زیر آفتاب روستای کوچکی در شمال ایران، میان زیتونهایی که از هزار سال پیش هنوز سبزند، عباس کیارستمی جهانی را میسازد که در آن عشق، سکوت و معنای زندگی در هم تنیدهاند.
فیلم «زیر درختان زیتون» نه فقط داستانی سینمایی، بلکه سفری در فلسفهی نگاه است؛ راهی از واقعیت به خیال، از زمین به انسان، و از تصویر به تأمل. اینجا جادهها بهجای مقصد، ما را به درون خویش میبرند و هر قاب، دعوتیست به دیدنِ دوبارهی زندگی در سادگیاش.
در این مقالهی تحلیلی، با نگاهی فلسفی، ادبی و روانشناسانه، جهان شاعرانهی کیارستمی را از ریشه تا برگهای نرم زیتون واکاوی خواهیم کرد از عشق حسین تا سکوت طاهره، از فلسفهی واقعیت تا لایههای اخلاق و زیباییشناسی.
پس با برنا اندیشان تا انتهای این سفر زیتونی همراه باشید؛ سفری در میان تصویر، اندیشه و قلبِ تپندهی سینمای ایران، جایی که زندگی، حتی در ویرانهها، ادامه دارد.
جهان شاعرانهی عباس کیارستمی و جایگاه «زیر درختان زیتون»
سینمای عباس کیارستمی بیش از آنکه صرفاً بازتابی از واقعیت باشد، آیینهای است که ما را وادار میکند در ژرفای معنا تأمل کنیم؛ آیینهای که در سکوت و سادگی خود، فلسفهای از زیستن را آشکار میسازد. در این میان، فیلم «زیر درختان زیتون» نقطه اوج جهان شاعرانه کیارستمی است؛ جایی که مرز میان زندگی و سینما، خیال و حقیقت، عشق و معنا در هم میآمیزد. این فیلم نه فقط پایان سهگانهی کوکر بلکه بیانی از دغدغهی جاودان کارگردان است: اینکه زندگی، حتی در بطن ویرانی، ادامه دارد.
فیلم در ظاهر قصهای ساده را بازگو میکند: جوانی روستایی عاشق دختری است که حاضر نیست پاسخش را بدهد. اما در باطن، «زیر درختان زیتون» مکاشفهای فلسفی دربارهی پیوند میان انسان، طبیعت و هنر است؛ فیلمی که جهان را از نگاهی انسانی و شاعرانه بازمیسازد.
معرفی سهگانهی کوکر: از جستوجوی دوست تا تأمل در زندگی
سهگانهی کوکر، شامل سه فیلم «خانهی دوست کجاست؟» (۱۳۶۵)، «زندگی و دیگر هیچ» (۱۳۷۱) و «زیر درختان زیتون» (۱۳۷۳)، سفری سهمرحلهای است از حرکت، شناخت و عشق.
کیارستمی با این سه فیلم، جهان روستایی کوکر را به استعارهای از جهان انسانی و درونی ما بدل میکند.
در «خانهی دوست کجاست؟» جستوجوی یک دفترچه تبدیل به جستوجوی معنا میشود.
در «زندگی و دیگر هیچ» بازسازی پس از زلزله نشانی است از تداوم حیات.
و سرانجام در «زیر درختان زیتون» عشق و معنا در متن ویرانی به تصویر کشیده میشود؛ جایی که بازسازی خانهها دیگر در بیرون نیست، بلکه درون دل انسانها اتفاق میافتد.
سهگانهی کوکر همچون یک مثلث معنایی است که در رأس آن، فیلم «زیر درختان زیتون» قرار دارد؛ فیلمی که عشق را به زبان هستی بیان میکند.
اهمیت تاریخی و جهانی فیلم؛ از کوکر تا کن
«زیر درختان زیتون» نهتنها در سیر هنری کیارستمی نقطهی عطفی است، بلکه در تاریخ سینمای جهان نیز جایگاهی ویژه دارد. این فیلم در سال ۱۹۹۴ در جشنواره فیلم کن برای نخل طلایی نامزد شد و در جشنوارههای متعددی از شیکاگو تا وایادولید و ملبورن مورد ستایش قرار گرفت.
در غرب، منتقدان سینمایی چون نشریهی The New Yorker و Cahiers du Cinéma آن را یکی از برجستهترین نمونههای «سینمای فلسفی مدرن» دانستند.
این فیلم نشان داد که سینمای ایران میتواند بدون هیجانهای مصنوعی یا درامسازی غربی، از دل سکوت و سادگی، به حقیقتی جهانی دست یابد.
در عرصهی تاریخی، «زیر درختان زیتون» نخستین اثری بود که نام عباس کیارستمی را به عنوان نماد سینمای تفکر و مینیمالیسم شاعرانه تثبیت کرد.
جایگاه فلسفی فیلم در جهانبینی سینمای ایران
در سنت سینمای فلسفی ایران، آثار کیارستمی مبدأ درکی تازه از تصویر انسان در جهان است. او بر خلاف اغلب کارگردانان، بهجای قصهگویی، به تمثیل و تأویل روی میآورد.
در «زیر درختان زیتون»، فلسفه نه در قالب گفتوگوهای پیچیده بلکه در ژستها، سکوتها و تکرارهای شاعرانه بروز مییابد.
فیلم بهجای روایتِ پاسخ، روایتِ پرسش است؛ پرسشی دربارهی عشق، انسان و معنای زیستن در جهانی ناپایدار.
کیارستمی به ما نشان میدهد که صحت زندگی در سادگی آن است، نه در نمایش پر زرق و برق واقعیت.
زیر درختان زیتون یادآور این اندیشه است که فلسفه میتواند در حرکتی آرام میان زیتونزار، در لبخند یک روستایی، یا در صدای باد معنا یابد.
معنا و استعارهی «درخت زیتون» در فرهنگ ایرانی و مدیترانهای
درخت زیتون، همواره نماد صلح، دانایی و زندگی جاودان بوده است. در فرهنگ ایرانی، زیتون نشانهی صبر، میانهروی و روشنایی است؛ در کتابهای مذهبی نیز به عنوان «درختی مبارک» از آن یاد میشود.
کیارستمی با انتخاب آگاهانهی این درخت به عنوان فضای مرکزی فیلم، آن را به محوری نمادین برای بازسازی معنوی انسان ایرانی بدل میکند.
زیتونزار در فیلم، صحنهی برخورد عشق و فقدان است؛ جایی که حسین، میان سبزی و سکوت، میدود تا پاسخی نامعلوم را بشنود.
این تصویر، استعارهای از پویایی زندگی پس از ویرانی است: انسان، همچون درخت زیتون، ریشه در خاک دارد و بیآنکه ناله کند، دوباره جوانه میزند.
در جهان «زیر درختان زیتون»، طبیعت نه صرفاً پسزمینه، بلکه خودِ شخصیت اصلی است؛ درختی که ایستاده است تا انسان را به یاد پایداری و مهر بیندازد.
کیارستمی و فلسفهی واقعیت: سینمایی میان حقیقت و خیال
فیلم «زیر درختان زیتون» در نگاه نخست، روایتی ساده و عاشقانه است، اما در عمق خویش، تاملیست در باب ماهیت واقعیت. کیارستمی در این اثر، واقعیت را نه امری ثابت و بیرونی، بلکه فرآیندی پویا و تودرتو میبیند که در میان نگاه انسان و جهان شکل میگیرد. او جهان را از نو میسازد، نه با جلوههای فنی و بصری، بلکه با تأمل در هستی روزمره.
در فیلم، دوربین نه شاهد منفعل، که شرکتکنندهای در خلق واقعیت است؛ تماشاگر را در مرز مبهم میان «آنچه هست» و «آنچه برداشت میشود» نگاه میدارد. درواقع، «زیر درختان زیتون» تأملی فلسفی در این پرسش بنیادین است: آیا آنچه در سینما میبینیم، واقعیت است یا تصویرِ واقعیت؟
رابطهی فیلم با مفهوم «واقعیت سینمایی» و «بازنمایی»
در سینمای کیارستمی، مفهوم «بازنمایی» همواره زیر سؤال است. او بهجای اینکه واقعیت را بازنمایی کند، فرآیندِ بازنمایی را به خودِ سوژهی فیلم تبدیل میکند.
در «زیر درختان زیتون»، ما فیلمی را میبینیم که دربارهی ساخت یک فیلم است؛ اما این فیلم درون فیلم، از واقعیت جدا نیست، بلکه دقیقاً از دل همان واقعیت زاده میشود.
مرز میان واقعیت و بازی ساختهشده بهکلی محو میشود؛ بازیگران همان مردم روستا هستند و نقشی را بازی میکنند که در زندگی واقعی خود نیز زیستهاند. این ساختار دوپاره و انعکاسی، ما را در جهانی قرار میدهد که در آن دیگر نمیدانیم کجا زندگی تمام میشود و کجا سینما آغاز.
در این میان، کیارستمی سینما را نوعی زیستن میداند؛ گونهای واقعیتِ دوم که در آن، حقیقت نه در امر واقعی، بلکه در نگاهِ تماشاگر متجلی میشود.
مرز میان مستند و داستان در آثار کیارستمی
در بسیاری از آثار کیارستمی، بهویژه در سهگانهی کوکر، مستند و داستان در هم میتند. «زیر درختان زیتون» نمونهی کامل این همنشینی است. داستان عاشقانهی حسین و طاهره، در دل روستایی واقعی، با مردمی واقعی و در فضایی واقعی اتفاق میافتد.
اما همان لحظه که فکر میکنی در قلمرو مستند هستی، کارگردان با قاببندی شاعرانهاش، جهان را تبدیل به استعارهای سینمایی میکند.
او به ما یادآور میشود که واقعیت نه در فیلم، بلکه در رابطهی میان فیلم و ادراک ما وجود دارد.
همانگونه که در زلزلهی کوکر خانهها فرو میریزند، در زبان سینمایی کیارستمی نیز مرز میان «داستان» و «زندگی» فرو میپاشد تا انسان دوباره از نو معنا یابد.
در این میان، مستند و داستان تنها دو چهره از یک حقیقت هستند: حقیقتی که با دیدن، تأویل و تجربه ساخته میشود.
تحلیل خود بازتابی (Metacinema): وقتی فیلم درونِ فیلم ساخته میشود
عنصر خودبازتابی یکی از ویژگیهای بنیادین «زیر درختان زیتون» است. فیلم دربارهی ساخت فیلمی است که خودش در حال ساخته شدن است. این بازیِ چندلایه، نه یک ترفند روایی، بلکه بیانی فلسفی از خودآگاهی هنر است.
در این ساختار، کیارستمی همچون فیلسوفی عمل میکند که از خودِ عمل دیدن و ساختن سخن میگوید. فیلمساز درون فیلم، در واقع چهرهی استعاری خودِ کیارستمی است که با نگاهی مهربان اما انتقادی، به رابطهی هنر و زندگی مینگرد.
زمانی که حسین، عاشق واقعی، نقش خود را در برابر طاهره بازی میکند، فیلم به شکلی شاعرانه به خود مینگرد:
آیا این عشق واقعیت است، یا فقط صحنهای تمرینشده؟
و اگر تمرینشده است، آیا همین تمرین هم خود نوعی حقیقت نیست؟
این پرسشها همان روح «متاسینما»ی کیارستمی است؛ فیلمی که خودش را میبیند تا ما نیز نگاه خود را بازبینی کنیم.
دیدگاههای فیلسوفان معاصر دربارهی سینمای کیارستمی
سینمای کیارستمی، در جهان فلسفی معاصر، بارها مورد بحث فیلسوفان و نظریهپردازان قرار گرفته است.
ژان بودریار، مفهوم شبیهسازی و فراواقعیت را در سینمای او قابل مشاهده میداند: جایی که بازتاب از واقعیت جدا میشود ولی به حقیقتی عمیقتر بدل میگردد. در «زیر درختان زیتون»، بازی درون فیلم دیگر کپی واقعیت نیست، بلکه خود واقعیتی تازه میشود.
ژیل دلوز، از منظر «تصویر–زمان»، کیارستمی را نمایندهی سینمای تأمل میداند. در این فیلم، زمان نه خطی و روایی، بلکه تأملی و ذهنی است؛ تماشاگر در هر قاب، میان گذشته و اکنون، میان رویا و واقعیت حرکت میکند.
جیانپائولو کاوالتی، فیلسوف ایتالیایی معاصر، آثار کیارستمی را صورت جدیدی از «نقد مدرنیته از درون تصویر» میخواند. در نگاه او، «زیر درختان زیتون» تلاشی است برای بازگرداندن “اکنونِ گمشده” به زندگی انسان معاصر اکنونی که فقط در سکوت و تماشای عشق قابل لمس است.
رویکرد ادبی و روایت استعاری در «زیر درختان زیتون»
فیلم «زیر درختان زیتون» بیش از آنکه صرفاً اثری سینمایی باشد، متنی شاعرانه و چندلایه است که با زبانی ادبی و استعاری به روایت عشق، فقر، و هستی انسان در دل ویرانی میپردازد.
عباس کیارستمی در این فیلم، جهان را نه از دریچهی حادثه، بلکه از مسیر سکوت، تأمل، و تکرار میبیند. او از ادبیات فارسی و سنت عرفانی ایران بهره میگیرد تا با زبانی سینمایی، همان دغدغهای را بازگو کند که شاعرانی چون مولوی، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد در واژه بیان میکردند: کشف معنا در میان روزمرگی.
در این اثر، هر نمای ساده، نشانهای است از چیزی ورای خود؛ سینمای کیارستمی در «زیر درختان زیتون» نوعی شعر تصویری است که مخاطب را به تأویل دعوت میکند.
ساختار داستانی مینیمالیستی و تأثیر آن بر مخاطب
در دلِ سینمای پرهیاهوی قرن بیستم، کیارستمی با «زیر درختان زیتون» ساختاری مینیمالیستی و ضددرام خلق میکند.
روایت فیلم تا حد ممکن ساده است: پسر جوانی عشقش را به دختری در روستایی ویران از زلزله ابراز میکند و در نهایت پاسخی نامعلوم دریافت میکند. اما در این سادگی، عمقی از هستیشناسی نهفته است.
مینیمالیسم در این فیلم نه نشانهی فقر روایت، بلکه شیوهای برای تمرکز بر تجربهی ناب انسانی است.
با حذف پیرایهها، سکوت و فاصله جایگزین هیجان و تقابل میشود و مخاطب به درون اثر کشیده میشود تا معنای پنهان را خود بسازد.
چنین ساختاری، ذهن را فعال و روح را آرام میکند درست مانند خواندن شعر سپهری که معنای آن در فاصله میان واژهها جریان دارد.
این مینیمالیسم منجر به احساسی از تعلیق روحی میشود، جایی که تماشاگر از روایت فاصله میگیرد تا واقعیت را با چشمان خود معنا کند؛ این همان نقطهای است که سینما با ادبیات شاعرانه پیوند میخورد.
گفتوگوهای ظریف میان عشق، طبقه و زبان
در دل روایت عاشقانهی فیلم، لایههایی اجتماعی و زبانی پنهان است. «زیر درختان زیتون» تنها حکایت دلدادگی حسین و طاهره نیست، بلکه گفتوگویی عمیق دربارهی جایگاه اجتماعی، فاصلهی طبقاتی و زبان عشق در جامعهی ایرانی است.
حسین، مردی است از طبقهی فرودست، کارگر سنگتراشی که خانه ندارد. طاهره، دختری از خانوادهای محترمتر، که سکوتش بیش از هر واژهای، مرزهای ناپیدای میان عشق و شأن اجتماعی را آشکار میکند.
در پس این عشق ناکام، نظامهای ارزشی و طبقاتیِ سنتی نقد میشوند. کیارستمی نه با شعار، بلکه با نرمیِ شاعرانه، این تضاد را در رفتار، لباس، و حتی لحن گفتار شخصیتها مینشاند.
زبان در اینجا اهمیت فلسفی دارد. حسین با زبان ساده، صادقانه و زمینی سخن میگوید؛ طاهره با سکوت و نگاه. تضاد میان سخن و سکوت، عشق را به عرصهی فلسفهی زبان بدل میسازد: آیا گفتن میتواند ما را به دیگری نزدیک کند، یا فقط فاصلهها را آشکارتر میسازد؟
نمادشناسی زلزله، عشق، خاموشی و طبیعت
در جهان زیر درختان زیتون، هر عنصر طبیعی یا حادثهای بیرونی حامل معناست.
زلزله در آغاز فیلم تنها ویرانی فیزیکی نیست، بلکه نمادی از فروپاشی نظم اجتماعی و روانی انسانها است. پس از زلزله، همه برابر میشوند؛ همان چیزی که حسین را شادمان میکند، چون در بیخانمانی، عشقش دیگر از نظر طبقاتی ناممکن نیست.
عشق در این ویرانهها، همچون دانهای کوچک در خاک خشک، به آرامی سر برمیآورد.
طبیعت نیز در مقابل ناپایداری جهان انسانی، نشانهی جاودانگی است. درختان زیتون سبز و پابرجا هستند؛ آنها استمرار زندگی را نمایندگی میکنند.
خاموشی در فیلم، نه فقدان کلام بلکه حضور معنا در غیاب زبان است.
کیارستمی از سکوت برای بیان چیزهایی استفاده میکند که واژهها از ادایش عاجزند: رنج، امید، و رضایت درونی.
در این میان، طبیعت نقش آینه را دارد؛ بازتابدهندهی روح انسانها:
وقتی طاهره سکوت میکند، نسیمی میان شاخههای زیتون میوزد گویی طبیعت زبان اوست.
اگر بهدنبال یادگیری طراحی پرتره حرفهای هستید با پکیج آموزش اسکیس چهره در نقاشی مهارت خود را از پایه تا پیشرفته ارتقا دهید و آثار خلاقانه و واقعی خلق کنید.
تأملی بر «زبان سکوت» در روایت؛ وقتی طاهره سخن نمیگوید
طاهره در تمام فیلم تقریباً خاموش است. سکوت او، در نگاه نخست، نشانهی بیمیلی یا شرم است. اما در لایهای عمیقتر، این سکوت تبدیل به زبان فلسفی فیلم میشود.
کارگردان آگاهانه از گفتار میگریزد تا گفتوگوی میان انسانها را از سطحِ واژهها به سطحِ نگاهها و فاصلهها منتقل کند.
در جهان کیارستمی، چیزی که بیان نمیشود، گاه از گفتن رساتر است.
سکوت طاهره نه سکوت انفعال، بلکه سکوت اختیار است؛ نوعی مقاومت زیبا در برابر شفافیت اجباری کلام.
او همچون رازی میان درختان زیتون حرکت میکند و حضورش چیزی فراتر از عشق را تداعی میکند: تبدیلشدن به نمادی از مرز ناآشکار میان انسان و معنا.
در پایان فیلم، دوردستترین صحنه، همان است که در آن طاهره پاسخ میدهد اما ما صدایی نمیشنویم.
این انتخابِ تعمدی نشان میدهد که پاسخ او نه در کلام، بلکه در حرکت، در نگاه، و در سکوت نهفته است.
تحلیل روانشناختی شخصیتها در «زیر درختان زیتون»: عشق، فقر و شأن انسانی
در فیلم «زیر درختان زیتون»، عباس کیارستمی از سطح روایت عاشقانهای ساده فراتر میرود و جهانِ روانشناختی شخصیتها را به صحنه میآورد. در ظاهر، عشق حسین به طاهره داستان را پیش میبرد، اما در باطن، این عشق سایهای است از میلِ انسانی به کرامت، معنا، و ارتباط اصیل با دیگری.
فیلم در قالبی بهظاهر واقعگرایانه، شبکهای از نیروهای ناخودآگاه و اجتماعی را آشکار میکند: فقر، بیخانمانی، سکوت زن، و نگاه مرد در سطح نمادین بازتابی از روان انسان در جستوجوی جایگاه خویشاند.
کیارستمی در اینجا، بیش از هر چیز، دغدغهی «انسان بودن در شرایط فقدان» را دارد؛ و از خلال این فقدان است که معنا و عشق سر برمیآورند.
حسین و جستوجوی کرامت در جهان بیخانمانی
حسین، همانقدر که عاشق است، در جستوجوی شأن انسانی خویش نیز هست.
او کارگری بیخانه است که عشقش به طاهره، در واقع تلاشی است برای بازگرداندن احساس ارزشمندی در جهانی که او را از هر گونه مالکیت و پذیرش اجتماعی محروم کرده است.
در پسِ شور عاشقانهی او، روانی قرار دارد که از «فقدان» تغذیه میکند فقدان خانه، فقدان امنیت، و نهایتاً فقدان اعتراف دیگری به وجود خودش.
در تحلیل روانشناختی، حسین با عشق به طاهره، درصدد ترمیم تصویر فروپاشیدهی خود در نگاه اجتماع است.
هر بار که او از حس کرامتش سخن میگوید («من هم خانه خواهم ساخت، من هم خواهم توانست»)، در واقع در برابر سازوکار تحقیر ایستاده است.
در جهان کیارستمی، عشقِ حسین نوعی بازسازیِ «خود» از دل نیستی است نوعی کنشِ وجودی در برابر پوچی و تنگنا.
از زاویهی هستیشناسی نیز حسین نمایندهی انسانی است که در ویرانهها، هنوز رویا میبیند. عشق او شبیه دعایی است در میان خاک و سنگ؛ دعایی برای مرگنپذیرفتن کرامت انسانی.
طاهره و دیالکتیکِ اختیار و اجبار در موقعیت زن روستایی
طاهره، بر خلاف تصور اولیه، شخصیتی خاموش اما پیچیده است.
سکوت او نه صرفاً نشانهی شرم یا تسلیم، بلکه بیانی روانشناختی از تعارض میان میل فردی و اجبار اجتماعی است.
در تاروپود فرهنگ روستاییِ سنتی، زبانِ زن خطرناک و مردود است؛ ازاینرو، سکوت به پناهگاه و مقاومت بدل میشود.
طاهره درون خود میداند که انتخاب دارد، اما جهان اطرافش او را از امکان انتخاب محروم کرده است.
در این دیالکتیک میان اختیار و اجبار، او در سکوت تصمیم میگیرد و این تصمیم، با آنکه هیچگاه آشکارا اعلام نمیشود، در واقع صدای آزادی زن ایرانی در دلِ ساختار پدرسالارانه است.
در سطح ناخودآگاه، سکوت طاهره تبدیل به شکلی از کنترل وضعیت روانی خود میشود: او با خاموشیاش، قدرت گفتن را بازمیگیرد.
درواقع، در شرایطی که گفتار از زن سلب شده است، سکوت به زبان مقاومت تبدیل میشود.
نقش کارگردانِ درون فیلم: صدای وجدان یا چهرهی خود کیارستمی
در جهان چندلایهی «زیر درختان زیتون»، کارگردان درون فیلم تنها ناظری بیرونی نیست؛ او چهرهای دوگانه دارد:
از یکسو، راهنمای هنری پروژهی سینمایی است، و از سوی دیگر، وجدانِ ناظرِ فیلم؛ صدایی از فراز جهان روایت که ارزشهای انسانی را یادآوری میکند.
میتوان گفت کارگردانِ درون فیلم، نوعی خودِ برتر (به تعبیر فروید) است که میکوشد میان دنیای واقعیت و خیال، میان میل و اخلاق، تعادل برقرار کند.
او گاه با شفقت، و گاه با خونسردی، رفتار حسین و طاهره را مشاهده میکند و در مرز دخالت و سکوت قرار میگیرد همانگونه که خود کیارستمی با واقعیت برخورد میکند: با حضورِ غایب.
از این منظر، کارگردان درون فیلم، نه تنها واسطهی میان ما و داستان، بلکه وجدان جمعی سینما است؛ یادآور اینکه هنر باید نگاه کند، اما نباید داوری کند.
در زیر پوست روایت، او خودِ کیارستمی است فیلسوفی در نقش تماشاچی جهان.
روانکاوی لاکانی: میل، نگاه، و فاصلهی دستنیافتنی معشوق
تحلیل روانکاوانهی لاکان به ما میگوید که میل همیشه بر فقدان بنا میشود.
در «زیر درختان زیتون»، عشقِ حسین به طاهره دقیقاً چنین ساختاری دارد: میل به دیگری که حاصل فاصله است، نه نزدیکی.
حسین معشوقش را میبیند، اما دستنیافتنی باقی میماند در واقع، میل حسین نه به طاهرهی واقعی، بلکه به تصویری است که خودش از او ساخته است.
طاهره برای حسین بدل به ابژهی میل (objet petit a) میشود، همان چیزی که میل را زنده نگه میدارد اما هیچگاه برآورده نمیشود.
این فاصلهی دستنیافتنی، نه نقصِ رابطه، بلکه جوهرِ آن است.
در نگاه لاکانی، اگر طاهره پاسخی میداد، میل فرو میریخت؛ اما با سکوت، او میل را جاودانه میکند.
همچنین مفهوم نگاه در نظریهی لاکان را میتوان در قابهای طولانی کیارستمی دید:
دوربین همان نگاهِ دیگری است که حضور را معنا میکند؛ انسان در برابر آن قرار گرفته، در جستوجوی تأیید و بازشناسی.
فیلم از این طریق به ما میگوید: ما تنها زمانی میزییم که دیگری، ما را میبیند. اما این نگاه همواره فاصله دارد و در همین فاصله است که شعرِ زندگی شکل میگیرد.
طبیعت بهمثابه شخصیت: سبزِ امید زیر درختان زیتون
در فیلم «زیر درختان زیتون»، طبیعت صرفاً پسزمینهای برای روایت نیست؛ خودِ روایت است. عباس کیارستمی طبیعت را به یک شخصیت زنده و متفکر تبدیل میکند، نه تزیین صحنه. در دنیای او، هر وزش باد، هر تابش نور، و هر سبزی برگ زیتون، حامل احساسی انسانی است.
از آغاز تا پایان، طبیعت همچون راوی خاموش در کنار انسانها حضور دارد: تماشاگری که قضاوت نمیکند، بلکه با هر حرکتش، با هر تغییر فصلی، احساسات درونی شخصیتها را بازتاب میدهد.
این فیلم بیش از آنکه دربارهی عشق میان دو انسان باشد، دربارهی نسبت میان انسان و زمین است. در دل خاک و درخت و آفتاب، نوعی معنویت نهفته است؛ معنویتی که ریشه در باور عمیق ایرانی به جانداری طبیعت دارد.
زیر درختان زیتون، زندگی به سادهترین و پاکترین شکل خود، تکرار میشود درخت همچنان میروید، حتی آنگاه که خانهها فروریخته و دلها زخمیاند.
توصیف نقش طبیعت در بیان احساسات و تغییر معنایی
طبیعت در این فیلم همانند آینهی روان آدمی عمل میکند.
وقتی حسین در پایان، در دل مزرعهی سبز میدود، باد شاخههای زیتون را میرقصاند؛ گویی خودِ زمین با او نفس میکشد.
طبیعت، احساسات شخصیتها را به جای آنها بیان میکند در لحظهی اندوه، آسمان ابری است و در لحظهی امید، آفتاب لطیفتر میتابد.
کیارستمی نه از موسیقی، نه از مونولوگ درونی، بلکه از ریتم طبیعی جهان برای انتقال احساس بهره میگیرد.
در هر نمای طولانی، نگاه تماشاگر در متن طبیعت رها میشود؛ تا ما، به جای تماشای شخصیتها، احساسشان را از زبان زمین بشنویم.
هر تغییری در رنگ و نور، نشانهی تغییری در باطن انسان است. این هماکوسی میان روان انسان و بوم طبیعت، یکی از اصلیترین رازهای سحرانگیز سینمای کیارستمی است:
در طبیعت، او نه پسزمینهای مادی، بلکه ناخودآگاه جمعی عشق و رنج را میبیند.
«درخت زیتون» به عنوان نماد صلح، زندگی، و استمرار
در سراسر تاریخ و اسطورهها، درخت زیتون همواره با مفاهیمی چون صلح، پیوستگی، و زندگی جاودانه همراه بوده است.
در قرآن، زیتون درختی «مبارک» خوانده میشود؛ در اسطورههای یونانی، هدیهی آتنا به انسان است؛ و در سنت عرفانی، نوری است از میان زمین و آسمان.
کیارستمی این ریشهی کهن را در فیلم خویش زنده میکند.
زیتون در اینجا نماد تداوم زندگی در دل ویرانی است.
پس از زلزلهای که خانهها را با خاک یکسان کرده، درختان زیتون همچنان ایستادهاند بیادعا، بیتکلف، اما سربلند.
همان جایی که جامعه فرو ریخته، طبیعت دوباره معنا میآفریند.
درخت زیتون، میراث پایداری است؛ و انسان برای بازیافتن خویش، باید بار دیگر به سایهی آن بازگردد.
به همین دلیل است که آخرین صحنهی فیلم، در امتداد بوسهی باد بر برگهای زیتون معنا مییابد: نشانهای از آشتی روح انسان با خاکی که از آن زاده شده است.
تحلیل زیباییشناسی تصویر و نقش حسین جعفریان در قاببندیهای شاعرانه
یکی از خیرهکنندهترین جنبههای «زیر درختان زیتون» همکاری بصری میان عباس کیارستمی و حسین جعفریان، مدیر فیلمبرداری اثر است شاعری با لنز دوربین.
جعفریان در این فیلم، طبیعت را با نوری مینگرد که نه صرفاً فیزیکی، بلکه روحی است. نور صبحگاهی بر برگهای زیتون، همچون نوری درونی میدرخشد؛ نور آگاهی، نه صرفاً روشنایی.
قاببندیهای او بر سادگی و سکون تأکید دارند. هر نما بهسان تابلویی است از سکوت، با ترکیببندیهای دقیق و فاصلههایی که ذهن را آزاد میکند.
میدان دید دوربین، کرامت فقر و بیکلامی را به تصویر میکشد: انسانها کوچکاند، اما زمین وسیع است؛ خانهها ویراناند، اما افق همچنان باز.
این نگاه، حاصل فلسفهی بصری کیارستمی است:
وقتی انسان کوچکتر میشود، معنا بزرگتر دیده میشود.
و لنز جعفریان این فلسفه را در هر فریم به ما یادآوری میکند.
ارتباط میان میزانسن و روان انسان
میزانسن در «زیر درختان زیتون»، زبان ناخودآگاه شخصیتهاست.
چیدمان عناصر صحنه از موقعیت درختها تا فاصلهی میان شخصیتها بازتاب نظم درونی انسان است.
حسین در نیمهی نخست فیلم بارها در گوشهی قاب دیده میشود، جدا از جمع، کوچک و دور؛ اما در پایان، وقتی به سوی طاهره میدود، قاب باز و آزاد میشود.
حرکت او بهسوی افق، حرکت از محدودیت ذهن به امکان معنا است.
در این لحظات، میزانسن دیگر ابزار تکنیکی نیست؛ بلکه روانشناسیِ دیداری است.
کیارستمی با قرار دادن شخصیتها در قابهایی طبیعی، ما را وادار میکند احساسشان را «حس کنیم» نه «درک».
به همین دلیل است که در سکانس نهایی، وقتی حسین در دوردست ناپدید میشود، زمین و آسمان در یک قاب به وحدت میرسند.
این صحنه، پیوند نهایی میان روان و طبیعت است انسانی که در دلِ خاک و باد و زیتون حل میشود و به آرامش میرسد.
سینمای اخلاقی و معنویتِ عملی در آثار کیارستمی
سینمای عباس کیارستمی در ژرفترین لایههایش نه صرفاً زیباییشناسی تصویر، بلکه جستوجویی برای اخلاق و معنویت در زیستن روزمره است. او از وعظ و پیام مستقیم میگریزد، اما هر قابش دعوتی است به دیدن و درنگکردن؛ نوعی مراقبه از طریق نگاه.
در فیلم «زیر درختان زیتون» این اخلاق در عمل تجسد مییابد: عشقی که بر پایهی کرامت انسانی استوار است، صبری که در مواجهه با فقر و فقدان شکل میگیرد، و ارتباطی که بدون قضاوت و تملک میروید.
سینمای کیارستمی، برخلاف روایتهای ایدئولوژیک، بر اخلاقِ زندگی متکی است، نه اخلاقِ گفتار. او نشان میدهد که معنویت در جزئیات معمولی نهفته است در مهربانی، در نگاه متواضع، در احترام به سکوت دیگری.
مفهوم همدلی و کرامت انسانی در روایت سادهی روستایی
در مرکز روایت «زیر درختان زیتون»، مردی فقیر با دختری ساکت و سربهزیر سخن میگوید؛ اما در پشت این گفتوگو، درس بزرگی از همدلی پنهان است.
کیارستمی جهان اخلاقیاش را نه از خلال خطابه، بلکه از دل خاک روستا میسازد. در این جهان، عشق حسین به طاهره فقط یک عشق شخصی نیست، تمرینی برای دیدنِ دیگری بیداوری است.
او در برابر سکوت طاهره خشم نمیگیرد، بلکه صبورانه به نگاه او پناه میبرد.
این صبر، همان جوهر اخلاقی کیارستمیوار است: احترام به آزادی دیگری در ناطقنبودن.
چنین اخلاقی، برخاسته از کرامت انسانی است. در جهانی که فقر، مرز میان انسانها کشیده، فیلم یادآور میشود که عشق و همدلی میتواند این مرزها را شخم بزند.
در واقع، در زیر درختان زیتون نه تنها عشق میروید، بلکه کرامت نیز دوباره معنا میشود کرامتی که نه از مال، بلکه از نگاه میجوشد.
تأثیر اندیشهی مولوی و سهراب سپهری بر روح فیلم
روح «زیر درختان زیتون» با شعر و تفکر ایرانی درهم تنیده است.
فیلم، در بیانی تصویری، بازتابی از جهانبینی مولوی و سپهری است؛ مولوی که عشق را جوهر هستی میداند، و سپهری که درخت و خاک را نشانهی حضور خدا در زندگی روزمره میبیند.
مولوی میگوید:
“عشق آن شعلۀست کز او جانها زنده است.”
در فیلم، این شعله در دل حسین روشن است؛ عشقی که از مرز فردی فراتر میرود و بدل به جستوجویی اخلاقی میشود.
از سوی دیگر، سهراب سپهری در شعرش میگوید:
“چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.”
این نگاه سپهریوار در سینمای کیارستمی به شکل تمرین نگاه ظاهر میشود: دیدنی آرام، طولانی، و بیقضاوت. درخت زیتون همان است که سپهری میستاید—زیستنی همنوا با خاک، و ایمانی بیصدا در سادگی.
در جهانی که پر از شعار است، کیارستمی معنویت را از سطح کلام به عمق تجربه بازمیگرداند.
او نشان میدهد که ایمان در جایی است که انسان در سکوت، در طبیعت، در لبخندی ساده زنده است.
اخلاق سکوت و نگاه از دیدگاه هایدگر و کیارستمی
در فلسفهی هایدگر، سکوت و نگاه، دو بُعد اساسی برای مواجههی اصیل با هستیاند. او باور دارد که انسان تنها زمانی حقیقت را تجربه میکند که از غوغای زبان بیرون رود و در سکوت “حضور” یابد.
عباس کیارستمی این اندیشه را در بستر سینما به زندگی تبدیل میکند.
در «زیر درختان زیتون» هیچ گزارهی اخلاقی گفته نمیشود، اما همهچیز دربارهی اخلاق است: در نحوهی دیدن کارگردان، در تماشای چهرهی طاهره، در فاصلهی میان دو انسان و سکوت میان دیالوگها.
در این نوع نگاه، اخلاق در “نفیِ تندی” نهفته است؛ در پذیرشِ بودنِ دیگری آنگونه که هست.
هایدگر در مقالهی «پرسش از تکنولوژی» میگوید که انسان مدرن باید دوباره “دیدنِ بیقصد” را بیاموزد.
کیارستمی همین دیدن را به تصویر میکشد: دیدنی که با مهربانی و فروتنی همراه است. نگاه او، نگاهِ وجودی است خالص، بیپیرایه، و رها از ضرورتِ قضاوت.
«زیر درختان زیتون» به عنوان تمرین دیدن و سکوت
شاید بتوان گفت کل فیلم «زیر درختان زیتون» تمرینی است برای دو چیز: دیدن و سکوتکردن.
کیارستمی نه تنها تماشاگر را به دیدنِ جهان دعوت میکند، بلکه او را وادار به درک زیبایی در نادیدهها میسازد.
هر قابِ آرام، هر نمای طولانی از جاده و سبزهزار، فرصتی است برای بازگشت به خویش برای شنیدن درون از خلال بیزبانیِ بیرون.
در این تمرین، سینما بدل به سلوک میشود؛ سلوکی که در آن دیدن، هم عبادت است و هم اخلاق.
تماشاگر در پایان فیلم نه پاسخی میگیرد و نه نتیجهای، بلکه به سطحی از ادراک میرسد که در آن فهم جای قضاوت را میگیرد، و سکوت جای سخن را.
زیر درختان زیتون در نهایت ما را به سادهترین و عمیقترین آموزهی اخلاقی بازمیگرداند: «برای دیدن کافیست حضور داشته باشی.»
تحلیل فلسفهی پایانبندی در «زیر درختان زیتون»: فاصله، امید و آزادی
هیچکسی مانند عباس کیارستمی نمیداند چگونه پایان بسازد بدون آنکه «بگوید».
در پایان «زیر درختان زیتون»، مردی در سبزهزار میدود، دختری در افق ایستاده، و ما نمیدانیم که او چه گفت. همین ندانستن، روح فلسفی پایان فیلم است.
کیارستمی با این فصل نهایی، روایتی از آزادی در فاصله میآفریند: فاصلهای میان حسین و طاهره، میان انسان و معنا، میان امید و تحقق.
در سینمای او، فاصله به معنای جدایی نیست، بلکه شرط تداوم معناست.
آنچه در افق پنهان است، نه تهیبودگی بلکه نوری است که چشمِ تماشاگر را به تأمل فرا میخواند.
پایان فیلم، در حقیقت نوعی بازگشت به تعلیق اصیل هستی است به آن نقطهی سکون و غیردیدنی که هستی از آن زاده میشود.
حسین میدود، اما ما در جهل شیرینمان باقی میمانیم؛ زیرا در جهان کیارستمی، آگاهی نه در دانستن، بلکه در زیستنِ ندانستن است.
چرا پاسخ طاهره ناگفته میماند؟
سکوت طاهره، رازی است که فیلم را به شعر بدل میکند.
او نه بهدلیل ضعف اراده، بلکه بهمنزلهی تجسد اختیار، پاسخش را نمیگوید.
در جهانی که گفتار، قدرت و هنجار است، سکوت او مقاومت است؛ زبانی که از سلطهی روایت مردانه میگریزد.
اما برای کیارستمی، این سکوت بیش از یک موضع جنسیتی است نوعی سکوت معرفتشناختی است؛ امتناع از بستن معنا.
اگر طاهره پاسخ میداد، فیلم تمام میشد؛ ولی با سکوت او، فیلم در ذهن ما ادامه مییابد.
در واقع، او در مقام «سوژهی آزاد» تصمیم میگیرد که معنایش را محفوظ بدارد.
این ناگفتگی، نه فقدانِ معناست، بلکه فراوانیِ معنا.
او ما را از میل به پایان رها میکند تا در میانبودگی بمانیم جایی میان گفتن و نگفتن، میان خواستن و نرسیدن، میان عشق و آزادی.
مفهوم تعلیق بهعنوان صورتبندی سینمایی آزادی انسان
در پایان «زیر درختان زیتون»، کیارستمی از باستانیترین مفهوم در هنر استفاده میکند: تعلیق.
اما این تعلیق، نه ابزار درامپردازی است، نه ترفند روایی برای کشش تماشاگر.
بلکه تصویری از وضعیت وجودی انسان در جهانِ بازِ هستی است نوعی تعلیق اگزیستانسیالیستی.
کیارستمی جهان را قطعی نمیبیند؛ فیلم او پلی است میان وضعیتها، نه مقصدی برای یقین.
در اینجا، آزادی انسان دیگر به معنای انتخاب میان دو پاسخ نیست، بلکه اقامت در امکانی است که هنوز بیان نشده.
آزادی یعنی توانِ ماندن در میان دو نقطه، بیآنکه شتابزده یکی را نهایی کنیم.
بهبیان دقیقتر، پایان فیلم تمرینی است در تعلیق معنا، که در آن تماشاگر نیز شریک است. ما مانند حسین، به سمت افق میدویم بهدنبال پاسخی که شاید هرگز گفته نشود.
اما ارزش این دویدن در همان نامعلومبودن است: در تجربهی نابِ آزادی، بیواسطه از نتیجه.
ارتباط پایان فیلم با نظریهی تأویل در هرمنوتیک گادامر
از نگاه هانس-گئورگ گادامر، فهم همواره در فرآیند تأویل شکل میگیرد؛ و هیچ معنایی نهایی نیست، چراکه هر درک، افقی موقت در گفتوگوی بین متن و مفسر است.
پایانِ «زیر درختان زیتون»، تجسم سینمایی همین اصل است.
کیارستمی، «فیلم» را چون متنی هرمنوتیکی میسازد:
او نمیخواهد تماشاگر را به پاسخ برساند، بلکه او را وارد گفتوگو با اثر میکند.
افق فیلم (دونده، سبزهزار، افق) با افق تماشاگر (پرسش، انتظار، میل به دانستن) درمیآمیزد، و در این امتزاج، هر تماشاگر تأویلِ خود را میسازد.
به تعبیر گادامر، «فهمیدن یعنی در گفتوگو ماندن»؛
و کیارستمی نیز ما را در گفتوگوی بیپایان با تصویر باقی میگذارد.
او نمیخواهد ما فیلم را تمام کنیم، بلکه میخواهد فیلم درون ما ادامه یابد.
پایان او نه بسته است و نه گنگ، بلکه افقی باز است برای فهمهای تازهتر در هر تماشای دوباره.
جایگاه جهانی فیلم و گفتوگوی میانفرهنگی
فیلم «زیر درختان زیتون» تنها روایتی از یک عشق روستایی در ایران نیست؛ بلکه گفتوگویی فرهنگی میان شرق و غرب است، میان سینمای شاعرانهی عرفانزدهی ایرانی و عقلانیت تأملی مدرن.
عباس کیارستمی با ساخت این فیلم، پل ظریفی بنا کرد میان نگاه شرقی به هستی و شیوهی مدرنِ بازنمایی واقعیت در غرب. در جهانی که سینما اغلب ابزار سرگرمی یا سیاست است، او از آن برای فهم مشترک انسانی استفاده کرد فهمی که بر سکوت، تماشای طبیعت و کرامت سادهی زندگی استوار است.
از دل همین نگاه است که «زیر درختان زیتون» به اثری جهانی بدل میشود. فیلم نه «شرق» را بازنمایی میکند و نه در قالب غربی ترجمه میشود؛ بلکه در میدانِ میانفرهنگی گفتوگویی میآفریند، جایی که زبانها، فلسفهها و زیباییشناسیها به گفتوگو مینشینند.
«زیر درختان زیتون» در نگاه منتقدان جهانی
«زیر درختان زیتون» در نگاه منتقدان جهانی، تصویری شاعرانه از پیوند انسان و طبیعت است که مرز میان واقعیت و خیال را میزداید.
منتقدان آن را تجلی فلسفهی شرقی در سینمای مدرن و ستایشی از زیبایی سکوت و کرامت انسانی دانستهاند.
نیویورکر: «سینمایی که با سکوت حرف میزند»
نشریهی The New Yorker در نقد خود، فیلم را «درس بزرگی در فروتنی سینما» توصیف میکند؛ فیلمی که با کمترین گفتوگو، عمیقترین فلسفهها را پیش میبرد. منتقد یاد میکند که کیارستمی قادر است از میان سکوت، گفتوگویی جهانی بسازد چیزی که غرب آن را “Poetry of Everyday Life” مینامد. در نگاه این نشریه، «زیر درختان زیتون» اثباتی است بر اینکه حقیقتِ سینما در تماشا کردن است، نه تفسیر کردن.
کایه دو سینما: «مینیمالیسم به مثابه عرفان»
مجلهی فرانسوی Cahiers du Cinéma، که از نخستین مراکز نظریهپردازی دربارهی موج نوی سینمای ایران بود، این فیلم را «تجسد روح شرق در زبان مدرن سینما» معرفی کرد.
منتقدانش تأکید میکنند که فیلم، با حذف دراماتیک عناصر اضافی، به شکلی از مینیمالیسم عرفانی دست مییابد فرمی که در آن فقدانِ حرکتهای نمایشی، به جای خالی حقیقت اشاره دارد.
از نظر آنان، کیارستمی همان نقشی را در سینمای آسیا دارد که آنتونیونی برای اروپا ایفا کرد: فیلمسازی از نبود، سکوت و فاصله.
ایو ژوارت: «زیبایی جهان در نادیدهها»
منتقد بلژیکی، ایو ژوارت (Yves Thoraval)، در مقالهای برای موسسهی فیلم پاریس نوشت:
«در فیلم کیارستمی، زیبایی نه در آنچه دیده میشود، بلکه در آنچه ناگفته میماند سکونت دارد.»
او فیلم را به عنوان بیانیهای برای «زیباییشناسیِ تعلیق» میداند: جهانی که در آن هر قاب، مکالمهای است میان انسان، خاک و نوری که از معنویت میتابد. از دید ژوارت، کیارستمی با حذف روایت خطی و تأکید بر ناپایداری معنا، سینما را از ملیت و مرز بیرون میبرد و به ساحتی جهانی میرساند.
چرا غرب، کیارستمی را تجلی «فلسفهی شرقی» میداند؟
در بطن نگاه غربی به کیارستمی، نوعی اشتیاق برای یافتن معنا در سکوت و فقدان نهفته است. در جهانی که تسلیم سرعت و مصرف شده، فیلمهای او یادآور آرامش درونِ سنتهای شرقیاند از حکمت خاورمیانه تا ذن بودایی.
فیلسوفان و منتقدان غربی، کیارستمی را ادامهدهندهی سنت شرقی تأمل، سکوت و مشاهدهی بیقضاوت میدانند.
به باور آنان، «زیر درختان زیتون» نمونهی کامل این فلسفه است: انسانی که به جای تسلط بر جهان، در هماهنگی با آن میزید.
در نگاه آنان، او همان کاری را با سینما میکند که مولانا با زبان شعر: از زمان و کلمه، پلی به سوی حضور و آگاهی میسازد.
به همین دلیل، غرب در آثار او نه صرفاً تصویر شرق، بلکه بدیل معنوی دنیای مدرن را میبیند؛ جهانی که در آن انسان دوباره با زمین و عشق و سکوت آشتی میکند.
اگر میخواهید خلاقیت خود را در رنگ و طرح شکوفا کنید، با پکیج آموزش نقاشی با مداد شمعی قدمبهقدم مهارتهای لازم را بیاموزید و آثار هنری درخشان و چشمنواز خلق کنید.
تاثیر فیلم بر کارگردانان بزرگ جهان
فیلم «زیر درختان زیتون» با زبان مینیمالیستی و فلسفی خود الهامبخش کارگردانانی چون جیم جارموش، نانی مورتی و جعفر پناهی شد.
تأکید کیارستمی بر سکوت، واقعیتگرایی شاعرانه و نگاه انسانی، جریان تازهای در سینمای تأملگرا و هنری جهان پدید آورد.
جیم جارموش: سادگی بهمثابه اصالت
کارگردان آمریکایی Jim Jarmusch که خود یکی از چهرههای برجستهی سینمای مستقل است، همواره از کیارستمی بهعنوان «یکی از آموزگاران سینمای سکوت» یاد کرده است.
در گفتوگویی با Criterion گفت:
«او به من آموخت که فیلم، ابزار دانستن نیست، بلکه شیوهای برای دیدن است.»
فیلمهایی چون Paterson و Broken Flowers ادامهی همین سنتاند روایتهایی آرام، مینیمالیستی، و سرشار از لحظات درنگ و مشاهده.
نانی مورتی: اخلاق آرام زیستن
Nanni Moretti، کارگردان ایتالیایی، در مصاحبهای با La Repubblica گفت که پس از تماشای «زیر درختان زیتون»، نگاهش به نسبت کارگردان و واقعیت دگرگون شد:
«کیارستمی به ما یاد میدهد که کارگردان فرماندهی جهان نیست؛ تنها شاهدی است بر آن.»
روح انسانی و شفافیت اخلاقی مورتی در فیلمهایش مانند The Son’s Room بازتاب مستقیمی از درک کیارستمی از واقعیت است.
جعفر پناهی: از شاگرد به همنفس
شاید عمیقترین اثر کیارستمی را بتوان در کار جعفر پناهی دید؛ کسی که در مقام دستیار با او کار کرد و بعدها مسیر اندیشهی او را ادامه داد.
فیلمهایی چون دایره و طلای سرخ همان دغدغههای اخلاقی و انسانی را در قالبی اجتماعیتر بازتاب میدهند. پناهی در گفتوگویی گفت:
«کیارستمی به من نیاموخت چگونه فیلم بسازم، بلکه آموخت چگونه نگاه کنم.»
او واسطهای شد که نگاه اخلاقی و شاعرانهی کیارستمی را از روستا به شهر، و از زیباشناسی به سیاست گسترش داد.
موسیقی، سکوت و ریتم دراماتیک در جهان زیتونی
در فیلم «زیر درختان زیتون» صدا نهفقط بخشی از اجرا، بلکه یکی از ارکان فلسفی روایت است. عباس کیارستمی همانگونه که تصویر را به شعر بدل میکند، از صدا و سکوت نیز بهمثابهی زبان اندیشه و احساس بهره میگیرد.
در سینمای او، موسیقی در قالب متعارفِ همراهی با احساسات نمیآید؛ بلکه در برابر کلام و صداهای انسانی، نقشِ تداعیکنندهی حقیقت را دارد. در این جهان زیتونی، سکوت فریاد میشود، باد روایتگر میشود و پرندگان ریتم عشق را دنبال میکنند.
ریتم فیلم، همانند تپش زمین پس از زلزله، میان حضور و غیاب حرکت میکند نه تند، نه آرام، بلکه در هماهنگی با تنفس طبیعت و مکثهای زندگی.
نقش امیرفرشید رحیمیان و دومنیکو چیمارزا در انتقال حس
فیلم بدون استفاده از موسیقی تبلیغی یا نمایشی، از دو منبع صوتی بهره میگیرد که با هوشمندی در خدمت حس و معنا قرار میگیرند:
1. امیرفرشید رحیمیان به عنوان طراح صدای فیلم، صدا را به سطحی شاعرانه رسانده است. هر برگ، هر باد، هر خطبرداری از دل زمین، در طراحی او معنا دارد. او صدا را نه میسازد بلکه میشنود، و ما را نیز وادار میکند بشنویم. در آثار کیارستمی، صدا همان نگاه است ابزاری برای تماشای جهان از درون گوش.
2. دومنیکو چیمارزا (Domenico Cimarosa)، آهنگساز ایتالیایی قرن هجدهم، با قطعاتی از موسیقی کلاسیک باروک بهصورت طبیعی و پراکنده وارد متن فیلم میشود. انتخاب او تصادفی نیست: موسیقی چیمارزا، بر پایهی توازن و تقارن بنا شده، درست همانگونه که سینمای کیارستمی بر سکون و هماهنگی استوار است.
با این ترکیب، فیلم از مرز جغرافیا عبور میکند؛ صدای روستای کوکر با موسیقی ایتالیایی درمیآمیزد و نوعی هارمونی میانفرهنگی خلق میشود آوایی که نه ایرانی است و نه غربی، بلکه انسانی و جهانی است.
ترکیب صدای طبیعت، سکوت و موسیقی کلاسیک
در «زیر درختان زیتون»، سکوت غیاب نیست؛ سکوت شکل حضور دیگری است.
کیارستمی با حذف عمدیِ موسیقی در بخشهای طولانی فیلم، گوش تماشاگر را به صداهای طبیعی بازمیگرداند: صدای باد میان برگهای زیتون، پای انسان بر خاک، آواز پرندگان یا بعبع گوسفندان در دوردست.
این صداها در مونتاژ دقیق، شکلی از موسیقی طبیعی میآفرینند نغمهای که خود جهان مینوازد، نه انسان.
وقتی چیمارزا وارد میشود، این حضور موسیقی کلاسیک در تضاد با طبیعت نیست؛ بلکه گویی طبیعت لحظهای «با زبان انسان» سخن میگوید.
تضاد میان سکوت زمین و نغمهی فلوت کلاسیک، استعارهای از رابطهی انسان با هستی است:
انسان معنای خود را میان دو صدا میجوید صدای درون و صدای جهان.
کارکرد زمانی و شاعرانهی ریتم در روایت
ریتم در «زیر درختان زیتون» از جنس زمان معمولی نیست؛ ریتمِ هستیشناختی است.
کیارستمی زمان را کش میدهد، مکث میکند، تکرار میآفریند و از این تکرار، نوعی شعر میسازد.
نمای بلندِ دویدن حسین در پایان، نمونهی درخشان این ریتم شاعرانه است: تداوم دویدن در افق، بیآنکه برش یا موسیقى ناگهانی تعلیق را بشکند، حس معلق آزادی را حفظ میکند.
در این ریتم، سکون به اندازهی حرکت معنا دارد، چون هر مکث فرصتیست برای دیدن دوباره.
در این ساختار، زمان همان زبان شعر میشود؛ روایت در ضربآهنگ زمین نفس میکشد.
مثل موسیقی سپهری یا رباعی مولوی، فیلم در چرخهی آهستهی طبیعت جریان مییابد: رویدادها تکرار میشوند، اما در هر بار تکرار، معنایی دیگر زاده میشود.
زیر درختان زیتون؛ فیلمی دربارهی زندگی، عشق و معنا در سکوت
در پایان این سفرِ تصویری و درنگآمیز، درمییابیم که «زیر درختان زیتون» صرفاً فیلمی دربارهی عشق یا روستا نیست؛ اثری است دربارهی زندگی در عین نادانی, دربارهی واقعیتی که در سکوت و نگاهِ بیادعا جاریست.
عباس کیارستمی در این فیلم جهان را به یک کلاس سادهی هستیشناسی بدل میسازد؛ جایی که فلسفه در رفتار کودک، عرفان در چشم عاشق، و معنا در یک قابِ خاموش حاصل میشود. هر درخت، هر باد و هر کلمهی نگفته، حاملِ پیامی فلسفیست: اینکه زندگی، با وجود ویرانی، همچنان ادامه دارد.
در جهان زیتونی کیارستمی، عشق نیروی تداوم است.
حسین، با سادهدلی و سماجتاش، استعارهای است از انسان معاصر کسی که با وجودِ شکست، باز میدود، میپرسد، میکوشد تا نه تسلیم شود و نه نادیده بماند. طاهره نیز آینهی سکوت زنانه است؛ سکوتی نه از انفعال، بلکه از اختیار، سکوتِ اندیشندهای که عشق را در سطحی عمیقتر از بیان میفهمد.
بین این دو قطب، کارگردان درون فیلم، همان کیارستمیِ ناظر است؛ انسانی که به تماشای جهان میایستد، بیقضاوت، بیفریاد، تنها با ایمان به اینکه حقیقت در نگاه نهفته است، نه در توضیح.
جمعبندی: تلاقی فلسفه، تصویر و انساندوستی
سه رکن اصلی سینمای کیارستمی فلسفه، تصویر و انساندوستی در «زیر درختان زیتون» به وحدتی شاعرانه میرسند.
فلسفه در پرسش از ماهیت واقعیت و مرز خیال متجسد میشود،
تصویر در قابهای بلند و سرشار از نور و ریتمِ سکوت معنا مییابد،
و انساندوستی در چهرهی حسین، در وقارِ طاهره و در نگاهی که دوربین به انسان دارد، شکوفا میشود.
در اینجا، هنر نه تزئینیست، نه بیانی از نبوغ فردی، بلکه تمرینی برای فهمِ دیگری است.
کیارستمی با زبان تصویر نشان میدهد که دلسوزی، عشق و کرامت انسانی تنها در گفتوگو نیستند، بلکه در تماشا کردنِ بیداوری معنا مییابند.
به همین دلیل، فیلم در عمق خویش یک دعوت است: دعوت به دیدنِ آرام، شنیدنِ خاموش، و درکِ انسان چنانکه هست.
زیر درختان زیتون؛ زندگی که ادامه دارد، حتی میان ویرانهها
زلزله در فیلم، همانند زندگی، ساختار را میلرزاند اما روح را نابود نمیکند. از دل هر ویرانه، صدای تازهای برمیخیزد صدای حسین که میدود، صدای نسیم در شاخههای زیتون، صدای کودکانی که در میان خرابه درس میخوانند.
این استمرارِ زندگی، ایمانِ کیارستمی به روح ناتمام انسان است:
او باور دارد که معنا در پایان یافتن نیست، بلکه در تداوم نهفته است؛ تداومِ عشق، حرکت، نگاه.
فیلم با نمای پایانیِ دویدن حسین در افق، ما را به اندیشیدن به همان سادگیِ ازلی وا میدارد:
آیا عشق پاسخ گرفت؟
آیا زندگی معنایی یافت؟
پاسخ، در خود پرسش نهفته است. مهم پاسخ نیست، ادامه دادن است.
پیشنهاد نهایی برای فهم فیلم: نه با چشم، بلکه با دل
«زیر درختان زیتون» بیش از هر چیز، تجربهای در دیدن با دل است.
چشم، تنها سطح تصویر را میبیند؛ اما دل، ارتعاش سکوت، دمای نور و بوی خاک بارانخورده را میشنود.
درک این فیلم، به تعبیر کیارستمی، به معنای “تسلیم شدن در برابر لحظه” است همان لحظهای که سینما با بودنش معنا میدهد، نه با گفتنش.
فیلم ما را به تمرینی دعوت میکند:
دیدنِ دوبارهی انسان در تمام سادگیاش، در میان زیتونهایی که آرام و سبز، گواهِ ماناییِ زندگیاند.
و آنگاه درمییابیم که در جهان کیارستمی، سینما ادامهی زندگی است نه در سالن تاریک، بلکه زیر آفتاب، کنار درختی، در سکوتی که با عشق معنا میگیرد.
در نهایت:
«زیر درختان زیتون» فیلمیست که پایان ندارد.
زیرا هر مخاطب، با نگاهِ خویش، آن را تازه میزارد.
همانگونه که زندگی در خاک ادامه دارد، عشق در دلِ سکوت، و سینما در نگاهِ ما.
سخن آخر
سپاس از شما که تا انتهای این سفر شاعرانه و اندیشهورز، همراه برنا اندیشان بودید.
در میان تصویرها و سکوتها، زیر سایهی زیتونهای همیشهسبز، با هم به جستوجوی معنای زندگی، عشق و نگاه در سینمای عباس کیارستمی نشستیم.
هر قابِ «زیر درختان زیتون» یادآور این حقیقت است که هنر، زمانی زنده میماند که با دل دیده شود، نه با چشم.
باشد که این گفتوگو، همچون نسیمی میان شاخههای زیتون، در ذهن و دل شما نیز ادامه یابد چرا که زندگی، درست مثل سینمای کیارستمی، هیچگاه تمام نمیشود؛ فقط آرامتر و عمیقتر جریان مییابد.
سوالات متداول
پیام اصلی فیلم «زیر درختان زیتون» چیست؟
فیلم نگاهی شاعرانه به تداوم زندگی در دل ویرانی است؛ روایتِ ایمان به عشق، سکوت و کرامت انسانی حتی در شرایط فقر و پس از زلزله.
چرا این فیلم را «متافیزیکیترین» اثر کیارستمی میدانند؟
زیرا در آن مرز میان واقعیت و خیال، انسان و طبیعت، و سخن و سکوت از میان برداشته میشود؛ فیلم نه دربارهی جهان، بلکه دربارهی تماشای جهان است.
نقش سکوت در روایت فیلم چیست؟
سکوت در این اثر صرفاً نبودِ صدا نیست، بلکه زبانی فلسفی است؛ شکلی از گفتوگو میان درون انسان و جهان بیرون که معنای عشق و حضور را میآفریند.
چرا منتقدان غربی این فیلم را یکی از آثار جهانی سینمای شرق میدانند؟
زیرا فیلم به جای نمایش «دیگری شرقی»، فلسفهی بینافرهنگی میسازد: ترکیبی از تأمل شرقی و مینیمالیسم مدرن که مخاطب جهانی را به تفکر دربارهی انسانیت فرامیخواند.
ریتم کند و طولانی فیلم چه کارکردی دارد؟
این ریتم بازتاب زمان درونی زندگی است، نه زمان روایی. کیارستمی با کندیِ آگاهانه، تماشاگر را به همنوا شدن با تنفس طبیعت و تأمل در معنای بودن دعوت میکند.
برنا اندیشان | مرجع تخصصی بهترین پکیج های آموزشی
