در طی دوران زندگی خود و چند دهه پس از این دوره، گوستاو مالر به عنوان یک رهبر ارکستر برجسته شناخته میشد. اما از دهه ۶۰ میلادی به بعد، در تجدیدنظرهای مختلف، اهمیت وی بهعنوان یک آهنگساز استثنایی به وضوح آشکار شد. در حال حاضر، موسیقی و سمفونیهای وی به ارزش وی به عنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان موسیقی کلاسیک پیوستهاند، در کنار بزرگانی چون لودویگ فان بتهوون.
این سمفونیها به وفور مواد رمانتیک قرن نوزدهم را با تجدید نگری مدرنیسم قرن بیستم ترکیب کردهاند و همزمان با همزمانان مالر نظیر ژان سیبلیوس نیز در زمینهی نوآوری و خلاقیت چالشهای جدی برای موسیقی کلاسیک ایجاد کردهاند. در این بخش از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد موسیقی گوستاو مالر را در اختیار شما افراد علاقه مند به هنر و موسیقی قرار دهیم.
موسیقی های گوستاو مالر
سمفونیها و قطعات موسیقی ساخته شده توسط گوستاو مالر همواره به عنوان پسزمینههای صدا و موسیقی در تصاویر و ویدیوها استفاده شدهاند. تا سال ۲۰۰۸، بیش از ۱۲۰ فیلم سینمایی و مجموعههای تلویزیونی از آثار او برای ایجاد تجربی بصری و شنیداری خاص به کار رفتهاند. یکی از برجستهترین مثالها، فیلم “مرگ در ونیز” (۱۹۷۱) کارگردانی لوکینو ویسکونتی است، که در این فیلم از قطعات مالر استفاده شده است، از جمله “آداجتو” از سمفونی شماره ۵ و موومان چهارم از سمفونی شماره ۳ (نیچه).
یک مثال دیگر از استفاده از موسیقی مالر در یک ساعت مدرنتر، قابل مشاهده در فصل دوم سریال “فارگو” است، به خصوص در اپیزود “ترس و لرز” که احتمالا به سورن کییرکگور اشاره دارد. در اینجا، قطعاتی تازه از سمفونی شماره ۲ و همچنین قطعه مشهور “آواز زمین” (Das Lied von der Erde) به کار گرفته شده است که تجربهی موسیقی و تصاویر را ترکیب میکند.
نگاهی به زندگی گوستاو مالر
گوستاو مالر در سال ۱۸۶۰ در کالیشتیه، یک روستای واقع در منطقهای که امروز به عنوان جمهوری چک شناخته میشود (در آن زمان به عنوان بخشی از امپراتوری اتریش واقع بود)، به دنیا آمد. وی فرزند دوم یک خانواده بود که در نهایت به تعداد ۱۴ فرزند افزایش یافت؛ تنها چند ماه پس از تولد گوستاو، خانواده به شهر ییهلاوا نقل مکان کرد و پدر وی در آنجا یک کارگاه تولید شراب و یک میکده راهاندازی کرد.
پیشنهاد می شود به مقاله موسیقی چایکوفسکی مراجعه نمایید. خانواده مالر از اصل یهودی بودند و به زبان آلمانی صحبت میکردند، در حالی که منطقهی آنها زبان چکی را به عنوان زبان اصلی داشت. به همین دلیل، گوستاو مالر اغلب احساس تنهایی شدیدی داشت و خود را به عنوان یک غریبه در این شهر میدید. با این حال، وی نمیدانست که صداهایی که در آن دوران کودکی میشنود، از جمله آهنگهای محلی، ترانهها و نوازندگان خیابانی، در آینده تاثیر گذار قوی بر موسیقی و آثار وی خواهد داشت.
در سن ۱۰ سالگی، تقریباً همه افراد متوجه شده بودند که گوستاو مالر یک کودک با استعداد فوقالعاده است. پنج سال بعد، در سال ۱۸۷۵ و در سن ۱۵ سالگی، وی وارد کنسرواتوار وین شد. در این مکان، وی به تمرکز اصلی خود که پیانو بود، پایبند ماند، اما به مرور زمان، مهارتهای آهنگسازی نیز را فراگرفت. در سال ۱۸۸۰، وی به عنوان یک رهبر ارکستر شناخته شد و آثار موسیقی را در سالنهای اپرای مختلف در اتریش و آلمان اجرا کرد.
از وی گفته میشود که برخی از آثاری که در این دوره ساخته بود، به ناپدید آمدند (به عنوان یک فرضیه ارائه میشود که دستنوشتههای او در طی بمباران شهر درسدن در جنگ جهانی دوم از دست رفته باشند)، اما یکی از آثار معروف و ارزشمند او، کانتات “آوای سوگ” (Das klagende Lied)، که در همان سال ۱۸۸۰ تکمیل شده بود، بعدها بازیابی شد و به جا ماند.
اجراهای معروف گوستاو مالر
اقتدارگرایی و جدیت مطلق گوستاو مالر باعث شده بود که بسیاری از نوازندگان ارکستر علاقهای به همکاری با او نداشته باشند. اما اجراهای وی در شهرهای پراگ و لیپزیک در بازهی زمانی از ۱۸۸۵ تا ۱۸۸۷ نشان میدهد که او به عنوان یک رهبر ارکستر محبوب و با اعتبار بالا شناخته میشد. در همین مدت زمان، گوستاو مالر مجموعهای به نام “آوازهای یاری رهسپار” (Songs of a Wayfarer) را تکمیل کرد. در این مجموعه، وی از شعرهای مردمی آلمانی بهرهبرد و در دهههای بعدی نیز به همین سبک شعری و موسیقیسازی وفادار ماند.
در سال ۱۸۸۸، گوستاو مالر اولین سمفونی خود به نام “تهمتن” (یا “تایتان”) را تکمیل کرد. این سمفونی شامل پنج موومان بود (بعداً پس از سه اجرای اول، یکی از موومانها را حذف کرد). وی همچنین برخی از ملودیهایی که قبلاً در آوازهای “آوازهای یاری رهسپار” را ساخته بود، در این سمفونی نیز به کار برد.
در همین سال، موومانی به نام “آیین در نشست سوگ” (Totenfeier) نیز نوشت که بعدها به عنوان افتتاحیهی سمفونی شماره ۲ وی، به نام “رستاخیز” شناخته شد. سمفونی دوم او که بسیار بلند پروازانه بود، به سمفونی نهم لودویگ فان بتهوون ادامه داد و برای اجرای آن نیاز به تکخوان، گروهخوان و یک ارکستر بزرگ بود.
در سال ۱۸۹۴، گوستاو مالر تصنیف سمفونی شماره ۲ خود را به اتمام رساند. در آن زمان، وی در شهر هامبورگ زندگی میکرد و مدتی به عنوان یک رهبر ارکستر فعالیت میکرد، به طوری که آهنگسازی در زندگی او به حاشیه رفت. با این حال، مالر به ساخت قطعههای موسیقی کوتاه نیز ادامه داد و سال بعد، سمفونی دوم خود را در برلین اجرا کرد.
سپس، او تصمیم به توسعه سمفونی شماره ۳ گرفت و تصمیم داشت آن را به یک اثر بلندتر و گستردهتر تبدیل کند. این سمفونی حدود ۱۰۰ دقیقه به طول میانجامید، که آن را به عنوان طولانیترین سمفونی تاریخ (در میان آهنگسازان بزرگ) میشناسد.
سمفونی سوم نمایانگر دقیق دیدگاه موسیقیای گوستاو مالر بود. او در سال ۱۹۰۷ به همکار و همزیستهاش ژان سیبلیوس اظهار کرده بود که “سمفونی باید همچون جهان باشد و باید همه چیز را در خود جای دهد.” این سمفونی با تأخیری خوشایند در سال ۱۹۰۲ به اجرا درآمد، در همان زمانی که مالر پایان تصنیف سمفونی شماره ۴ را نیز به سرانجام رسانده بود.
در این مدت، گوستاو مالر در وین سکونت گرفت و به عنوان رهبر ارکستر تالار اپرای ملی وین خدمت میکرد. ارتقا به این پست معمولاً به یهودیان اجازه داده نمیشد، به همین دلیل مالر به مذهب کاتولیک مسیحی گروید و مذهب خود را تغییر داد.
در دورهی قبل از جنگ جهانی دوم، وین به عنوان یکی از مراکز اصلی مدرنیسم در اروپا به تدریج شناخته میشد. پاریس نیز در همین دوره بهعنوان یک مرکز هنرهای رادیکال و تأثیرگذار ترین رقیب هنری وین محسوب میشد. نقاش برجسته اتریشی، گوستاو کلیمت، در سال ۱۸۹۷ به گسترش مکتب هنری “جدایی وین” کمک مهمی نمود و دو سال بعد، زیگموند فروید با نشر کتاب “تفسیر خواب”، پایهگذار اکسپرسیونیسم شد و در دههی بعد، هنرمندان معروفی چون گئورگ تراکل از آثار این جریان الهام گرفتند.
شخصیت برجسته موسیقی وین
همزمان با این تغییرات در عرصههنر، گوستاو مالر به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته در موسیقی وین، به ازای نخستین مکتب موسیقی وین – که تحت رهبری آرنولد شونبرگ بود – تبدیل شد. شونبرگ و شاگردانش، از جمله آنتون وبرن و آلبان برگ، سمفونیهای گوستاو مالر را به عنوان یک راهنمای مهم در مسیر توسعه و تحول موسیقی خود میدیدند و علاقمند به تأثیرگذاری و ادامه دادن ایدههای وی بر روی آثار خود بودند. در بخش زیر بهترین موسیقی های گوستاو مالر قرار دارد.
وظایف گوستاو مالر در تالار اپرا او را به اندازه کافی فرصت برای آهنگسازی نمیدهید و او معمولاً در تعطیلات تابستانی به خواستههای خود در زمینهی آهنگسازی پرداخت. وی در سال ۱۹۰۱ به نگارش سمفونی شماره ۵ خود در ویلای جدیدش در شهر کلاگنفورت پرداخت. در همین زمان، زندگی شخصی گوستاو مالر نیز تغییر کرده بود. چند ماه قبل از شروع به نگارش این سمفونی، وی با آلما شیندلر آشنا شد.
آلما شیندلر شاگرد و معشوقهی آهنگساز معروف الکساندر فون تسملینسکی بود. آنها در عرصهی هنری آهنگسازی با یکدیگر در تماس بودند و کمتر از چهار ماه پس از آشنایی، ازدواج کردند و آلما باردار شد. از یک دیدگاه، میتوان گفت که سمفونی شماره ۵ اثری است که عشق گوستاو مالر به همسر جدیدش، آلما، را ابراز میکند. این اثر میتواند به عنوان نمایی از احساسات شخصی و عاطفی مالر در این دوران تفسیر شود.
در این ازدواج، آلما نیز تلاش کرد تا در حوزهی آهنگسازی پیشرفت کند، اما آیا این تصمیم از خودش بود یا از سوی همسرش پیشنهاد شد، مطلبی که همچنان مورد تردید تحلیلگران موسیقی قرار دارد. آلما در خاطرات خود به جزئیات این رابطه اشاره کرده است، اما برخی از ادعاهای او تحلیلگران را به سوال میاندازد و پرسشبرانگیز است.
سمفونی شماره ۵ نمایانگر نقطهآغاز یک دوره جدید در مسیر آهنگسازی گوستاو مالر بود که در سال ۱۹۰۵ به اتمام رسید. در این دوره، مالر سه سمفونی نوآورانه را آفرید. سمفونی شماره ۶ به عنوان یکی از اوجهای هنری او در نگارهکشی معتبر است و سمفونی شماره ۷ اثری مبهم و پر از راز و رمز از دنیای مالر محسوب میشود.
بحران های زندگی گوستاو مالر
در این دوره زمانی، گوستاو مالر با چندین بحران و مشکل عمده روبهرو شد. او دختر خود را از دست داد، از سوی پزشکان به او گفته شد که به علت بیماری قلبی خطرناک روبهرو است و اجباری از مسئولیت رهبری ارکستر تالار اپرای هوفوپر (که گفته میشود به دلیل تمرکز بیشتر او بر روی آهنگسازی بود) استعفا داد.
در سال ۱۹۰۸، گوستاو مالر به عنوان رهبر ارکستر تالار اپرای متروپولیتن نیویورک به موقعیت جدیدی پرداخت. اجراهای او با استقبال مخاطبان و موفقیتآمیز بودند. اما تنها یک سال بعد، او از این پست استعفا داد تا به عنوان رهبر ارکستر فیلارمونیک نیویورک فعالیت کند. همچنان که تابستانها به وطن خود اتریش بازمیگشت، به آهنگسازی اشتیاق داشت و به خلق موسیقی ادامه میداد.
آواز زمین به عنوان آغاز سهگانهای از ساختههای آخرین دوره زندگی مالر معروف به شمار میرفت. تمامی این سه اثر پس از درگذشت وی اجرا شدند. اما شاهکار بینظیر و بیمانند وی، سمفونی شماره ۸ که به نام “سمفونی هزار نفری” هم شناخته میشود، در سال ۱۹۰۶ تکمیل شد و یک سال بعد توسط خود مالر در مونیخ به رهبری او اجرا شد. او هشت ماه پس از این اجرا در وین درگذشت. این سمفونی شماره ۸ به عنوان یکی از بزرگترین آثار موسیقی کلاسیک شناخته میشود و به نام “سمفونی هزار نفری” معروف است.
همچنین پیشنهاد می شود به مقاله موسیقی موتزارت مراجعه نمایید. گوستاو مالر اثر خود را آواز زمین نام نمیداد، چرا که اعتقاد داشت که بسیاری از آهنگسازان پس از ساختن نهمین سمفونی خود از دنیا رفتهاند. این سمفونی، که با یک موومان به مدت ۳۰ دقیقه به پایان میرسد، در واقع تداعی وداعی آگاهانه با زندگی است. با این حال، مالر بعد از آن زنده ماند و تصمیم گرفت تا به جای آواز زمین، یک سمفونی شماره ۹ دیگر بنویسد.
این اثر نشاندهنده حقیقتی است که مالر مرگ را به عنوان یک واقعیت غیر قابل اجتناب میپذیر پذیرفته بود. مالر بعداً توانست سمفونی شماره ۱۰ خود را تألیف کند، که یک اثر شخصی دیگر از وی بود و از تردیدها و ترسهای زندگی او پرسر میآورد (در آن زمان او متوجه شد که همسرش دارای یک رابطه نامشروع با یک معمار جوان است و اعتقادات او بهم ریخته بود).
وقتی گوستاو مالر از دنیا رفت، تنها دو موومان از سمفونی شماره ۱۰ را تکمیل کرده بود. اما بعداً، با تشکر از یادداشتهای او، موسیقیشناس برجسته انگلیسی به نام دریک کوک سه موومان باقیمانده را تکمیل کرد تا این سمفونی به پایان برسد. البته اگر مالر شخصاً فرصت تکمیل این سمفونی را داشته بود، احتمالاً تغییرات گستردهتری در آن ایجاد میکرد.
دلیل بی نظیر بودن موسیقی گوستاو مالر
موسیقی گوستاو مالر توانایی استخراج واقعیترین احساسات را داراست و قادر است وجود شنونده را متاثر سازد. این ممکن است به عنوان یکی از ویژگیهای مهم و برجستهٔ قطعات او مورد توجه قرار گیرد. آثار او یک گستره وسیع از احساسات انسانی را پوشش میدهند، از غم و اندوه شدیدی که ممکن است هر کسی را فرا گیرد تا لحظات شیرینی که گاهی اوقات به شما القا میشود و به طور ناگهانی امید و خوشبینی را در دل وجودتان به وجود میآورد. مالر برای رسیدن به این اهداف، از رویکردهای نوآورانه و جسورانهای نسبت به ساختارهای سنتی استفاده میکند و از آنها خارج میشود.
علاوه بر این، موسیقی گوستاو مالر در آثار خود به مسائل فلسفی و هستیگرایانه پرداخته و افکار انسانی و مفاهیم مانند زندگی، مرگ، طبیعت، عشق و وضعیت انسانی را بررسی میکند. سمفونیهای او، به ویژه “رستاخیز” و سمفونی شماره ۹، به تلاشهای انسان برای یافتن معنا و هدف در جهان اختصاص دادهشدهاند.
این پرسشها و اندیشههای درونی در موسیقی او، مخاطب را به اضافه از لذت بردن از موسیقی، به تفکر و تأمل دعوت میکنند و بُعد معنوی این آثار کلاسیک را روشن میکنند. با گذشت بیش از یک قرن، میتوان با اطمینان اظهار کرد که آثار مالر نه تنها جاویدانه باقی ماندهاند بلکه در هر دوره، به نحوهای تازه و مفهومی نو به مخاطبان ارائه میشوند و تأثیرگذاری بیشتری به خود میگیرند.
بعد از درگذشتن گوستاو مالر، سمفونیهای او به مرور زمان به حاشیه رفتند و کمتر به عنوان قطعات اصلی در اجراهای ارکسترها مطرح میشدند. اما وضعیت تدریجاً تغییر کرد. لئونارد برنستاین یکی از افرادی بود که در دهه ۶۰ میلادی به احیای موسیقی مالر کمک کرد و هنر او را مورد توجه قرار داد. ادامهدهندگان مانند برنارد هایتینک هلندی نیز این مسیر را پیگرفتند.
سبک نوآورانهی آهنگسازی مالر در دهههای بعد، تأثیرگذاری بر بزرگانی چون آرنولد شونبرگ و دمیتری شوستاکوویچ داشت. تمایل مالر به شکستن ساختارها و آزمون و خطا با ساختارهای غیرمعمول، راه را برای بسیاری از آهنگسازان دوران مدرن هموار کرد. در حال حاضر، بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، گوش دادن به موسیقی دلپذیر و شگفتآور گوستاو مالر و ارائه احترام به او از طریق لذت بردن از آثارش است.