آیا با تکنیک ABC آشنا هستید؟ به طور کلی زمانی شما می توانید زندگی شاد و سالمی داشته باشید که تمامی افکار منفی را از خودتان دور کرده و ذهنتان را از افکار مثبت پر نمایید. همواره به یاد داشته باشید که اتفاقات پیرامون موجب ناراحتی و نگرانی ما نشده و علت اصلی تنش و نگرانی صرفا نوع تفسیر و فکر ما از آن رویداد و اتفاق است.
به عبارت دیگر افکار سمی موجب اضطراب و نگرانی افراد می شود و به همین دلیل لازم است تا همواره مدیریت و کنترل افکار را بدانید. اما باید اشاره شود که مدیریت و کنترل افکار کار ساده ای نبوده و افراد باید در بلند مدت با این موضوع کنار آیند.
چرا که وقتی افکار منفی ذهن انسان را درگیر می کند موجب می شود تا فرد به طور کلی دچار مشکل شده و در نتیجه نتواند به زندگی عادی اش ادامه دهد. اما اگر شما با تکنیک ABC آشنا باشید می توانید به راحتی از شر هر فکر مزاحم و نگران کننده ای خلاص شوید و همواره زندگی شادی را تجربه کنید.
در ادامه با گروه علمی برنا اندیشان همراه باشید تا به طور کامل با تکنیک ABC آشنا شویم تا بتوانیم در زمان هایی که افکار منفی و نگران کننده ذهن ما را به خود مشغول می کنند از آن استفاده کنیم و از آثار مخرب چنین افکاری در امان باشیم.
آشنایی با تکنیک ABC
در تعریف کلی باید بیان شود که تکنیک ABC به افراد کمک می کند تا بتوانند افکار منفی را تجزیه و تحلیل نمایند و اجازه ندهند افکار و باورهای سمی احساسات و هیجانات شان را تحت تاثیر قرار دهد. تکنیک ABC اولین بار توسط آلبرت الیس ابداع گردید و خود او نیز بیان می کند که ایده اصلی تکنیک ABC توسط یکی از فلاسفه با نام هراکلیتوس مطرح شده است و الیس صرفا تمام آن آموزه های فلسفی را تدوین نموده است.
ما به کمک تکنیک ABC می توانیم کنترل و تمرکز بیشتری بر روی افکارمان داشته باشیم و اگر الگوی فکری مان دستکاری شد خیلی راحت با استفاده از تکنیک ABC می توانیم آن را به حالت قبل بازگردانیم و ذهنمان را از تمامی افکار سمی پاک کنیم.
عامل A
حرف A به عنوان آن اتفاق یا رویدادی است که در زندگی رخ می دهد و شامل ۲ نوع می باشد.
رویدادهای فعال کننده نوع اول
شامل اتفاقات و رخداد هایی مانند قحطی، خشکسالی یا بیماری است که انسان ها تلاش می کنند تا با انگیزه به مقابله با این اتفاقات بروند. زمانی که چنین اتفاقاتی در جوامع رخ می دهد تمامی افراد با هم متحد می شوند تا با انرژی بیشتری به مبارزه با چنین وقایعی بروند.
شاید فیلم هایی با این مضامین را مشاهده کرده باشید که قربانیان سیل و زلزله چگونه از خود و خانواده شان مراقبت می کنند و حتی در آن شرایط از دیگران نیز محافظت می کنند. آن ها آنقدر تلاش می کنند که بقای خودشان را حفظ کنند و بعد از آنکه از آن مهلکه جان سالم به در بردند سعی می کنند تا تمامی آن آسیب ها و خرابی ها را ترمیم کنند و مجدد به شرایط عادی زندگی شان بازگردند.
باید اشاره شود که تمامی این اتفاقات واقعی بوده و انسان ها در تمامی این شرایط تلاش می کنند تا هم به خود و هم به سایرین کمک کنند که بتوانند از آسیب در امان بمانند.
پیشنهاد ویژه : پکیج آموزش نظریه آلبرت الیس
بنابراین متوجه شدیم که اگر انسان ها در شرایط سختی قرار بگیرند می توانند در مقابل مشکلات مقاومت کنند و هر کاری که از دستشان برمی آید را انجام می دهند.
رویدادهای فعال کننده نوع دوم
نوع دوم از اتفاقاتی که برای انسان رخ می دهد شامل تمامی نگرانی ها و گرفتاری های روزمره می باشد. این اتفاقات احساسات منفی را در انسان فعال می کنند و شامل گرفتاری های روزانه، نگرانی ها، ناکامی ها و مشکلات و تصمیمات شخصی هستند.
در واقع خود انسان ها به چنین افکاری اجازه می دهند که آن ها را اذیت کنند و اگر از تکنیک ABC برای مقابله با آنها استفاده نکنید بعد از مدتی تمامی آن افکار ذهن شما را تسخیر کرده و وجودتان را مورد حمله قرار می دهند تا جایی که به شدت دچار آسیب می شوید.
اگر از بیرون به اتفاقات نگاه کنید متوجه میشوید که تک تک آن افکار مسائل ساده و پیش پا افتاده ای هستند که هیچ خطری ندارند و صرفا ذهن شما آنها را بزرگ کرده است. اما اگر به این افکار ساده نیز توجه نکنید باز هم دچار آسیب و اختلال خواهید شد.
به عنوان مثال افکار منفی و سمی می توانید موجب ایجاد اختلال افسردگی در انسان شود و به دنبال آن مشکلات بزرگتری را برای فرد رقم می زند. به عنوان مثال اگر فکر سمی شما راجع به شغل تان باشد موجب می شود تا به دنبال آن افکار دیگری نیز در ذهنتان ایجاد شود.
به عنوان مثال موضوعاتی مانند افزایش یا کاهش حقوق، اذیت و آزار همکاران، اخراج از کار، بیکاری، مشکلات روزمره، گرانی ها، مشکلات اقتصادی، اجاره خانه، مشکل با کارفرما و بسیاری دیگر از مسائل که اگر بخواهیم به آن ها اشاره کنیم شاید لازم باشد فقط چند روز راجع به آنها گفتگو کنیم.
چرا که افکار منفی و سمی هیچ حد و مرزی نداشته و انسان می تواند تا بی نهایت به افکار منفی فکر کند و با آنها به خودش آسیب وارد کند.
بنابراین انسان ها در ابتدا باید اتفاقات و رخدادهایی که ذهنش را درگیر می کند آشنا شود و بداند که می توانید با کمک تکنیک ABC بر تمامی آنها فائق آید.
مدل B
حالا وارد حرف دوم می شویم و تصمیم داریم تا با شما عزیزان راجع به این مدل که حرف دوم تکنیک ABC صحبت کنیم. بعد از آنکه اتفاق رخ داد قبل از آن که فرد دست به اقدامی بزند چه موضوعی پیش می آید؟ قطعا مرحله دوم شامل تمام آن افکار و باورهایی است که موجب می شود تا شما دچار احساسات گوناگونی شوید.پیشنهاد می شود تا مقاله نظریه درمان عقلانی هیجانی را مطالعه نمایید.
یعنی درک شما از موضوع در این مرحله موجب می شود تا افکار و باورهای متفاوتی به سراغتان آید. اجازه دهید یک مثال خدمتتان ارائه کنیم. تصور کنید ساعت. ۱۱ شب است و شما در خانه نشسته اید و به ناگاه صدایی می آید و فردی وارد خانه می شود.
هنوز شما آن شخص را ندیده اید و حتی نمی دانید آیا صدا برای یک فرد بود و یا اصلا شخصی وجود ندارد و صرفا شما دچار خطا شده اید. در این مثال همانطور که مشخص است رخداد پیش آمده (A) صدای بوده که شما آن را شنیده اید. مرحله دوم یعنی B باور و فکری است که در ذهنتان ایجاد می شود. به عنوان مثال ممکن است فکر کنید که یک دزد وارد خانه شده است.
همین فکر موجب می شود تا در شما احساسی ایجاد شود که طبق آن شما واکنش رفتاری نشان می دهید. یعنی اگر به این فکر کنید که دزدی وارد خانه شده است قطعا دچار نگرانی می شوید و به شدت استرس می گیرید. حال به طرف دیگر ماجرا نگاه می کنیم تا ببینیم که افکار و باورها تا چه میزان بر انسان تاثیر می گذارند.
اگر بعد از شنیدن صدا فکر کنید که پدرتان از سرکار برگشته است آیا باز هم دچار استرس و نگرانی می شوید؟ قطعا نه چرا که شما می دانید در این ساعت ممکن است پدرتان نیز به خانه بیاید و اصلا فکرتان به سمت ورود دزد نمی رود.
پیشنهاد ویژه : پکیج آموزش درمان شناختی رفتاری
بنابراین با این مثال به شما نشان دادیم که افکار و باورها چگونه می توانند احساسات مختلفی را در انسان ایجاد کنند و انسان نیز به دنبال آن از خودش واکنش های مختلفی را نشان می دهد. پس در ابتدا اتفاقی رخ می دهد و در مرحله بعد افکار و باورهایی در ذهن فرد شکل می گیرد و بعد از آن احساساتی که برگرفته از آن فکر هستند در انسان ایجاد می شود.
مدل C
در این مرحله به خاطر آن افکاری که به ذهن فرد خطور کرده است احساساتی ایجاد می شود که دقیقا زاییده آن فکر است. یعنی اگر شما یک فکر منفی و سمی وارد ذهنتان شده است بی شک شما احساس خوبی نخواهید شد و در مقابل اگر فکر مثبتی وارد ذهنتان شده باشد شما نیز دارای احساس خوبی هستید.
به عنوان مثال اگر قرار است به یک قرار ملاقات مهم بروید و در جاده پشت ترافیک سنگین گیر کرده اید قطعا فکر و باوری به سراغ شما می آید که موجب ایجاد تنش در شما شده و شما نیز دچار احساس بدی می شوید.
در نتیجه به شدت پرخاش می کنید و حتی ممکن است به اطرافیان فحش و ناسزا بگویید و مدام بوق بزنید تا راه برایتان باز شود. این رفتار دقیقا برگرفته از احساسی است که در شما ایجاد شده و احساس شما نشات گرفته از باور و فکری است که وارد ذهنتان شده است.
تاثیر احساسات بر رفتار
با توجه به مثالی که مطرح شد باید متوجه شویم که عامل اصلی در بروز تمامی رفتارها احساسات انسان است. یعنی شما در آن زمان دچار چه احساسی شده اید و در نتیجه اگر آن احساس قوی باشد به نوبه خود تاثیر بسیار زیادی بر شما خواهید گذاشت.
درست مانند مثال رسیدن به قرار ملاقات که چون فرد در ترافیک مانده است دچار احساس تنش شده و در نتیجه رفتارهای نادرستی را از خودش نشان می دهد. بنابراین نتیجه میگیریم که احساسات عنصر اصلی رفتارهای ما هستند و این موضوع بسیار مهم است. چرا که اگر شما در یک موقعیت به شدت احساسی شوید قطعا دست به کار خوبی می زنید و از این طریق می توان کارهای بسیاری انجام داد.
پیشنهاد ویژه : پکیج آموزش شناخت درمانی
به عنوان مثال افرادی که نمایش اجرا میکنند کاری می کنند تا شما دچار احساس و هیجان خاصی شوید و به دنبال آن رفتار مشخصی نیز از خودتان نشان می دهید. مثلا وقتی شما در یک جلسه نیکوکاری شرکت کرده باشید و مجری برنامه جملاتی احساسی را بیان کند و چون شما یک فرد احساسی هستید و خیلی زود تحت تاثیر احساسات خود قرار می گیرید باعث می شود تا رفتارهای خاصی را از خودتان نشان دهید.
پس در این جا متوجه شدیم که هراکلیتوس دقیقا درست گفته است که اتفاقات باعث نگرانی و اضطراب انسان ها نمی شود بلکه باورهای اوست که سبب بروز احساسات در فرد می شود. اما دقیقا مشکل از همین جا شروع می شود که انسان ها گمان می کنند احساسی که در آن ها ایجاد شده است به خاطر آن رخداد بوده است. در حالی که چنین نیست و صرفا آن باور موجب ایجاد شکل گیری چنین احساسی در شما شده است.
مدل ABC چگونه کار می کند؟
با توجه به تمام مواردی که بیان کردیم مشخص گردید که افکار منفی در مرحله دوم (B) موجب ایجاد احساس بد در انسان می شود. به عنوان مثال اگر چنین فکری داشته باشید که در یک موقعیت شما خرابکاری می کنید و به دنبال آن به شدت دچار ترس و استرس شوید قطعا از آن موقعیت اجتناب می کنید.
پس در این مثال متوجه شدید که یک فکر و باور چگونه شما را از رسیدن به یک موقعیت دور کرد. در زندگی نیز موقعیت های زیادی پیش می آید که انسان ها صرفا به دلیل افکار و باورهای نادرست و اشتباهی که دارند آن ها را از دست می دهند.
یا مثلا اگر فردی چنین باوری داشته باشد که باید فردی را در کنارش داشته باشد تا بتوانید خوشبخت زندگی کند قطعا اگر خلاف باور او اتفاق بیفتد او دچار شکست می شود. اگر دقت کرده باشید وجه اشتراک تمام جملاتی که بیان می کنیم کلمه ”باید” است.
یعنی فرد یک عبارت تحمیلی را بیان می کنید و بر این باور است که باید این اتفاق بیفتد در غیر این صورت تمام زندگی اش را از دست می دهد. در حالی که اصلا چنین نیست و او صرفا یک فکر و باور نادرست دارد. به همین دلیل چون انسان ها برای خودشان بایدهای تحمیلی و نادرست قرار می دهند و اگر طبق آن چیزی که می خواهند پیش نرود به شدت عصبانی می شوند.
به عنوان مثال فرض کنید فردی بر این باور است که ”باید با فردی که مورد علاقه اش است ازدواج کند و او نیز باید به درخواست او پاسخ مثبت بدهد.” در این درخواست ۲ باید اجباری و بیمارگونه وجود دارد که موجب می شود تا فرد گرفتار احساسات منفی شود. چرا که اگر پاسخ فرد منفی باشد، موجب می شود تا فرد به شدت دچار عصبانیت و ناراحتی شود.
باورها و افکار تمامی احساسات را می سازند
تا به این جای مقاله با مفاهیم مختلفی آشنا شدیم و فهمیدیم که مدل ABC چگونه عمل می کند. حال در ادامه به موضوع تاثیر افکار و باورها بر روی احساسات می پردازیم. در ابتدا باید اشاره شود که بدون شک این باورها و افکار انسان ها است که احساسات را می سازد.
به عنوان مثال اگر در شرکتی کار می کنید و بر این باور هستید که مدیر شما فردی بد است موجب می شود تا دچار احساسات منفی و نادرست شوید. مثلا اگر شما را خارج از ساعت کاری برای انجام یک کار نگه دارد این باور در شما ایجاد می شود که او یک فرد بسیار بد است.
در حالی که شاید به این شکل نباشد و چون به کار شما باور دارد از شما خواسته که خارج از ساعت کاری بمانید و به او در انجام کارها کمک کنید. ولی چون شما یک باور و فکر سمی دارید موجب می شود تا احساس بدی نیز داشته باشید.
اجازه دهید یک مثال دیگر برایتان مطرح کنیم تا با شرایط مختلف بهتر آشنا شوید. فکر کنید شما به همراه دو همکار دیگر در یک دفتر کار می کنید. در یک روز به شما نامه ای ارسال می شود که رئیس می خواهد با شما صحبت کند. در این جا ۳ نفر وجود دارند که هر یک از آنها دارای فکر متفاوتی هستند.
نفر اول فکر می کند شاید کار اشتباهی انجام داده است که رئیس می خواهد او را ببیند و به همین دلیل دچار نگرانی و اضطراب شدید می شود. نفر دوم نیز فکر می کند رئیس می خواهد او را ببیند تا او را از کار اخراج کند و به همین دلیل به شدت مضطرب می شود و تمامی افکار سمی و منفی وارد ذهنش می شود و برای چند دقیقه به شدت بهم می ریزد.
اما موضوع برای نفر سوم به کلی متفاوت است و او هیچ فکر منفی نسبت به این رخداد ندارد و در عوض باور دارد که چون کارش بسیار خوب بوده است رئیس می خواهد او را ببیند تا از او تقدیر کند و در نتیجه به دلیل داشتن چنین فکری، احساسات خوبی نیز به سراغ فرد می آید.
در این جا چون ۲ نفر دیگر دچار افکار منفی شده اند و احساسات بدی تمام وجودشان را فرا گرفته است ممکن است رفتارهای بدی نیز از خودشان نشان دهند.
نکته ای که لازم است به آن اشاره شود این است که ممکن است با خودتان بگویید شاید آن دو کارمند شرایط شان را می دانند و قطعا چنین اتفاقی برایشان می افتد. جواب این است که حتی اگر چنین فکری درست باشد شما نباید هرگز خودتان را اذیت کنید و گمان کنید که قرار است فاجعه بزرگی در زندگیتان رخ دهد.
چرا که اگر شما از کار اخراج شوید در ابتدا به راحتی این اتفاق رخ نمی دهد و شما فرصت دارید تا از خودتان دفاع کنید و مدیر یا رئیس شرکت نیز یک انسان است و موقعیت شما را درک می کند. اگر شرایط به شکلی بود که اوضاع بهبود پیدا کرد و شما اخراج نشدید می توانید با خیال راحت به کارتان ادامه دهید. در مقابل اگر به هر دلیل از کار اخراج شدید نیاز نیست زندگی تان را نابود شده فرض کنید.
صحبت اصلی آلبرت الیس نیز همین است که انسان ها نباید از وقایع کوچک فاجعه سازی کنند. چرا که همین موضوع موجب می شود تا به شدت دچار آسیب روانی شوید. همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردیم متوجه شدیم که انسان ها حتی در شرایط بحرانی نیز تلاش می کنند تا هیچ آسیبی متوجه آنها نشود. در نتیجه چنین موقعیت های پیش پا افتاده و ساده ای هرگز شما را نابود نمی کند و این صرفا فکر نادرست و منفی شماست که چنین احساساتی را ایجاد کرده است.
پس باید بدانیم که رخدادهای ایجاد شده موجب ناراحتی ما نمی شوند و باور و فکر ما موجب بروز احساسات می شود.
باورهای منفی و ایجاد احساسات ناخوشایند
در تکنیک ABC مدل B بسیار مهم است و موجب می شود تا احساسات در انسان ایجاد شود. توجه داشته باشید که فکر و باور می تواند منفی یا مثبت باشد. یعنی اگر فرد فکر مثبتی داشته باشد یقینا احساس خوبی خواهد داشت و در مقابل اگر فرد یک فکر منفی و سمی نسبت به یک موقعیت یا رخداد داشته باشد بی شک در او احساس منفی نیز ایجاد می کند. همچنین پیشنهاد می شود تا مقاله خطاهای شناختی را مطالعه نمایید.
اگر شما از تکنیک ABC استفاده کنید می توانید باورهای نادرست را زیر سوال ببرید و از این طریق باورهای مثبت را با افکار منفی جایگزین کنید تا احساسات نامطلوب نیز از بین رفته و به جای آن احساسات خوبی ایجاد شود. در حقیقت تکنیک ABC به انسان کمک می کند تا هر فکری را تجزیه و تحلیل کند تا به جای آن فکر به سراغ یک باور یا فکر درست و منطقی برود.
حتی در بسیاری از موارد تکنیک ABC به صورت ABCDE نیز آورده می شود که طبق آن پس از جایگزینی باور درست در شما احساس مطلوبی ایجاد می شود و در نتیجه رفتار درستی از شما سر می زند. یعنی به جای عصبانیت و پرخاشگری شما خیلی درست و منطقی رفتار می کنید.
فاجعه سازی
به طور کلی فاجعه سازی به این معناست که فرد از کاه کوه می سازد. یعنی از یک اتفاق کوچک و پیش پا افتاده یک رویداد عظیم و بزرگ می سازید که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. در این مواقع بهتر است آن فکر را به دیگران بگویید تا آنها هم نظرشان را به شما بگویند که اگر آنها در چنین موقعیت و شرایطی بودند چه فکری می کردند و آیا فکر و باور شما با واقعیت هماهنگ است؟ این کار باعث می شود تا بدانید دیگران اگر شرایط شما را داشته باشند چه کاری انجام می دهند.
همین موضوع به شما کمک می کند تا بدانید که یک فکر می توانید اشتباه باشد و باید آن را کنار بگذاریم، چرا که فکر سمی و منفی هیچ کاربردی برای انسان نداشته باید آن را کنار بگذاریم.
پس در نظر داشته باشید که نباید از یک اتفاق ساده و کوچک یک رویداد بزرگ بسازید. چرا که فاجعه سازی صرفا حال شما را خراب می کند و احساسات منفی در شما ایجاد می کند و هیچ آورده ای برایتان ندارد.
فاجعه سازی در هر سنی وجود دارد و افراد متناسب با شرایط و موقعیتی که دارند برای خودشان فاجعه سازی می کنند. به عنوان مثال یک نوجوان دوست دارد مورد پسند و تایید دیگران باشد و اگر این اتفاق نیفتد برای آنها بسیار ناخوشایند است و از آن موقعیت خیلی سریع فاجعه ای بزرگ می سازند.
در افراد بزرگسال نیز به شکل دیگری فاجعه سازی وجود دارد. به عنوان مثال اگر یک فرد مستاجر باشد و باید به دنبال خانه بگردد ممکن است در خانه بگوید اگر خانه پیدا نکنیم بیچاره می شویم. در واقع او در حال فاجعه سازی است و هیچ وقت قرار نیست بیچاره شود.
تفکر همه یا هیچ
تفکر همه یا هیچ تحت عنوان مطلق اندیشی نیز شناخته می شود. یعنی فرد یا سفید سفید فکر می کند و یا سیاه سیاه که در اصطلاح تفکر ۰ و ۱ گفته می شود. در حالی که انسان نرمال باید به صورت یک طیف فکر کند. یعنی بین سیاه و سفید باید تفکر خاکستری داشته باشد.
مثلا نباید بر این باور باشیم که تمام انسان آن ها خوب یا تمام انسان ها بد هستند. بلکه باید به این شکل فکر کنیم که ذاتا انسان ها خوب هستند و ممکن است برخی از افراد دارای ویژگی های غیر انسانی باشند.
اگر انسان تفکر همه یا هیچ داشته باشد موجب می شود تا دچار نشخوار فکری شود و در نتیجه همواره ذهنش را درگیر افکار پوچ و سمی می کند. بنابراین لازم است تا ”باید” های بیمارگونه را کنار بگذاریم و با واقعیت ها مواجه شویم.
نکته بسیار مهمی که باید به آن دقت کنیم این است در خصوص اخلاقیات و معنویات به بالا دستی های خودمان نگاه کنیم و در مورد مسائل اقتصادی به پایین دستی های نگاه کنیم و در این صورت می توانیم زندگی خوب و بدون دغدغه ای داشته باشیم.
البته این کار به معنی بی خیالی نسبت به شرایط و اوضاع نیست و حق و حقوق جای خودش را دارد که باید از آن دفاع کرد. هدف از بیان تکنیک ABC آن است که انسان ها ذهن سالم و بدون دغدغه ای داشته باشند تا راحت بتوانند زندگی کنند. در غیر این صورت فشارها و مشکلات زیاد موجب می شود تا سلامت روان انسان دچار آسیب شود.
بهانه تراشی
یکی از عادت هایی که در وجود انسان وجود دارد بهانه تراشی است تا بتوانید رخدادها و اتفاقات موجود را توجیه کند. در واقع انسان ها بهانه تراشی می کنند تا نشان دهند اتفاق رخ داده یا ناچیز و بی ارزش است و یا بر اساس شانس اتفاق افتاده است. به عنوان مثال اگر در یک امتحان قبول شود دلیل آن را شانس و اقبال می داند و هرگز به تلاش خودش توجهی نمی کند.
بنابراین انسان ها از دلیل تراشی استفاده می کنند تا تلاش خودشان را زیر سوال ببرند و این رفتار از سمت افرادی که دارای اعتماد به نفس پایینی هستند رخ می دهد.
توجه داشته باشید که بهانه تراشی موجب می شود تا شما خودتان را بی ارزش کنید و در نتیجه دست از تلاش بردارید. این کار در بلند مدت موجب می شود تا به شدت عصبانی شوید و در نتیجه رفتارهای نادرستی از خودتان بروز دهید.
ترجیحات شخصی
به طور کلی ترجیحات شخصی یا همان ترجیحات واقع بینانه به هیچ وجه شبیه مثبت اندیشی نیستند و با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. مثلا زمانی که می گویید من مایلم، من ترجیح می دهم و یا بهتر می شد اگر این طور می شد، در واقع از ترجیحات شخصی استفاده می کنید.
زمانی که شما به شدت می خواهید شرایط را کنترل کنید مربوط به ترجیحات واقع بینانه است و هرگز به نتیجه نخواهید رسید. به طور کلی انسان باید در شرایط بحرانی تلاش کند تا اتفاق بدتری رخ ندهد و هرگز گمان نکند که فاجعه بزرگی رخ خواهد داد. یعنی اگر اتفاق ناخوشایندی برایتان رخ داد نباید اوضاع را برای خودتان بدتر کنید و سلامت روان تان را تخریب کنید.
نتیجه گیری
در این مقاله با تکنیک ABC آشنا شدیم و فهمیدیم که این روش به ما کمک می کند تا افکار و باورهایمان را کنترل و مدیریت کنیم. چرا که رمز شادی و خوشحالی در این است که هرگز اجازه ندهید افکار سمی وارد ذهنتان شود. تکنیک ABC برای سلامت روان لازم و ضروری است و هر فردی باید تکنیک ABC را یاد بگیرد تا بتوانید شرایط را بهتر مدیریت کند.