جان اشتاین بک، یکی از برجستهترین نویسندگان قرن بیستم، به دلیل تفسیرهای عمیق اجتماعی و بینش ژرفی که نسبت به زندگی روزمره داشته، به عنوان یکی از بهترین نویسندگان ادبی دوران خود شناخته میشود. اگر شما با دنیای ادبی آشنایی دارید، احتمالا حداقل یکی از آثار اشتاین بک را مطالعه نمودهاید. این شخصیت ادبی که در تاریخ ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ به دنیا آمد، با رمانهایی چون “موشها و آدمها” در سال ۱۹۳۷ و “خوشههای خشم” در سال ۱۹۳۹ به عنوان یک نویسنده برجسته در زمینهٔ ادبیات داستانی شناخته شده است. او علاوه بر این آثار داستانی، آثار غیرداستانی نیز زیادی را به جای گذاشته است.
در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان، ما دوازده واقعیت جالب درباره زندگی و شغل نویسندگی او را گردآوری کردهایم که ممکن است شما با برخی از آنها آشنا نباشید.
مختصری از زندگینامه جان اشتاین بک
جان ارنست استاین بک جونیور، معروف به جان اشتاین بک، یکی از نویسندگان برجسته و محبوب قرن بیستم در ایالات متحده آمریکا بود. وی در تاریخ ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ به دنیا آمد و در تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ درگذشت. اشتاین بک نه تنها یکی از نمایندگان مهم ادبیات آمریکا بود، بلکه همچنین برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات نیز شد. او علاوه بر اینکه به عنوان نویسندهٔ معروفی شناخته میشد، یکی از پیشوایان ادبیات ناتورالیسم بود، جریانی که به تصویر کشیدن تأثیر محیط و شرایط اجتماعی بر زندگی انسان میپرداخت.
برای مطالعه بیشتر به پکیج تاریخ ادبیات آمریکا مراجعه فرمایید. از جمله آثار برجستهٔ اشتاین بک میتوان به رمان “خوشههای خشم”، که در سال ۱۹۳۹ منتشر شد، اشاره کرد. این اثر نشاندهندهٔ استعداد او در به تصویر کشیدن مشکلات اجتماعی، نابرابریها و نگرانیهای زمان خود بود. اشتاین بک از طریق داستانهای خود تلاش میکرد تا به مخاطبان خود واقعیتهای پیچیدهٔ زندگی را نمایش دهد و آنها را به فکر و تأمل دربارهٔ مسائل اجتماعی و انسانی بیاورد.
تاثیر دره سالیناس کالیفرنیا بر جان اشتاین بک
جان اشتاین بک، در شهر سالیناس کالیفرنیا به دنیا آمد. او از این ناحیهی جغرافیایی به عنوان محلی برای الهام گیری در خلق اثرهای بسیار خود، از جمله مجموعهی داستان کوتاه “دره دراز”، استفاده نمود. شهر سالیناس در سال ۱۹۵۲، در رمان “شرق بهشت” که اشتاین بک آن را به عنوان “تقریباً اتوبیوگرافی دره” توصیف کرده، نقش مهمتری را ایفا میکند. این شهر و منطقه به وضوح در زندگی و آثار اشتاین بک اثرگذار بوده و بسیاری از ایدهها و مضامین او از این محیط محلی الهام گرفتهاند.
کودکی پر ماجرای جان اشتاین بک
بر اساس اطلاعات موجود در وبسایت خانه اشتاین بک، اشتاین بک در یک خانواده کوچک و کمجمعیت بزرگ شد. او تنها پسر خانواده بود و به عنوان سومین فرزند از چهار فرزند به حساب میآمد. فرزندان دیگر خانواده دو خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر داشتند. پدر اشتاین بک، یعنی جان ارنست اشتاین بک، در زندگی خود به مشاغل مختلفی اشتغال داشت. او مالک یک فروشگاه خوراک دام بوده و همچنین به مدیریت آردسازی نیز مشغول بوده است. مادر اشتاین بک، یعنی اولیو همیلتون اشتاین بک، در گذشته به عنوان معلم فعالیت داشته است.
اشتاین بک در سن ۱۴ سالگی وارد دنیای نویسندگی شد. در دوران جوانی، او چندین بار دچار بیماری شد. اولین بار در سن ۱۶ سالگی به ذاتالریه مبتلا شد و در سال بعد نیز به شدت به بیماری مبتلا شد، بهطوریکه مجبور شد آپاندیسش جراحی شود. پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۱۹، وارد دانشگاه استنفورد شد، اما در نهایت در سال ۱۹۲۵ تصمیم گرفت تا تحصیلات خود را به پایان برساند و دانشگاه را ترک کند.
خانهای که اشتاین بک در آن بزرگ شد، یعنی همان خانهای که خانوادهاش در سال ۱۹۰۰ به آن اسبابکشی کرده بودند، از سال ۱۹۷۴ به یک رستوران تبدیل شده است که پر از یادگاریها و آثار اشتاین بک میباشد.
نوشتن اولین کتاب به عنوان سرایدار
پس از ترک دانشگاه استنفورد، جان اشتاین بک به عنوان سرایدار در مجموعهی املاک لوکس Cascade Estates در نزدیکی دریاچه تاهو در سمت کالیفرنیا به کار گرفته شد. این مجموعهی املاک در محیطی بسیار زیبا و در کنار کوه تالاک واقع بود. او در طول این دوران، همچنین فرصتی را برای نوشتن یافت و اولین کتاب خود به نام “جام زرین” را که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد، تکمیل نمود. این اثر رمانی تاریخی است که بهطور کلی به حملهی دزد دریایی هنری مورگان به شهر پاناما در قرن هفدهم میپردازد. این داستان، از داستانهای تاریخی جذاب و رویدادهای جالب آن دسترسی مییابد و نشان از توانایی نویسندگی اشتاین بک در تجسم تاریخ و رویدادهای آن دارد.
به پایان نرسیدن کتاب ماجراهای شاه آرتور
در دوران کودکی، جان اشتاین بک به شدت به داستانهای شوالیههای آرتوری، ماجراجوییها و داستانهایی که افتخار آمیز و تخیلی بودند، علاقهمند بود. زمانی که به نوشتن آثار خود، به عنوان مثال «تورتیلا فلت» (۱۹۳۵)، پرداخت، از توطئهها و مضامینی که در کتاب “مرگ آرتور” نوشته توماس مالوری بهرهگرفت و آن را به منظور ایجاد زیبایی در آثار خود استفاده کرد. در سال ۱۹۵۸، اشتاین بک تصمیم گرفت تا داستانهای مالوری را با نگاه مدرن و با تغییراتی مناسب به مخاطبان ارائه دهد و نام این اثر را “اعمال شاه آرتور و شوالیههای نجیب او” نامگذاری کند.
با این حال، در سال ۱۹۵۹، او از این پروژه دست برداشت و به دلایلی تا پیش از فوتش در سال ۱۹۶۸، تمام نکرد. در سال ۱۹۷۶، نسخهی ناتمام و خطی این اثر منتشر شد و اکنون نسخهای از آن در دسترس قرار دارد. این نسخه به عنوان نمونهای از تلاشهای اشتاین بک برای ترجمهی داستانهای شوالیههای آرتوری به زبان مدرن و ترکیب آن با افکار و مفاهیم زمان خود باقی مانده است.
دست نویس کتاب موش ها و آدم ها توسط سگش خورده شد
عبارت “سگم کارم را خورد” احتمالاً قدیمیترین و متداولترین بهانهای است که نویسندگان به ناشرانشان میدهند تا از تأخیر در ارسال آثار به نشریات دفاع کنند. اما برای جان اشتاین بک، این بهانه تنها یک پوشش نبود و واقعیت را منعکس میکرد. یک روز بعد از ظهر، سگ عزیز آیریشستر او به نام توبی، بعد از مدتی تنها ماندن تصمیم به خوردن نیمهی اول دستنوشته اثر “موشها و آدمها” کرد و آن را بلعید.
خوشبختانه، اشتاین بک علاقه زیادی به سگش داشت و این موضوع باعث شد که آرامش خود را حفظ کند. از آن زمان به مدت دو ماه به بازنویسی این اثر پرداخت. درباره این واقعه، اشتاین بک نوشت: “از یک جهت خیلی عصبانی بودم، اما از یک جهت ممکن است که این دوست کوچک و بیگناه با یک نگاه انتقادی انجام داده باشد.” این نوشته نشاندهنده عشق اشتاین بک به سگش و نگرانیاش نسبت به آنچه اتفاق افتاده بود، به خوبی نشاندهنده رابطهی ویژهای است که بین او و توبی وجود داشته است.
سفر جان اشتاین بک به مکزیک با یک زیست شناس
در سال ۱۹۴۰، جان اشتاین بک همراه با دوست صمیمی خود، اد ریکتس که متخصص زیستشناسی دریایی بود، به سفری در خلیج کالیفرنیا رفتند. این خلیج به عنوان دریای کورتز هم شناخته میشود. در این سفری که شش هفتهای طول کشید، اشتاین بک و ریکتس یادداشتهای دقیقی از کشفهای خود در این منطقه داشتند، از جمله کشف بیش از ۵۰ گونه جدید از جانوران دریایی. پس از بازگشت از سفر، آنها گزارشی از تجربیات خود در خلیج کورتز منتشر کردند. روایت این سفر بر عهدهی اشتاین بک بود و فهرست گونههای کشف شده به اد ریکتس تعلق داشت.
پس از درگذشت اد ریکتس در سال ۱۹۴۸، جان اشتاین بک این سفر را به عنوان تجربهای مشترک با ریکتس به چاپ رساند. این اثر به نام “The Log From the Sea of Cortez” منتشر شد و تنها بخش روایی از تجربیات آن دوره را شامل میشد. در پایان اثر، اشتاین بک به اد ریکتس ادای احترام کرد و به ویژه به تلاشهای او در انجام این مسافرت اشاره کرد. این کتاب تبدیل به یک نمونه ماندگار از تجربیات و ماجراجوییهای اشتاین بک و ریکتس در خلیج کورتز شده است.
فعالیت خبرنگاری در دوران جنگ جهانی دوم
در ماه ژوئن سال ۱۹۴۳، نیویورک هرالد تریبون جان اشتاین بک را به خدمت خود گرفت تا برای چند ماه دربارهی جنگ در اروپا گزارشهایی تهیه کند. اما به جای آنکه به تفصیل دربارهی جزئیات نبردها و استراتژیهای نظامی بنویسد، تمرکز خود را بر روی داستانهای انسانی و زندگی سربازان پشت جبهه قرار داد.
در این گزارشها، اشتاین بک به تصویر کشیدن داستانهایی از سربازان با تمرکز بر ارتباطات انسانی و احساسات آنها پرداخت. به عنوان مثال، یکی از گزارشها به مردی اختصاص داده شده بود که از ترس از دستزخمی شدن، نگران بود که همسرش به او علاقه ندارد.
یا در داستان دیگری، در مورد سربازان آمریکایی بود که با کاشت سبزیجات بومی آمریکا در انگلستان سعی داشتند به وسیلهی ارتباط با طبیعت، از حس دلتنگی و فرهنگ خانه دور بازمانده و احساس خوبی را تجربه کنند. این رویکرد اشتاین بک نشان از علاقهی او به روایتهای انسانی و داستانهای اجتماعی در قالب جنگ دارد.
دفاع کردن جان اشتاین بک از آرتور میلر
در سال ۱۹۵۶، طی تحقیقات کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی مجلس نمایندگان آمریکا (معروف به HUAC)، آرتور میلر، نمایشنامهنویس بلامانع و معروف، از ذکر نامهای مظنون به تمایلات کمونیستی امتناع کرد. به دلیل این رفتار، در سال ۱۹۵۷ به جرم تحقیر کنگره مجرم شناخته شد. پس از شنیدن این خبر، جان اشتاین بک به عنوان یک نویسنده معروف و تأثیرگذار، پاسخی با عنوان “محاکمه آرتور میلر” برای شماره ۱ ژوئن ۱۹۵۷ مجله Esquire نگاشت.
در این مقاله، اشتاین بک نه تنها نگرانی خود را از ماهیت تداخلآمیز و تعقیبکننده کمیته HUAC به ابراز میرساند، بلکه این محاکمه را یکی از معضلات عجیبترین و ترسناکترینی که مردم و دولت یک کشور تاکنون با آن مواجه شدهاند، توصیف میکند. او به عنوان یکی از کمترین شخصیتهای معروفی بود که در آن زمان به دفاع از میلر پرداخت و بر نقض حقوق مدنی و آزادی اندیشه و بیان تأکید کرد. این نوشتار به نمایندگی از پایبندی اشتاین بک به اصول انسانی و مبارزه با سانسور و تهدیدهای از دست دولت در دورهای از تاریخ آمریکا تبدیل شده است.
علاقه زیاد جان اشتاین بک به مداد
اگرچه ماشین تحریر از دهه ۱۸۷۰ به عنوان یک ابزار نوشتاری وجود داشت، اما جان اشتاین بک ترجیح میداد داستانهای خود را با مداد بنویسد و همواره در حین خلق آثار، مجموعهی گستردهای از مدادهای تیز در دست داشت. او واقعاً نسبت به ابزارهای نوشتاری خود وسواس داشت و اختیارات خاصی در انتخاب مدادها داشت. به عنوان نمونه، گزارشها حاکی از این است که او از مدادهای زرد بسیار ناراضی بوده و ترجیح میداد با مدادهای بلند، گرد و سیاه کار کند تا از حواسپرتی جلوگیری کند.
توماس، پسر اشتاین بک، تعبیری دارد که اشتاین بک هر روز قبل از شروع به نوشتن، ۲۴ مداد را تیز میکرد تا در طول نوشتن به مشکلاتی مرتبط با تیزی نوک مدادها برخورد نکند. این موضوع به حدی پردهبرداری از اراده و تمرکز اشتاین بک در خلق آثار ادبی خاص و منحصر به فرد او میشود که به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم شناخته میشود.
اشتاین بک سه بار نامزد جایزه اسکار شد
جان اشتاین بک توانسته مجموعهای بسیار قابل توجه از آثار ادبی را به رشته تحریر درآورد بنابراین تعجبی ندارد که در سال ۱۹۴۰ جایزه پولیتزر را برای رمان «خوشههای خشم» به دست آورد و در سال ۱۹۶۲ نیز جایزه نوبل ادبیات را به افتخار او اهدا شد. این موفقیتها نشاندهندهی ارزش و استادی ادبی اشتاین بک است. علاوه بر این دو جایزه ادبی، او به عنوان نویسندهای متعهد و با استعداد، سه بار نیز برای جایزه اسکار نامزد شد.
همچنین پیشنهاد می شود مقاله ادبیات کافکایی را مطالعه فرمایید. در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵، به ترتیب برای تألیف «قایق نجات» که ساختهی آلفرد هیچکاک بود و «مدالی برای بنی» که توسط اروینگ پیچل نوشته شده بود، نامزد بهترین فیلمنامهی اصلی شد. در سال ۱۹۵۲ هم نامزدی سوم خود را برای تألیف داستان و فیلمنامهی «زنده باد زاپاتا!» به دست آورد. این نامزدیها نشان از تنوع و توانایی اشتاین بک در نگارش داستانها با موضوعات مختلف و به تأثیرگذاری او در حوزهی هنر سینما است.
داستانی بودن سفرنامه دور آمریکا
در سال ۱۹۶۲، جان اشتاین بک پس از انجام یک سفر جادهای به طول ایالات متحده همراه با سگ پودل خود به نام چارلی، کتابی به نام «سفرهایی با چارلی: در جستجوی آمریکا» را منتشر کرد. این کتاب به سرعت پس از انتشار، تبدیل به یک موفقیت بزرگ شد و در فهرست پرفروشترین کتابهای غیرداستانی نیویورک تایمز به جایگاه ویژهای دست یافت. با این حال، در سال ۲۰۱۱، بیل اشتایگر والد، ستوننویس روزنامهی پیتسبورگ، در یک مقاله برای مجلهی ریسون نوشت و ادعا کرد که به تجدیدنظر در سفر اشتاین بک پرداخته است و متوجه شده است که کتاب واقعیتاً پر از انطباقناپذیری و تضاد است.
به طور واقعی، برخی از شواهد نشان میدهد که اشتاین بک توانایی انجام بخشهایی از سفر را داشته باشد که ماشینش را به سرعت به حد سرعت صوت مافوق رسانده باشد. پس از این ادعا، جان، پسر اشتاین بک، این نکته را تایید کرد و اظهار داشت: «او به واقعیت فقط در کاروان خود نشسته بود و همهی اینها را نگاشته بود.» این اظهار نظرها و اخبار متضاد در مورد تجربه سفر اشتاین بک، ابعاد مختلف و متنوعی از نوشتههای او و چگونگی تاثیرگذاری واقعیتها در آثار او را نمایان میسازد.
جی ادگار هوور علاقه زیادی به آزاد دادن اشتاین بک داشت
در اوایل قرن بیستم، جی. ادگار هوور تجربه حرفهای خود را به عنوان دستیار دادستان کل ایالات متحده آغاز کرد و به وظیفهی یافتن و اخراج کمونیستها اختصاص داد. در طول سالهای بعد، هوور به عنوان رهبر سازمان FBI، تلاش خود را برای ادامهی کمپین ضد کمونیستی ادامه داد. از دیدگاه او، جان اشتاین بک نیز در ردهی افرادی بود که ممکن بود به همدردی با تهدید کمونیستی “Red Menace” تمایل داشته باشند.
با این حال، به گفتهی پسر جان اشتاین بک، هوور نتوانست هیچ شواهد یا مدرک قانونی برای اتهام نویسنده پیدا کند. به همین دلیل، او به دسترسی خود به قدرت متوسل شد و تصمیم گرفت تا با بررسی مالیات اشتاین بک توسط سازمان امور مالیاتی، سالانه و بیدلیل او را مورد آزار قرار دهد. این اقدام، هدفش تنها ایجاد آزار نبود، بلکه به نوعی از تعقیب و تحقیر نویسندهای که به نظر هوور مشکوک به انگیزشهای کمونیستی بود، میپرداخت. این موقف و اقدام هوور نشاندهنده تعقیبگری و تأثیرگذاری قدرتهای امنیتی بر افراد عمومی و هنرمندان در دوران آن زمان است.