با توجه به رویکرد دلایل و دیگر اطلاعات مرتبط با DSM-5، میتوان اختلال خلق مخرب یا (DMDD) را به عنوان یکی از اختلالات روانی در کودکان شناسایی کرد. این اختلال در کودکانی که با ویژگیهایی همچون تحریکپذیری، بیصبری و کنترل ناپذیری رفتاری مواجه هستند، شناخته میشود.
این مقاله به منظور ارائه یک توصیف کامل از علائم و ویژگیهای اختلال خلق مخرب بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ویراست پنجم DSM-5 ایجاد شده است. در این قسمت از مجله علمی تخصصی برنا اندیشان، قصد داریم تا خواننده را با جزئیات و تفاوتهای موجود در این اختلال آشنا سازیم تا بتوانند برخوردهای متناسب با وضعیت را برای کودکان مبتلا به این اختلال در نظر بگیرند.
اختلال خلق مخرب
اختلال خلق مخرب یا (DMDD) یکی از اختلالات روانی است که برای کودکانی که با نشانههایی همچون تحریکپذیری، عصبی شدن سریع و کنترل ناپذیری در رفتار مواجه هستند، تشخیص داده میشود. این تحریکپذیریها ممکن است به صورت حملات خشم مکرر ظاهر شوند یا به صورت تحریکپذیری عمومی در خلق کودکان اظهار گردند. به عبارت دیگر، این کودکان ممکن است با نوسانات شدید در مزاج و رفتار خود مواجه باشند که میتواند به اختلالات روانی و اجتماعی بیشتری منجر شود.
ملاک های تشخیصی اختلال خلق مخرب
ملاکهای تشخیصی اختلال خلق مخرب (DMDD) به شرح زیر است:
1. طغیانهای خشم مکرر و شدید: این شامل حملات خشمی است که به صورت کلامی یا رفتاری ظاهر میشوند، مانند اظهارات خشمآمیز یا اقدامات فیزیکی پرخاشگرانه نسبت به اشخاص یا موارد مختلف، و این حملات به شدت یا مدت زمان که به وضوح متناسب با شرایط یا تحریک نیستند، مشخص میشود.
2. انفجارهای خشم ناسازگار: خشم در این افراد با سطح رشد ناسازگار همراه است، یعنی واکنش خشم آنها نسبت به موقعیت یا مسائل معمولاً بیشتر از آنچه انتظار میرود، است.
3. بروز خشم متکرر: خشم در این افراد معمولاً حداقل سه بار در هفته یا بیشتر اتفاق میافتد.
4. خلق و خوی تحریکپذیر یا عصبانی: افراد مبتلا به این اختلال در بخش عمدهای از روز، تقریباً هر روز، به طور مداوم تحریکپذیر یا عصبانی هستند و این وضعیت توسط دیگران، از جمله والدین، معلمان و همسالان، قابل مشاهده است.
5. مدت زمان ملاکها: این وضعیت باید حداقل به مدت ۱۲ ماه یا بیشتر ادامه داشته باشد و فرد باید در طول این مدت دورهای نداشته باشد که به مدت ۳ ماه پیاپی یا بیشتر بدون تمام علائم در ملاکها، ادامه یافته باشد.
6. شدت در دو یا سه حالت: حداقل دو یا سه حالت ملاکها باید وجود داشته باشد و حداقل در یکی از این حالتها شدت بسیار زیادی داشته باشد.
7. سن شروع: این تشخیص نباید قبل از ۶ سالگی یا بعد از ۱۸ سالگی داده شود.
8. سن شروع ملاکها: با توجه به مشاهده یا سابقه، سن شروع ملاکها معمولاً قبل از ۱۰ سالگی است.
9. عدم وجود دوره مانیک یا هیپومانیک: هیچ دوره مشخصی وجود نداشته است که در طول آن ملاکهای کامل علائم، به جز مدت زمان، برای یک دوره مانیک یا هیپومانیک برآورده شود.
توجه: باید توجه داشت که خلق بالا که به تدریج با رشد فرد افزایش مییابد، مانند خلقی که در شرایط مثبت و خوشایند بروز میکند یا انتظار مرتبط با آن رویدادها و تجربیات مثبت است، نباید به عنوان علائم مانیا یا هیپومانیا در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، این نوع خلق، که با رشد و تجربیات متناسب است، عادی است و نباید به عنوان نشانهای از اختلال روانی تفسیر شود. پیشنهاد می شود به مقاله اختلال سلوک مراجعه فرمایید.
این رفتارها تنها به طور خاص در طول یک دوره اختلال افسردگی اساسی اتفاق نمیافتند و نمیتوان آنها را با بیماری جسمانی دیگر (مانند اختلال استرس پس از آسیب، اختلال طیف اوتیسم، اختلال افسردگی مداوم [افسردهخویی]، اختلال اضطراب جدایی و …) بهتر توضیح داد. به عبارت دیگر، این رفتارها به صورت خاص معمولاً با اختلال افسردگی اساسی مرتبط نیستند و نمیتوان آنها را به وسیله بیماریهای جسمی دیگر توضیح داد.
توجه: تشخیص اختلال بینظمی خلق اخلالگر نمیتواند همراه با اختلال لجبازی و نافرمانی، اختلال انفجاری متناوب، یا اختلال دو قطبی داده شود، با این حال ممکن است همراه با اختلالات دیگری از جمله اختلال کاستی توجه/بیشفعالی، افسردگی اساسی، اختلال سلوک، و اختلالات مصرف مواد باشد.
برای افرادی که نشانههای آنها ملاکهای اختلال بینظمی خلق و اختلال لجبازی و نافرمانی را برآورده میکنند، تنها باید تشخیص اختلال بینظمی خلق اخلالگر داده شود. همچنین، اگر فردی تا به حال دوره مانیک یا هیپومانیک را تجربه کرده باشد، تشخیص اختلال بینظمی خلق اخلالگر برای او مناسب نیست.
علائم موجود در فرد، ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مواد مخدر، بیماریهای جسمانی، یا اختلالات عصبی دیگر نیستند. به عبارت دیگر، عوارض مشاهده شده در این فرد، ناشی از تأثیرات مستقیم مواد مخدر، بیماریهای فیزیکی، یا اختلالات عصبی مختلف نیستند و باید به دیگر عوامل تفسیر شوند.
ویژگی های تشخیصی اختلال خلق مخرب
ویژگی اساسی اختلال بینظمی خلق اخلالگر، تحریکپذیری مزمن، پایدار و شدید است. این تحریکپذیری شدید، دارای دو جنبۀ بالینی مهم است، که اولین آنها طغیانهای مکرر خشم است. این طغیانها معمولاً به دنبال ناکامیها رخ میدهند و ممکن است به صورت رفتاری یا کلامی باشند (در مورد دوم میتواند به صورت پرخاشگری نسبت به خود، دیگران یا مال انجام شود).
این طغیانها باید به طور مکرر (یعنی، متوسط هفتهای سه بار یا بیشتر) حداقل برای مدت یک سال و حداقل در دو موقعیت (مانند خانه و مدرسه) رخ دهند، و باید با رشد فرد هماهنگ باشند. دومین جنبه از تحریکپذیری شدید، حالت مزمن و پایداری است که بین طغیانهای خشم شدید شکل میگیرد. این تحریکپذیری یا عصبانیت باید ویژگی مشخص کودک باشد، تقریباً هر روز در بخش عمدهای از روز وجود داشته باشد و توسط دیگران در محیط کودک قابل مشاهده باشد.
جلوههای بالینی اختلال بینظمی خلق اخلالگر باید با دقت از جلوههای بالینی بیماریهای مرتبط دیگر، به ویژه اختلال دوقطبی کودک، متمایز شود. در واقع، اختلال بینظمی خلق اخلالگر نشان دهنده نگرانیهای قابل توجه درباره طبقهبندی مناسب و درمان کودکانی با تحریکپذیری مزمن و پایدار است، در مقایسه با کودکانی که اختلال دوقطبی کلاسیک (یعنی دورهای) را نشان میدهند.
بنابراین، این اختلال به DSM-5 به عنوان یک عدم تطابق با معیارهای DSM-IV افزوده شده است. برخی از محققان، تحریکپذیری شدید و غیردورهای را به عنوان مشخصه اختلال دوقطبی در کودکان تلقی میکنند، اگرچه DSM-IV و DSM-5 ایجاب میکنند که کودکان و بزرگسالان برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع I، دورههای مجزای مانی و هیپومانی را داشته باشند.
در طی دهههای اخیر قرن بیستم، افزایش ناگهانی تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان، همزمان با نظریه پژوهشگران در مورد تحریکپذیری شدید و غیردورهای به عنوان یکی از جنبههای مانی کودکی، مطرح شده است. به نظر میرسد که این افزایش ناگهانی در شیوع اختلال دوقطبی ممکن است ناشی از ادغام حداقل دو جنبه بالینی در یک گروه مشخص از بیماران توسط پزشکان بالینی باشد.
به این معنا که هر دو جنبه کلاسیک، یعنی دورهای مانی، و جنبههای غیردورهای تحریکپذیری شدید، به عنوان اختلال دوقطبی در کودکان شناخته شدهاند. در DSM-5، اصطلاح اختلال دوقطبی به طور صریح به جنبههای دورهای این اختلال اشاره میکند. اما DSM-IV تشخیصی برای کودکانی که نشانههای تحریکپذیری شدید و غیردورهای را دارند، در نظر نگرفته بود؛ در حالی که DSM-5 با در نظر گرفتن اختلال بینظمی خلق اخلالگر، یک طبقه مستقل برای این جنبهها ارائه میدهد.
شیوع اختلال خلق مخرب
شروع اختلال بینظمی خلق اخلالگر باید قبل از ده سالگی رخ دهد، و تشخیص این اختلال نباید در مورد کودکانی که سن رشدی آنها کمتر از شش سال است، قرار گیرد. این مشخص نیست که آیا این بیماری فقط به این روش محدود شده به سن است یا نه. زیرا علائم اختلال بینظمی خلق اخلالگر احتمالاً با رشد کودکان تغییر میکند، استفاده از این تشخیص باید به گروههای سنی مشابه با افرادی محدود شود که اعتبار آن تعیین شده است (از ۷ تا ۱۸ سالگی). تقریباً نیمی از کودکان مبتلا به تحریکپذیری مزمن شدید، جلوههای بالینی این اختلال را خواهند داشت که همچنان ملاکهای این اختلال را یک سال بعد نیز برآورده میکند.
نرخ تغییر از تحریکپذیری شدید و غیردورهای به اختلال دوقطبی بسیار کم است. به جای اینکه این تحریکپذیری به صورت مستقیم به اختلال دوقطبی منجر شود، کودکان با تحریکپذیری مزمن در دوران بزرگسالی ممکن است در معرض خطر ابتلا به اختلالات افسردگی یک قطبی یا اختلالات اضطرابی قرار بگیرند. متغیرهای مربوط به سن همچنین به تمایز اختلال دوقطبی کلاسیک از اختلال بینظمی خلق اخلالگر کمک میکنند.
میزان اختلال دوقطبی عموماً قبل از نوجوانی بسیار کمتر است (کمتر از ۱٪) و با افزایش یکنواخت در اوایل بزرگسالی افزایش مییابد (بین ۱ تا ۲ درصد). در مقابل، اختلال بینظمی خلق اخلالگر قبل از نوجوانی شایعتر از اختلال دوقطبی است و علائم این بیماری معمولاً با رسیدن کودکان به بزرگسالی کمتر میشود.
عوامل خطر و پیش آگهی اختلال خلق مخرب
عوامل خطر و پیشآگهی اختلال خلق مخرب میتواند بهطور گستردهای متنوع باشد. برخی از عوامل خطر شامل مواردی مانند محیط خانوادگی نامطلوب، تنشهای مداوم در خانواده یا محیط زندگی، تجربههای استرس زا در دوران کودکی، مشکلات در روابط اجتماعی، و نقصهای محیطی و ژنتیکی میشوند. همچنین، تاریخچه خانوادگی از اختلالات روانی میتواند نشاندهندهی عوامل خطر برای اختلال خلق مخرب باشد.
از جمله پیشآگهیهای این اختلال، تشخیص و مدیریت صحیح تحریکپذیری و تحلیلهای روانشناختی میباشد. شناخت و درمان زودهنگام افراد مبتلا به این اختلال، میتواند از پیشروی بیشتری از عوارض آن جلوگیری کند و کیفیت زندگی آنها را بهبود بخشد. همچنین، آگاهی عمومی از علائم و نشانههای اختلال خلق مخرب، میتواند کمک کند تا افراد زودتر به درمان مراجعه کنند و از تأخیر در تشخیص و درمان جلوگیری شود.
خلق و خویی
کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن، اغلب سوابق روانپزشکی پیچیدهای دارند. در این کودکان، سابقهی تحریک پذیری مزمن نسبتاً گستردهای وجود دارد که معمولاً قبل از بروز معیارهای کامل سندرم این اختلال را نشان میدهد. این نوع اظهارات پیشتشخیصی ممکن است باعث شود که برخی از افراد فکر کنند که این کودکان از اختلال لجبازی و نافرمانی رنج میبرند.
بسیاری از کودکان مبتلا به اختلال بینظمی خلق اخلالگر، علائمی دارند که به ملاکهای اختلال کاستی توجه/بیشفعالی (ADHD) و اختلالات اضطرابی نیز میخورند، بهطوریکه این تشخیصها اغلب از سنین اولیه وجود دارند. در برخی از کودکان، ممکن است ملاکهای اختلال افسردگی اساسی نیز مشاهده شود.
ژنتیکی و فیزیولوژیکی
دربارهٔ انتقال و وراثت خانوادگی، توصیه شده است که کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن و غیر دورهای را میتوان بهعنوان یک گروه متمایز از کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی در خطر مبتنی بر خانواده آنها در نظر گرفت. با این حال، این دو گروه از نظر میزان وراثت اختلالات اضطرابی، اختلالات افسردگی یک قطبی، یا سوء مصرف مواد، تفاوتی معناداری ندارند. کودکان مبتلا به اختلال بینظمی خلق اخلالگر، در مقایسه با کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی یا سایر بیماریهای روانی، شباهتها و تفاوتهایی در نقصهای پردازش اطلاعات نشان میدهند.
به عنوان مثال، نقص در تشخیص احساسات از روی صورت و همچنین اختلال در تصمیمگیری و کنترل شناختی، در کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی، کودکانی که به طور مزمن تحریک پذیرند، و همچنین در کودکان مبتلا به برخی از بیماریهای روانپزشکی دیگر، مشاهده میشود. همچنین، شواهدی نیز برای کژکاری ویژه در اختلال وجود دارد، مانند زمانی که ارزیابی کارایی توجه در پاسخ به محرکهای عاطفی انجام میشود، که نشانههای منحصر به فردی از اختلال عملکرد را در کودکان با تحریک پذیری مزمن نشان میدهد.
موضوعات تشخیصی مرتبط با جنسیت
کودکان مبتلا به ویژگیهای اختلال بینظمی خلق اخلالگر که به مراکز درمانی مراجعه میکنند، اغلب از جنس پسران هستند. بهطور کلی، بهنظر میرسد که در جامعه، برتری پسران در این بیماری تأیید شده است. این تفاوت در میزان شیوع بین پسران و دختران، اختلال بینظمی خلق اخلالگر را از اختلال دوقطبی که در آن شیوع بین دو جنس یکسان است، متمایز میکند. در اینجا، نکته مهم این است که تحقیقات نشان داده است که اختلال بینظمی خلق اخلالگر، در پسران به نسبت دختران بیشتر دیده میشود، در حالی که اختلال دوقطبی نسبت به جنس مختلف تفاوت چندانی ندارد.
خطر خودکشی
بطور کلی، در ارزیابی کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن، شواهدی که رفتارهای خودکشی گرا و پرخاشگری را ثابت میکنند، و همچنین پیامدهای شدید دیگر در زمینه کارکرد، باید به دقت مورد بررسی و بررسی قرار گیرند. این مسائل از اهمیت ویژهای برخوردار هستند زیرا از یک سو نشاندهنده اثرات جدی و تأثیرگذار اختلال بر روی رفتار و عملکرد کودکان است و از سوی دیگر، میتواند به عنوان علامتهای احتمالی برای تشخیص و مداخلههای موثر و سریعتر درمانی مورد استفاده قرار گیرد. این موارد نشان دهنده نیاز به نگرانی و توجه ویژهتر به کودکانی با این ویژگیها در فرآیند تشخیص و مداخلههای درمانی است.
پیامدهای کارکردی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر
تحریک پذیری مزمن و شدید، که به عنوان یکی از ویژگیهای بارز اختلال بی نظمی خلق اخلالگر شناخته میشود، تأثیرات قابل ملاحظهای روی روابط کودک با اعضای خانواده و همسالان و همچنین بر عملکرد تحصیلی آنان دارد. این کودکان به دلیل ناتوانی در تحمل ناکامی، معمولاً با مشکلات پیشرفت در مدرسه مواجه هستند و در فعالیتهایی که کودکان دیگر از آن لذت میبرند، قادر به شرکت نیستند.
علاوه بر این، زندگی خانوادگی آنها به دلیل طغیانها و تحریک پذیری شدید، با مشکلات زیادی مواجه است و آنها دچار مشکلاتی در شروع و حفظ روابط دوستی میشوند. به طور کلی، سطح اختلال در عملکرد کودکان مبتلا به اختلال دو قطبی و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر یکسان است و هر دو این بیماریها، مشکلات جدی روانی را برای فرد مبتلا و خانوادهاش ایجاد میکنند. اختلالاتی مانند رفتارهای خطرناک، افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی، پرخاشگری شدید و نیاز به مشاوره روانپزشکی، در هر دوی این بیماریها بسیار رایج است.
تشخیص افتراقی اختلال خلق مخرب
با توجه به پیچیدگی و سوابق گوناگونی که کودکان و نوجوانانی که به طور مزمن تحریک پذیر هستند دارند، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نیازمند در نظر گرفتن وجود یا عدم وجود بیماریهای دیگر متعدد است. در واقع، برای تشخیص درست این اختلال، باید نشانههای متعددی را در نظر گرفت و آنها را از اختلال دوقطبی و اختلال لجبازی و نافرمانی متمایز کرد. به همین دلیل، ارزیابی دقیق و جامعی برای تشخیص صحیح این اختلال اساسی است، که نیازمند بررسی دقیق و جامعی از علائم و نشانههای مختلف میباشد.
اختلالات دوقطبی
ویژگی مهمی که اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و اختلالات دوقطبی را در کودکان از یکدیگر متمایز میکند، روند طولی نشانههای اصلی آنهاست. در اختلال دوقطبی نوع I و نوع II، علائم بیماری به صورت دورهای همراه با دورههای مجزای آشفتگی خلق آشکار میشوند که از رفتار و خلق معمول کودکان قابل تمییز است.
آشفتگی خلق در طول دوره مانیک به طور واضح با خلق معمول کودک متفاوت است و در حین این دوره، تغییرات در خلق باید با شروع یا بدتر شدن علائم شناختی، جسمانی و رفتاری (مانند حواسپرتی و افزایش فعالیت هدفگرا) همراه باشد. والدین، و همچنین با توجه به سطح رشد کودکان، باید بتوانند یک دوره زمانی مشخص را تعیین کنند که در آن خلق و خو و رفتار کودک به طور قابل توجهی با حالت عادی متفاوت باشد.
از یک طرف، تحریک پذیری در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر به صورت مداوم و طی ماههای طولانی دورههای زمانی وجود دارد، در حالی که در اختلالات دوقطبی ممکن است درجات مختلفی افزایش یا کاهش یابد، اما وجود تحریک پذیری شدید یک ویژگی مشخص از کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر است. بنابراین، در حالی که اختلالات دوقطبی به عنوان بیماریهای دورهای شناخته میشوند، اختلال بی نظمی خلق اخلالگر چنین نیست.
در واقع، برای تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، نمیتوان از آن به عنوان یک کودکی تشخیص داد که یک دوره زمانی طولانی مدت تماماً در حالت هیپومانیک یا مانیک (تحریکپذیر یا سرخوش) یا یک دوره مانیک یا هیپومانیکی که بیش از ۱ روز ادامه یافته باشد، باشد. یکی از ویژگیهای اساسی برای تمایز بین اختلالات دوقطبی و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، حالت منشی بالا یا گشاده نبودن است. این نشانهها به طور معمول در مانیها وجود دارند و ویژگی اصلی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نیستند.
اختلال لجبازی و نافرمانی
در حالی که علائم اختلال لجبازی و نافرمانی معمولاً در کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر دیده میشود، علائم خلقی این اختلال در کودکان مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی نسبتاً کمتر مشاهده میشوند. ویژگیهای اصلی که تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را در کودکان معتبر میسازند و در عین حال علائمی از اختلال لجبازی و نافرمانی را نیز نشان میدهند، شامل وجود طغیانهای شدید و مکرر و اختلال مداوم در خلق بین این طغیانهاست.
همچنین، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر مستلزم وجود اختلال شدید در حداقل یک محیط (مانند خانه، مدرسه، یا در میان همسالان) و اختلال خفیف تا متوسط در محیط دیگر است. بنابراین، در حالی که بسیاری از کودکانی که علائم آنها ملاکهای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را دارند، همچنان علائمی از اختلال لجبازی و نافرمانی را نشان میدهند، برعکس این اتفاق برای کودکانی که علائم هر دو اختلال را دارند، تائید نمیشود.
به عبارت دیگر، ملاکهای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر تنها در نزدیک به ۱۵ درصد افراد مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی برآورده میشوند. از این رو، حتی در کودکانی که ملاکهای هر دو اختلال را دارند، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید تنها داده شود.
سرانجام، این نکته که نشانههای خلق برجسته در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در بین اختلالات افسردگی و اضطرابی در تحقیقات پیگیری، قرار دادن اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در بین اختلالات افسردگی در 5-DSM را توجیه میکند.
این نشانگر تمایز بیشتری در میان افراد مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نسبت به افراد مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی است. با این حال، باید توجه داشت که اختلال بی نظمی خلق اخلالگر ممکن است با مشکلات رفتاری و خلقی زیادی همراه باشد.
اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی، اختلال افسردگی اساسی، اختلالات اضطرابی و اختلالات طیف اوتیسم
برخلاف کودکانی که تشخیص اختلال دوقطبی یا اختلال لجبازی و نافرمانی داده شده است، ممکن است کودکی که علائم او ملاکهای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را دارد، همزمان تشخیص ADHD، اختلال افسردگی اساسی و یا اختلال اضطرابی نیز دریافت کند. با این حال، کودکانی که تحریک پذیری آنها تنها در زمینه افسردگی اساسی یا افسردهخویی مداوم وجود دارد، باید به جای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، مورد یکی از این تشخیصها قرار بگیرند.
کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر ممکن است علائمی داشته باشند که ملاکهای اختلال اضطرابی را نیز برآورده میکنند و ممکن است تحت هر دو تشخیص قرار بگیرند، اما کودکانی که تحریک پذیری آنها تنها در زمینه افزایش اضطراب آشکار میشود، باید به جای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، مورد تشخیص اختلال اضطرابی قرار بگیرند.
علاوه بر این، کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم معمولاً وقتی روال عادی آنها مختل میشود، طغیانهای خشم نشان میدهند. در این حالت، طغیانهای خشم به عنوان جانبی از اختلال طیف اوتیسم در نظر گرفته میشوند و کودک نباید به عنوان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر تشخیص داده شود.
کودکانی که علائمی نشان میدهند که اشاره به اختلال انفجاری متناوب دارند، به طور ظاهری شبیه به کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر هستند و ممکن است مواردی از طغیانهای خشم شدید را نشان دهند. با این حال، اختلال انفجاری متناوب، بر خلاف اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، نیازی به اختلال مداوم در خلق مابین طغیانها ندارد.
همچنین، اختلال انفجاری متناوب فقط به 3 ماه علائم فعال نیاز دارد، در حالی که اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نیازمند ۱۲ ماه نشانههای فعال است. بنابراین، این دو تشخیص نباید در یک کودک داده شوند. در صورتی که کودک دارای طغیان و تحریکپذیری مداوم باشد، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید داده شود.
همزمانی اختلالات
میزان همزمانی اختلالات در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بسیار بالا است. به ندرت میتوان افرادی را یافت که نشانههای آنها فقط ملاکهای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را داشته باشند. به نظر میرسد که همزمانی بین اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و مجموعه نشانگان تعیین شده دیگر DSM، بیشتر از سایر بیماریهای روانی کودکی باشد، و قویترین همپوشی با اختلال لجبازی و نافرمانی است.
نه تنها میزان کلی همزمانی اختلالات در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر زیاد است، بلکه طیف بیماریهای همزمان نیز بسیار متنوع به نظر میرسد. این کودکان به طور معمول با دامنه وسیعی از رفتارهای اخلالگر و نشانهها و تشخیصهای خلقی، اضطرابی، و حتی طیف اوتیسم به کلینیک معرفی میشوند.
با این حال، کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نباید علائمی داشته باشند که ملاکهای اختلال دو قطبی را برآورده کنند، زیرا در این حالت فقط باید تشخیص اختلال خلقی داده شود.
اگر کودکان علائمی داشته باشند که ملاکهای اختلال لجبازی و نافرمانی یا اختلال انفجاری ادواری و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را برآورده کنند، در این صورت فقط تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید داده شود.
همچنین، همانطور که قبلا اشاره شد، در صورتی که نشانهها فقط در زمینه تحریک کننده اضطراب، در مواقعی که روال عادی کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم یا اختلال وسواس فکری عملی مختل شده باشد، یا در زمینه دوره افسردگی اساسی روی دهند، در این صورت تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نباید داده شود.
درمان اختلال خلق مخرب
اختلال خلق مخرب در کودکان، که به عنوان اختلال خلقی پرخاشگری یا اختلال عدم آرامش کودکانه نیز شناخته میشود، یک مشکل رفتاری و روانی است که ممکن است به طور جدی بر رفتار و روابط اجتماعی کودکان تأثیر بگذارد. این اختلال معمولاً با رفتارهای مخرب، توهمات نارامش، عدم توانایی در کنترل خشم، و چالشهای دیگر در محیطهای آموزشی و اجتماعی مشخص میشود.
برای درمان این اختلال، رویکردهای متنوعی وجود دارد که به صورت ترکیبی یا جداگانه مورد استفاده قرار میگیرند. برخی از مهمترین روشها و مداخلات عبارتند از:
1. پزشکی: در برخی موارد، مشاوره از پزشکان و متخصصان روانپزشکی میتواند کمک کننده باشد. این شامل مصرف داروهای مختلف نظیر داروهای ضدافسردگی یا داروهای مهارکننده رفتارهای مخرب میشود.
2. مشاوره روانشناختی: مشاوره و ترکیبهای متفاوتی از رویکردهای روانشناختی میتواند به کودک کمک کند تا الگوهای نارامشی خود را شناسایی کند و مهارتهای مدیریت احساسات را یاد بگیرد.
3. آموزش والدین: آموزش والدین در مورد روشهای موثر برای مدیریت رفتارهای مخرب کودکان، ایجاد محیطهای پایدار و پشتیبانی از رشد و توسعه سالم کودکان از اهمیت بالایی برخوردار است.
4. مداخلات آموزشی و رفتاری: برنامههای آموزشی و رفتاری میتوانند به کودکان کمک کنند تا مهارتهای ارتباطی، مدیریت خشم و احساسات را تقویت کنند.
5. سازماندهی محیط: تغییر در محیط زندگی کودکان میتواند تأثیر قابل توجهی در کنترل رفتارهای مخرب آنها داشته باشد. فراهم کردن محیطهای پایدار و پشتیبانی کننده میتواند بهبود موقعیت را به همراه داشته باشد.
در کل، درمان اختلال خلق مخرب در کودکان نیازمند یک رویکرد ترکیبی و گاهی ادغامی از مشاوره روانشناختی، پزشکی، و آموزش والدین است. همچنین، ایجاد محیطی سازنده و مداخلات آموزشی و رفتاری نیز میتوانند در بهبود روند درمان این اختلال موثر باشند.
نتیجه گیری
اختلال خلق مخرب در کودکان یک وضعیت پیچیده است که نیازمند توجه و مداخلات گوناگونی است. علائم این اختلال شامل طغیانهای شدید و مکرر، عدم کنترل خویشتنی، و نقص در تعاملات اجتماعی میباشد که میتواند بر زندگی روزمره کودک و خانوادهاش تأثیر بگذارد. تشخیص صحیح و به موقع، بهرهگیری از روشهای مداخله متنوع از جمله مشاوره روانشناختی، آموزش مهارتهای ارتباطی و مدیریت خشم، و در موارد لزوم، مصرف داروها، میتواند بهبود وضعیت این کودکان را تسهیل نماید.
علاوه بر این، حمایت از خانواده و آگاهی از راهکارهای مدیریتی مناسب میتواند در بهبود کیفیت زندگی و تطابق اجتماعی آنان تأثیر گذار باشد. از اهمیت ویژهای برخوردار است که جامعه و محافظهکاران به این مسئله توجه لازم را داشته باشند و به کودکان مبتلا به این اختلال با همدردی و حمایت نیازمندند.