اختلال افسردگی اساسی: نگاهی به علل، علائم و درمان

اختلال افسردگی اساسی: نگاهی به علل، علائم و درمان

در این مقاله از برنا اندیشان، اختلال افسردگی اساسی بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ویراست پنجم DSM-5 به طور جامع مورد بحث قرار می‌گیرد. افسردگی اساسی به عنوان یکی از اختلالات روانی رایج شناخته می‌شود که تأثیرات گسترده‌ای بر زندگی فرد دارد.

در این مقاله، سعی شده است تا با استناد به معیارها و شاخص‌های درجریان در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ویراست پنجم DSM-5، به طور کامل به علائم و ویژگی‌های این اختلال پرداخته شود. این تحلیل جامع به خوانندگان اجازه می‌دهد تا با شناخت دقیق‌تر این اختلال، برای تشخیص و مداخله‌های درمانی مؤثرتر عمل کنند.

اختلال افسردگی اساسی

اختلال افسردگی اساسی، به عنوان یکی از زیرشاخه‌های اختلالات افسردگی، با توجه به راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ویراست پنجم DSM-5، مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این نوع اختلال، افراد با وجود غم، پوچی یا افسردگی عمیق، همراه با تحریک‌پذیری افزایش یافته، و تغییرات جسمانی و شناختی متعدد مواجه هستند.

این مشکلات می‌توانند به طور چشمگیری بر توانایی عملکردی فرد تأثیر بگذارند. اختلال افسردگی اساسی معمولاً با دوره‌های دو هفته‌ای از افسردگی شروع می‌شود، با این حال ممکن است این دوره‌ها در برخی موارد بیشتر از دو هفته طولانی‌تر باشند. در این دوره‌ها، تغییرات واضحی در عاطفه، شناخت، کارکردهای عصبی، و حالات خلق و بهبودهای بین دوره‌ای دیده می‌شود که این امور نشانگر شدت و تأثیرات اختلال افسردگی اساسی بر فرد هستند.

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

معیارهای تشخیصی افسردگی اساسی به شرح زیر است:

1. وجود پنج یا بیشتر از علائم زیر، در طول حداقل دو هفته، همراه با اختلال در عملکرد؛ و حداقل یکی از علائم زیر باید وجود داشته باشد:

الف) خلق افسرده: در بخش عمده‌ی روز، تقریباً هر روز، به شکلی که توسط گزارش ذهنی (مانند احساس غمگینی، پوچی یا نا‌امیدی) یا مشاهده دیگران (مانند ظاهر غمگین) مشخص شود. در کودکان و نوجوانان، ممکن است به شکل تحریک‌پذیری نمایان شود.

ب) کاهش محسوس علاقه یا لذت در تمام یا تقریباً تمام فعالیت‌ها در بخش عمده‌ی روز یا تقریباً هر روز.

ج) کاهش وزن معنی‌دار بدون رژیم غذایی، یا افزایش وزن (بیش از 5 درصد تغییر وزن در یک ماه) یا کاهش یا افزایش شدید اشتها تقریباً هر روز. در کودکان، ناتوانی در افزایش وزن مورد انتظار را در نظر بگیرید.

د) بی‌خوابی یا خواب زیاد تقریباً هر روز.

هـ) سرعت‌کمی یا بی‌حرکتی روانی تقریباً هر روز که توسط دیگران قابل مشاهده است، نه فقط احساس داخلی بی‌قراری یا کندی.

و) خستگی یا کاهش انرژی تقریباً هر روز.

ز) احساس بی‌ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامناسب تقریباً هر روز، نه تنها سرزنش خود یا احساس گناه برای مریض بودن.

ح) کاهش توانایی در فکر کردن یا تمرکز دادن، یا دو‌ریالیته تقریباً هر روز (به وسیله گزارش ذهنی یا مشاهده دیگران).

ط) فکرهای مکرر در مورد مرگ (نه تنها ترس از مرگ)، اندیشه‌پردازی مکرر درباره خودکشی بدون برنامه خاص، یا توجه یا طراحی برنامه برای انجام خودکشی.

2. نشانه‌های اختلال و ناراحتی قابل ملاحظه در عملکرد اجتماعی، شغلی یا زمینه‌های مهم دیگر عملکرد.

3. دوره‌ی افسردگی اساسی ناشی از تاثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی دیگر نیست.

4. هماهنگی دوره‌ی افسردگی اساسی با اختلالات دیگر مانند اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی یا طیف اسکیزوفرنی توجیه نمی‌شود.

5. عدم وجود دوره‌های منیایی یا هیپومانیایی همزمان با افسردگی اساسی.

توجه: در صورتی که همه‌ی دوره‌های منیایی یا هیپومانیایی به علت مصرف مواد یا تاثیرات فیزیولوژیکی بیماری جسمانی دیگر باشد، این مورد استثنا ندارد.

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

ویژگی های تشخیصی افسردگی اساسی

معیارهای تشخیصی برای اختلال افسردگی اساسی باید در تقریباً هر روز حضور داشته باشند، با این حال، استثناهایی وجود دارد که شامل تغییر وزن و اندیشه‌پردازی خودکشی می‌شوند. بیشتر افراد مبتلا به این اختلال از بی‌خوابی و خستگی شکایت دارند. همچنین، زمانی که بیمار شکایت جسمانی دارد، حضور یا عدم حضور ناراحتی مرتبط با این شکایت با نشانه‌های خاص افسردگی باید توسط متخصص بررسی شود.

ویژگی اساسی افسردگی اساسی، وجود دوره‌ای حداقل دو هفته‌ای است که در آن فرد باید با خلق افسرده یا فقدان علاقه و لذت در تمام فعالیت‌ها مواجه شود، که این نشانه به عنوان ملاک الف شناخته می‌شود. در کودکان، به جای خلق غمگین، ممکن است تحریک‌پذیری دیده شود. علاوه بر این، فرد باید حداقل چهار نشانه دیگر از علایم افسردگی را نیز داشته باشد، مانند افکار مکرر مرگ یا خودکشی، کاهش انرژی، تغییرات در اشتها، وزن، خواب و احساس بی‌ارزشی و موارد مشابه. پیشنهاد می شود به مقاله افسردگی دختران نوجوان مراجعه فرمایید.

برای تشخیص اختلال افسردگی، نشانه‌ها باید به تازگی ظاهر شده یا در مقایسه با وضعیت قبلی فرد، بدتر شده باشند. این نشانه‌ها باید در طول حداقل دو هفته پی‌درپی در بخش عمده روز وجود داشته باشند، و با ناراحتی قابل ملاحظه در عملکرد اجتماعی، شغلی و یا زمینه‌های مهم زندگی فرد همراه باشند.

خلق در این دوره به صورت بسیار پایین و با احساس غمگینی، ناامیدی، مایوسی یا بی‌حوصلگی توصیف می‌شود که در ابتدا ممکن است فرد این نشانه‌ها را انکار کند، اما در نهایت توسط متخصص شناسایی می‌شود. برخی افراد به جای ابراز احساس غمگینی، به شکایت‌های جسمانی تاکید می‌کنند، یا به تحریک‌پذیری مانند خشم مداوم، ناکامی در مواجهه با مسائل جزئی و موارد مشابه متمایل هستند.

همچنین، فقدان علاقه و لذت نیز باید تقریباً همیشه حاضر باشد، به عنوان مثال، فرد اظهار می‌کند که دیگر به سرگرمی‌ها علاقه‌ای ندارد، از هیچ فعالیتی لذت نمی‌برد، میل جنسی خود را از دست داده است و موارد مشابه، که این موضوع برای اعضای خانواده‌ی فرد کاملاً آشکار است.

کاهش یا افزایش اشتها که از نامش پیداست به معنای داشتن علاقه زیاد یا کاملاً بی‌میل بودن به مصرف غذاهای خاص است. به عنوان مثال، فرد ممکن است علاقه زیادی به خوردن شیرینی‌جات، کربوهیدرات‌ها و غذاها داشته باشد، یا به آن‌ها کاملاً بی‌میل شود.

اختلال خواب نیز می‌تواند به شکل‌های مختلفی رخ دهد. اگر فرد مشکل در به‌خواب‌رفتن داشته باشد و در طول شب بیدار شود، این وضعیت به عنوان بی‌خوابی اولیه شناخته می‌شود. اگر فرد بسیار زود صبح بیدار شود و مشکل در به‌خواب‌رفتن داشته باشد، این وضعیت به عنوان بی‌خوابی پایانی شناخته می‌شود. همچنین، برخی افراد ممکن است دوره‌های طولانی خواب یا افزایش میزان خواب را در طول روز تجربه کنند، که این وضعیت به عنوان پرخوابی شناخته می‌شود. تغییرات روانی-حرکتی نیز در دو مدل مختلف ممکن است رخ دهد.

سراسیمگی، مانند ناتوانی در انجام فعالیت‌های روزمره مانند نشستن، قدم‌زدن، کشیدن یا مالیدن اشیاء، لباس و غیره، وجود دارد. همچنین، کندی در گفتار، تفکر و پاسخ‌های دیر به موقع نیز از نشانه‌های اختلال افسردگی است. این سراسیمگی یا کندی روانی-حرکتی باید به قدری شدید باشد که دیگران بتوانند آن را مشاهده کنند و فقط به صورت احساسات ذهنی در ذهن بیمار نباشد.

کاهش انرژی و خستگی نیز از مشکلات شایع در افراد مبتلا به اختلال افسردگی است. به عنوان مثال، فرد ممکن است از یک خستگی صحبت کند که قبل از آن هیچ تقلایی نکرده و این احساس را بی‌دلیل داشته باشد یا مثلاً کیفیت کارهایی که انجام می‌دهد، کاهش یافته و انجام حتی کارهای ساده‌ای مانند پوشیدن لباس برایش خسته‌کننده باشد.

احساس بی‌ارزشی یا گناه شامل ارزیابی‌های غیر واقعی و بی‌معنی فرد از خودش است و ممکن است به تفکر درباره شکست‌های گذشته نیز منجر شود. این افراد احساس مسئولیت بیش از حدی نسبت به وقایع ناگوار دارند و به طور مداوم خود را سرزنش می‌کنند.

ناتوانی در فکر کردن، تمرکز و تصمیم‌گیری نیز یکی از مشکلات افراد مبتلا به اختلال افسردگی است. این افراد به راحتی حواسشان پرت می‌شود و از مشکلات حافظه شکایت می‌کنند. در کودکان، این ناتوانی می‌تواند به شکل افت شدید در نمرات و تمرکز ضعیف در مدرسه مشاهده شود، در حالی که در افراد سالخورده، ممکن است با مشکلات حافظه مواجه شوند.

افکار مرگ، اندیشه پردازی و اقدامات خودکشی نیز از جمله نشانه‌هایی هستند که در افراد مبتلا به اختلال افسردگی می‌تواند مشاهده شود. این افکار معمولاً از احساس ملال و بی‌احساسی به سمت تفکرهای منفی و دلهره‌آور می‌رود. به عنوان مثال، افراد ممکن است به فکر این باشند که اگر بمیرند، از مشکلات و رنج‌های زندگی آزاد می‌شوند.

افرادی که تمایل به خودکشی دارند، معمولاً کارهای زندگی روزمره خود را درست و سامان داده و اقداماتی مانند تنظیم وصیت‌نامه و پرداخت بدهی‌ها را انجام می‌دهند. سپس، لوازم مورد نیاز برای انجام خودکشی مانند طناب، تفنگ و … را فراهم می‌کنند و در نهایت زمان و مکان مناسبی برای این کار را انتخاب می‌کنند.

ارزیابی نشانه‌های افسردگی در افرادی که با بیماری‌های جسمانی مانند دیابت، سرطان، بارداری و … دست و پنجه نرم می‌کنند، دشوارتر است. زیرا برخی از این نشانه‌ها ممکن است با نشانه‌های بیماری جسمانی هم‌راستا باشند و افراد ممکن است با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. به عنوان مثال، خستگی ممکن است مربوط به بیماری سرطان باشد و پرخوابی یا بی‌خوابی ممکن است به بارداری مرتبط باشد.

شیوع افسردگی اساسی

شیوع اختلال افسردگی اساسی در یک سال در ایالات متحده تقریباً 7 درصد است، اما این شیوع نه تنها به صورت یکنواخت در جامعه وجود ندارد، بلکه بر اساس گروه‌های سنی نیز تفاوت‌هایی دارد. به عنوان مثال، میزان شیوع در افراد 18 تا 29 ساله، سه برابر بیشتر از افراد 60 ساله یا بالاتر است. علاوه بر این، زنان به نسبت مردان، شیوع بیشتری از این اختلال را تجربه می‌کنند؛ به طوری که نسبت شیوع در زنان حدود 1.5 تا 3 برابر مردان است. اختلال افسردگی معمولاً در دوران اوایل نوجوانی آغاز می‌شود و ممکن است به مرور زمان تشدید یا بهبود یابد.

شکل گیری و روند افسردگی اساسی

این اختلال ممکن است در هر سنی ظاهر شود، اما معمولاً در دوران بلوغ، افزایش چشم‌گیری دارد. به عنوان مثال، بر اساس گزارشات، در ایالات متحده، وقوع این اختلال در سنین 20 تا 30 سالگی به اوج خود می‌رسد. اما روند اختلال افسردگی در هر فرد کاملاً متفاوت است.

همچنین پیشنهاد می شود به پاورپوینت درمان افسردگی مراجعه نمایید. برخی افراد ممکن است با داشتن چندین نشانه کوچک، به مدت دو سال یا بیشتر با این اختلال مواجه شوند، در حالی که دیگران ممکن است با داشتن نشانه‌های فراوان، تنها به مدت دو ماه یا کمتر درگیر باشند. بنابراین، تمایز بین افرادی که در طول تشدید بیماری افسردگی مزمن به درمان نیاز دارند و افرادی که نشانه‌هایشان به تازگی ایجاد شده است، بسیار اهمیت دارد.

مزمن بودن نشانه‌های افسردگی باعث افزایش قابل ملاحظه‌ای در احتمال ابتلا به اختلالات شخصیتی، اضطرابی و مصرف مواد می‌شود. همچنین، احتمال بهبود کامل نشانه‌ها از طریق درمان کاهش می‌یابد. بهبود در دو نفر از هر پنج نفری که افسردگی اساسی را تجربه می‌کنند، معمولاً ظرف سه ماه از شروع درمان آغاز می‌شود و در چهار نفر از هر پنج نفر، ظرف یک سال مشاهده می‌شود.

عواملی مانند تازگی شروع اختلال، می‌تواند نیرومندی بهبود را تعیین کند. همچنین، با گذشت زمان، خطر عود کردن نیز کاهش می‌یابد، به خصوص زمانی که مدت زمان بهبود افزایش می‌یابد. اما باید توجه داشت که در افراد جوان‌تر و آن‌هایی که پیش از این دوره‌های متعددی از افسردگی را تجربه کرده‌اند، خطر عود کردن بیشتر است.

اختلال افسردگی اساسی، به ویژه زمانی که همراه با ویژگی‌های روان‌پریشی است، ممکن است به اسکیزوفرنیا تبدیل شود، اما این تبدیل بسیار کمتر از برعکس رخ می‌دهد. با اینکه میزان شیوع اختلال افسردگی بین جنسیت‌ها ممکن است متفاوت باشد، اما درمان اختلال افسردگی و پاسخ به آن بر اساس جنسیت تفاوت قابل ملاحظه‌ای ندارد. با این حال، برخی تفاوت‌ها در نشانه‌ها وجود دارد:

۱. احتمال پرخوابی و پرخوری در افراد جوان‌تر بیشتر است.

۲. نشانه‌های مالیخولیایی در افراد مسن‌تر شایع‌تر است.

۳. احتمال خودکشی در میان افراد میانسال و در اواخر زندگی کاهش می‌یابد.

توجه: افسردگی‌هایی که در سنین کودکی یا نوجوانی شروع می‌شوند، اغلب دارای میزان بالاتری از ویژگی‌های خانوادگی هستند و ممکن است به اختلالات شخصیت منجر شوند.

عوامل خطر و پیش آگهی افسردگی اساسی

افسردگی اساسی یک اختلال پیچیده است که تحت تأثیر عوامل متعددی قرار می‌گیرد. عوامل خطر متنوعی وجود دارند که می‌توانند احتمال ابتلا به افسردگی را افزایش دهند، از جمله فرهنگ و محیط زندگی، عوامل بیولوژیکی، و جنبه‌های اجتماعی و روان‌شناختی. به عنوان مثال، تاریخچه خانوادگی افسردگی، تجربه رویدادهای تراژیک یا استرس زیاد، اختلالات شخصیت، مشکلات مالی، بیماری‌های فیزیکی مزمن، مصرف مواد مخدر و الکل، و عوامل محیطی مثل از دست دادن کار یا اختلافات خانوادگی می‌توانند به افسردگی منجر شوند.

پیش آگهی افسردگی اساسی ممکن است به نحوه‌های مختلفی ظاهر شود، از جمله افزایش در اضطراب، مشکلات خواب، تغییرات در روابط اجتماعی، و تغییرات در روحیه و احساسات. درک و شناخت این عوامل و نشانه‌ها می‌تواند در پیشگیری از افسردگی اساسی و مدیریت بهتر آن بسیار موثر باشد.

خلق و خویی

روان رنجورخویی یا حالت عاطفی منفی، به عنوان یکی از عوامل خطر مهم برای شروع اختلال افسردگی اساسی شناخته شده است. این وضعیت شامل تجربه احساسات منفی مداوم مانند ناراحتی، ناامیدی، ناامنی و استرس می‌شود که می‌تواند به علت واکنش به رویدادهای زندگی استرس زا یا فشارهای روزمره افزایش یابد.

به عبارت دیگر، سطوح بالای روان رنجورخویی می‌تواند باعث شود که افراد در برابر وقوع دوره‌های افسردگی در پاسخ به رویدادهای استرس زا، حساسیت بیشتری داشته باشند. این ارتباط نشان می‌دهد که مدیریت و کاهش روان رنجورخویی می‌تواند در پیشگیری از افسردگی و مداوا آن مؤثر باشد. استفاده از روش‌های مختلف مانند تمرینات ذهن‌بازی، مدیتیشن، مشاوره روانشناختی، و اعمال تغییرات مثبت در سبک زندگی می‌تواند به کاهش روان رنجورخویی و پیشگیری از افسردگی کمک کند.

محیطی

تجربیات ناگوار در دوران کودکی می‌توانند به عنوان یک عامل خطر مهم برای ابتلای افراد به اختلال افسردگی اساسی در زمان بزرگسالی عمل کنند. این تجربیات شامل وقایع ناگواری مانند آسیب‌های جسمی یا روحی، تحمیل سوء‌رفتارها، فشارهای خانوادگی و محیطی نامطلوب و ناپایدار، از جمله جدایی والدین، سوء مداخله‌های زندگی خانوادگی، و ناکامی در محیط تحصیلی است. علاوه بر این، وقایع زندگی استرس زا مانند از دست دادن عزیزان، مشکلات مالی، اختلافات خانوادگی، و مشکلات شغلی نیز می‌توانند به عنوان تسریع کننده‌های دوره‌های افسردگی اساسی عمل کنند.

با این حال، مهم است بدانیم که وجود یا عدم وقایع زندگی ناگوار نزدیک به شروع دوره‌های افسردگی، به تنهایی به عنوان یک رهنمود مفید برای پیش‌آگهی یا انتخاب درمان مورد نظر نمی‌آید. برای مثال، افرادی که وقایع زندگی ناگواری را تجربه کرده‌اند ممکن است در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به اختلال افسردگی باشند، اما این تنها یک عامل موثر نیست و بسیاری از عوامل دیگر نیز در ایجاد و پیشرفت این اختلال نقش دارند. بنابراین، شناخت دقیق و جامع از علل و عوامل مختلفی که در ایجاد افسردگی اساسی مؤثر هستند، اساسی برای تشخیص صحیح، پیشگیری و درمان این اختلال است.

ژنتیکی و فیزیولوژیکی

اعضای خانواده درجه اول افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، با معرض خطر دو تا چهار برابر بیشتری نسبت به کل جمعیت برای ابتلا به این اختلال قرار دارند. این نشان می‌دهد که وجود افراد مبتلا به اختلال افسردگی در خانواده می‌تواند یک عامل خطر مهم برای ابتلا به این اختلال در افراد دیگری در خانواده باشد. علاوه بر این، تحقیقات نشان داده است که توارث پذیری اختلال افسردگی نیز نزدیک به 40 درصد است، که به این معناست که ژنتیک نقش مهمی در ایجاد این اختلال دارد.

یکی از عواملی که ممکن است این توارث پذیری را توجیه کند، صفت شخصیت روان رنجورخویی است. این صفت روانی می‌تواند به عنوان یک عامل موثر در افزایش آمادگی ژنتیکی برای اختلال افسردگی عمل کند. به عبارت دیگر، وجود این صفت روانی می‌تواند احتمال ابتلا به اختلال افسردگی را در افرادی که به ارث برده‌اند، افزایش دهد. این اطلاعات نشان می‌دهد که برای درک کامل عوامل مختلفی که در ایجاد اختلال افسردگی نقش دارند، لازم است به مطالعه ژنتیکی و روانی اختلالات روانی به طور جامع و دقیق بپردازیم.

تعدیل کننده های روند

تمام اختلالات غیر خلقی، به طور کلی خطر ابتلای فرد به افسردگی را افزایش می‌دهند. این امر به این معناست که وجود هرگونه اختلال ذهنی، شخصیتی، یا فیزیکی می‌تواند زمینه‌ای برای ظهور و پیشرفت افسردگی ایجاد کند. به عنوان مثال، افراد مبتلا به اختلالات مصرف مواد، اضطرابی، و شخصیت مرزی در معرض بیشتری به افسردگی هستند.

علاوه بر این، افراد مبتلا به بیماری‌های جسمانی مزمن مانند دیابت، چاقی مرضی، و بیماری‌های قلبی-عروقی نیز با خطر بالاتری از دوره‌های افسردگی مواجه هستند. این بیماری‌ها می‌توانند به عنوان عوامل تشدید کننده‌ای برای افسردگی عمل کنند و در نتیجه، موجب شدت بیشتر و طولانی‌تر شدن دوره‌های افسردگی در این افراد می‌شوند. به طور کلی، شناختن و مدیریت این عوامل مهم است تا بتوان از پیشرفت افسردگی جلوگیری کرد و یا آن را مدیریت کرد.

آرون تی. بک به طور قاطع اظهار می‌کند که وقتی که تفکر ما توسط معانی نمادین تحریف شده و استدلال‌های غیر منطقی و تعبیرات نادرست احاطه می‌شود، ما در واقع در یک وضعیت کور و ناشنوا قرار می‌گیریم. این اظهارنظر به طور مستقیم به اهمیت استفاده از تفکر منطقی و تحلیل صحیح در تصمیم‌گیری‌های ما اشاره دارد.

او تاکید می‌کند که استفاده از استدلال منطقی و تفکر صحیح، مانع از این می‌شود که ما درگیر تعبیرات نادرست و اشتباه شویم و به نتیجه‌های غلطی برسیم. این نقل قول تاکید می‌کند که برای دستیابی به دیدگاه‌های درست و ارزشمند، لازم است که از تحلیل منطقی و استدلال منطقی بهره‌برداری کنیم و از تاثیرات معانی نمادین تحریف شده پرهیز کنیم.

تشخیص افتراقی افسردگی اساسی

تشخیص افتراقی افسردگی اساسی از دیگر اختلالات روانی یک چالش بزرگ در عملکرد متخصصان بهداشت روانی است. برای تشخیص درست و دقیق، نیاز به تجمع دقیق نشانه‌ها و ارزیابی‌های جسمی و روانی فراوان داریم. از جمله مهمترین نشانه‌های افسردگی اساسی می‌توان به افسرده بودن، احساس بی‌ارزشی، کاهش علاقه به فعالیت‌های روزمره، اضطراب، اختلالات خواب و اشتها، فکرهای منفی و افکار مرگ طلبانه اشاره کرد.

افراد مبتلا به افسردگی اساسی ممکن است نشانه‌های جسمی نیز داشته باشند از جمله خستگی، درد بدنی، و مشکلات گوارشی. برای تشخیص صحیح، لازم است که تخصصی به طور کامل بررسی شوند و تاریخچه پزشکی، روانشناختی و اجتماعی آنها به دقت مورد بررسی قرار گیرد. همچنین، بررسی های تشخیصی مانند مصاحبه‌های روانشناختی، پرسشنامه‌های استاندارد و ارزیابی‌های فیزیکی انجام می‌شود تا از تفکر افتراقی و تشخیص صحیح اطمینان حاصل شود.

دوره های مانیک همراه با خلق تحریک پذیر یا دوره های مختلط

تمایز دادن بین اختلال افسردگی و دوره‌های مانیک یا مختلط با وجود خلق تحریک پذیری بسیار چالش برانگیز است و نیازمند ارزیابی دقیقی از نشانه‌های مانیک است. در افرادی که اختلال افسردگی دارند، ممکن است در دوره‌های خاصی از بی‌ارادگی و ناتوانی روبرو شوند، اما در دوره‌های مانیک، وضعیت عکس العملی دیده می‌شود و افراد دارای خلق و حالتی از شادی و هیجان می‌باشند.

برای تشخیص صحیح، مهم است که نشانه‌های مانیایی را با دقت بررسی کنیم، از جمله افزایش فعالیت‌ها، افکار و اندیشه‌های تور مانند، احساسات شادی یا هیجان، افزایش حرکت‌های بدنی، و تغییرات در الگوی خواب و خوراک. این ارزیابی باید توسط متخصصان بهداشت روانی انجام شود و می‌تواند شامل مصاحبه‌های روانشناختی، مشاهده‌های رفتاری، و استفاده از پرسشنامه‌های استاندارد برای ارزیابی وضعیت روانی فرد باشد.

اختلال خلقی ناشی از بیماری جسمانی دیگر

اگر اختلال افسردگی به عنوان افسردگی اساسی شناخته شود، باید معیارهای مختلفی در نظر گرفته شوند. اولین گام برای تشخیص این اختلال ممکن است شامل مصاحبه با فرد مبتلا، جمع آوری سوابق پزشکی و روانشناختی او، و انجام معاینات بدنی و آزمایش‌های لازم باشد. این آزمون‌ها و معیارها می‌توانند شامل سنجش سطح هورمون‌ها و شاخص‌های بیوشیمیایی در خون، بررسی علائم فیزیکی، مورد بررسی قرار گیرند.

به‌عنوان مثال، کمبود مواد غذایی مهم مانند ویتامین D و برخی از مواد معدنی می‌تواند به افسردگی مزمن منجر شود. همچنین، ممکن است سکته مغزی، کم‌کاری تیروئید و دیگر بیماری‌های جسمی نیز باعث افسردگی شوند. این ارزیابی‌ها به منظور اطمینان از اینکه افسردگی به‌درستی تشخیص داده شده و علل جسمی آن مشخص شده باشد، انجام می‌شود.

اختلال افسردگی یا دوقطبی ناشی از مواد/ دارو

هنگام تشخیص افسردگی یا دوقطبی که ناشی از مواد مخدر، داروها یا سموم است، نکات مهمی باید در نظر گرفته شود. اولاً، باید مطمئن شویم که خلق افسرده فرد به مصرف مواد برمی‌گردد، به عنوان مثال، آیا افسردگی ناشی از ترک کوکائین است یا نه. سپس، باید اطمینان حاصل کنیم که خلق افسرده و دیگر علائم افسردگی ناشی از مصرف مواد وابسته به مصرف آن مواد هستند و نه به دیگر عوامل.

برای مثال، اگر یک فرد بعد از مصرف کوکائین احساس افسردگی کند، این نشان‌دهنده افسردگی ناشی از مواد است و نه افسردگی اساسی. این نکات اهمیت بسیاری در تشخیص درست افسردگی ناشی از مصرف مواد دارند، زیرا درمان‌ها و روش‌های متفاوتی برای این دو نوع افسردگی وجود دارد.

اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی

در برخی موارد، حواس پرتی و تحمل کم ناکامی‌ها می‌تواند در هر دو اختلال افسردگی اساسی و اختلال کاستی توجه یا بیش‌فعالی روی بدهد. اگر فرد معیارهای تشخیصی برای هر دو اختلال را داشته باشد، ممکن است هر دو اختلال به او نسبت داده شود. با این حال، در مورد کودکان، مشکلاتی مانند کاستی توجه یا بیش‌فعالی ممکن است با تحریک پذیری بالا همراه باشند، نه لزوماً با غمگینی و بی‌علاقگی که نشانه‌های اصلی افسردگی هستند. بنابراین، متخصصان باید از تشخیص اضافی افسردگی اساسی در این کودکان پرهیز کنند و به دقت اقدام کنند تا تشخیص درستی برای مشکلات آنها بگذارند.

اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده

وقتی می‌خواهیم اختلال سازگاری را از افسردگی اساسی تمییز دهیم، باید به مواردی توجه کنیم که معیارهای کامل افسردگی اساسی در اختلال سازگاری برآورده نمی‌شوند، به عبارت دیگر، وجود علائم افسردگی به تنهایی کافی نیست تا تشخیص افسردگی اساسی قطعی داده شود.

درمان اختلال افسردگی اساسی

غمگینی

باید توجه داشت که دوره‌های غمگینی ممکن است به طور گذرا برای هر فرد اتفاق بیافتد و نباید به طور غیر مستقیم این دوره‌ها را به عنوان دوره‌های افسردگی اساسی در نظر گرفت، مگر این که سه معیار اصلی را برآورده کنند. این سه معیار شامل شدت (یعنی حضور پنج مورد از نه مورد نشانه افسردگی)، مدت (یعنی وجود این نشانه‌ها در بخش عمده روزها، تقریبا هر روز یا حداقل به مدت دو هفته)، و همچنین وجود ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی که به وضوح اثرات منفی بر زندگی روزمره فرد را داشته باشد.

همزمانی اختلالات با افسردگی اساسی

افسردگی اساسی نادیده گرفتنی نیست و بسیاری از افرادی که با آن مبتلا هستند، به مراجعه به متخصص نیاز دارند. همچنین، مهم است که در نظر داشته باشیم که افسردگی اساسی ممکن است با دیگر اختلالات همراه باشد و تشخیص آنها اهمیت زیادی دارد.

برخی از این اختلالات که غالباً همراه با افسردگی اساسی رخ می‌دهند عبارتند از: اختلالات مرتبط با مواد، که مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی می‌تواند افسردگی را تشدید کند؛ اختلال وحشتزدگی، که ممکن است همراه با افسردگی اساسی رخ دهد و اضطراب و وحشت را تجربه کند؛ اختلال وسواس فکری-عملی، که با افکار و عملکرد تکراری و مکرر مشخص می‌شود؛ بی‌اشتهایی عصبی که می‌تواند با کاهش اشتها و کاهش وزن همراه باشد؛ پرخوری عصبی که می‌تواند با افزایش اشتها و اضافه وزن همراه باشد؛ و اختلال شخصیت مرزی که شامل عدم ثبات در احساسات و رفتارهای نامنظم است. تشخیص و درمان صحیح این اختلالات از اهمیت بسیاری برخوردار است تا از تاثیرات منفی آنها جلوگیری شود و به فرد کمک شود تا زندگی بهتری داشته باشد.

درمان اختلال افسردگی اساسی

درمان اختلال افسردگی اساسی معمولاً شامل یک ترکیب متعدد از روش‌ها و مداخلات است که به همراه مشاوره و حمایت از جانب یک تیم متخصص انجام می‌شود. در ادامه، به برخی از روش‌های درمانی که برای افسردگی اساسی مورد استفاده قرار می‌گیرند، اشاره خواهم کرد:

1. مشاوره روانشناختی (ترکیبی): مشاوره روانشناختی یکی از مهمترین عوامل در درمان افسردگی اساسی است. این نوع مشاوره شامل روش‌های مختلفی مانند مشاوره شناختی رفتاری (CBT)، مشاوره روان‌درمانی و مشاوره معرفتی رفتاری است. این روش‌ها به فرد کمک می‌کنند تا الگوهای منفی فکری و رفتاری خود را تغییر داده و مهارت‌های مقابله با استرس را بیاموزد.

2. داروها: مصرف داروهای ضد افسردگی مانند SSRIs (مهارکننده بازجذب سروتونین) یا SNRIs (مهارکننده بازجذب سروتونین و نوراپی‌نفرین) می‌تواند در کنترل علائم افسردگی مؤثر باشد. همچنین، ممکن است داروهای دیگری مانند مهارکننده‌های مونوآمین اکسیداز (MAOIs) در برخی موارد تجویز شوند.

3. پشتیبانی اجتماعی: حمایت و پشتیبانی از خانواده، دوستان و افراد معنی‌دار در زندگی فرد می‌تواند نقش مهمی در بهبود وضعیت افسردگی اساسی ایفا کند. اشتراک گذاری تجربیات، شنیدن و درک شدن، و ارتباطات مثبت می‌توانند احساس انزجار و خلقی را کاهش دهند.

4. تغییرات در روش زندگی: مداخلات مرتبط با سبک زندگی مانند ورزش منظم، تغذیه سالم، مدیتیشن و مداومت در رویارویی با استرس می‌تواند بهبود در وضعیت روحی و روانی فرد را تسریع بخشد.

5. مداخلات اجتماعی و شغلی: این مداخلات شامل روش‌هایی مانند مداخله‌های مبتنی بر اداره، تغییرات در محیط کار، و مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی مثبت است که به افراد کمک می‌کند از تنهایی خارج شده و احساس مفید و ارزشمند بودن کنند.

به طور کلی، درمان افسردگی اساسی نیاز به رویکردهای گوناگون دارد و بهتر است توسط یک تیم متخصص و با توجه به وضعیت خاص هر فرد صورت گیرد.

نتیجه گیری

اختلال افسردگی اساسی یک مشکل روانی جدی است که بر تمام جوانب زندگی فرد تأثیر می‌گذارد. این اختلال ممکن است باعث کاهش کیفیت زندگی، افزایش خطر ابتلا به اختلالات جسمی، مشکلات در روابط اجتماعی و شغلی، و حتی خطر خودکشی شود. اما با توجه به روش‌های متنوع درمانی مانند مشاوره روانشناختی، داروهای ضدافسردگی، تغییرات در سبک زندگی و حمایت اجتماعی، امید به بهبودی در افراد مبتلا به این اختلال وجود دارد. اهمیت تشخیص صحیح و درمان مناسب در زمان مناسب برای کاهش شدت علائم، پیشگیری از عود مجدد اختلال و افزایش کیفیت زندگی فردی است که با تلاش مشترک افراد و تیم‌های درمانی، می‌توان به آن دست یافت.

دسته‌بندی‌ها