یکی از نظریه پردازان حوزه روانکاوی ملانی کلاین است که از طریق تحلیل کودکان خردسال به بازسازی زندگی درونی آنها می پردازد. کلاین یکی از شاگردان زیگموند فروید بود و اندیشه ها و نظریات او در رابطه با روان تحلیلگری کودکان و دیدگاهی که در زمینه توجه به بازی های کودکان مطرح کرده است هنوز هم یکی از دیدگاه های مهم در روانشناسی کودک است.
لازم به ذکر است که ملانی کلاین یکی از اولین نظریه پردازان در زمینه روابط موضوعی است که به صورت تخصصی ارتباطات کودک در سال های اولیه زندگی اش را مورد بررسی داده است. به طور کلی ملانی کلاین بیان نمود که کودکان از اولین رابطه شان تجربیات و احساساتی را به دست می آورند که در آینده به سایر موضوعات تعمیم پیدا می کند. همچنین ملانی کلاین دو نوع اضطراب را در کودکان توضیح داد که در زمینه روانشناسی رشد طرفداران بسیاری داشته و اندیشه های او بسیار مورد پسند افرادی است که علاقه زیادی به علم روانشناسی دارند.
ما در این بخش از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا یکی از مقالات علمی روانشناسی با عنوان آشنایی با اندیشه های ملانی کلاین را به صورت کامل مورد بررسی قرار دهیم و تمامی ابعاد آن را به شما عزیزان توضیح دهیم.
بیوگرافی ملانی کلاین
ملانی کلاین در سال ۱۸۸۲ میلادی در یک خانواده یهودی در وین اتریش به دنیا آمد. او چهارمین و آخرین فرزند خانواده بود و برعکس خانواده اش به مسائل مذهبی اعتقادات چندانی نداشت. شایان ذکر است که ملانی کلاین در طول زندگی اش بارها شاهد مرگ عزیزانش بوده است. او در ۹ سالگی خواهر و در سن ۲۰ سالگی برادرش را از دست داد. بعد از فوت برادرش، ملانی کلاین در ۲۱ سالگی با آرتور کلاین ازدواج کرد و حاصل ازدواج او ۳ فرزند بود. پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی نظریه ملانی کلاین مراجعه فرمایید.
شوهر ملانی کلاین دارای شرایط شغلی خاصی بود و از این رو همواره در حال مهاجرت به مناطق مختلف اروپا بودند. به همین دلیل ملانی کلاین نتوانست در رشته مورد علاقه اش یعنی پزشکی تحصیل کند. زیرا آنها همواره برای مدتی طولانی در یک شهر ساکن نمی شدند و همین موضوع مانعی برای تحصیل کلاین در رشته پزشکی بود.
سر انجام خانواده ملانی کلاین در بوداپست اقامت گزید و ملانی کلانی فرصت پیدا کرد که به سمت علاقه مندی هایش حرکت کند. در میانه راه بود که کلاین با علم روان تحلیلگری آشنا شود. نهایتا ملانی کلاین در سال ۱۹۶۰ میلادی و در سن ۷۸ سالگی در شهر لندن از دنیا رفت.
شناخت روان تحلیل گری
هنگامی که خانواده ملانی کلانی در شهر بوداپست ساکن شد، او زیر نظر ساندرو فرنزی درمان روان تحلیل گری را آغاز نمود. کلاین به دلیل توصیه فرندزی، در هنگام جلسات روان تحلیلگری به مطالعه این رشته نیز پرداخت و شروع به تحلیل رفتارهای فرزندان خود نمود. مهمترین دستاوردی که جلسات روان تحلیل گری داشت این بودن که کلاین با تکنیک بازی درمان آشنا شد و فهمید که بازی های کودکان تجلی اضطراب ها و آرزوهای آنهاست.
ملانی کلاین برای اولین بار در سال ۱۹۱۸ در جریان کنگره بین المللی روانکاوی که در شهر بوداپست برگزار شد توانست با زیگموند فروید دیداری داشته باشد. همین ملاقات موجب گردید تا ملانی کلاین ترغیب شود که نخستین مقاله خود را با عنوان رشد کودک به رشته تحریر درآورد.
زمانی که کلاین با فروید آشنا شد و اولین مقاله اش را منتشر کرد باعث شد تا علاقه او به روان تحلیلگری نیز افزایش پیدا کند. همچنین او در سال ۱۹۱۹ به عضویت انجمن روانکاوی بوداپست درآمد. در همین هنگام ملانی کلاین به شهر برلین سفر کرد و جلسات روان تحلیلگری خود را با کارل آبراهام از سر گرفت.
با این که آبراهام نظریه بازی های کودک کلاین را مورد تشویق و تحسین قرار داده بود اما او مورد انتقادات فراوانی قرار گرفت. یکی از دلایلی که ملانی کلاین مورد انتقاد قرار گرفت این بود که کلاین هیچ گونه تحصیلات رسمی در زمینه روان تحلیل گری نداشت.همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه روابط ابژه مراجعه فرمایید.
هنگامی که ۹ ماه از آشنایی کلاین و آبراهام می گذشت، کارل آبراهام از دنیا رفت و همین موضوع تاثیر زیادی بر روحیه ملانی کلاین بر جا گذاشت. در نهایت در سال ۱۹۲۷، کلاین با سکونت در شهر لندن، مکتب روانشناسی خودش را شروع به ترویج نمود و اندیشه هایش را با پیروانش در میان گذاشت.
توجه ملانی کلاین به بازی های کودکان
هنگامی که ملانی کلاین بر روی بازی کودکان مطالعه می کرد متوجه شد که بازی برای کودکان چیزی فراتر از یک سرگرمی است. زیرا کودکان در هنگام بازی تمامی ترس ها و آرزوهایی که دارند را به صورت نمادین نمایش می دهند. شایان ذکر است که کودکان در بازی هایی که انجام می دهند حتی مکانیسم های دفاعی شان را هم آشکار می کنند. به همین دلیل ملانی کلاین به این نتیجه رسید که بازی در کودکان در حکم رویا دیدن برای بزرگسالان است.
روابط موضوعی
دیدگاه مربوط به روابط موضوعی در رویکرد روانکاوی تا اندازه زیادی از نخستین دیدگاه های زیگموند فروید فاصله گرفته است. در این دیدگاه عقیده بر این است که رفتارهای فرد و همچنین روابطی که فرد در طول زندگی اش دارد تا حد زیادی به کیفیت اولین رابطه زندگی اش مربوط است. به عبارت دیگر افرادی که در زمینه روابط موضوعی فعالیت می کنند بر این باورند که کودکان احساسات و تجربیاتی را که در سال های اولی زندگی شان داشته اند را به آینده شان تعمیم می دهند.
ملانی کلاین بر این عقیده بود که در سال های نخست زندگی کودک، شی یا همان ابژه ای که کودک بر اساس آن روابطش را تنظیم می کند می تواند تمام و یا صرفا بخشی از مادر باشد. به عنوان مثال ممکن است کودک سینه های مادرش را به عنوان ابژه در نظر بگیرد.
شایان ذکر است که کودک در سال های اولیه زندگی اش تمام ارتباطاتش را از طریق سینه مادرش تنظیم می کند. به این صورت که اگر کودک متوجه شود در صورت نیاز به غذا مادر سینه هایش را به کودک می دهد به این نتیجه می رسد که مادر تامین کننده و در دسترس است و از این رو اصطلاح پستان خوب در ذهن کودک شکل می گیرد.
این در حالی است که اگر کودک به این نتیجه برسد که در زمان نیاز به غذا نمی تواند به سینه های مادر دسترسی داشته باشد اصطلاح پستان بد در ذهن کودک شکل می گیرد. تمامی این شرایط موجب می شود تا نوع رابطه فرد با دیگران به صورت های خاصی تنظیم شود.پیشنهاد می شود تا به کارگاه روانشناسی رابطه مادر و کودک مراجعه نمایید.
یعنی فردی که همواره مادرش در دسترس و تامین کننده بوده می تواند به امید در زندگی دست پیدا کند. این در صورتی است که اگر کودک به این نتیجه رسیده باشد که مادرش در زمان نیاز او در دسترس نیست دچار احساس بی اعتمادی به انسان ها و دنیا می شود.
مواضع روحی کودک در نظریه ملانی کلاین
بعد از بررسی نظریه بازی های دوران کودکی در رویکرد ملانی کلاین حالا لازم است تا به مواضع روحی کودکان اشاره ای داشته باشیم.
موضع پارانوئید – اسکیزوئید
لازم به ذکر است که کودکان در سنین ۴ الی ۶ ماهی در موضع پارانوئید – اسکیزوئید قرار دارند. اولین فرضیه ملانی کلاین در رابطه با این شرایط در کودکان است که آنها تحت تاثیر غریزه مرگ و تخریب قرار دارند. دومین فرضیه کلاین این است که با توجه به سن کم و ناتوانی های موجود در ذهن، کودکان قادر به ادراک کل نیستند و آنها این توانایی را ندارند که تمام اجزا یک مفهوم را در کنار یکدیگر قرار دهند و به یک نتیجه برسند. از این رو فقط با اجزا در رابطه هستند و اجزا برای آنها با توجه به تعاملی که با آن دارند به دو گروه خوب و بد تقسیم می شوند.
شایان ذکر است که کودکان در این سنین هیچ مفهومی راجع به مادر در ذهنشان ندارند و فقط با مفهوم سینه مادر آشنا هستند. با این حال باز هم کودک این توانایی را ندارد که به صورت مستقل و جدا این دو مفهوم را متعلق به یک سینه بداند. از دیدگاه کودک، سینه خوب و سینه بد دو موضوع کاملا جدا و مستقل از یکدیگر هستند و البته این تقسیم بندی به صورت خوب و بد می تواند در رابطه با هر شی و پدیده ای در اطراف آنها گسترش پیدا کند و فقط مربوط به سینه های مادر نیست.
در این بین کودک در تلاش است تا از ابژه بد، انتقام بگیرد و در کنار این میل به انتقام در آنها وجود دارد. یعنی آنها نگران این هستند که از جانب ابژه به آنها رفتارهای بد و آزار دهنده ای بروز کند. به همین دلیل موضع پارانوئید – اسکیزوئید شرایطی است که کودک به صورت دائم احساس خطر می کند و نگران است که از سمت ابژه های بد آسیب ببیند. پیشنهاد می شود به کارگاه روانشناسی سایکوآنالیز مراجعه نمایید.
موضع افسرده
ملانی کلاین بر این عقیده است که موقعیت افسرده وار در شش ماهگی برای کودک ایجاد می شود. در این دوران حافظه و سایر توانایی های ذهنی کودک افزایش پیدا کرده است و کودک متوجه این موضوع می شود که سینه خوب و سینه بد یا به عبارتی مادر خوب و مادر بد در واقع یک چیز هستند و هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر کودک توانایی درک کل را پیدا می کند و در این حالت کودک دچار عذاب وجدان می شود.
چرا که متوجه می شود سینه بد یا همان مادر بدی که برای آسیب زدن و از بین بردن آن اقدام می کرده در واقع همان مادر خوبی است که عاشقانه او را دوست دارد. در نتیجه میل به آسیب زدن و تخریب کردن در کودک جای خودش را به احساس گناه می دهد. بر خلاف دوره قبلی که آنها نگران این بودند که دیگران به آنها آسیب بزنند حالا نگرانی آنها به این صورت است که آنها به دیگران آسیب بزنند.
چرا کودک در موضوع افسرده وارد قرار می گیرد؟
همانطور که گفته شد در نظریه ملانی کلاین هنگامی که کودک به سن ۶ ماهگی می رسد توانایی های ذهنی اش رشد پیدا می کند و می تواند اجزای خوب و بد ابژه را به خوبی درک کند. یعنی می داند که تمامی آنها مربوط به یک کل هستند. در این حالت آنها به این نتیجه میرسند که همان ابژه ای که می خواستند به آن آسیب بزنند در واقع همان ابژه ای است که او را عاشقانه دوست دارند. در چنین شرایطی میل پرخاشگری موجود در کودک تبدیل به احساس گناه می شود و عذاب وجدانی در کودک شکل می گیرد.