شک گرایی یا شکاکیت، همچنین به نام اسکپتیسیسم هم شناخته میشود، به یکی از جریانهای فرعی در فلسفه و خردگرایی اشاره دارد. این مکتب، که در انگلیسی با عنوان “Skepticism” شناخته میشود، از جنبههای مختلف با مکتب خردگرایی ارتباط دارد و در آن به تردید و تردید گرایی در مورد قابلیتها و دانش انسانی توجه میشود.
این اصطلاح به عنوان یکی از جریانهای مهم و تأثیرگذار در تاریخ فلسفه شناخته میشود و بر تفکرات مختلفی مبنی بر مرور و تردید نسبت به ادعاها و مفاهیم مورد اعتقاد متمرکز است. در این قسمت از مجله علمی برنا اندیشان تصمیم داریم تا مقاله ای کامل در مورد شک گرایی را در اختیار شما افراد علاقه مند به فلسفه شکاکیت قرار دهیم.
شک گرایی
شک گرایان، در مقابل اصرار بر تثبیت عقاید خود یا دیگران، تمایلی به پافشاری ندارند و همواره آماده گوش دادن نظرات دیگران هستند. از دیدگاه شک گرایان، بهویژه افراد شکگرای ابایی، عدم ادعا به دانش در زمینههایی که علم هنوز پاسخ قطعیای برای آنها ارائه نداده، بهعنوان یک نشانه از فهم و تواضع در برابر نادانی در نظر گرفته میشود.
این در مقابل بسیاری از مکاتب فلسفی و ادیان که عدم دانش را به عنوان ضعف محسوب میکنند و تلاش میکنند با استناد به دلایل خاص خود، پاسخهای معینی برای پرسشها ارائه دهند، قرار دارد. بهعلاوه، شک گرایان در بسیاری از موارد، حتی در صورت وجود نظریات رایج، اکتفا به تصدیق یا رد یک مسئله نمیکنند و به جای آن به تردید و تأمل در موضوعات مختلف میپردازند.
پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفی نقد عقل عملی مراجعه فرمایید. البته شک گرایی، به معنای بیتفاوتی یا بیاعتنایی نسبت به رویدادهای روز و موضوعات فعلی نیست. شک گرایان در واقع، خود را به وظیفه مییابند که به دنبال پاسخهای قویتر و نزدیکتر به حقیقت باشند؛ اما این تمایل به هیچ وجه به معنای اغماض یا انکار نظریات و دیدگاههای جدید نیست. شک گرایان در واقع، در مقابل نظریات جدید و ادلهای که ارائه میشوند، بهجای رد یا پذیرفتن سریع، در تردید و بررسی دقیق قرار میگیرند.
در حوزهٔ علم بهویژه، شک گرایان همواره به آخرین دستاوردها، تحقیقات و نظریات پیشرو در زمینههای مختلف توجه دارند. آنها به دنبال فهم عمیقتر و شفافیت بیشتر در مفاهیم و دانشهای علمی هستند و تا حد امکان سعی میکنند از تازهترین اطلاعات و شواهد بهرهبرداری کنند تا نظریات خود را بر پایهٔ اطلاعات بهروز بیان کنند. این نه تنها نشان از پیگیری و تلاشهای آنها در جهت دریافت دانش بهروز دارد، بلکه از تمایل آنها به کشف حقایق علمی و پیشرفت ادراک شخصی و جمعی در زمینههای مختلف میگوید.
شک گرایی با ویژگیهایی که دارد، یک نگرش فلسفی و ذهنی را مشخص میکند. یکی از ویژگیهای اصلی شک گرایی، عدم ثبات و قطعیت در موضوعات فلسفی و دانشی است. به عبارت دیگر، شک گرایان به تردید و تردید گرایی دربارهٔ قطعیتها و اطلاعات معرفتی تمایل دارند و همچنین از دیدگاهها و نظرات پیشفرض رها نمیکنند. آنها به اندیشهٔ پیوسته مشغول هستند و موجبات بررسی و ارتقاء دائمی مفاهیم را دارند. به واضحی، این نشان از نگرش پویا و پذیرش احتمال تغییر و بهبود در دیدگاههای خود است.
یکی از ویژگیهای دیگر شک گرایی، تمایل به چالش کردن پیشفرضها و اصول بدیهی است که ممکن است توسط دیگران به عنوان غیرقابل انکار تلقی شوند. شک گرایان به عنوان بخشی از روش تفکر خود، پیشفرضها و مفاهیمی که به طور عمومی قبول میشوند را بهسوال میکشند تا به عمق تر و دقیقتر درک کنند که این نه تنها برای پیشرفت دانش، بلکه برای بهبود تفکر جامعه نیز مفید است.
یک نکته مهم درباره شک گرایی این است که این نگرش به دنبال حقیقت و شناخت حقیقت است، نه خود حقیقت. بهعبارت دیگر، شک گرایان به دنبال فهم درست و دقیق حقایق هستند، اما نمیپذیرند که دارایی مطلق حقیقت را داشته باشند. این دیدگاه ممکن است به معنای نسبی بودن حقیقت برای برخی شک گرایان باشد، به این معنی که حقیقت ممکن است تحت تأثیر شرایط، زمان، و دیدگاههای مختلف متغیر باشد.
مکتب شک گرایی
یکی از مهمترین پرسشهای مطرح شده در حوزه معرفتشناسی، پرسشی است که به اصولاً محدودهای از دانش قابل دسترسی توسط انسان میپردازد. این پرسش، در واقع به بررسی حدودی که میتواند دانش انسانی به دست آورد، میپردازد.
به عبارت دیگر، مسئلهای که به ذهن میآید این است که آیا تمام انواع دانش و مفاهیم در دنیای بیرونی اطراف ما یا حتی در داخل ما به دست آوردنی و درکپذیر هستند یا ممکن است بعضی از موارد برای ما دستنیافتنی و ناشناخته باشند؟
این سؤال میتواند با پاسخ مثبت یا منفی جواب داده شود. اما دیدگاه شکاکانه در این مسئله تأکید میکند که محدودهای از دانش قابل دستیابی برای انسان وجود دارد. به عبارت دیگر، شکاکانه معتقد است که برخی از امور و مفاهیم بهطور اصولی قابلیت درک توسط انسان را ندارند و ما نمیتوانیم به آنها دست یابیم یا درک کنیم.
این دیدگاه از تفکر شکاکانه برخوردار است و به این معنی است که تا حدودی از قابلیتهای شناختی ما محدودیتهایی وجود دارد که برخی از امور را ناشناس و خارج از دامنهی دانش قرار میدهد. این تفاوت را باید با تصور اینکه انسان تاکنون برخی از امور را هنوز نمیداند، متفاوت دانست. از دیدگاه شکاک فلسفی، معرفت انسان دارای مرزهایی است که فراتر از آن، به معنای عمده منطقهای از نادانش و ناشناختهها قرار دارد.
همچنین پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفه ادموند هوسرل مراجعه فرمایید. از دیدگاه برخی افراد، چالشهای مطرحشده توسط شکاکانهها به نظر آنان جدیترین مسائل نیستند. آنها معتقدند که شکاکیت در اصل با قواعد منطقی و عقلانی طبیعی انسان در تناقض است و اگر ذهن در وضعیت عادی و طبیعی خود باشد، هرگز به تسلیم ادعاهای شکاکانه نخواهد رفت.
افراد بسیاری توانایی دانستن و شناخت را دارند و میتوانند به بسیاری از موارد دست یابند. همچنین، روند زندگی عموماً در محیط دانش در حال جریان است و تعداد زیادی از موضوعات در دامنه معرفت انسان قرار دارند.
اما چالشی که پیش میآید، این است که «مسیر طبیعت عقلانی» یا «وضعیت عادی زندگی» چیست؟ این مفهوم به نظر میرسد که به معنای نگاه مرسوم و متداول علمی است. با این حال، حتی اگر از نظریات معمول علمی استفاده کنیم، نمیتوان به این نتیجه رسید. همچنین، آیا اینکه یک باور تنها بر اساس اطلاعات معمولی پذیرفته شده باشد، کافیست تا به عنوان معرفت تلقی شود؟ آیا ممکن است که یک فرد به دلیل خوابی که دیده و باور داشتهاست، از مسافرت صرف نظر کند و اتفاق بدی برایش بیفتد؟
در دیدگاه علم معمولی نیز، دلایل بسیاری برای اثبات ادعاها و باورها وجود دارند. به همین دلیل، باورهایی که هم ثابت و هم بهطور منطقی موجهی دارند، به راحتی بهدست نمیآیند. در نتیجه، پذیرش و تصدیق به یک معرفت که هم صحیح و هم موجه باشد، امری آسان نیست و به دلایلی پیچیده مرتبط است.
نگرش شکاکانه به طور مداوم سعی میکند تا فاصلهای بین باورها و باورهای موجه و همچنین میان باورهای موجه و معرفت ایجاد کند. این دو دسته واقعیتها در واقع دو مرحله اصلی شکاکیت را شکل میدهند. در مرحله اول، شکاک تلاش میکند تا تاکید کند «تنها باورهایی که به طور موجه باور میشوند وجود ندارند.» و در مرحله دوم، تلاش میکند بیان کند حتی اگر باورها به طور موجه قابل قبول باشند، این به معنای آن نیست که آنها به طور ضروری معرفتی نیز هستند.
در واقع، معرفت فقط در صورتی اتفاق میافتد که باورها همچنین واقعی و درست باشند. این نحوه پدید آمدن چالشهای شکاکیت را توضیح میدهد. حتی از دیدگاه شکاکانه، «ممکن است باورهایی وجود داشته باشند که موجه هستند، اما به دلیل نبود عامل صدق، به عنوان معرفت محسوب نمیشوند.» این موجه بودن بدون صداقت، پایهای برای بسیاری از چالشهای شکاکیت ایجاد میکند.
به عبارت دیگر، به عنوان مثال، هر فرد میتواند موضوعی را با احتمال موجهی باور کند، در حالی که به هیچ وجه از آن معرفت نداشته باشد، زیرا در حواس حسی تخیلی، آنچه در واقعیت وجود ندارد، معرفتپذیر نیست. به این ترتیب، میتوان دید که چگونگی شکلگیری چالشهای شکاکیت نشان میدهد که این چالشها باید به عنوان مسائل مهم مورد توجه قرار گیرند و نادیده گرفتن اهمیت آنها نمیتواند از وجود و اهمیت واقعی آنها کاسته شود.
انواع ادعاهای شکاکانه
آنچه باعث پدیدار انواع ادعاهای شکاکانه میشود، وضعیت اندازهگیری این ادعاها در ارتباط با شمول و پوشاگری آنهاست. این ادعاها به دو دسته تقسیم میشوند: ادعاهای شکاکیت مطلق و ادعاهای شکاکیت محدود.
شکاکیت مطلق
شکاکیت مطلق به ادعایی اشاره دارد که مدعی میشود دستیابی به هرگونه دانش یا معرفتی کاملاً غیرممکن است. در واقع، این دیدگاه معتقد است که در هیچ شرایطی انسان قادر به داشتن معرفت صحیحی نیست. از این منظر، افرادی که به شکاکیت مطلق تمایل دارند، معتقدند که در هیچ شرایطی اطلاعاتی را نمیتوان به طور معقولانه قبول کرد و حتی از دیدگاه شدیدتر، هیچ گونه باوری را نمیتوان به طور موجهی تایید کرد.
شکاکیت مطلق گاهی به عنوان شکاکیت افراطی نیز شناخته میشود و این اصطلاح به تفکر و دیدگاه شکاکان یونان باستان بازمیگردد. این گونه دیدگاه بهطور عمده با آریستوتل و سوفیستها در ارتباط بوده است که به تردید و تسلیم نهایی به هر گونه دانش پرداخته و اعتقاد داشتهاند که دستیابی به حقیقت مطلق یا معرفت کامل به دشواری یا حتی غیرممکن است.
دو نقد به شکاکیت مطلق به شرح زیر است:
1. یکی از نقدها به شکاکیت مطلق به ناسازگاری داخلی آن اشاره دارد؛ به عبارت دیگر، شکاک مطلق ادعایی را مطرح میکند که میگوید “هیچ چیزی قابل دانستن نیست”، اما آیا او واقعاً میتواند بداند که “هیچ چیزی قابل دانستن نیست”؟ اگر واقعاً این ادعا را قبول کند، در این صورت چگونه مدعی این ادعا باشد؟ اگرچه او واقعاً نمیتواند هیچ چیزی را دانسته باشد، اما ادعایی که مطرح میکند به نوعی به ادعای دانستن منتسب میشود.
این دیدگاه به نوعی متناقض است؛ زیرا اگر ادعای خود را رد کند، این به تعبیر خود ادعایی متناقض را به وجود میآورد. اگر شکاک میداند که “هیچ چیزی قابل دانستن نیست”، او نمیتواند به طور قطعی ادعا کند که “هیچ چیزی قابل دانستن نیست”؛ زیرا این ادعا به تنهایی نشاندهنده دانستن است و ادعای عمومیاش را تضعیف میکند.
از طرف دیگر، اگر واقعاً هیچ چیزی را نمیتواند دانست، او نمیتواند حتی ادعا کند که “هیچ چیزی قابل دانستن نیست”. برای این دلیل، دو تفسیر از شکاکیت مطلق در کتب معرفتشناسی مطرح شدهاند، یکی از آنها شکاکیت آکادمیک و دیگری شکاکیت پیرونی نام دارد.
ادعای شکاکیت مطلق اینگونه است که اصولاً هیچ مطلبی قابل دانستن نیست. این ادعا میتواند به دو صورت مختلف تفسیر شود: اگر این ندانستن به معرفت اشاره کند، این قرائت، حداقلی از شکاکیت مطلق را نشان میدهد. و اگر این ندانستن به باور موجه مرتبط باشد، این قرائت، شکل قویتری از شکاکیت مطلق که به شکل حداکثری آن خواهد بود، را نمایان میسازد.
نقادان شکاکیت مطلق اعتقاد دارند که این ادعا دارای ناسازگاری و حتی خود تناقض است. اینگونه منتقدان این نوع شکاکیت پرسش میکنند: آیا شخصی که این ادعا را مطرح میکند، این موضوع را میداند یا نمیداند؟ اگر به این سؤال پاسخ دهد که این موضوع را میداند، به وضوح دارای دانشی است و اگر پاسخ دهد که نمیداند، پس چگونه میتواند به دلایلی ادعا کند که قطعاً نمیتوان هیچ چیزی را دانست؟ اما به نظر میرسد که این انتقاد به شکاکیت زمانی اعمال میشود که شخص شکاک به جز دانستن و ندانستن دیگر هیچ گزینه دیگری در اختیار نداشته باشد، در حالی که واقعیت تقریر اعم از باور موجه است.
به این ترتیب، اعم (باور موجه) میتواند وجود داشته باشد حتی اگر اخص (معرفت) در این مورد وجود نداشته باشد. از این رو، ممکن است ما در بسیاری از موارد، به گونهای موجه به یک گزاره اعتقاد داشته باشیم حتی اگر واقعاً قادر به معرفت از آن نباشیم.
در مورد این انتقاد به تفسیر حداقلی شکاکیت، شکاک به این شکل خواهد گفت که “هیچ چیزی قابل دانستن نیست” و این نوع ادعای شکاکانه در واقع به خود تناقضی نمیآید. به زبان سادهتر، شخص شکاک بدون این که به مشکل تناقضی برخورد کند، ممکن است باور موجه داشته باشد که هیچ چیز قابل دانستن نیست. این به این معناست که از طریق این انتقاد مشخصاً نمیتوان به ادعاهای شکاکیت او اعتراض کرد و این انتقاد توانایی او را در برخورد با تناقضات نقض نمیکند.
(۲) شکاک مطلق نسبت به نگرش خود در عملیات عملی بهطور جدی اشتغال نمیکند. به عبارت دیگر، پیآمدهای علمی از این نگرش تقریباً ناامیدانه است. او به طور مشابه با افراد دیگر زندگی میکند، خوراک میخورد، مینوشد، در مواجهه با خطر فرار میکند و برنامهها و برداشتها را تجربه میکند. با این وجود، نگرش شکاکیتاش تاثیر بسزایی در عملکرد عملیاتیاش ندارد و تفاوت چشمگیری بین عملکرد و رفتار او و دیگران نیست. شخص شکاک مطلق به طور عمومی بر اساس تفکر و دیدگاههایی که در زمینههای مختلف دارد رفتار نمیکند و از طرفی رفتارش بر اساس آنچه از دنیای اطرافش میداند نیست.
با اینکه این انتقاد به نسبت به انتقاد قبلی به نظر سادهتر میآید، اما به نظر میرسد که نیاز به بررسی دقیقتری دارد. به راحتی میتوان به رویکرد قبلی بازگشت، یعنی جایگزین کردن دانستن چیزی با داشتن باور موجه دربارهٔ آن. شخص شکاک مطلق در عمل به تمامی کارها با اعتقاد خاص خود عمل میکند و این امر او را به تضمین معرفت نیز ملزم نمیکند.
شکاکیت محدود
شکاکیت محدود به معنای ادعاهایی است که میگویند معرفت تنها در برخی از زمینهها امکانپذیر است و در حیطههای دیگر نمیتوان به دانش دست پیدا کرد. این نوع شکاکیت میتواند به عنوان شکاکیت معتدل تلقی شود، زیرا با استفاده از تدابیری میتوان از ناسازگاریهای داخلی و پیامدهای آن جلوگیری کرد. انواع مختلفی از شکاکیت محدود وجود دارند که به توجیهها و مستندات خاص خود بستگی دارند.
بعضی از طرفداران شکاکیت محدود ادعا میکنند که گزارههای پس از طبیعی به خارج از دامنه معرفت انسان میافتند. دیگران ممکن است دربارهٔ گزارههای اخلاقی این نظر را داشته باشند که معرفت در این زمینه به حداقل کاهش مییابد. همچنین، برخی دیگر معتقدند که معرفت تجربی در برخی موارد غیرممکن است.
با روبرو شدن با شکاکیت محدود، یکی از راههای پیشرو این است که نشان داده شود این نوع شکاکیت در واقع محدود به حوزهی خاصی نمیماند و به شکلی یا شکاکیت مطلق مستلزم است یا قدرت تاثیرگذاری این نوع شکاکیت را از بین میبرد. به این ترتیب، تمام امکاناتی که در برداشت از شکاکیت مطلق استفاده میشوند، برای کنترل و تغلب بر شکاکیت محدود نیز مورد استفاده قرار میگیرند.
یکی از اشکال شکاکیت به صورت استدلالی مطرح میشود. این نوع شکاکیت همچنین عواملی آکادمیک و غیرآکادمیک دارد. دلایل غیر آکادمی از تداخل با باورهای موجه و واقعی افرادی که منظومههای دقیق معرفتی دارند، با سایر باورها در مختلف فرهنگها و شرایط مختلف برمیآیند. این افراد معمولاً پرسشهایی مطرح میکنند از جمله: آیا توجیهی کاملاً روشن و قاطع وجود دارد؟ آیا توجیه میتواند بر اساس معیارهایی تکیه کند که از وقوع مواردی چون این موارد جلوگیری نماید؟ آیا میتوان به واقعیتاً دربارهٔ هر کدام از این باورها و همچنین باورهای رقیبشان توجیه صحیحی ارائه داد؟
اگر تصریح کنم که یک دسته از این باورها معقول و موجه هستند، در این صورت ملزم به توضیح دقیق تر و خاصی دربارهٔ این توجیهات میشوم. اما اگر بیان کنم که هیچ یک از این باورها به واقعیت موجه نیستند، باید پذیرفت که به حداکثر مرحله از نگرش شکاکانه رسیدهایم.
در این راستا، انتقادها و تشکیل دهندههای شکاکیت استدلالی به شیوههای مختلفی مطرح میشوند و این انتقادات معمولاً در جهت مطرح کردن تردیدها و نقدها به توجیهات و تحلیلهای ارائه شده توسط افراد یا جامعههای مختلف معرفتی است. اینگونه نگرشها نشان از تعدد دیدگاهها و انواع دلایل دارند که در مجموعهای از تحولات معرفتشناسی در نقدها، مشکلات و تأکیدها منعکس میشوند.
اما عوامل آکادمیک در شکاکیت به وسیلهٔ استدلال، شکهای کلی و توجیههای مهیا میکنند که دارای گرایشهای فلسفی هستند و همچنان با پیشرفت فلسفه از طریق تداخل با مفاهیم فلسفی نوظهور و تطور پیدا میکنند.
به عنوان مثال، در بحث تحلیل معرفت و توجیه آن، اگر افراد مختصراً نیاز دارند که اثبات کنند که تحقق معرفت یک مسئلهای ناممکن است، نخست باید مشخص کنند که چه چیزی در واقعیت قابل تحقق نیست. به این ترتیب، شکاکیت استدلالی آکادمیک تلاش میکند تا مفاهیم فلسفی و نظریههای معرفتی جدید را به کار بگیرد و به تحلیلهای پیچیدهتری دست یابد. این نوع شکاکیت تمایل دارد به نظریات معرفتی و توجیهات آنها بیشتر اهمیت دهد.
پیشنهاد می شود به کارگاه فلسفه معاصر مراجعه فرمایید. شکاکان استدلالی با رویکرد فلسفی معرفی میشوند که تلاش میکنند با تکیه بر مفاهیم و اصول فلسفی، تردیدها و ابهامات معرفتی را بررسی و تبیین کنند. این افراد ادعا میکنند که داشتن معرفت به معنای داشتن یقین مطلق نسبت به یک موضوع است و یقین تنها با تحتالشکیبایی و توجه دقیق به اصول بدست میآید.
به این ترتیب، تردید ناپذیری معنایی دارد که معرفت باید از هرگونه شبهه و تردید مصون باشد. عدم قابلیت بازنگری به معنای این است که معرفت به هیچ عواملی برای بازنگری و تجدیدنظر قرار نمیگیرد.
به نظر میرسد با این شرایط، احراز معرفت به شدت دشوار میشود. شکاکیت از طریق این رویکرد، با بهرهگیری از مفاهیم و تفسیرهای فلسفی معمولاً باعث تبیین تردیدها و مشکلات معرفتی میشود و تلاش میکند تا از طریق ارتباط با مسائل فلسفی، به شناخت بهتری از شکاکیت برسد که به اصطلاح میتوان آن را “شکاکیت فلسفی” نامید.
شکاکیت، معرفت و توجیه معرفتی
شکاکیت به دو مفهوم مختلف، یعنی در زمینه معرفت و باور موجه، برجسته است. برای درک چگونگی روند شکاکیت در این دو زمینه، باید ابتدا به شکاکیت فلسفی در حوزه معرفت و سپس به شکاکیت فلسفی مرتبط با توجیه معرفتی، توجه کنیم. به این ترتیب، نگرش شکاکانه به مسائل معرفتی را مورد بررسی قرار داده و سپس به توجیه معرفتی میپردازیم.
در شکاکیت فلسفی معرفت، تمرکز بر مؤلفه توجیه معطوف میشود. به عبارت دیگر، شکاکان به معرفت اعتقاد دارند که نمیتوان دربارهٔ هیچ موضوعی مطمئن شد؛ زیرا توجیه معرفتی که برای قبول یک گزاره لازم است، به نظر آنها در بسیاری از موارد فراهم نمیشود.
به عبارت سادهتر، شکاک در خصوص معرفت ادعا میکند که نمیتوان هیچ چیز را با توجیه کامل و قاطع دانست؛ اشاره به عدم نصاب لازم از توجیه برای پذیرش یک گزاره است. این نوع شکاکیت میگوید که ما ممکن است دارای باور موجه باشیم، اما نمیتوانیم به حد توجیه کامل و کافی برای قبول یک گزاره برسیم؛ به عبارت دقیقتر، توجیه معرفتی ما در مرتبه K کافی نیست.
صورتبندی این نگرش شکاکانه به معرفت به این صورت است:
شخص S گزاره P را میداند اگر و تنها اگر شخص S در باور به گزاره P دارای توجیه در مرتبه K باشد.
با این توجه، شکاکیت فلسفی معرفت به تأکید بر نیاز به توجیه کامل و قاطع برای معرفت اشاره دارد.
در مرحله بعد، شکاکیت فلسفی مرتبط با توجیه معرفتی به تحلیل مفهوم توجیه برای قبول معرفت پرداخته و اهمیت تردید ناپذیری و تجدیدنظر ناپذیری را برای تثبیت معرفت بیان میکند. این نگرش شکاکانه، با بهرهگیری از فرآیند تردید ناپذیری و تجدیدنظر ناپذیری، به تعبیر دقیقتر و قاطعتری از مفهوم معرفت میرسد.
در واقع، نگرش شکاکانه در زمینه معرفت تمام تلاش خود را برای اثبات میکند که هرگز امکان ندارد دربارهٔ هیچ گزارهای، یا حداقل دربارهٔ یک دسته خاص از گزارهها، به توجیه مرتبه K برسیم. به این ترتیب، نمیتوان به گزاره P معرفت یافت. تمرکز شکاکیت دربارهٔ توجیه معرفتی نسبت به شکاکیت دربارهٔ معرفت، از لحاظ معرفتشناسی، با تهدید جدیتری همراه است؛ چرا که در این حالت، موقعیت آن چنین است که توجیه معرفتی گزاره P نه تنها موجود نیست، بلکه حتی امکان وجود توجیهی برای باور به گزاره P نیز به نظر نمیرسد.
به عبارت دیگر، نه تنها نمیتوان توجیه در مرتبه K برای گزاره P ارائه داد، بلکه هیچ نوع توجیه دیگری نیز نمیتواند موجود باشد. این نوع شکاکیت، به عنوان شکاکیت حداکثری شناخته میشود. البته، ضمناً واضح است که شکاکیت دربارهٔ توجیه معرفتی به موضوع مدعای شکاکیت در زمینه معرفت نیز اشاره میکند. اما معکوس آن ادعا درست نیست.
ادبیات شک گرایانه
“ادبیات شک گرایانه” یک جریان ادبی است که در آن نویسندگان به تاکید بر عدم قطعیت، تردید، و شک در آثار خود میپردازند. این جریان به تأثیرات فلسفی، اجتماعی و فرهنگی دورههای مختلف تاریخ ادبیات پاسخ میدهد و معمولاً در زمینههای ادبیاتی همچون رمان، شعر، داستان کوتاه، نمایشنامه و غیره دیده میشود.
نویسندگان ادبیات شک گرایانه، با به کارگیری ترکیبی از اشیاء و رویدادهای واقعی و غیرواقعی، ابهامها، تناقضها و شوک در ذهن خواننده ایجاد میکنند. آثار این جریان ممکن است دستور زبانی، ساختاری یا محتوایی غیر معمولی داشته باشند که به خواننده احساس ایجاد ناامنی و عدم قطعیت میدهد.
“ادبیات شک گرایانه” اغلب با مفاهیم مرتبطی نظیر ناقض بودن، عدم قطعیت دانش، تاریکی روانی، تلاش برای کشف حقیقت پشت پردهها و پنهانیها و حتی تحت تأثیرات فلسفههای مختلف از جمله اندیشههای انطباقی و انفعالی ایجاد میشود.
این جریان در دهههای مختلف تاریخ ادبیات با نامها و ویژگیهای متفاوتی شناخته شده است، از جمله “ادبیات انطباقی” در دهه ۱۹۴۰، “ادبیات تردید” و “ادبیات میتواش” در دهه ۱۹۶۰، و “ادبیات پسمدرن” در دهه ۱۹۸۰ که به طور گستردهتر با جنبشهای ادبی مانند “رمانتیسم تجدیدنظرشده” و “تئاتر پسمدرن” در ارتباط بوده است.
در این نوع از ادبیات، نویسندگان به وضوح نشان میدهند که دنیا و واقعیتها به راحتی قابل تفسیر و تبیین نیستند و شک و تردید در ذهن انسانها جایگاه ویژهای دارند. این نگاه به ادبیات باعث میشود تا خواننده به تفکر و تأمل در مسائل اعتقادی، اجتماعی و فلسفی ترغیب شود.