جان اشتاین بک یک نویسندهی آمریکایی فعال و محبوب بود که در قرن ۲۰ زندگی می کرد و بسیاری از افراد به آثار او علاقه مند بودند. او در داستانهایش زندگی روزمره در روستاهای کالیفرنیا و چالشهای سخت و واقعگرایانهای که مردم در دوران رکود بزرگ، یک بحران اقتصادی عظیم، با آن روبرو شده بودند را به تصویر می کشید. اشتاین بک به نمایش دادن مبارزات و رنجهای مردم عادی، به خصوص کسانی که جامعه آنها را نادیده گرفته یا حذف کرده بود علاقه داشت. شخصیتهای او اغلب افراد پرمشکلی هستند که در مورد مسائل مختلفی مثل فقر و جستجوی خوشبختی داستان دارند.
آشنایی با جان اشتاین بک
او در سال ۱۹۰۲ در شهر سالیناس کالیفرنیا به دنیا آمد و در همان شهر که الهامبخش بسیاری از صحنههای داستانهایش بود رشد کرد و در مدارس آنجا درس خواند. پدر و مادرش از تبار آلمانی و ایرلندی بودند و پدرش خزانهدار شهرستان مونتری بود.
اشتاین بک با وجود مشکلات مالی خانوادگی، توانست به دانشگاه استنفورد رفته و در رشتهی ادبیات انگلیسی تحصیل کند. اما در سال ۱۹۲۵ بدون گرفتن مدرک دانشگاه را رها کرد تا به نوشتن کتاب بپردازد.
او در ابتدای حرفهی نویسندگی با سختیهای زیادی روبرو بود. او برای کسب درآمد به عنوان کارگر و پادو کار مشغول بود و در شرایط و فقر و سختی زندگی می کرد. اولین رمان اشتاین بک «جام زرین» نام داشت که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد ولی مورد توجه قرار نگرفت. خوشبختانه او به نوشتن خود علاقمند بود و در سال ۱۹۳۵ با انتشار «تورتیلا فلت» شهرت زیادی به دست آورد.
این کتاب داستان زندگی چند دوست فقیر در مونتری کالیفرنیا را تعریف میکند. «تورتیلا فلت» باعث شد اشتاین بک مدال طلای داستان باشگاه مشترک المنافع کالیفرنیا را از آن خود کند. پس از آن، چندین رمان دیگر هم نوشت که همگی مورد استقبال خوانندهها قرار گرفتند، از جمله «موشها و آدمها» (۱۹۳۷)، «خوشههای خشم» (۱۹۳۹) و «شرق بهشت» (۱۹۵۲). «خوشههای خشم» شاید پرطرفدارترین رمان اشتاین بک باشد. این رمان هم از نظر هنری و هم از نظر تجاری موفق بود و جایزه پولیتزر را در سال ۱۹۴۰ برای ادبیات داستانی کسب کرد و میلیونها نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رسید.
او در سال ۱۹۶۲ جایزهی نوبل را هم گرفت. اشتاین بک در سال ۱۹۶۸ در شهر نیویورک به علت بیماری قلبی فوت کرد. او همچنان به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم شناخته میشود. آثار او در برنامههای درسی دبیرستان و کالج وارد شدهاند، به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند و توسط کارگردانان مشهوری مثل جان فورد و الیا کازان به فیلم تبدیل شدهاند.
اسب سرخ
«اسب سرخ » جان اشتاین بک داستان چالشهایی است که در دوران رشد و بلوغ پیش میآیند. این داستان طبیعت انسان را با پرداختن به رابطهی بین جودی، یک پسر جوان، و گابیلان، اسب مورد علاقهاش، بررسی میکند. داستان در یک مزرعه در شمال کالیفرنیا رخ میدهد و نمایشگر زندگی و مرگ، عشق و غم، و تلاش برای فهم دنیای طبیعی است.
جودی پسری با استعداد و تلاشگر است، اما هنوز در حال آموختن روشهای زندگی در مزرعه است. پدرش به او یک اسب سرخ و سرزنده به نام گابیلان میدهد و جودی شروع به آموزش او میکند. جودی با کمک بیلی باک، یک کارگر با تجربه، هم به گابیلان و هم به واقعیتهای زندگی در مزرعه آشنا میشود. تعاملات جودی با اسب به عنوان نماد رشد عاطفی و روحی اوست.
پیوند جودی با گابیلان مضامین دلبستگی، عشق و شور را دربرمیگیرد. جودی در حال آموزش اسب، یک ارتباط عاطفی با گابیلان برقرار میکند که بالاتر از رابطهای ساده بین انسان و حیوان است. او اسب را به عنوان یک دوست، همسفر و همکار محسوب میکند.
پیوندی که او تمایلی به تسلیم شدن به آن ندارد. جودی قادر نیست بپذیرد که چرخه طبیعت زندگی با مرگ و غم خاتمه پیدا میکند. خواننده علاقه جودی به مقاومتش در برابر قوانین طبع زندگان و میران را از طریق عشق او به گابلین درک میدارد.
اما وقتی گابیلان مبتلا به بیماری میشود، جودی دچار سرخوردگی و ناامیدی می گردد و هرچه تلاش میکند اسب دوستداشتنیاش را نجات دهد، نمیتواند. اشتاین بک از سرنوشت تلخ اسب برای بررسی واقعیتهای سخت زندگی و مرگ استفاده میکند و بر چرخه طبیعی تولد، رشد و فروپاشی تأکید میکند. بیلی باک سعی میکند جودی را در مورد نظم طبیعت زندگی و مرگ آگاه کند. ناامیدی جودی نشان دهندهای از بطالت او در برابر مرگ و آسیبپذیر بودن قلب انسان جوان است.
«اسب سرخ» چالش بین انسان و طبیعت را به عنوان یک مضمون اصلی نشان می دهد. اشتاین بک انسانها را هم به عنوان فرزندان و هم تصرف کنندههای محیط زیست و نیروهای طبیعت را بیرحمانه و قوی به نمایش میگذارد. جودی و خانوادهاش با آسایش ناپذیر بودن در برابر نفوذ طبع را تجربه می کنند. آنها برای حفظ حیات در زمین به قدرت فیزیکی خود وابسته هستند اما حتی قدرت آنها هم محصور است و تحت تاثیر آب و هوا، خاک های سخت و تقدیر سرنوشت قرار دارند.
جودی با کار کردن سخت برای رام کردن و کنترل کردن محیطی که خارج از دسترس انسان است، در نهایت منجر به غم و افسوس خود می شود. به خصوص وقتی گابیلان در برابر بیماری طبیعی شکست می خورد. اشتاین بک خیلی زیرکانه این را نشان میدهد که حتى بزرگ ترین کار های انسانی ما در برابر قدرت عظیم و بیرحمانه ی طبیعت فانى و کم اهمیت است.
موضوع دیگر مهم، رشد و بلوغ قهرمان داستان، جودی است. جودی با تعامل با گابیلان و مرگ دردناکش، احساساتی را تجربه میکند. رویاهای جودی در مورد کنترل و آرزویش برای حفظ اسب خود به فهم بیشتر از نظم طبیعت زندگی و مرگ منجر میشود.
او شروع به درک شکستپذیری زندگی و دنیای طبیعی میکند. او به فهم عمیق تر از همدلی و سپاسگزاری از زندگی میرسد. جودی درس مهمی یاد گرفته است که اگرچه مرگ ممکن است چیزهایی را که دوست دارید را نابود کند اما درسی به شما میدهد که میتواند شخصیتتان را تغییر دهد.
«اسب سرخ» همچنین به ایدهای از اسطوره و فولکلور پرداخته و نشان میدهد که چگونه داستانهای شفاهی توانایی الهام بخشیدن و تأثیر گذار بودن بر باورهای مردم را دارند. در این کتاب، شخصیت پونی و داستانهای مربوط به او راهبرد برای نشان دادن آزادی، شجاعت و ریسک پذیری است.
به طور خلاصه، «اسب سرخ» بررسیای تلخ و شاعرانه در مورد معنای رشد کردن، مواجه شدن با سختیهای دنیای طبیعی و یادگیری قبول کردن مرگ است. مضامین طبیعت، رابطهی انسان با آن، و اجتناب ناپذیر بودن از غم و مرگ به طرز برجستهای در داستان نوشته شده است. اشتاین بک با توصیفهای روشن و شخصیتپردازیهای زیبا، خواننده را به فکر در حقایق اساسی وجودی تجربهی انسانی وادار میکند.
او به ما نشان میدهد که زندگی کوتاه است اما در تلاش برای حفظ خود و روح اساسی پیوندهای عاطفی ما با طبیعت عظمت و زینت وجود دارد. کسانی که این رمان را میخوانند، باید انتظار سفری عمیق و احساساتی را داشته باشند و با حقایق اجتناب ناپذیر زندگی مثل از دست دادن آنچه که دوست دارید، مقابله کنید. «اسب سرخ» یک اثر ادبی قابل تحسین است که نگاهی زنده و قانعکننده به زندگی، عشق و از دست دادن دارد. این داستان جالب شاهد بر توانایی داستانسرایی هنرمندانهی اشتاین بک و بینش درستی است که او نسبت به شرایط انسانی دارد.
در بخشی از کتاب اسب سرخ می خوانیم :
در گرمای شلوغ و پر حرارت یک بعد از ظهر نیمه تابستان، پسرک جودی، به بیقراری گرداگرد چراگاه را میپیمود تا چیزی برای سرگرمی بیابد. به انبار رفته بود، به لانه پرستوها در زیر لبه بام آنقدر سنگ انداخته بود تا یکی از دانههای گلی شکسته بود و پوشش کاه و پرهای کثیف آن به زمین افتاده بود. سپس در چراگاه تکه پنیر باقیماندهای را در تله گذاشته بود و تله را در جایی قرار داده بود تا دبلتری مت، سگ بزرگ خوشطینت، برای گرفتن پنیر پوزه اش را لای تله کند. جودی به خشونت این کار را نمی کرد، حوصلهاش از بعد از ظهر دراز گرم خسته شده بود.
دبلتری مت پوزه خود را وسط تله فرو کرد، سر تله فرو رفت و سگ از درد زار زار و با پوزه خونین لنگید و دور شد. مت همیشه معلول بود. وقتی جوان بود در تله روباه گیر افتاده بود و از آن پس هم میلنگید، حتی وقتی که سرش داد میکشیدند.
دفتر وقایع روزانه روسی
درست پس از بسته شدن پردهی آهنین بر روی اروپای شرقی برای جان اشتاین بک و رابرت کاپا فرصتی خاص پدیدار شد. آنها از طرف نیویورک هرالد تریبون مامور شدند تا به اتحاد جماهیر شوروی سفر کنند و گزارشهای خود را ارسال کنند. اشتاین بک و کاپا فقط به مسکو و استالینگراد (ولگوگراد امروزی)، بلکه به نواحی اوکراین و قفقاز نیز رفتند. نتیجهی این سفر به عنوان یک سند تاریخی منحصر به فرد ثبت شده است.
سفر اشتاین بک و کاپا نه تنها یک ماجراجویی بود بلکه فرصتی بود برای ثبت واقعیتهای تلخ زندگی کارگران کارخانه، کارمندان دولت و دهقانانی که از خسارات جنگ جهانی دوم رنج برده بودند. این مجله نگاهی خلاصه به زندگی مردم روزمره است و دیدگاهی منحصر به فرد از مبارزاتی که آنها تحمل کردهاند ارائه میدهد. نویسندگان با استفاده از تجربیاتشان در قله قدرت هنری گزارشهای صادقانه مینویسند و به نیاز به ثبت مبارزهی انسانی پاسخ می دهند.
اشتاین بک و کاپا در آغاز سفر خود، مسکو را شهری روشن و جهانی توصیف می کنند. با این حال، آن ها به زودی فهمیده اند که واقعیت زندگی تحت حکومت کمونیستی مشکلات فراوانی داشت. آن ها شاهد بودند که مردم در فقری گسترده و شرایط زیستی سختی زیر بار زندگی می روید برای به دست آوردن یک لقمه نان ساعت ها صبر می کنند.
کاپا عکسهای نمادین از افرادی که دیدهاند میگیرد و به حروف اشتاین بک عمق و احساس می داد.
وقتی به نواحی شهر سفر میکنند، اشتاین بک و کاپا فهم بیشتری از تغییرات اجتماعی و اقتصادی بزرگی که در اتحاد جماهیر شوروی در حال رخ دادن بود به دست میآورند. آنها مصائب زیادی را که مردم تجربه کردند، از جمله کمبود مراقبتهای پزشکی و آموزش، شرایط بد زندگی و تهدید مداوم سرکوب سیاسی، ثبت میکنند. همچنین به عدم آزادی شخصی افرادی که دیدند و بدبینی و ترس گستردهای که در جامعه حاکم بود اشاره میکنند.
نویسندگان در مورد فرهنگهای رنگین و متفاوت اوکراین و قفقاز، از جمله زبانها و سنتهای آنها به خواننده بینشی مفید میدهند. اشتاین بک و کاپا موسیقی محلی و رقص های منحصر به فرد منطقه و جشن ها و مراسم بسیاری را که با زندگی مردم پیوسته شده مشاهده می کنند و در عین حال چالش هایی را که این فرهنگ ها در دوران حکومت ستمگر شوروی با آن روبرو بودند بازگو می کنند. همچنین پیشنهاد می شود تا مقاله معرفی کتاب من و استادم اثر الیف شافاک را مطالعه کنید.
در تمام این کتاب، اشتاین بک و کاپا همیشه در مورد تطبیق پذیری و نبوغ افرادی که دیده اند، تعریف می کنند. با وجود سختی های زندگی روزانه، مردم توانسته اند روحیه ی امید و اراده ی شگفت انگیز از خود نشان دهند. این مجله شاهدی است بر روح انسان و توانایی آن برای زنده ماندن حتی در سختترین شرایط.
مشاهدات اشتاین بک و کاپا لحظهای در زمان را به تصویر میکشد که نمایی بینظیر از سختیهایی است که مردم تجربه کردهاند. این مجله همچنین نمونهای از فرآیند خلاقیت است. اشتاین بک و کاپا هر دو در اوج قدرت هنری خود بودند و برای خلق اثری با کیفیت بالا همکاری کردند. اشتاین بک مردم و مکانهایی را که با آنها برخورد کرده استادانه شرح میدهد، در حالی که عکسهای نمادین کاپا بعد بصری منحصربهفردی را به آن اضافه میکند. این مجله گواهی بر قدرت همکاری است و الهامبخش هنرمندان و نویسندگانی است که به دنبال ثبت دنیای اطراف خود هستند.
در نهایت، این مجله تفسیری در مورد قدرت داستانسرایی به دست میدهد. اشتاین بک و کاپا اهمیت ثبت تجربیات افرادی که با آنها ملاقات کرده اند و داستان هایی را که به اشتراک گذاشته اند تشخیص داده اند. آنها فهمیدند که داستانسرایی ابزار قدرتمندی برای روشن کردن تجربهی انسانی و ارتباط با افراد خارج از تجربهی شخصی محسوب می شود. «دفتر وقایع روزانه روسی» نمونهای از داستانسرایی در قویترین حالت آن است که به خوانندگان اجازه می دهد وارد دنیایی شوند که در غیر این صورت برای آن ها ناشناس باقی می ماند.
در بخشی از کتاب دفتر وقایع روزانه روسی می خوانیم :
روسها اجازه نمیدادند که یک عکاس وارد شوروی بشود. در مورد من اینطور نبود، که برایمان عجیب بود، چون دستگاه سانسور میتواند فیلم را بررسی کند، اما نمیتواند ذهن نظارهگر را کنترل کند. در این جا باید چیزی را توضیح بدهم که در تمام مدت سفرمان، مشخص شد. دوربین یکی از ترسناکترین سلاحهای مدرن است به ویژه برای مردمی که در جنگ هستند و بر سرشان بمب و گلولهی توپ میبارد، چون پس از یک بمباران همواره عکسی خواهد بود. معمولاً نقشههای هوایی یا نقشههای جاسوسی از شهرهای بزرگ و کوچک و کارخانههای ویران را با یک دوربین تهیه میکنند.
بنابراین دوربین ابزاری است خوف انگیز، و هر جا که شخص آن را با خود داشته باشد، به او مشکوک میشوند و نظارتش خواهند کرد. اگر این حرف را باور ندارید، دوربین براونی شمارهی چهار خودتان را به هر جایی در نزدیکی اوک ریج یا کانال پاناما یا یکی از صد ناحیه ی آزمایش سلاح های مان ببرید. امروزه در ذهن بیشتر مردم دوربین نشانه ی ویرانی و نابودی است و منبع بدگمانی، که حق هم همین است.
روزگاری جنگی بود
«روزگاری جنگی بود» عنوان مجموعهای از نوشتههای روزنامه نگارانهی جان اشتاین بک است که در دوران جنگ جهانی دوم به چاپ رسیده است و در سال ۱۹۵۸ نخستین بار منتشر شده است.
این کتاب شامل مقالات، پیامها و نامههای متعددی است که اشتاین بک در حین خبرنگاری خود از جنگ نگاشته است. اشتاین بک در این اثر به بعد انسانی جنگ پرداخته و حال و هوای سربازان و غیرنظامیانی را که با آنها مواجه میشود، بازگو میکند.
کتاب به صدماتی میپردازد که جنگ به افراد و جامعهها میزند. اشتاین بک دربارهی خرابیها و آسیبهای منطقههای جنگزدهای که دیده مینویسد و زخمهای جسمی و روحی را که سربازان برای مدت طولانی پس از پایان جنگ با خود حمل میکنند شرح میدهد.
اشتاین بک علاوه بر گزارش خود از جنگ، در مورد افراد گوناگونی که در سفر خود ملاقات میکند نیز مینویسد. او با سربازان و غیرنظامیان گفتگو میکند و داستانها و نظرات آنها را به خواننده منتقل میکند. او همچنین در مورد شخصیتهای معروفی مثل باب هوپ مینویسد که به خطوط جبهه سفر کرده بود.
طرز نوشتار اشتاین بک با ترکیب تخصص روزنامه نگارانه و توانایی او در تصویرسازی لحظات پیداست. او با دقت به جزئیات توجه میکند و شخصیت و فضای افراد و مکانهایی را که با آنها روبرو میشود با تصویر پردازش زنده میکند. سادگی نثر او نشان دهنده جدی بودن همین مسئله است.
«روزگاری جنگ بود» چنانچه چیرۀ چشم روزنامۀ نگار است، چنین صفات ادبى هم دارد. نثر اشتاین بک همچین تمّ ها و دغدغۀ هائى را دارد که در برخی از قصه ها هم مشاهده می شود. بعضى از این تمها عبارتند از تمرکز بر تجربۀ انسانى جنگ، همدلی با مردم ساده، و پایبندی به عدالت اجتماعی.
«روزگاری جنگ بود» چشمانداز وسعت دار و روشنفکر دربارۀ جنگ، سیاست، اقتصاد، طبیعت انسانی و حقیقت را پیش چشممان ترسیم میکند. مقالات اشتاین بک جنگ را آنگونه که بوده روایت میکند و بازتابی است صادقانه از تجربیات غیرنظامیان، سربازان، پیامدهای اجتماعی و سیاسی جنگ و انسانیت در میان هرج و مرج. در مجموع روایت درخشان اشتاین بک از مضامین یاد شده، به گفتگوی الزامآور دربارهی جنگ، جهانیگرایی، سیاست و طبیعت انسانی کمک میکند.
در بخشی از کتاب روزگاری جنگی بود می خوانیم :
در این کشتی نمیشود به نفرات مثل یک فرد نگاه کرد. آنها فقط شمارههایی هستند که یک فضای سه بعدی به اندازه شش پا در سه پا در دو پا را پر میکنند. فضای زیادی را باید برای یک واحد جسمانی در نظر گرفت. آنها موتورهایی هستند که برای ادامه کار میبایست بهشان سوخت داد. میبایست از محصول احتراق شان نگه داری کرد و آن را دور انداخت. به هیچ وجه نمی توان به آنها مثل فرد نگاه کرد. در روز دوم و سوم این روش جواب میدهد. صف منظم و به موقع تشکیل میشود، اما روز اول وحشتناک است.
حالا افراد استراحت میکنند و هیچ جایی برای تحرک ندارند. آنها در طول این سفر قادر به انجام فعالیتهای بدنی زیادی نیستند. پاهای زیادی وجود دارد. عمده خاطرهای که از یک کشتی نفربر در ذهن میماند پاها هستند. یک نفر میتواند سر و دستهایش را به نحوی کنار بکشد اما چه خوابیده و چه نشسته، پاهایش مشکلساز هستند. آنها در هر سمتی پراکنده شده و در هرگوشهای فرو رفتهاند. از آنها حفاظتی نمیشود زیرا عضوی از فرد هستند که احتمال آسیب دیدنشان حداقل است. برای حرکت میبایست در میان پاها قدم برداشت، و باید روی آنها حرکت کرد.
زمستان
کتاب زمستان اثر جان اشتاین بک یک رمان اجتماعی و روانشناختی است که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد. نویسنده در این کتاب به بحران های اخلاقی و اقتصادی آمریکا در دهه ۱۹۶۰ میلادی پرداخته و شخصیت اصلی داستان، ایتان آلن هاولی، را به تصویر می کشد. ایتان یک فروشنده است که خانواده اش را با درآمد کم خواربار فروشی تامین می کند.
او در گذشته مربوط به طبقه اشرافی بوده ولی حالا با فقر و ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم می کند. او تحت فشار همسر و فرزندانش قرار دارد که مایل به تغییر شرایط زندگی خود هستند. این امر باعث می شود که او به دنبال راه های نامشروع برای بهبود وضعیت خود بگردد و با مسائل اخلاقی روبرو شود.
ایتان آلن هاولی، فروشنده خواربار فروشی است که در شهر ساحلی نیوبرن در لانگ آیلند زندگی می کند. او نواده چندین قهرمان جنگ است ولی خودش چنین شخصیت قهرمانانه ای ندارد. او با ماری، همسرش، و دو فرزند نوجوان خود، الن و آلن، در یک خانه قدیمی ساکن است.
ماری، همسر او، ناراضی از شغل و درآمد پایین اوست و مایل است که به خانه بزرگ پدربزرگش بروند که در حال حاضر تحت سلطه چارلز بکر، عموزاده پولدار پدربزرگ، است. الن، دختر او، علاقه مند به هنر است و معلم پیانو دارد. آلن، پسر او، عضو تیم شطرنج مدرسه است و با دختر جذاب تاماسینا چستین، دختر رئیس شورای شهر، رابطه دارد.
ایتان در خواربار فروشی موراتور، کار می کند. صاحب خواربار فروشی، آلفرید موراتور، چک های بالقوه به فروش میرساند و با سود حاصل از آن ها سفر های جهانگردی می کند. این خواربارفروشی قبلاً مال خانواده ایتان بوده ولی پدربزرگ او آن را به موراتور فروخته است. ایتان از این موضوع ناراحت است و احساس می کند که خانواده اش از شکوه گذشته خود سقوط کرده است.
او همچنین با رقیب خود، دیوی مارول، که یک فروشنده موفق و بی رحم است، درگیر است. دیوی مارول به ایتان پیشنهاد می دهد که با هم مشارکت کنند و خواربارفروشی موراتور را بخرند ولی ایتان از این پیشنهاد خوشحال نمی شود.
ایتان در زندگی خود با چالش های زیادی روبرو می شود. او تحت تأثیر دوست قدیمی خود، جوئل سالیناس، قرار می گیرد. جوئل یک نقاش است که به تازگی به شهر بازگشته است و به ایتان نشان می دهد که چگونه با راه های نامشروع پول درآورده است.
ایتان با کمک جوئل، توطئه ای را برای تقلب در قرعه کشی شهری راه می اندازد و برنده یک هزار دلار می شود. او از این پول برای خرید خواربار فروشی موراتور استفاده می کند ولی در عوض، دوستی جوئل را از دست می دهد. او همچنین با فریب دادن دیوی مارول، سهام خواربارفروشی او را به دست می آورد و او را از کار برمی کند. این کارها باعث می شود که ایتان در نظر همسر و فرزندانش محبوب تر شود ولی خودش احساس گناه و نفرت می کند.
ایتان در آخرین فصل کتاب، با چالش بزرگتری روبرو می شود. پسرش، آلن، به او می گوید که قصد دارد به نظام بپیوندد و به جنگ ویتنام برود. این خبر باعث تکان دهنده می شود و او را به فکر درباره ی معنای زندگی و قهرمان بودن می اندازد. او تصمیم می گیرد که به پسرش حقیقت را بگوید و به او بگوید که چگونه با تقلب و فریب پول درآورده است. این کار باعث می شود که آلن ناراحت شود و خانه را ترک کند. این در حالی است که الن، دختر او، به علاقه مند به جوئل شده است و قصد دارد با او بگریزد. این دو رخداد باعث می شود که ایتان در شک و تردید فرو برود و نمی داند که چه باید بکند.
پایان کتاب زمستان باز است و نمی دانیم که ایتان چه سرنوشتی خواهد داشت. آیا او قادر خواهد بود که با گذشته خود صلح کند و با خانواده خود آشتی بکند؟ آیا او خودکشی خواهد کرد یا به جستجوی رستگاری خواهد رفت؟
سلطنت کوتاه پپن چهارم
کتاب سلطنت کوتاه پپن چهارم اثر جان اشتاین بک یک رمان کمدی-سیاسی است که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد. نویسنده در این کتاب به طور طنز آمیز به مسائل فرانسه در دوران پس از جنگ جهانی دوم می پردازد و شخصیت اصلی داستان، پپن اریستال، را به تصویر می کشد. پپن یک اخترشناس آماتور است که به طور اتفاقی به عنوان پادشاه فرانسه انتخاب می شود و با مشکلات و تنگناهای حکومت روبرو می شود. اشتاین بک در این رمان، با استفاده از زبان ساده و شوخ طبع، به نقد سیستم های سیاسی، نظام های قدرت، رسانه ها و جامعه فرانسوی می پردازد و به خواننده لحظات خنده دار و فکر انگیزی را هدیه می دهد.
پپن اریستال، یک مرد متوسط و بی آزار است که در پاریس زندگی می کند و علاقه مند به ستاره شناسی است. او با خانواده خود، همسرش کلودین، دخترش کلوتید و عموزاده اش شارل در یک خانه قدیمی ساکن است. پپن بسیار بدبین و بی حوصله است و با همسرش رابطه خوبی ندارد. او تحصیلات خود را در دانشگاه تمام نکرده و به عنوان گارسون در چایخانه اش شغل دارد. پپن تحت تأثیر عموزاده اش شارل قرار دارد که چیره دست و بازارچه است و به علاقه مند به ستاره شناسی است.
روزی، فرانسه با بحران سیاسی شدید روبرو می شود. نخست وزیر فرانسه استعفا می دهد و هیچ کس حاضر نمی شود جایگزین او شود. مجلس نمایندگان، تصمیم می گیرد که به جای انتخاب یک رئیس جمهور، یک پادشاه را برای فرانسه انتخاب کند. برای این منظور، مجلس به دنبال یک نواده از خاندان پپن، که پادشاهان قرون وسطی فرانسه بودند، می گردد. پس از جستجوی زیاد، مجلس به پپن اریستال رسیده و او را به عنوان پپن چهارم، پادشاه فرانسه معرفی می کند. پپن از این خبر شوکه می شود و با مقاومت زیاد، تاج و تخت را قبول می کند.
پپن به همراه خانواده اش به کاخ ورسای منتقل می شود و با زندگی جدید خود روبرو می شود. او با درباریان، سیاستمداران، روزنامه نگاران و مشاوران خود آشنا می شود و متوجه می شود که قدرت واقعی در دست آن ها است و او فقط یک عروسک برای نمایش است. او همچنین با تغییرات جامعه فرانسوی در دوران پس از جنگ آشنا می شود و با گروه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برخورد می کند. پپن در زیر فشار های زیاد قرار دارد و نمی تواند با نقش خود به عنوان پادشاه کنار بیاید. او دلش برای زندگی ساده و آزاد خود تنگ شده و به دنبال راه فرار از کاخ و دربار است.
پپن با کمک عموزاده اش شارل، توطئه ای را برای سقوط خود راه می اندازد. پپن تصمیم می گیرد که در یک مراسم عمومی، یک خطابه ی تحریک آمیز بخواند و به مردم فرانسه توهین کند. او امیدوار است که با این کار، مردم علیه او قیام کنند و او را از تاج و تخت برکنار کنند. اما نقشه ی پپن به هم می خورد و مردم به جای خشمگین شدن، از خطابه ی او متحیر و سرگرم می شوند. پپن ناامید می شود و به دنبال راه دیگری برای فرار از سلطنت می گردد.
پپن با کمک شارل، تصمیم می گیرد که با لباس های عادی، از کاخ خارج شود و به میان مردم برود. او با موتورسیکلت خود در خیابان های پاریس می چرخد و لذت می برد. او با افراد مختلف آشنا می شود و با زندگی واقعی فرانسوی ها روبرو می شود. او با گروه های سوسیالیست، کمونیست، فاشیست، ناسیونالیست، آزاداندیش، دیندار، هنرمند و … برخورد می کند و نظرات و دیدگاه های آن ها را می شنود.
شرق بهشت
کتاب شرق بهشت اثر جان اشتاین بک یک رمان اجتماعی-تاریخی است که در سال ۱۹۵۲ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، داستان دو خانواده ی ترسک و همیلتون را در طول سه نسل روایت می کند. این دو خانواده در دره ی سالیناس کالیفرنیا زندگی می کنند و با مشکلات و تحولات زمان خود روبرو می شوند.
نویسنده با الهام از داستان های قرآنی و کتاب مقدس، به موضوعاتی همچون خیر و شر، عشق و نفرت، آزادی و مسئولیت، شکست و رستگاری می پردازد. این رمان، یکی از شاهکارهای جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. این رمان همچنین به دو فیلم با همین عنوان تبدیل شده است که یکی در سال ۱۹۵۵ با بازی جیمز دین و دیگری در سال ۱۹۸۱ با بازی جین سیمور ساخته شده است.
داستان کتاب با پایان جنگ جهانی اول خاتمه می یابد. در این مدت، خانواده ی ترسک، که از نوادگان قابیل هستند، با تغییرات و رویدادهای مختلفی روبرو می شوند. ساموئل همیلتون، که از نوادگان هابیل است، یک مزرعه دار فقیر و خردمند است که با همسرش لیزا و نه فرزندشان در دره ی سالیناس زندگی می کند.
او با آدام ترسک، یک جنگجوی سابق و دارای مزرعه ای بزرگ، دوست می شود. آدام ترسک با کاترین آمس، یک زن بدجنس و شرور، ازدواج می کند و دو پسر دوقلو به نام های کال و آرون به دنیا می آورد. کاترین پس از زایمان، آدام را ترک می کند و به عنوان یک فاحشه و رئیس یک خانه ی عشق در شهر مشغول به کار می شود.
آدام با کمک ساموئل و لی چینگ، خادم چینی خود، پسرانش را بزرگ می کند. کال و آرون شخصیت های متفاوتی دارند. کال تمایل به شر و نافرمانی دارد و آرون خوب و مطیع است. آرون عاشق ابیرا، دختر ساموئل و لیزا است و قصد دارد با او ازدواج کند.
مروارید
کتاب مروارید اثر جان اشتاین بک یک رمان کوتاه و داستانی است که در سال ۱۹۴۷ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، داستان یک خانواده ی مکزیکی فقیر را روایت می کند که با پیدا کردن یک مروارید بزرگ، امید به زندگی بهتر پیدا می کنند. اما این مروارید، به جای خیر، شر و بدبختی را برای آنها به ارمغان می آورد.
نویسنده با الهام از یک حکایت قدیمی مردم مکزیک، به موضوعاتی همچون فقر و ثروت، خیر و شر، عشق و نفرت، حسادت و خشونت می پردازد. این رمان، یکی از آثار مشهور جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. این رمان همچنین به چندین فیلم و نمایش تبدیل شده است.
کینو، یک صیدلی فقیر و بومی در ساحل مکزیک، با همسرش خوانا و پسر کوچکش کایوتیتو زندگی می کند. یک روز، کایوتیتو توسط عقرب نیش زده می شود و خانواده اش برای درمانش به دنبال دکتر سفیدپوست می روند. اما دکتر، که تحقیرآمیز با آنها رفتار می کند، قبول نمی کند که به آنها کمک کند.
کینو با دیدن مروارید بزرگ و تابناک، امیدوار می شود که با فروش آن بتواند زندگی خود را تغییر دهد. او می خواهد پسرش را درمان کند، لباسهای جدید بخرد، ازدواج کنسولی شود و حتی پسرش را به مدرسه بفرستد. اما خبر یافتن مروارید به سرعت در روستا پخش می شود و حسادت و خطر را به دنبال دارد. دکتر، که قبلاً آنها را رد کرده بود، حالا بهانه می زند که به آنها سر بزند و پسرشان را معاینه کند.
او با تزریق یک سم، پسرشان را بیمارتر می کند و قول می دهد که بعداً برگردد و درمانش کند. همچنین چندین تلاش برای سرقت مروارید از کینو صورت می گیرد که با شکست مواجه می شوند. کینو، که نمی تواند به خواب برود، تصمیم می گیرد که با خانوادهاش به شهر بزرگ برود و مروارید را به قیمت واقعی بفروشد.
اتوبوس سرگردان
کتاب اتوبوس سرگردان اثر جان اشتاین بک یک رمان اجتماعی و داستانی است که در سال ۱۹۴۷ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، داستان چندین شخصیت را روایت می کند که در یک اتوبوس سرگردان در جاده های خراب و پر آب کالیفرنیا سفر می کنند. این شخصیت ها عبارتند از: راننده اتوبوس، همسرش، دخترش، دختری که در کاباره ها می رقصد، فروشنده دوره گرد، دختر دانشجو و خانواده اش، و چند مسافر دیگر. نویسنده با توصیف رفتار، احساسات و تعارضات این شخصیت ها، به موضوعاتی همچون فقر و ثروت، خیر و شر، عشق و نفرت، حسادت و خشونت می پردازد. این رمان، یکی از آثار معروف جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. این رمان همچنین به فیلم تبدیل شده است.
اتوبوس سفید رنگ با علامت «جادههای خطرناک» بالای در آن، در حال حاضر تنها وسیلهای است که مسافران را به شهر بزرگ میبرد. رانندهاش جانآلفورد (جان) است که با همسرش جوآن (جوآن) و دخترش نورما (نورما) در یک تعمیرگاه و مغازهای که در کنار جاده قرار دارد زندگی میکند. جان مرد خوشبین و خوشقلب است که علاقه زیادی به ماشینها دارد. جوآن زن بلید و بیرحم است که همیشه با شوهرش دعوا میکند. نورما دختر نامزد دار است که به علت فقیر بودن خود را پست میپندارد.
راسته کنسروسازان
در این کتاب، داستان زندگی مردم فقیر و ساده در یک محله ی کنار ساحل غربی آمریکا را در دوران پس از رکود اقتصادی بزرگ روایت می کند. شخصیت های این رمان عبارتند از: دکتر، همسایه ی نابغه و مهربان، مک، سرپرست گروهی از جوانان بی خانمان و بی هدف، داک، صاحب تعمیرگاه و مغازه، لی چونگ، صاحب خواربار و داروخانه، دورا، صاحب کاباره و خانه ی شادی، و چندین شخصیت دیگر. نویسنده با توصیف رفتار، احساسات و تعارضات این شخصیت ها، به موضوعاتی همچون رفاقت، قناعت، اخلاق، پرهیز از نگاه سطحی به انسان های اطراف و حس نوستالژی میپردازد. این رمان، یکی از آثار مشهور جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. این رمان همچنین به فیلم تبدیل شده است.
دکتر، مردی جوان و با استعداد است که در آزمایشگاه خود در راسته کنسروسازان زندگی می کند. او علاقه زیادی به حشرات و جانوران دارد و به علم و تحقیق پرداخته است. او با مردم محل خوب کنار می آید و به آنها کمک مالی و پزشکی می کند. مک، سرپرست گروه پالایشگاه (Palace Flophouse) است که در چالش های خود با دکتر قرار دارد. مک تصمیم می گیرد برای تولد دکتر، مهمانی ای در آزمایشگاهش بگیرد.
اما زمانی که دکتر به خانه باز می گردد، مهمانی تمام شده و آزمایشگاهش نابود شده است. مک و دوستانش عذرخواهی می کنند و تلاش می کنند با جبران خسارات، دل دکتر را شاد کنند. در این رویداد، شخصیت های جذاب و عجیب دیگری نیز به مخاطبین معرفی می شوند که هر کدام داستان و مشکلات خود را دارند. این رمان، با زبانی ساده و شیرین، تصویری از زندگی انسان های ساده و معمولی را به تصویر میکشد که با وجود فقر و مشکلات، همچنان به زندگی امیدوارند و از لحظات خوش آن لذت می برند.
ماه پنهان است
کتاب ماه پنهان است اثر جان اشتاین بک یک رمان کوتاه و جنگی است که در سال ۱۹۴۲ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، داستان مقاومت مردم شهری کوچک و آرام را روایت می کند که توسط نیروهای فاشیست آلمان اشغال شده است. این رمان، در مورد جنگ جهانی دوم نوشته شده است و همچنین درباره ی افزایش فاشیسم در اروپا هشدار می دهد.
شخصیت های این رمان عبارتند از: شهردار، رهبر مقاومت، فرمانده آلمانی، سربازان و مردم شهر. نویسنده با توصیف رفتار، احساسات و تعارضات این شخصیت ها، به موضوعاتی همچون قدرت، آزادی، عزت نفس، خودباوری و انسانیت می پردازد. این رمان، یکی از آثار معروف جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. این رمان همچنین به فیلم تبدیل شده است.
شهری کوچک و آرام در کشوری نامعلوم، به طور ناگهانی توسط نظامیان آلمانی مورد حمله قرار میگیرد. فرمانده آلمانی، کلنل لانسر، تصور می کند که با تسخیر شهر، مردم آن را به راحتی تحت کنترل خود خواهد داشت. اما او به زودی متوجه مقاومت پنهان و سرکوب نشده ی مردم شهر می شود. شهردار، که به عنوان رهبر مقاومت عمل می کند، با همکاری دکتور و بعضی از سربازان سابق، برنامه هایی برای حفظ آزادگی و عزت خود دارد.
او با استفاده از تکنولوژی رادیو و تلگراف، با سایر شهرهای تحت اشغال تماس برقرار می کند و خبر از وضعیت خود می دهد. همچنین با حفظ روحیه جنگجویی در مردم، سعی می کند آنها را برای حملات نظامگرایان آلمان آماده کند. فرمانده لانسر، با وجود تلاش های خود برای برقراری نظم و انضباط، نمی تواند از بروز مشکلات و اختلالات جلوگیری کند.
او با مخالفت های شهردار، بازداشت و اعدام برخی از مردم، فرار سربازان خود و حملات مقاومت روبرو می شود. او به تدریج از شهر و شهروندان آن بیزار می شود و حس می کند که در یک جایگاه بی رمق و بی معنی گیر افتاده است. این رمان، با پایانی باز، نشان می دهد که مقاومت مردم شهر هنوز هم ادامه دارد و آنها قصد دارند تا آخرین نفس خود را برای آزادی بجنگند.
خوشه های خشم
کتاب خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک یک رمان اجتماعی و تاریخی است که در سال ۱۹۳۹ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، داستان خانواده ای کشاورز و فقیر را روایت می کند که در دوران رکود بزرگ اقتصادی و طوفان های گرد و خاک در دهه ی ۱۹۳۰، مجبور می شوند از اوکلاهاما به کالیفرنیا مهاجرت کنند. این رمان، به مشکلات و سختی های این خانواده و هزاران مهاجر دیگر در جستجوی زندگی بهتر می پردازد.
نویسنده با توصیف واقع گرایانه و تاثیرگذار، نمایش می دهد که چگونه این مهاجران با بی عدالتی، بی رحمی، فقر، بیماری، مرگ و تبعیض روبرو می شوند. این رمان، یک نقد تند و تلخ از ساختار اجتماعی و اقتصادی آمریکا است که بسیاری را به زیر فشار می گذارد و تعداد کمی را ثروتمند می کند. این رمان، یکی از آثار برجسته ی جان اشتاین بک است که برنده ی جایزه پولیتزر در سال ۱۹۴۰ شد و به فیلم و نمایش هم تبدیل شده است.
خانواده ی جود، شامل پدر، مادر، پسران (تام، نوآ، آل)، دختر (روز آ شارون)، عمو (جان)، پدربزرگ و مادربزرگ است. آنها در اوکلاهاما زندگی می کنند و از کشاورزی معاش می کشند. تام جود، پس از چهار سال حبس به خاطر قتل، به خانه باز می گردد. او در راه با جم کسیداد (کاسیدای)، چشم به راه خودروسوار (چشمبرو)، دین شکسته (پستور) آشنا می شود. جم به تام ملحق می شود و با هم به خانه چاد (چود) ها میرسند و در آنجا کسی را پیدا نمی کنند.
فقط یک پیرمردی کور که با یک نامه کاغذی که بین دو تکه سنگ گذاشته شده، آنها را به سمت خانه ی عمو جان هدایت می کند. در خانه ی عمو جان، تام با خانواده اش دیدار می کند و می فهمد که آنها قصد دارند به کالیفرنیا بروند. زیرا زمین هایشان را بانک مصادره کرده و آنها را اخراج کرده است. آنها همچنین می شنوند که در کالیفرنیا کار و پول فراوان است. خانواده چاد (چود) ها، با فروش اموالشان، یک کامیون قدیمی می خرند و با هم به سفر می پردازند. در راه، آنها با بسیاری از مشکلات و سختی هایی روبرو می شوند. پدربزرگ و مادربزرگ می میرند. نوآ، برادر بزرگ تام، خانواده را ترک می کند. آل، برادر کوچک تام، با یک دختر ازدواج می کند و از خانواده جدا می شود.
تام، در یک درگیری با یک پلیس، او را به قتل می رساند و پنهان میشود. روز آ شارون، دختر خانواده، از شوهرش جدا می شود و نارس بچه اش را به دنیا می آورد. خانواده چاد (چود) ها، در کالیفرنیا نمی توانند کار مناسب پیدا کنند. آنها با بخشش و حقارت روبرو میشوند. آنها با سایر مهاجران در اردوگاه های فقیر نشین زندگی می کنند. آنها با استثمار و سوء استفاده ی صاحبان سرمایه دست و پنجه نرم می کنند. آخرین امیدشان هم از دست میرود وقتی که سطح آب بالا میرود و خانه شان را غرق می کند. در پایان داستان، تام به خانواده خود خداحافظی می کند و به دست جستجوی پلیس فرار می کند. همچنین آ شارون نیز با یک نگاه عجیب به یک نفر کمک می کند که در حال مردن است.
دره دراز
این کتاب یک مجموعه از داستان های کوتاه است که در سال 1938 منتشر شد و در دره سالیناس در کالیفرنیا روایت می شود. نویسنده در این داستان ها به موضوعاتی مانند تضاد بین شهر و روستا، تنش بین کارگران و کارفرمایان، و تاثیر گذشته بر حال پرداخته است. برخی از داستان های معروف این مجموعه عبارتند از: آدمکش، زنگوله، قلاده، و سفید و آبی.
کتاب دره دراز با داستان آدمکش شروع می شود که در آن یک جوان به نام جودی با یک قاتل حرفه ای به نام جودیسون رابطه دارد و قصد دارد با او فرار کند. جودیسون با ترغیب جودی به قتل پدرش، از راه خلاص شدن از او استفاده می کند. داستان با مرگ جودیسون به دست پلیس پایان می یابد.
داستان زنگوله درباره یک پسر کوچک به نام جودی است که با پدرش زندگی می کند و علاقه زیادی به حیوانات دارد. جودی چندین بار تلاش می کند تا یک حیوان خانگی برای خود بگیرد، اما هر بار با شکست روبرو می شود. سرانجام، پدرش به او یک زنگوله میدهد که جودی با آن دوست می شود. اما زنگوله به بیماری مبتلا می شود و پدر جودی مجبور است آن را بکشد.
موش ها و آدم ها
این کتاب یک رمان کوتاه است که در سال 1937 منتشر شد و داستان دو کارگر مهاجر به نام های جورج و لنی را روایت می کند. آن ها در دوران رکود بزرگ در کالیفرنیا به دنبال کار و زندگی بهتر هستند و آرزو دارند یک مزرعه خریداری کنند. اما لنی که یک فرد ساده ذهن و قوی بازو است، باعث مشکلات زیادی می شود و در نهایت توسط جورج به قتل می رسد.
کتاب موش ها و آدم ها با صحنه ای از رودخانه سالیناس شروع می شود که جورج و لنی در آنجا از شب گذرانده اند. آنها قصد دارند به یک مزرعه بروند تا برای چند روز کار کنند. جورج به لنی تذکر می دهد که ساکت باشد و به او گوش کند، چون لنی در مزرعه قبلی باعث دردسر شده بود. جورج به لنی می گوید که اگر چیزی اشتباه پیش برود، باید به همان جایی که الان هستند برگردد. جورج همچنین به لنی میگوید که آرزویشان این است که یک روز یک مزرعه خودشان داشته باشند و لنی بتواند خرگوش نگه دارد.
آن ها روز بعد به مزرعه می رسند و با سایر کارگران آشنا می شوند. بین جورج و پسر صاحب مزرعه، کرلی، تضاد پیدا می شود. کرلی چشم پس زده به زن جذاب خود است و به هر کس که با او حرف بزند حسادت می کند. لنی نظرش را به زن کرلی دوخته است، اما جورج به او فرمان می دهد دور از او بماند. جورج با چند نفر دیگر از کارگران، اسلایم، کِینِدِی و قروق، صحبت می کند و با خبر می شود که چقدر سخت است در این شغل پول جمع کرده و خود را نگه دارید.
روز بعد، جورج، لنی و سایر کارگران به کار می پردازند. کرلی به دنبال زنش می گردد و با لنی دعوا می کند. جورج به لنی می گوید که اگر کرلی به او حمله کند، باید خودش را دفاع کند. لنی با ترس از جورج، کرلی را مقابله می کند و دستش را می شکند. اسلایم به کرلی می گوید که باید درباره این حادثه ساکت باشد و به هیچ کس نگوید.
جورج و لنی همچنان به آرزوی خود پایبند هستند و یک پیرمرد نابینا، پیشنهاد می دهد که با آن ها همکار شود و پول خود را با آن ها تقسیم کند. جورج قبول می کند و امیدوار است که بتوانند به زودی مزرعه را بخرند. اما در همان شب، لنی با زن کرلی در اتاق قروق برخورد می کند و با او صحبت می کند.
زن کرلی به لنی اجازه می دهد تا موهایش را نوازش کند، اما وقتی لنی بسیار فشار می آورد، زن فریاد می زند. لنی تلاش می کند او را ساکت کند، اما ناخواسته گردنش را می شکند و او را می کشد. لنی به یاد جورج می افتد و به رودخانه فرار می کند.
کارگران با جسد زن کرلی برخورد می کنند و فکر می کنند لنی قصد تجاوز به او را داشته است. کرلی خشمگین شده و گروهی را برای شکار لنی تشکیل می دهد. جورج نگران سرنوشت لین است و با گروه همراه می شود.
تورتیلا فلت
این کتاب یک رمان با بن مایه طنز است که در سال 1935 منتشر شد و داستان زندگی گروهی از رنگین پوستان کالیفرنیایی را روایت می کند. آن ها در محله ای به نام تورتیلا فلت در شهر مونتری زندگی می کنند و با روحی شاد و بدون هیچ قید اخلاقی روزگار می گذرانند.
کتاب تورتیلا فلت با معرفی دنی پاترو، یک جوان نظامی سابق است که به خانه خود در تورتیلا فلت بازمی گردد. او خانه اش را به ارث برده است، اما آن را نادیده می گیرد و ترجیح می دهد با دوستانش، پایلو، پابلو، جسوس و دیگران بماند. آن ها به عنوان چهارده قدیس نامیده می شوند و با سادگی و بخشش رفتار می کنند. آن ها همچنین به دزدیدن و نوشیدن شراب علاقه مند هستند.
کتاب شامل چندین فصل کوچک است که هر یک داستان جداگانه از ماجراهای چهارده قدیس را روایت می کند. برخی از این داستان ها عبارتند از: چگونه دنی پاترو خانه خود را به دست آورد، چگونه پایلو به عشق سارا مورالس رسید، چگونه پابلو به عشق سالسیداد رودریگز رسید، چگونه جسوس به عشق تورلا رسید، چگونه دنی پاترو و دوستانش چادر سالمناس را نجات دادند، چگونه دنی پاترو و دوستانش سگ سالماس را نجات دادند، چگونه دنی پاترو و دوستانش تولید شراب کردند، و چگونه دنی پاترو و دوستانش خود را فدای آتش سوزی کردند.
کتاب تورتیلا فلت با الهام از سروده های آرتور درباره قدیسان بخشوده نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به طور طنز آمیز به موضوعاتی مانند فقر، دوستی، عشق، ایمان و مرگ پرداخته است. این کتاب یکی از مهم ترین آثار جان اشتاین بک است که شهرت و پول رهاورد نگارش آن برای او بود.
دشت بهشت
این کتاب یک مجموعه از داستان های کوتاه تقریبا به هم پیوسته است که در سال 1932 نوشته شده است و داستان زندگی مردمانی را روایت می کند که در یک دره زیبا و پر خیر و برکت به نام دشت بهشت در کالیفرنیا زندگی می کنند.
کتاب دشت بهشت شامل چندین فصل است که هر یک داستان جداگانه از ساکنان دشت بهشت را روایت می کند. این داستان ها با معرفی ریموند بنکس، یک مرغدار پولدار و خوشبخت شروع می شود. ریموند خانه اش را به یک خانواده فقیر اجاره می دهد، اما باعث نابودی آن ها می شود. سپس داستان های دیگر از سایر شخصیت های دشت بهشت را می شنویم، مانند:
جولین تالبات، یک معلم جوان و زیبا که با پسر بچه ای عجیب و غریب به نام جانی پامپاس آشنا می شود.
برادلی، یک جوان خوش قلب و خوش تیپ که با چنگال زخم می خورد و پایش را از دست می دهد.
برادلای، یک زن باردار و تنها که با پیرزن بدجنس و حسود همسایه اش درگیر می شود.
پات هورگان، یک مزرعه دار ساده لوح و خیرخواه که با چالش های زندگی روبرو می شود.
الفریدا، یک زن جذاب و فاسد که با شوهر خود، چارلز، درگیر است.
لئو، یک پسر نابغه و نادیده گرفته شده که با علم و فلسفه علاقه مند است.
الین، یک زن سالخورده و عجول که با فرزندان بزرگ شده اش در تضاد است.
نویسنده در این کتاب به طور حساس و رئالیست به موضوعات مختلف اجتماعی، فرهنگی، روانشناسانه و اخلاقی پرداخته است. این کتاب یکی از آثار اولیه جان اشتاین بک است که شهرت و محبوبیت زیادی پیدا کرده است.
در نبردی مشکوک
این کتاب یک رمان تاریخی و اجتماعی است که در سال 1936 نوشته و منتشر شده است و داستان جنگ و اعتصاب کارگران میوه چین در کالیفرنیا را روایت می کند.
کتاب در نبردی مشکوک داستان جیم نولان، یک جوان فعال سیاسی و عضو حزب کمونیست است که به همراه همکارش، مک لئود، به دره سالیناس می رود تا اعتصاب کارگران میوه چین را سازماندهی و رهبری کند. آنها با استفاده از ترفندهای مختلف، تعداد زیادی از کارگران را به خود جذب می کنند و با انجمن پرورش دهندگان مقابله می کنند.
آنها با چالش های زیادی روبرو می شوند، از جمله خشونت پلیس، خائنان درون حزب، فقر و گرسنگی، بحران های روانشناسی و تضادهای ایدئولوژیک. جیم نولان با تلاش های بسیار، توانسته است بسیاری از کارگران را به حزب خود پایبند کند و با قدرت و شجاعت عمل کند. اما در پایان داستان، او در یک حادثه نامعلوم به قتل می رسد و سرنوشت اعتصاب نامشخص می ماند.
کتاب در نبردی مشکوک یک رمان سخت گیرانه و بحث برانگیز است که به نقد نظام سرمایه داری و ظلم طبقات بالا علیه طبقات پایین پرداخته است. نویسنده با قلم قوی و زبان ساده خود، تصویر زنده ای از جامعه آمریکای دوران بحران بزرگ اقتصادی دهه 1930 میلادی است.
این کتاب بر اساس تحقیقات و تجربه شخصی نویسنده درباره اعتصابات و فعالیت های سیاسی نوشته شده است. این کتاب برنده جایزه کتاب کالیفرنیا برای ادبیات عمومی شده است و همچنین به فیلمی با همین نام توسط جیمز فرانکو تبدیل شده است.
به خدای ناشناخته
این کتاب یک رمان معنوی و فرازمینی است که در سال 1933 نوشته و منتشر شده است و داستان جوزف وین را روایت می کند که برای احقاق رویای پدرش، مزرعه ای در کالیفرنیا بنا می کند و با نیروهای طبیعت و سرنوشت مبارزه می کند.
کتاب به خدای ناشناخته با معرفی جوزف وین شروع می شود که خانواده اش را در ورمونت ترک میکند تا به کالیفرنیا برود و مزرعه ای را به اسم پدر فقیدش، جان، بخرد. جوزف باور دارد که درخت قدیمی در مزرعه، حامل روح پدرش است و با آن ارتباط دارد. او همچنین باور دارد که خودش قادر است باران را بباراند یا خشکسالی را از بین ببرد.
جوزف سه برادر دارد: تام، بورتون و بنجامین. تام همسر دارد و به همراه او به مزرعه جوزف می آید تا با او همکاری کند. بورتون یک مذهبی سخت گیر است که باورهای جوزف را زیر سؤال می برد و نگران عذاب آخرت است. بنجامین یک سرباز است که در جنگ جهانی اول شرکت کرده و پس از بازگشت، به علت تجربه های تلخ، سکوت را ترجیح می دهد.
جوزف با زحمات فراوان، مزرعه خود را گسترش می دهد و با زنان مختلف رابطه دارد. اولین زنش، الیزابت، یک همسایه است که با او ازدواج می کند ولی در زایمان فوت می کند. دومین زنش، رانچ، یک هندی آمریکایی است که با او زندگی مشترک دارد. ولی در گیر و دار قاتل پستچیدار قبلی لئیدا، کشته می شود. جوزف در این میان، با مشکلات زیادی روبرو می شود، از جمله خشکسالی، آتش سوزی، بیماری و تنش های خانوادگی. او همچنین با چندین شخصیت دیگر آشنا می شود که نقش مهمی در زندگی او دارند، مانند خانم بورتر، یک پیرزن که به او کمک می کند، ژوآن، یک راهبه که با او علاقه مند به عرفان می شود، و خوانیتو، یک پسر هندی آمریکایی که به او احترام می گذارد.
کتاب به خدای ناشناخته با قتل جوزف توسط بورتون پایان می یابد. بورتون که از اعتقادات جوزف به درخت وحشت دارد، درخت را قطع می کند و باعث مرگ جوزف می شود. جوزف در حالی که خون از سینه اش جاری است، به درخت نگاه می کند و می گوید: “به خدای ناشناخته”. این عبارت نشان دهنده ی تسلیم جوزف در برابر سرنوشت و قبول نامعلوم است.
کتاب به خدای ناشناخته یک رمان فلسفی و عرفانی است که به رابطه ی انسان با طبیعت و خدا پرداخته است.این کتاب یکی از آثار اولین جان اشتاین بک است که شهرت و محبوبیت زیادی پیدا نکرده است.