وودی آلن، که متولد ۱۹۳۵ است، تاکنون متوقف نشده و بهعنوان یک هنرمند دلباز و استعدادهای گوناگونش در دنیای سینما و تئاتر به شکوه ادامه میدهد. او از بازیگری تا کارگردانی و نویسندگی فیلمها، همچنین نواختن کلارینت در کافهی مایکل و سرخوانی در رستوران الین، همچنان به شغفهای خود اکتفا نمیکند.
وودی آلن، با وجود پیشرفت سنی که تجربه کرده، هنوز هم در مناطق مختلف شهر نیویورک فعالیت میکند. اگرچه به نظر میآید که او از آن دسته از افرادی است که به تنهایی و برونگرایی تمایل دارند، اما واقعیت این است که وودی آلن با همهی آدمها و موقعیتهای مختلف به خوبی ارتباط برقرار میکند.
وی به عنوان نویسندهای حساس و با استعداد شناخته میشود و در طول حیات خود به نوشتن اختصاص داده است. او سه جایزه اسکار بهعنوان نویسنده فیلمها به ارمغان آورده و با ماشین تحریر تایپ خود که تا به امروز برای او ابزار اصلی نوشتن بوده، از سالها پیش تاکنون متنهای خلاقانهاش را خلق میکند.
آثار وودی آلن
وودی آلن در تمام کارهای هنری خود همیشه به یک موضوع مشترک میپردازد: روابط انسانی و مشکلاتی که در برقراری و حفظ آنها پیش میآید که با زندگی افراد در رابطه است. او بهطور مداوم از این سوال پیچیده سؤال میکند: “چرا آدمها هر چه رنج بیشتری به خود و دیگران وارد میکنند، باز هم تلاش میکنند که کنار هم بمانند؟”
در این مقاله از برنا اندیشان، ما قصد داریم به شما شش اثر طنز و فیلمنامه از آثار وودی آلن را معرفی کنیم. قبل از آن، به مرور زندگی وودی آلن خواهیم پرداخت تا بهترین فهم از این هنرمند بزرگ را داشته باشیم.
وودی آلن که اصلاحاً با نام آلن استوارت گینزبرگ شناخته میشود، در روز اول دسامبر سال ۱۹۳۵ در شهر بروکلین نیویورک به دنیا آمد. وی در طی دوران کودکی خود به مدت هشت سال در یک مدرسه ویژه تحصیل کرد و پس از آن تحصیلات خود را در دبیرستان میدوود ادامه داد. وی برای رنگ قرمز موهای خود به نام “رد” تبدیل شد و این نام به او توسط دوستان و همکلاسیها داده شد.
پیشنهاد می شود به پکیج کامل آموزش فیلمنامه نویسی مراجعه نمایید. وودی آلن برای تأمین درآمد خود به نوشتن قطعات طنز پرداخت و این مقالات در ستونهای طنز روزنامهها منتشر میشد. سپس در سال ۱۹۵۳، وی در دانشگاه سینمایی نیویورک ثبت نام کرد. اما در طی دوران تحصیل، در زمینه تولید فیلم شکست خورد و ناچار به ترک دانشگاه شد.
وی پس از گذراندن دو سال در حوزه نوشتن متنهای طنز برای کمدینی به نام دیوید آلبر، به تئاتر و تلویزیون وارد شد. وقتی وی به برنامههای تلویزیونی مشهور شد، نام وی به “وودی هرمان”، نوازنده معروف کلارینت، تغییر کرد. پس از پنج سال فعالیت در تلویزیون، وودی آلن به عنوان بازیگر در نمایشهای طنزی که در یک کلوپ در نیویورک برگزار میشدند، شروع به بازی کرد و توانست توجه مخاطبان را جلب کند.
آلن، از زمان ساخت فیلم “پول رو بردار و در رو” در سال ۱۹۶۹، تا مدتهای اخیر هر سال یک فیلم مهم را ساخته است. این آثار شامل فیلمهای معروفی همچون “آنیهال”، “منهتن”، “زلیک” و غیره هستند، که هنوز هم به عنوان آثار برجسته و ماندگار در تاریخ سینما شناخته میشوند.
رز ارغوانی قاهره
در دههی ۱۹۲۰ میلادی، تقریباً دویست هزار نفر از بازیگران جویای شهرت و ستارگی در هالیوود حاضر شدند. بسیاری از این افراد از شهرهای کوچک به هالیوود آمده بودند، جایی که تجربه بازیگری نداشتند یا اگر داشتند، تجربهی آنچنان بزرگ نبود. در این دوران، هرچند چه برخی فردیتهای معروف به دنبال کشف طرحهای صورت شده برای دستیافتن به شهرت در هالیوود میگشتند، اما هزاران مرد و زن دیگر نیز در حال نگرانیها و انتظارهای بیپایان در دنیای یکنواخت خود در خانههایشان بودند. آنها با خیالپردازیها و رویاهای خود به زندگی ادامه میدادند.
یکی از این افراد، با ایدهی نویسندهای عاشق فیلمها به نام وودی آلن بود. این نویسنده در سفری به دنیای سینما، تصویری تازه و جذاب را در ذهنش جلب کرد. او از داستان “رز ارغوانی قاهره” الهام گرفت و این ایده را به یک فیلمنامه تبدیل کرد که بعدها به عنوان “پارک جوانی” به نمایش درآمد و به ستایش مخاطبان رسید.
در این داستان، سیسیلیا نام یک زن است که از نظر جسمی معلول و بیکف و بیپا است. او عاشق دنیای سینما و فیلمهاست و به تمام قلب خود عاشق یک بازیگر فیلمی به نام تام باکستر میشود. واقعیت زندگیاش اما متفاوت است؛ او با شوهری بداخلاق و بیکار زندگی میکند و اکثر اوقاتش را در سالنهای سینما سپری میکند. سیسیلیا هر فیلمی که اکران میشود را چندین بار تماشا میکند و این اعتیاد به سینما باعث میشود تا او به یکی از شخصیتهای فیلم، تام باکستر، عاشق شود و از پردههای سینما بیرون بیاید، به عبارت دیگر، عشقش را در دنیای واقعی تجربه کند.
آنی هال
در فیلمنامهی “آنیهال”، وودی آلن شخصیت مکمل زنی به نام الوی سینگر را از نیویورک به تصویر کشیده است. مسائل و تضاربهایی که الوی با آنی دارد، به طور معنوی مشابه تضاربها و مشکلاتی هستند که او با شهر نیویورک دارد. هر دوی این روابط، با وجود تفاوتهای جغرافیایی و اجتماعی، تا حد زیادی به یکدیگر نزدیک هستند. الوی به طور عاشقانه به هر دوی این موجودات، یعنی آنی و نیویورک، علاقه دارد و احساساتش را به آن دو اختصاص میدهد، و نمیتواند بدون آنها زندگی کند.
هدف او اصلاح و تغییر آنها به شکلی است که با انتظارات و معیارهای خود همخوانی داشته باشند. این اصلاحات معمولاً به شکل دو جنبهای بروز میکنند: شخصیت مردانه و دانشمندی الوی با آنی و شخصیت فرهنگی-هنری و سیاسی نیویورک، با اعتقادات دلی او تطابق دارند، ولی نمیتوان تفاوت زیادی بین هویت الوی سینگر و وودی آلن تصور کرد.
الوی سینگر یک بازیگر کمدی و شومن است که تلاش میکند بفهمد چرا رابطهی عاشقانهاش با آنی هال، یک خواننده آوازی، یک سال پیش پایان یافته است. الوی در خانوادهای یهودی در نیویورک بزرگ شده و از طریق دوست صمیمیاش، راب، با آنی هال در زمین تنیس آشنا میشود.
این دو به سرعت عاشق یکدیگر میشوند و زندگی میکنند. اما مشکلات و اختلافها بین آن دو باعث میشود آنی به لسآنجلس برود و با تونی لیسر، تهیهکنندهی صفحات موسیقی، ارتباط برقرار کند. الوی سینگر به لسآنجلس سفر میکند تا آنی را متقاعد کند که رابطهشان را دوباره احیا کنند، اما این تلاش موفقیت آمیز نمیشود.
مرگ در می زند
“مرگ در میزند” یک مجموعهای از داستانها، مقالات و نمایشنامههای طنزی است که وودی آلن در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی برای مجلات مختلف، به ویژه “نیویورکر”، نوشت و در سه کتاب به نامهای “تسویهحساب”، “بیبالوپر” و “عوارض جانبی” منتشر شده است.
یکی از بخشهای اصلی این مجموعه، نمایشنامهی با عنوان “مرگ در میزند” است که به عنوان نام اصلی کتاب انتخاب شده است. در این نمایشنامه، مرگ به شکل یک شخصیت سیاهپوش و مرموز به نام نات آکرمن، نزد فردی به نام نات میانسال میآید. نات در تلاش است تا با استفاده از ترفندها و دستورات خندهدار، مرگ را از خود دور کند. او حتی سعی میکند با مرگ ورق بازی کند تا زمان بیشتری برای زنده ماندن داشته باشد.
برخی از تحلیلگران ادعا میکنند که در این نمایشنامه، وودی آلن به طریق طنزی، موضوعاتی مرتبط با مرگ و بزرگترین معمای انسانی یعنی مرگ را مطرح کرده و شاید از اثر معروف “مهر هفتم” اثر اینگمار برگمن الهام گرفته باشد.
بیخود و بی جهت
وودی آلن همیشه ادعا میکند که زندگی او چیزی برای تعریف کردن ندارد، اما اتوبیوگرافی او به نام “بیخود و بیجهت” در واقعیت پر از قصهها، خاطرات و تصاویر است. پیتر بیسکایند، منتقد کتاب روزنامهی “لسآنجلس تایمز”، هم اظهار میکند که این اتوبیوگرافی دارای یک داستان پر انرژی از رشد و بزرگ شدن در یک خانواده از طبقه متوسط در بروکلین است، که شامل تجربیاتی از دوران نوجوانی و عقبنشینیها و پیشرفتها در دنیای کمدی است.
این داستان شامل از کار انداختن در روزنامههای تفریحی و طنزی گرفته تا برنده شدن جایزهی اسکار میشود. بیشتر از هر چیز، خواندن این خاطرات برای لذتبردن است. شما باید واقعاً بیخود باشید تا نتوانید از فراز و نشیبها و جوکهای طنزی در این کتاب لذت ببرید.”بیخود و بیجهت” داستان جذابی از تجربیات وودی آلن از دوران کودکی در دههی ۴۰ میلادی در بروکلین تا زمان حال را روایت میکند.
بن بست نویسنده
“بنبست نویسنده”، همچنین به نام “سندرم کاغذ خالی” نیز شناخته میشود، یک مشکل شناخته شده در میان نویسندگان است که میتواند آنها را در مواجهه با تعارضهای ایدهها و خلاقیتها به زمین بیفکند. این وضعیت به نوعی نبردی درونی برای نویسنده است که توانایی نوشتن و ایجاد آثار جدید را مختل میکند و ممکن است او را به مرحلهای از ناامیدی و دلسردی برساند.
هر نویسنده به نحوی با این حالت مواجه میشود و تجربهی مختل کننده و خطرناکی را تجربه میکند. وودی آلن، در برخورد با این وضعیت، از تکنیکی به نام “آشناییزدایی” استفاده کرده است تا مخاطب را با این مشکل آشنا کند و آن را به یک موضوع قابل درک و قابل مدیریت تبدیل کند.
در این اثر، وودی آلن تقریباً تکپردههای معاصری خود را گردآوری کرده و هر یک از آنها را به یک موضوع خاص و به کمک تعداد محدودی کلمه مورد بررسی و نقد قرار میدهد. او همچنین با طراحی مواجهاتی درون متن و استفاده از کمدی سیاه، به مفهوم روابط انسانی در جامعه مدرن میپردازد که او تمام زندگی خود را صرف بررسی و آزمایش این مفهوم کرده است.
پایان هالیوودی
یکی از ویژگیهای مهم کار وودی آلن که به نظر میرسد به عنوان برونافکنی تجربه شده است، آزادی عمل قابل ملاحظهای در فرآیند نویسندگی او است. این ویژگی به طور ویژه در سناریونویسی او، که از طبیعت کمدی برخوردار است، به یک ترکیب جذاب منجر شده است، به عنوان مثال در فیلمنامهی “پایان هالیوودی”.
در این فیلمنامه، وودی آلن داستان یک کارگردان سالخورده را تعریف میکند که بعد از سالها تصمیم به ساختن یک فیلم میگیرد. اما در اثر ابتلا به یک بیماری روانی، به سرعت نابینا میشود. پس از تولید فیلم در شرایط نابینایی، او به دلیل توجه مخاطبان و منتقدان به اثرش دوباره بینا میشود و با تهیهکننده فیلم، که همچنان همسر سابق او است، دوباره ازدواج میکند.