت وجود، ممکن است برای چند لحظه، چند ساعت یا حتی بهصورت نادرست، چند روز ادامه یابند.
شیوع اختلال دوقطبی نوع یک
بر اساس برآورد شیوع در ۱۲ ماه اخیر در ایالات متحده، اختلال دوقطبی نوع یک که به همان شکلی که در DSM-IV تعریف شده است، شامل ۰/۶ درصد از جمعیت بود. همچنین، شیوع این اختلال در ۱۲ ماه گذشته در ۱۱ کشور مختلف از ۰/۰ تا ۰/۶ درصد افزایش یافته است. نسبت شیوع این اختلال بین جنسها در طول عمر تقریباً 1.1 به 1 است.
شکل گیری و روند اختلال دوقطبی نوع یک
میانگین سن شروع اولین دورۀ مانیک، هیپومانیک یا افسردگی اساسی در اختلال دوقطبی نوع یک تقریباً ۱۸ سالگی است. اما در تشخیص این اختلال در کودکان، نیاز به توجه به ملاحظات خاص وجود دارد. به دلیل اینکه کودکان با سنوات یکسان میتوانند در مراحل رشد مختلفی قرار بگیرند، این مسأله باعث مشکل در تعیین معیارهای “بهنجار” یا “مورد انتظار” میشود. بنابراین، هر کودک باید با توجه به خصوصیات فردی و خط پایه خودش ارزیابی شود.
شروع نشانههای مانیک، مانند بازداری زدایی جنسی یا اجتماعی، معمولاً در دورههای میانسالی یا اواخر زندگی ظاهر میشود. عوامل دیگر مانند بیماریهای جسمانی (مثل اختلال عصبی-شناختی پیشانی-گیجگاهی) و مصرف یا ترک مواد نیز میتواند تأثیر گذار باشد. بیش از ۹۰ درصد افرادی که دوره تکی مانیک را تجربه کردهاند، دورههای مانیک مکرر خواهند داشت.
تقریباً ۶۰ درصد از دورههای مانیک به طور فوری پیش از دوره افسردگی اساسی رخ میدهند. افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک که در یک سال چهار یا بیشتر دوره مانیک، مانیک-افسردگی، یا هیپومانیک دارند، این ویژگی را “همراه با تناوب سریع” تجربه میکنند.
اطلاعات بیشتری در مورد این موضوع داشته باشیم: حدود ۷۰–۹۰٪ از خطر ابتلا به اختلال دوقطبی به عوامل ژنتیکی باز میگردد.
عوامل خطر و پیش آگهی اختلال دوقطبی نوع یک
اختلال دوقطبی نوع یک یک اختلال روانی جدی است که تحت تأثیر عوامل متعددی قرار میگیرد. عوامل خطر برای ابتلا به این اختلال شامل عوامل ژنتیکی، شیوع خانوادگی، و شرایط محیطی مختلف میشوند. اگر فرد نسبت به این اختلال وابستگی ژنتیکی داشته باشد، خطر ابتلا به اختلال دوقطبی نوع یک افزایش مییابد.
همچنین، تجربیات استرسزا، سوابق زندگی دشوار، مصرف مواد مخدر و الکل، و نقصان در نظامهای اعصابی مغز نیز به عنوان عوامل محیطی مؤثر در افزایش خطر این اختلال مطرح میشوند. پیشآگهی و تشخیص زودهنگام از اهمیت بسیاری برخوردار است تا به مراقبتهای درمانی مناسب دست یافته و مشکلات جلوگیری شود.
محیطی
اختلال دوقطبی در کشورهای پردرآمد با نسبت شیوع ۱/۴ درصد مقابل ۰/۷ درصد در کشورهای کم درآمد شایعتر است. تحقیقات نشان میدهد که افرادی که تجربه طلاق، جدایی یا بیوهشدگی داشتهاند، نسبت به افراد متأهل یا هرگز ازدواج نکرده، دارای میزان بالاتری از اختلال دوقطبی نوع یک هستند، اگرچه دلایل دقیق این ارتباط هنوز مشخص نیستند و نیاز به تحقیقات بیشتر دارند. این نتایج نشاندهنده اهمیت اقدامات پیشگیرانه و پشتیبانی برای افراد در شرایط زندگی مشکلزا میباشد، به ویژه کسانی که تجربه رویدادهای زندگی نظیر طلاق یا جدایی را داشتهاند.
ژنتیکی و فیزیولوژیکی
سابقه خانوادگی به عنوان یکی از قویترین و پایدارترین عوامل خطر برای اختلالات دوقطبی مطرح میشود. افرادی که در خانوادههایی با سوابق اختلال دوقطبی نوع یک و نوع دو بزرگ شدهاند، میانگیناً با یک خطر تا ده برابر بیشتر نسبت به افرادی که چنین سابقهای ندارند، مواجه هستند.
این میزان خطر با افزایش درجه خویشاوندی نیز افزایش مییابد. بررسیها نشان میدهد که اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی احتمالاً دارای ژنتیک مشترکی هستند و تجربه مشترک خانوادگی با این دو اختلال نیز نمایان میشود. این اطلاعات تاکید بر اهمیت مدیریت و پیشگیری در خانوادههای مبتلا به این اختلالات را دارند.
تعدیل کننده های روند
پس از ظهور دورۀ مانیک به همراه ویژگیهای روانپریشی در فرد، احتمال بروز دورههای مانیک آتی با ویژگیهای روانپریشی بیشتر است. بهبود در دورههای بیندورهای، به ویژه زمانی که دوره فعلی با ویژگیهای روانپریشی ناهمخوان است، به شکل متداولتر اتفاق میافتد.
موضوعات تشخیصی مرتبط با فرهنگ
درباره تفاوتهای فرهنگی خاص در زمینه اختلال دوقطبی نوع یک، اطلاعات محدودی موجود است. یک توجیه احتمالی میتواند این باشد که ابزارهای تشخیصی اغلب در فرهنگهای مختلف بدون اعتباریابی میانفرهنگی ترجمه و به کار برده میشوند. در یک تحقیق آمریکایی، شیوع 12 ماهه اختلال دوقطبی نوع یک در اهالی آفریقایی-کارائیبی به نسبت کمتر از آمریکاییهای آفریقاییتبار یا افراد سفید پوست بود.
موضوعات تشخیصی مرتبط با جنسیت
زنان با اختلال دوقطبی نوع یک یا دو به احتمال بیشتری به حالتهای تناوب سریع و مختلط مبتلا میشوند، و الگوهای اختلالات همزمان، از جمله اختلالات خوردن در طول عمر، در آنها مشاهده میشود که با الگوهای مشابه در مردان تفاوت دارد.
زنان دارای اختلال دوقطبی نوع یک یا دو احتمال بیشتری دارند که به نشانههای افسردگی دچار شوند. آنها همچنین در معرض خطر اختلال مصرف الکل بیشتری قرار دارند و احتمال ابتلا به اختلال مصرف الکل در زنان با اختلال دوقطبی نسبت به کل جمعیت بیشتر است.
خطر خودکشی
برآورد میشود که خطر خودکشی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی حداقل 15 برابر از کل جمعیت عمومی بیشتر است. به عبارت دیگر، اختلال دوقطبی ممکن است یک چهارم تمامی حوادث خودکشی را تشکیل دهد. عواملی مانند سوابق قبلی اقدام به خودکشی و درصد روزهای گذرانده شده در وضعیت افسردگی در یک سال گذشته، مستقیماً با افزایش خطر اقدامات خودکشی یا موفقیت آنها در ارتباط هستند.
پیامدهای کارکردی اختلال دوقطبی نوع یک
گرچه بسیاری از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی در بازههای مختلف به سطح کارکردی عادی بازمیگردند، اما تقریباً 30 درصد از افراد با این اختلال شدیداً در عملکرد شغلی مشکلاتی دارند. بهبود در عملکرد غالباً با بهبود نشانهها همراه میشود، اما به ویژه در زمینه بهبود عملکرد شغلی، پیشرفت به طور محسوسی کندتر اتفاق میافتد.
این بهبود در جایگاه اجتماعی و اقتصادی، در مقایسه با سطح تحصیلات و وضعیت اجتماعی-اقتصادی دیگر، معمولاً کمتر احساس میشود. افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک در آزمونهای شناختی، نسبت به افراد سالم، عملکرد ضعیفتری دارند. اختلالات شناختی میتوانند در ایجاد مشکلات شغلی و بروز مشکلات در ارتباطات فردی دخالت داشته باشند، حتی در دورههای سلامت روانی نسبت بهنجار.
تشخیص افتراقی اختلال دوقطبی نوع یک
تشخیص افتراقی اختلال دوقطبی نوع یک اغلب چالشبرانگیز و پیچیده است و نیازمند ارزیابی دقیق و جامع از سوی حرفهایان بهداشت روان میباشد. برای تشخیص این اختلال، نقشه زمینهای براساس معیارهای DSM-5 بررسی میشود که شامل یک یا چند دوره مانیک یا مختلط (همراه با دوره افسردگی) به مدت حداقل یک هفته یا نیاز به بستری شدن به عنوان نتیجهی ویژگیهای روان پریشی میباشد.
معیارهای اضافی ممکن است شامل تعداد دورههای مانیک در یک سال، تغییرات در عملکرد اجتماعی یا شغلی، و وجود هالوسیناسیونها یا وهمها باشد. تشخیص این اختلال نیازمند اطمینان از اینکه سایر اختلالات روانی یا بیماریهای جسمی این تظاهرات را توجیه نمیکنند و نیاز به همکاری فعال بین متخصصین مختلف همچون روانپزشکان، روانشناسان و نورولوژیستها دارد.
اختلال افسردگی اساسی
اختلال افسردگی به طور مشترک با نشانههای هیپومانیک یا مانیک همراه میشود، به این معنا که نمایانگریها کمتر یا به مدت کوتاهتر از آنچه برای تشخیص دورههای مانیک یا هیپومانیا لازم است، ظاهر میشوند. در صورت نشان دادن فرد دوره افسردگی اساسی، مطلوب است به تاریخچه تقویتکننده در ارتباط با دورههای گذشته مانیک یا هیپومانی اتکا کرد.
نشانههای تحریکپذیری ممکن است با اختلال افسردگی اساسی یا اختلال دوقطبی ارتباط داشته باشند که فرآیند تشخیص را پیچیدهتر کند. این اطلاعات مهم نشاندهنده چگونگی تجربه اختلالات روانی توسط فرد و درک دقیقتری از ویژگیهای بالینی مورد بررسی میشوند.
اختلال دوقطبی دیگر
تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک با تأکید بر حضور یا عدم حضور دورههای مانیک در گذشته از اختلال دوقطبی نوع دو متمایز میشود. این تفاوت در ارتباط با وجود یا عدم وجود دورههای مانیک در سابق افراد، باعث معیارگذاری و تمایز این دو نوع از اختلالات مزاحم میشود. علاوه بر این، اختلالات دیگر مرتبط، مشخص و نامشخص، نیز باید با توجه به حضور یا عدم حضور دورههای مانیک، هیپومانیک یا دورههای نشانههای افسردگی از اختلالات دوقطبی نوع یک و نوع دو متمایز گردند.
هر یک از این دورهها که نشانههای مانیک، هیپومانیک یا نشانههای افسردگی را در بر دارد، به تنهایی نمیتواند معیار کاملی برای تشخیص این اختلالات فراهم کند. در صورت ارتباط اختلال دوقطبی با بیماری جسمانی دیگر، با تأکید بر بهترین شواهد بالینی و تعیین رابطه علیتی بیماری جسمانی، میتوان این اختلال را از اختلالات دوقطبی نوع یک و نوع دو متمایز کرد.
سایر اختلالات دیگر
اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وحشت زدگی، اختلال استرس پس از آسیب، و دیگر اختلالات مشابه، باید در فرآیند تشخیص افتراقی به عنوان اختلال اصلی یا در برخی موارد، همزمان، مدنظر قرار گیرند. اهمیت بخشیدن به یک سابقه دقیق از نشانهها ضروری است تا بین اختلال اضطراب فراگیر و اختلال دوقطبی تمایز قائل شویم، زیرا نمونههای مضطرب ممکن است به اشتباه با افکار پرشتاب اشتباه گرفته شوند و تلاشهایی برای مهار احساسات مضطرب، بهطور اشتباه با رفتارهای تکانشی ارتباط داده شوند.
همچنین، نیاز به تمایز بین نشانههای اختلال استرس پس از آسیب و اختلال دوقطبی وجود دارد. بررسی ماهیت دورههای نشانهها به همراه در نظر گرفتن علل و شدت نشانهها در فرآیند تشخیص، امکان تشخیص افتراقی این اختلالات را تسهیل میکند.
اختلال دوقطبی ناشی از مواد یا دارو
اختلالات مصرف مواد ممکن است بهوسیله نشانههای مانیک ناشی از مصرف مواد یا داروها به صورت آشکار شوند، اما در این موارد باید آنها را از اختلال دو قطبی نوع یک تمییز داد؛ زیرا پاسخ به مهارکنندههای خلق در طول دوره مانی ناشی از مصرف مواد یا داروها ممکن است الزاماً نشانگان اختلال دو قطبی را نشان ندهد.
با توجه به تمایل افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک به مصرف بیش از حد مواد در طول دوره، امکان وجود همپوشانی قابل توجهی وجود دارد. بنابراین، تشخیص اصلی اختلال دو قطبی باید بر پایه نشانههای ثابت و مداوم بنیانگذاری شود که هنگامی که از مصرف مواد صرف نمیکنند، همچنان باقی بمانند.
اختلال کاستی توجه و بیش فعالی
در بخشی از موارد، ممکن است این اختلال به اشتباه بهعنوان اختلال دوقطبی تشخیص داده شود، بهویژه در مورد نوجوانان و کودکان. برخی از نشانهها مانند گفتار سریع، افکار پرشتاب، حواس پرتی و کمبود نیاز به خواب، با نشانههای مانیک همپوشی دارند. اگر متخصص بالینی موفق به روشن کردن این موضوع شود که نشانه (نشانهها) به یک دوره متمایز اشاره دارند، میتوان از “محسوب کردن مضاعف” نشانهها برای اختلال نقص توجه و بیشفعالی (ADHD) و اختلال دوقطبی، جلوگیری کرد.
اختلالات شخصیت
اختلالات شخصیت همچون اختلال شخصیت مرزی ممکن است با اختلالات دوقطبی همپوشی نشانه دارند، زیرا ناپایداری خلق و تکانشگری در هر دو بیماری شایع است. اما نشانهها باید متمایز کننده دورههای مختلف باشند و افزایش قابل توجهی در مقایسه با خط پایه (وضعیت نرمال)، که برای تشخیص اختلال دوقطبی ضروری است، مشاهده گردد. در دورههای خلقی که تحت درمان قرار نگرفتهاند، تشخیص اختلال شخصیت باید به اجتناب اقتضا میشود.
اختلالات همراه با تحریک پذیری برجسته
در افرادی که به شدت تحریک پذیر هستند، به ویژه در کودکان و نوجوانان، باید توجه ویژهتری به تشخیص اختلال دوقطبی داشت. این تشخیص تنها در صورتی اعمال میشود که دوره واضحی از مانی یا هیپومانی وجود داشته باشد، به عبارت دیگر، مدت زمان مشخصی که در آن تحریک پذیری بطور مشخص با خط پایه فرد متفاوت بوده و با شروع نشانههای مانی یا هیپومانی همراه بوده است.
در مواردی که تحریک پذیری کودک به صورت مداوم و بسیار شدید ادامه داشته باشد، ممکن است تشخیص اختلال بینظمی خلق اختلالگر مناسبتر باشد. در حقیقت، هنگامی که یک کودک برای اختلالات خلقی ارزیابی میشود، لازم است که نشانهها به طور روشن از رفتار عادی کودک انحراف کنند.
همزمانی اختلالات
وقوع همزمان اختلالات روانی در افراد، یک وضعیت شایع است که هر کدام از این اختلالات به صورت مستقل نیز پراکنده میباشند. به عنوان مثال، اختلالات اضطرابی از جمله حملات وحشت زدگی و اختلال اضطراب اجتماعی (مانند فوبی اجتماعی یا فوبی خاص) که در سه چهارم افراد روی میدهد، همراه با ADHD (اختلال نقص توجه و بیشفعالی)، اختلالهای کنترل تکانه و سلوک (مانند اختلال انفجاری متناوب، اختلال لجبازی و نافرمانی، اختلال سلوک) و اختلال مصرف مواد (از جمله اختلال مصرف الکل) در نیمی از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک همراه است.
در بزرگترین قسمت افراد بالغ مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک، معمولاً میزان بالایی از بیماریهای جسمانی جدی یا درمان نشده را تجربه میکنند. نشانگان مرتبط با سوخت و ساز و میگرن نیز در این گروه از افراد شایعتر از کل جمعیت میباشد. همچنین، نزدیک به نیمی از افرادی که نشانههای آنها با معیارهای اختلال دوقطبی تطابق دارد، به اختلال مصرف الکل نیز دچارند و افرادی که همزمان با هر دو این اختلالات مبتلا هستند، با احتمال بیشتری در معرض خطر اقدام به خودکشی قرار دارند.
درمان اختلال دوقطبی نوع یک
درمان اختلال دوقطبی نوع یک به عنوان یک مسئله پیچیده و چالشبرانگیز در عرصهی سلامت روان مطرح است. این اختلال معمولاً نیازمند یک ترکیب متناسب و شخصیسازی شده از مداخلات دارویی، روانشناختی و پشتیبانی اجتماعی است. در ادامه، توضیحاتی دربارهی اجزاء اصلی درمان اختلال دوقطبی نوع یک آورده شده است:
1. داروها:
– آنتیدپرسانها: برخی از آنتیدپرسانها ممکن است برای کنترل سطوح افسردگی در دورههای افسردگی اختلال مفید باشند.
– آنتیمانیکها: این داروها به منظور کاهش شدت و مدت زمان دورههای مانیا و هیپومانیا استفاده میشوند.
– ضد تحریک پذیری: ممکن است در کنترل تحریک پذیری و نشانههای هیپومانیا موثر باشند.
2. پزشکی پیشگیرانه:
– تعدادی از داروها برای جلوگیری از دورههای مانیا و افسردگی ممکن است به عنوان درمان پیشگیرانه مورد استفاده قرار گیرند.
3. رواندرمانی:
– مشاوره روانشناختی: دریافت مشاوره روانشناختی میتواند به فرد در درک و مدیریت احساسات و مهارتهای مقابله کمک کند.
– آموزش به بیمار و خانواده: شناخت بیشتر نحوه مدیریت و پیشگیری از دورههای اختلال نقش مهمی در کنترل این اختلال دارد.
4. پشتیبانی اجتماعی:
– حضور خانواده، دوستان و یا گروههای حمایتی میتواند فرد را در مواجهه با چالشهای اختلال دوقطبی حمایت کند.
– ایجاد یک شبکه پشتیبانی قوی از اهمیت بالایی برخوردار است.
استفاده از ترکیب متعادل و تنظیم شده از این اقدامات درمانی میتواند به بهبود علائم، کاهش فراوانی دورههای مانیا و افسردگی، و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک کمک کند. تحت هدایت متخصصین بهداشت روان، ترکیب مناسب و بهبود یافته درمانها ارائه میشود.
نتیجه گیری
اختلال دوقطبی نوع یک یک وضعیت پیچیده و تأثیرگذار در زمینه سلامت روان است که نیازمند شناخت دقیق و مداخلات گستردهای است. این اختلال با دورههای تناوبی از مانیا و افسردگی همراه است که میتواند زندگی روزمره فرد را تحت تأثیر قرار دهد. از آنجایی که عواقب این اختلال میتواند به شدت زندگی افراد را تحت تأثیر بگذارد، تشخیص صحیح و درمان مناسب اهمیت دارد.
درمان اختلال دوقطبی نوع یک شامل استفاده از داروهای مختلف، مشاوره روانشناختی، و حمایت اجتماعی است. آنتیدپرسانها، آنتیمانیکها، و دیگر داروهای تنظیمی برای مدیریت علائم استفاده میشوند. همچنین، مشاوره روانشناختی به فرد کمک میکند تا با احساسات و افکار خود بهتر آشنا شود و مهارتهای مقابله با چالشها را یاد بگیرد. حمایت از خانواده و ایجاد یک شبکه پشتیبانی موثر نیز از اهمیت بالایی برخوردار است.
با درک دقیق از این اختلال، امکان پیشگیری از دورههای شدید مانیا یا افسردگی، بهبود کیفیت زندگی فرد مبتلا، و کاهش عوارض منفی آن بر روی زندگی اجتماعی و حرفهای ممکن میشود. تاثیرگذاری درمانی و حمایت مناسب میتواند زندگی افراد را بهبود بخشد و به آنها کمک کند با این اختلال مدیریت کنند و به صورت مثبت با زندگی خود ادامه دهند.